در فرازی از پاسخ می خوانیم: «ما انسان*های عادی به طور طبیعی نمی*توانیم به هر دو جنبه این واقعیت توجه کنیم، گاه به جنبه این عالم نظر می*کنیم و گاه به آن جنبه؛ أمّا نفس امام علیه*السلام به جهت سعه و عظمت آن، در آنِ واحد به همه این جهات ملتفت است و همه را با هم می*نگرد؛ لذا در آنِ واحد، هم خشنود و هم غمگین است و جمع این صفات در نفس امام معصوم و انسان کامل به علت گنجایش و سعه، بسیار آسان است گرچه در این عالم فقط یکی از آنها ظهور یابد.»
همان گونه که مشاهده می کنید در این عبارت، امام معصوم و انسان کامل مترادف هم ذکر شده اند و در ادامه معلوم می شود که مرحوم سید هاشم حداد که در روز عاشورا سراسر شادی و ابتهاج بوده اند و عزاداران حسینی را مانند مولوی، به غفلت متهم می کرده اند، انسان کاملی بوده است که کتاب روح مجرد در شرح حال او نگاشته شده است: «کتاب روح مجرد در حقیقت یک سفرنامه است. جریان سفر یک انسان کامل در عوالم ربوبی و طي مراحل سفر دوم و سوم و چهارم. بسیاری از عرفاء سفرنامه انسان را به سوی خدا نوشته*اند»
6. ای کاش نویسنده یکسره و کمی صریح تر بر ممشا و مبنای صوفیه پاسخش را ارائه می داد تا راه را طولانی و دراز نمی کرد. مثلا وقتی می نویسد:
«روی همین جهت خود مرحوم علامه طهرانی (ره) در آن کتاب فرموده*اند: *آنچه را که مرحوم حدّاد فرموده*اند، حالات شخصی خود ایشان در آن أوان بوده است که از عوالم کثرات عبور نموده و به فنای مطلق فی*اللـه رسیده بودند.»
یک گام به جلوتر می گذاشتند و بر مبنای صوفیه می گفتند اصلا آقای حداد خود خدا شده بودند و دیگر چه نیازی به دلیل آوردن بود که آیا مشی آقای حداد در عاشورا منطبق با آموزه های اهل بیت علیهم السلام بوده یا نه؟! مگر خدا برای کارها و اعمالش باید استناد از قران و عترت بیاورد؟
ممکن است افرادی که از مبانی عرفان بی اطلاعند در اینجا بگویند انسان کامل چه ربطی به خدا دارد. پس بنگرید به این عبارت مرحوم شهید مطهری که می نویسند:
«عرفا همیشه مستی را به آن معنا که خود میگویند بر عقل ترجیح میدهند. آنها حرفهای خاصی دارند، توحید، نزد آنها معنی دیگری دارد، توحید آنها وحدت وجود است، توحیدی است که اگر انسان به آنجا برسد همه چیز شکل حرفی پیدا میکند. در این مکتب انسان کامل در آخر، عین خدا میشود، اصلا انسان کامل حقیقی، خود خداست و هر انسانی که انسان کامل میشود، از خودش فانی میشود و به خدا میرسد.»[2]