... در راه مكّه براى اقامه نماز توقف كردند. مرحوم الهى علیه السّلام به كنارى رفته و به نماز ایستاد ماشین حركت كرد و وى از كاروان بجا ماند.
بعد از نماز روى به جانب خدا نمود و گفتک خدایا چه كنم؟ در این هنگام ماشینى جلو پایش ایستاد و راننده آن گفتک آقاى الهى، ماشین شما رفت؟ جواب داد: بلى. گفت که بیائید سوار شوید. وقتى سوار شد با یك چشم بهم زدن به ماشین خویش رسید.
از ماشین پیاده شد و به ماشین خود رفت. وقتى برگشت دید ماشین سوارى نیست. از مسافرین پرسید این ماشین سوارى كه مرا رساند كجا رفت؟ مسافرین گفتند: آقاى الهى ماشین سوارى كدام است؟ اینجا توى این بیابان ماشین سوارى پیداى نمى شود! (16)
پی نوشت
(16) در آسمان معرفت، ص 234