ولی من دیگه نمیبینمش،خودشو بکشه هم بهش محل نمیذارم
آخه چشمم و گوشم و همه حواسم به امّاره ست
با بی رحمی تمام پشت میکنم بهش و تنهاش میذارم
دوستم رو ، رفیقم ، شفیقم...
امّا...
عجب لذتی داره پیروزی بر امّاره...
مقاومت و ایستادن جلوش و شکست دادنش
وقتی که دست در دست لوّامه با هم پشت میکنیم به امّاره حالی دارد که نگو و نپرس...