حاجی از او در مورد كسانی كه از بیماری «وبا» مرده اند، پرسش نمود و نامبرده گفت: فلان شخص هم در محله باغ پنبه وبا گرفته و وفات كرده است.
حاجی لحظه ای به فكر فرو رفت و پس از آن گفت: آن كس كه می گویی، نمرده است. آن مرد اصرار می كند كه خودم تخته تابوت و جمعیت را در برابر خانه آن آقا دیدم. حاجی باز تكرار كرد كه اشتباه می كنی، ایشان نمرده و از فردا نیز، دیگر در شهر هیچ كس به بیماری وبا نخواهد مرد.
بعد معلوم شد كه آن آقا دچار اسهال و استفراغ شده بود و اطرافیان به گمان اینكه وبا گرفته و به زودی خواهد مرد، مقدمات كفن و دفن و تجهیز او را آماده كرده بودند.
بعد از آن روز، بیماری وبا از قم رخت بست و حاجی به همین مناسبت به خواص خود می گفت: من دفتر حیات و ممات، پیش چشمم گشوده است و از مرده ها و زنده ها می توانم آگاه باشم.





پاسخ با نقل قول
