گناه مطلق گناهانى است كه از هر كس سر زند گناه است و درخور مجازات (مانند شرك و كفر و ظلم و تجاوز) و گناه نسبى آن است كه گاه بعضى اعمال مباح و یا حتى مستحبّ درخور مقام افراد بزرگ نیست، آن‌ها باید از این اعمال چشم بپوشند، و به كار مهم‌تر پردازند، در غیر این صورت ترك اولى كرده‏اند، برای مثال نمازى را كه ما مى‏خوانیم قسمتى از آن با حضور قلب و قسمتى بى حضور قلب مى‏گذرد درخورشان ما است، این نماز هرگز درخور مقام شخصى همچون پیامبر و على (علیهماالسلام) نیست، او باید سراسر نمازش غرق در حضور در پیشگاه خدا باشد، و اگر غیر این كند حرامى مرتكب نشده اما ترك اولى كرده است.

آدم نیز سزاوار بود از آن درخت نخورد هر چند براى او ممنوع نبود بلكه" مكروه" بود.
2- نهى خداوند در اینجا نهى ارشادى است، یعنى همانند دستور طبیب كه مى‏گوید: فلان غذا را نخور كه بیمار مى‏شوى، خداوند نیز به آدم فرمود اگر از درخت ممنوع بخورى از بهشت بیرون خواهى رفت، و به درد و رنج خواهى افتاد، بنا بر این آدم مخالفت فرمان خدا نكرد، بلكه مخالفت نهى ارشادى كرد.

3- اساساً بهشت جاى تكلیف نبود بلكه دورانى بود براى آزمایش و آمادگى آدم براى آمدن در روى زمین و این نهى تنها جنبه آزمایشى داشت.