7* مسؤوليت‏هاى اجتماعى‏
(2) سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجّت را بر من تمام نمى‏كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مى‏ساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مى‏كردم، آنگاه مى‏ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله‏اى بى ارزش‏تر است «1».

گفتند: در اينجا مردى از أهالى عراق بلند شد و نامه‏اى به دست امام عليه السّلام داد و امام عليه السّلام آن را مطالعه مى‏فرمود، گفته شد، مسايلى در آن بود كه مى‏بايست جواب مى‏داد. وقتى خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عباس گفت يا امير المؤمنين! چه خوب بود سخن را از همان جا كه قطع شد آغاز مى‏كرديد؟ امام عليه السّلام فرمود:
هرگز! اى پسر عباس، شعله‏اى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست، «2» ابن عباس مى‏گويد، به خدا سوگند! بر هيچ گفتارى مانند قطع شدن سخن امام عليه السّلام اين گونه اندوهناك نشدم، كه امام نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد.
(3)* مى‏گويم: (معناى سخن امام عليه السّلام كه فرمود،
كراكب الصّعبة،
اين است كه اگر سوار كار مهار شتر سركش را سخت بكشد، و مركب چموشى نافرمانى كند، بينى او پاره مى‏شود، و اگر مهارش را رها كند، چموشى كرده در پرتگاه سقوط قرار مى‏گيرد و صاحبش قدرت كنترل او را ندارد. مى‏گويند «اشنق الناقه» يعنى بوسيله مهار، سر شتر را بالا بكشد و «شنقها» نيز مى‏گويند كه ابن سكّيت در كتاب اصلاح المنطق گفته است. اينكه فرمود
«اشنق لها»
و نفرمود «اشنقها» براى آنكه اين كلمه را مقابل‏
«اسلس لها»
قرار داد، گويى فرموده باشد كه اگر سر او را بالا كشد. يعنى آن را واگذارد تا سر خود را بالا نگاه دارد).

--پایان خطبه سوم--