رقیب سازی برای فلسفه اسلامی در دوره های اخیر
از قول جناب آقاى جوادى فرمودند «محبّ قال و مبغض قال»، كه درست هم هست. من عامل ديگرى هم سراغ دارم و آن، رقيب سازى براى فلسفه ما در دوره اخير است. به اعتقاد بنده، قرائن و شواهد نشان مىدهد فلسفههايى كه در ايران رايج شد - و الان هم اوج آن است - عادّى نبود. خواستند براى فلسفه اسلامى رقيب درست كنند؛ لذا فلسفههاى غربى را آوردند و ترجمه و ترويج كردند.
با غفلت حوزههاى علميه ما تدريجاً كار به جايى رسيد كه هر وقت در محيطهاى دانشگاهى اسم فلسفه برده مىشد - الان هم تقريباً همينطور است - ذهن به سمت «كانت» و «هگل» و امثال اينها مىفت و تصوّر مىشد اصلاً فلسفه محصول تفكّر اينهاست. زمانى كه تفكّرات ماركسيستى در ايران خيلى رواج داشت، يكى از قلمهاى عمده تبليغاتىِ كمونيستها كوبيدن منطق ارسطويى و منطق شكلى بود كه در مقابلِ منطق ديالكتيك فحش محسوب مىشد؛ مىگفتند اينها طرفدار منطق ارسطويىاند! تا اين حد فلسفه اسلامى و مبانى فلسفه اسلامى و از جمله منطق را ضدّارزش كرده بودند. اين كار، حساب شده صورت گرفته است.
البته نمىگوييم هر دانشجو يا استادى وارد فلسفه جديد شد، لابد با «سى.آى.اى» ارتباط دارد؛ نه، اما اين يك فكرِ اساسى شد. كسانى كه پيشروان اين كار بودند - امثال فروغى و ديگران - ارتباطات سياسى و خارجى و تلاشهايشان مشخص است. امروز هم آدم قرائن و شواهدى را مشاهده مىكند كه كسانى مىخواهند درست نقطه مقابل ما - كه فلسفه را يك امر كاملاً خواصى قرار دادهايم - حجمهاى قوىِ فلسفى را بياورند. برخلاف يك فقيه كه مثلاً مىنشيند مسأله مىگويد، اصلاً بروز و ترشّح فلسفه از درون انسان به بيرون است؛ اين تربيتِ حوزههاى علميه ما بوده؛ اما آنها بعكس، فلسفه را در سطوح مختلف ترويج كردند.