ملت غرب زده ايران ، بجاى اين كه مغزها را تكان دهند، ايادى استعمار را قطع كنند و مسير زندگى را با چراغ دانش و خرد روشن سازند، به پوست و كلاه غرب پناه مى برند.
تا يك ملت سازمان فرهنگى و اقتصادى مستقل پيدا نكند، نقشى در زندگى نخواهد داشت .
ما از سال 1268 هجرى قمرى دارالفنون داريم ، و اين مؤ سسه علمى و تحقيقاتى در سايه همت بلند يك رادمرد بزرگ ايرانى ، مرحوم ميرزا تقى خان اميركبير، به وجود آمد. و استعمار احساس كرد كه ايرانى گامزن راه نو شده و مى خواهد جاده هاى نكوبيده را زير پا بگذارد؛ چيزى نگذشت دژخيمان استبداد مقدمات مرگ وى را در حمام فين كاشان فراهم آوردند.
بيجا نيست كه شهريار شاعر زبردست زمان ، شعله هاى دل خود را درباره فرهنگ دوره خود، در قالب اشعار ريخته و چنين مى گويد :
فرهنگ ما براى جهالت فرزودن است
ماءمور زشت بودن ، و زيبا نمودن است
يك درس زندگى به جوانان نميدهد
طوطى مثال ، قصه مهمل سرودن است
در بسته باد، مدرسه اى را كه قصد آن
بر روى ملتى در ذلت گشودن است
بيدار شو كه نغمه طنبور اجنبى
لالائى است ، از پى سنگين غنودن است
دارالفنون كه سر گل عمرت دهد بباد
شش سال تازه از پى ذوق آزمودن است (10)