فرق دوم این که
امام حسن مجتبی(ع) وقتی که نگاه کرد به وضع لشکر خودش و وضع کوفه و شرایط اجتماعی و سیاسی فهمید که حالا جنگ را تمام
کرد، تمام کرد، به همان ترتیبی که حکومت را تسلیم کند به معاویه، اگر حالا جنگ را تمام نکند یک سال دیگر، دو سال دیگر، پنچ سال
دیگر یا ده سال دیگرهم این جنگ ادامه پیدا کند نتیجه باز همین است یعنی با شیوه هایی که امام حسن دارد- شیوه های الهی
وعلوی- و شیوه هایی که معاویه داشت-شیوه خریدن دلها و میدانهای مردم به وسیله پول- با این شیوه و ضعف ایمانی که در مردم
بود و با خستگی که مردم کوفه داشتن اگر ده سال دیگر هم امام حسن می جنگید آخرش همین بود یعنی باز مجبور بود تسلیم
معاویه شود منتها ده سال دورتر. حال در این ده سال بر سر امت اسلامی چه می آمد هزاران نفر کشته می شدند، هزاران نفر از بین
می رفتن، نارضایتی ها علیه امام حسن(ع) بیشتر می شد ... این هیچ وجهی نداشت امام حسن مجتبی(ع) در حالی که یقین
دارد، می داند و می بیند که شرایط به هیچ وجه نسبت به آینده نویدی نمی دهد بخواهد پافشاری و اصرار کند تا عده بیشتری کشته
شوند. روایاتی از حضرت رسول اکرمصل ا... علیه و آله هست، با یک مضمون واحد و شاید الفاظشان هم خیلی نزدیک به هم که می
فرمایند: امید این هست که خداوند به وسیله این پسرم بین دو گروه از مسلمانان را صلح بدهد. یعنی اگر این اقدام امام حسن(ع)
نبود و این جنگ تا ده سال دیگر هم ادامه پیدا می کرد باز هم کشتار بیشتر و ضایعات بیشتر و نتیجه همین بود.




پاسخ با نقل قول
