-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
او بقدرى غافل و به تعبير خود تيره بخت است كه هنوز حاضر نيست حقيقت را درست بفهمد و براى راضى ساختن وجدان سرزنش كننده خود، گناه را به گردن كوكب و طالع مى افكند.
اى كاش به جاى اين شعر، اشعار ناصر خسرو، شاعر سخن ساز ايران ، را مى نوشت :
نكوهش مكن چرخ نيلوفرى را
برون كن زسر باد خيره سرى را
تو خود چون كنى اختر خويش را بد
مدار از فلك چشم نيك اخترى را
بسوزند چوب درختان بى بر
سزا خود همين است مربى برى را
درخت تو گر بار دانش بگيرد
بزير آورد چرخ نيلوفرى را
مردى كه مى خواهد گام در راه هدف هاى بلند بگذارد بايد از هرگونه افسانه گوئى و خيال بافى بپرهيزد.
پيامبر(ص ) مخصوصا كوشش مى كرد مردم را از خيالبافى و موهوم پرستى برهاند.
روزى كه فرزند پيامبر، ابراهيم ، فوت كرد، آفتاب گرفت . افراد افسانه پرست آن زمان ، به حضور پيامبر رسيدند و گفتند : «مصيبت شما بقدرى بزرگ است كه آفتاب هم گريان است و براى مرگ فرزند شما گرفته شده است .»
او در پاسخ ، اين جمله تاريخى را فرمود : «مردم ! آفتاب و ماه بر مرگ و زندگى كسى نمى گيرد، بلكه خسوف ماه و كسوف خورشيد از آيات خداوند است . و نبايد آن را به مرگ فرزند من وابسته كرد.»
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
دسته اى از غرب زدگان بقدرى موهوم پرستند كه از اطاقى كه شماره پلاك آن 13 است ، مى ترسند و لذا صاحبان مهمانخانه ها ناچارند روى پلاك اطاق سيزده بنويسند 1+12 و يا عدد سيزده را حذف كنند. مى گويند در سازمان ملل متحد آسانسور از طبقه 12 به طبقه 14 منتقل مى شود و طبقه 13 اصلا وجود ندارد. در حقيقت طبقه سيزده واقعى همان طبقه چهارده زبانى است .
اينها توجه و يا نمى خواهند توجه كنند كه اگر طبقه 13 خطرناك است و
نحوست دارد، با عوض كردن اسم ، حقيقت آن دگرگون نمى شود.
سعدى سخنور مى گويد :
يكى روستائى سقط شد خرش
علم كرد بر تاك بستان سرش
جهان ديده پيرى بر او بر گذشت
همى گفت خندان به ناطور دشت
مپندار جان پدر، كين حمار
كند دفع چشم بد از كشتزار
كه اين دفع چوب از سرو گوش خويش
نتوانست تا بينوا مرد ريش !
كنون دفع چشم بد از كشتزار
چگونه تواند، توقع مدار!
رسوخ اين گونه عوامل موهوم را در روح يك جوان و يا يك ملت بايد از عوامل سقوط ملتها شمرد. شخصى كه به طالع معتقد بود مى گفت : «من با طالع نحس به دنيا آمده ام و بقدرى طالع من نحس است كه اگر كلاه دوز بودم مردم بى سر به دنيا مى آمدند.»
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
معمولا برخى از مردم از چرخ و فلك شكايت كرده ، و قسمتى از حوادث بد را به گردن چرخ دون مى گذارند. حتى بعضى از دانشمندان در ديباچه كتابهاى خود، از جور فلك ناله كرده و به نثر و نظم در اين موضوع سخنانى دارند.
ولى چرخ و فلكى به آن معنى وجود ندارد. آنچه هست يك سلسله موجودات آسمانى و زمينى است كه خدمتگزار بشر، و به فرمان آفريدگار جهان براى بشر، تسخير و مهار شده اند. خورشيد با اشعه زرين خود جانداران را پرورش مى دهد و ماه به فضا نور و صفا مى بخشد و... بنابراين نبايد خدمتگزاران صديق بشر را جائر و ستمگر خواند. دليل اين كه هرگز در آنها نحوست و ستم نيست ، اين است كه خداوند بزرگ در كتاب آسمانى ما به آنها سوگند خورده و ما را به عظمت آنها متوجه ساخته است .
بايد به اين نكته توجه كرد كه اگر در سخنان دانشمندان از چرخ و روزگار گله اى شده است ، قطعا منظور گله و شكايت از مردم روزگار و افرادى است كه در زير سايه اين اجرام آسمانى بسر مى برند والا كواكب و آسمان و زمين تقصيرى ندارند.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
2- در انتظار تصادف ها
سقوط ناگهانى و تصادفى سيب ، نيوتن را متوجه جاذبه زمين كرد. چرا ديگران كه بارها اين حادثه را ديده بودند متوجه اين قانون نشدند؟
گاهى تصادفهاى غير مترقب ، گره از كار انسان مى گشايند. در صفحات تاريخ نمونه هاى زيادى از اين تصادفها وجود دارد، كه در ذيل به برخى از آنها اشاره مى شود :
عمادالدوله ديلمى اصفهان و فارس را متصرف شد و حاكم شهر را كه نماينده خليفه بود از شهر راند، ولى چيزى نگذشت كه هزينه وى و سربازانش به آخر رسيد و بيم آن داشت كه سربازان وى دست به مال مردم دراز كنند. در اين گير و دار چشم عمادالدوله به سقف افتاد و ديد مارى سر از سوراخ بيرون آورد و دوباره فرو برد. و اين عمل چند دفعه تكرار شد. او دستور داد سقف عمارت را بردارند و مسير مار را تعقيب كنند. كارگران در انتهاى سوراخ ، به خمهاى مملو از اشرفى برخوردند كه حاكم سابق آنها را براى روز مبادا ذخيره كرده بود.
شاه اسماعيل سامانى پس از سركوبى عمرو ليث دچار كمبود هزينه زندگى گرديد. براى اين كه اموال مردم از دستبرد احتمالى لشكريان مصون بماند، سپاهيان را بدون در نظر گرفتن مقصدى به خارج شهر كوچ داد. در اين اثناء زاغى را ديدند كه بالاى سر آنها در حركت است و گردن بندى در منقار دارد. آنان به تعقيب زاغ پرداختند و زاغ گردن بند را در چاه افكند. چند تن به دستور شاه وارد چاه شدند و ناگهان به يك صندوق زر و جواهر دست يافتند كه غلامان عمروليث هنگام گرفتارى وى آنها را در همان چاه پنهان كرده و بعدا موفق به در آوردن آنها نشده بودند.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
شيخ مصلح الدين سعدى شيرازى در باب قناعت ، حكايتى دارد كه مضمون آن اين است : شاهزاده اى حلقه انگشترى را در نقطه مرتفعى گذارده بود تا هر تيراندازى بتواند وسط آن را هدف تير خود قرار دهد، مشمول جايزه شود. تيراندازان ماهر از هدف گيرى عاجز گشتند و يكى پس از ديگرى با شكست روبرو شدند. در اين اثناء پسر بچه اى كه در تيراندازى مهارت نداشت و بدون هدف به هر سو تير پرتاب مى كرد، ناگهان تيرى از سوراخ حلقه عبور داد و برنده جايزه گرديد.
آيا انسان مى تواند زمام زندگى را به دست تصادفها بسپارد؟ اين پيروزيها كه در سايه يك پيش آمد غير مترقبه به وجود مى آيد، در برابر ؟! و اگر چنين كنيم و قبلا نيز اندوخته اى نداشته باشيم ، جز اين كه بايد براى نان شب خود معطل بمانيم ، چاره اى نداريم ؟!
ملتى كه به قدرت و فعاليت خود متكى نباشد و به انتظار حوادث بين المللى بنشيند تا شايد چرخ حوادث به سود او بچرخد و مورد ترحم دولتهاى بزرگ جهان واقع گردد، محكوم به فنا است .
دانشجوئى كه به جاى كار كردن و رنج بردن در انتظار تصادفهاى غير مترقب بنشيند تا شايد در اثر آن ، نمره خوبى بياورد، در پايان سال از اين پندار نتيجه اى نخواهد گرفت .
يكى از پيشوايان اسلام جمله اى فرموده كه در نظر ارباب دانش يك جهان ارزش دارد و آن اين است : «من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله ». (31) يعنى كسى كه از زمين و آب برخوردار باشد ولى از اين نعمتهاى بزرگ خدادادى بهره مند نگردد، از رحمت خداوند دور خواهد بود.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
هيچ ملتى در جهان پر غوغاى ماديت قد علم نكرد و هيچ شخصيتى در صحنه حوادث پيروز نگرديد، جز اين كه به اسباب ظاهرى و عوامل طبيعى تكيه نمود و با ايمانى راسخ قدم در راه هدف گذارد و در گرد اين فكر كه اگر فلانى چنين كند يا چنين حادثه اى رخ دهد، ما چنين مى شويم ، نگشت .
و به قول شاعر :
مرد بزرگ بايد و عزمى بزرگتر
تا حل مشكلات به نيروى او كنند
آزادگى به قبضه شمشير بسته است
مردان ، هميشه تكيه خود را بدو كنند
قانون خلقت است كه بايد شود ضعيف
هر ملتى كه به راحتى و عيش خو كنند
ممكن است كسى و يا ملتى بر اثر تصادف به سعادتى برسند، ولى پيشرفتهائى كه مولود تصادف است مانند درآمدى است كه از طريق قمار به دست مى آيد، و كاملا بى اساس مى باشد.
و به قول يكى از دانمشندان : «سخت ترين راه ها و خطرناكترين آنها، راه نزديك است . راه دور اگر وقت بيشتر تلف مى كند ولى مطمئن تر است .» چه بسا انسان در پرتو تصادف از نزديكترين راه به مقصد برسد، ولى ملتى كه در انتظار پيدا شدن اين راه نزديك باشد، پيش از وصول به مقصد، راه مرگ و فنا را پيش مى گيرد.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
هر ملتى كه بخواهد پيشانى او در راه ترقى و تعالى عرق نكند و فقط از پلكان موهوم و سست تصادف بالا رود، قبل از نيل به مقصد، به زمين خواهد خورد.
سقوط ناگهانى و تصادفى سيب ، نيوتن را متوجه جاذبه زمين كرد. چرا ديگران كه بارها اين حادثه را ديده بودند متوجه اين قانون نشدند؟ آيا جز اين است كه تمام شرايط و مقتضيات كشف چنين قانونى در آن لحظه براى نيوتن وجود داشت ؟ و اين حادثه به عنوان تكميل كننده آن شرايط به وجود آمد؟ آن مرد متفكر همواره غرق مطالعه و بحث و بررسى درباره علل و معاليل طبيعى بود و تمام نيروهاى خود را به كار انداخته ، در هر حادثه جزئى دقت مى كرد و هر فردى غير او نيز در اين صورت قطعا براى كشف چنين قانونى موفق مى شد.
اگر حبابهاى صابون دانشمندى را به كشف و تحليل نور هدايت كرد، نه از طريق تصادف بود؛ زيرا همين حبابها در برابر رختشويان هر روز مجسم است و چيزى از آن درك نمى كنند. او تمام شرايط كشف اين قانون را به وجود آورده بود و براثر تدبر در حوادث موفق به چنين كشفى گرديد.
پي نوشت ها
31- بحارالانوار، ج 23، ص 19.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
3- سرنوشت به معناى غلط
ديوانگى است ، قصه تقدير و بخت نيست
از بام سرنگون شدن و گفتن اين قضا ست
ما سرنوشت را از عوامل موهوم كاميابى و از عوامل انحطاط و شقاوت مى شماريم و اين به آن معنائى كه اديان آسمانى و قرآن مجيد آن را تحكيم و تثبيت مى نمايد، نيست ، بلكه به آن معنائى است كه بسيارى از ساده دلان مى انديشيد : «ما اسير سرنوشت خود هستيم و سازنده سرنوشت ما كسى ديگر است .»
ما خواه خداپرست باشيم ، خواه مادى ، خواه معتقد باشيم كه سازمان جهان هستى زير نظر يك انديشه بزرگ و عقل محيط اداره ميشود و يا اين كه بگوئيم تصادف ، اتمهاى بيشمار اين نقش و نگار را در صحنه گيتى به وجود آورده است ، بالاخره نمى توانيم اين حقيقت را انكار كنيم كه از نخستين روزى كه جوانى دست به ميخوارگى مى زند، اساس سرنوشت بد خود را با دست خود پى ريزى مى كند؛ اين جوان پس از مدتى يا با كبد متورم در گوشه بيمارستان خواهد افتاد و يا با سكته قلبى و يا با پاره شدن شريانهاى مغزى بدرود زندگى گفت .
ما يقين داريم شخصى كه بادم شير و پلنگ بازى مى كند، آن هم بدون كوچكترين مهارت در رام كردن حيوانات ، پس از لحظاتى طعمه درندگان خواهد شد.
به طور مسلم جوان بيكار و بى عار و قمار باز خود را به سرنوشت بدى دچار مى سازد. او خود سازنده سرنوشت خويش است نه شخص ديگر.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
و به گفته پروين اعتصامى :
ديوانگى است ، قصه تقدير و بخت نيست
از بام سرنگون شدن و گفتن اين قضاست
در آسمان علم ، عمل بهترين پر است
در كشور وجود، هنر بهترين غناست
ميكوش گرچه عزم تو ز انديشه برتر است
ميپوى گرچه راه تو در كام اژدهاست
دانشجوئى كه شب و روز خود را يكى كرده و با علاقه شديد به فرا گرفتن علم مشغول مى شود، از همان لحظه اى كه پا به درب دانشگاه مى گذارد، سرنوشت خود را مى سازد.
خلاصه ، اعمال امروز ما سازنده آينده ماست ؛ و حوداث جهان هستى مانند حلقه هاى زنجير آنچنان به هم پيوسته است كه اگر يك حلقه از وسط آن گسسته شود، تمام نظام هستى از هم پاشيده مى شود.
هر حلقه اى از اين حلقات علت حلقه بعدى است . نظام حوادث در اين جهان يك سلسله دستگاههاى منظمى از علتها و معلولهاست . مثلا حوادث امروز علت حوادث فرداست . رويدادهاى آينده با قلم تكوين بر پيشانى حوادث امروز نوشته شده است و شرائط و اوضاع و علل و مقتضيات قبلى با زبان تكوينى خود مى گويند : جريانهاى امروز آبستن حوادثى است كه فردا و يا در جاى خود انجام مى گيرد و روابط ميان اين دو رشته از حوادث آن چنان منظم و تخلف ناپذير است ، كه اگر كسى به رموز و خصوصيات علل خلاقه و آفريننده پى برد، مى تواند خصوصيات پديده هاى آينده را به طور واضع پيش بينى كند.
در كتابهاى مذهبى مى خوانيم كه انسان در چهار چوبه سرنوشت خويش است و كتاب آسمانى ما مى گويد : «هر كارى كه شما انجام مى دهيد، قبلا در كتابى مضبوط مى باشد.»(32) منظور از آن اين نيست كه ما اسير سرنوشتى هستيم كه قبلا آن را به طور جبر نوشته اند، بلكه مقصود اين است كه خداى بزرگ و دانا كه بر تمام حوادث گذشته و آينده احاطه ، و از تمام آنها اطلاع كامل دارد، مى داند كه چه كسانى از روى اختيار چه كارهائى را انجام خواهند داد و در اثر آنها به سعادت و يا به شقاوت خواهند رسيد.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
او از خط سير فردى كه خود آن شخص آن را ترسيم كرده است آگاهى كامل دارد و تمام اين خطوط در جهان بالا منعكس است ، ولى تمامى افراد در تنظيم نقشه زندگى خود كاملا آزادند.و هرگونه كه بخواهند سرنوشت خود را خواهند ساخت .
دسته اى وجدان خود را بازى مى دهند و آزادى انسان را كه عقل و وجدان بر آن گواه است ناديده مى گيرد. به قول مولوى :
اين كه گوئى اين كنم يا آن كنم
اين دليل اختيار است اى صنم
موضوع جبر حوادث و جبر اعمال را پيش مى كشند و تصور مى كنند كه در گردونه حوادث ، كوچكترين اختيارى از خود ندارند و مانند سنگى هستند كه از بالا رها گردد و تحت عوامل طبيعى ، يك راه بيش ندارد؛ و يا گياهى مى باشند كه بايد يكنواخت تحت شرايطى رشد و نمو كنند. در صورتى كه اين عقيده كاملا مخالف با وجدان و سرشت پاك انسانى است و هر فرد مى داند كه او در تمام كارهاى خود آزاد مختار مى باشد. اوست كه خود را نيك فرجام و يا بد فرجام مى سازد.
اگر در گذشته افراد مجرم و يا عقب مانده و شكست خورده ، گناهان و اثرات شوم اعمال خود را بر گردن قضا و قدر مى انداختند و خود را از هر نوع تقصير و گناهى تبرئه مى كردند، اكنون هم گروهى از مردم به جاى عامل مزبور، عبارت جبر تاريخ را به كار مى برند و اعمال خود را اثر مستقيم جبر تاريخ مى دانند. اين عامل در ميان آنان همان ارزشى را دارد كه قضا قدر (به تفسير نادرست آن ) در گذشته داشت .
اين نوع نتيجه گيرى از موضوع جبر تاريخ ، يك نوع خود فريبى و در حقيقت عذرى است براى تقصيرها و سرپوشى است براى جرايم .