توی پارک قدم می زدم یه بچه 3 یا 4 ساله دستاشو پشتش گره زده بود تند را میرفت مامانشم پشت سرش هی می گفت امیر محمد صبر کن وایسا کارت دارم.... یه دفه وایساد داد زد : اه... مامان ولم کن دیگه منم مشکلات خاص خودمو دارم!!
توی پارک قدم می زدم یه بچه 3 یا 4 ساله دستاشو پشتش گره زده بود تند را میرفت مامانشم پشت سرش هی می گفت امیر محمد صبر کن وایسا کارت دارم.... یه دفه وایساد داد زد : اه... مامان ولم کن دیگه منم مشکلات خاص خودمو دارم!!
پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
م.ا