همین ماجرا بود که مقدمه حضور شما در مدرسه فعلی شد؟
فردای آن شب، آقای حقشناس مرا دید و گفت، شیخ محمدحسین زاهد بسیار منبر شما را پسندیده و درخواست کرده در اداره حوزه و مسجد کمکش کنید. آقای حقشناس آن روز به من گفت شیخ تا حالا به هیچکس غیر از شما طیبالله نگفته است؛ به هر حال کار خدا بود.
از آن به بعد شبها به مسجد میرفتم و حدیث و مسأله میگفتم. بعد از چند وقت شیخ از من خواستند تفسیر قرآن بگویم و من کلاسهای تفسیر را شروع کردم.
بازاری ها و همسایهها هم پای منبر شما می نشستند؟
کیفیت افرادی که آن روزها در مجلس شرکت میکردند، بسیار بالاتر از امروز بود، بیشتر بازاریها و پیرمردهای موجه و معتمد محل میآمدند، اما در بین جمعیت 20 ـ 30 طلبه جوان هم بودند.