تو زیركی و مومن. زیركی و ایمان، آدم را نجات می*دهد.
اینها ساده*اند و گرسنه. به جای هر چیزی فریب می*خورند.
از شیطان بدم می*آمد. حرف*هایش اما شیرین بود. گذاشتم كه حرف بزند و
او هی گفت و گفت و گفت.
ساعت*ها كنار بساطش نشستم تا این كه چشمم به جعبه*ی عبادت افتاد
كه لا به لای چیز*های دیگر بود
دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم.