-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***تربيت فطرى
تربيتى كه اساس برنامه ها و اقدامات و امورش را بر فطريات آدمى قرار مى دهد و حجابهاى فطرت را مى زدايد و فطريات را شكوفا مى نمايد، تربيتى فطرى و متناسب با وجود آدمى و نيازهاى او و درخور حقيقت انسانى است . تربيتى كه عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص را جلوه مى دهد تربيتى مطابق نقشه فطرت است .
امام خمينى (ره) در اين باره مى نويسد :
بدان كه از براى قلب كه مركز حقيقت فطرى است ، دو وجهه است : يكى وجهه به عالم غيب و روحانيت ، و ديگر، وجهه به عالم شهادت و طبيعت . و چون انسان وليده عالم طبيعت و فرزند نشئه دنياست - چنانچه آيه شريفه : (اءمه هاويه) (148) نيز شايد اشاره با آن باشد - از بدو خلقت در غلاف طبيعت تربيت شود، و روحانيت و فطرت در اين حجاب وارد شود، و كم كم احكام طبيعت بر آن احاطه كند، و هر چه در عالم طبيعت رشد و نماى طبيعى كند، احكام طبيعت بر آن بيشتر چيره و غالب شود. و چون به مرتبه طفوليت رسد با سه قوه ، هم آغوش باشد كه آن قوه شيطنت - كه وليده واهمه است - و قوه غضب و شهوت مى باشد. و هر چه رشد حيوانى كند، اين سه قوه در او كامل شود و رشد نمايد و احكام طبيعت و حيوانيت بر آن غالب شود؛ و شايد كريمه شريفه لقد خلقنا الانسان فى اءحسن تقويم ثم رددناه اءسفل سافلين . (149)
اشاره باشد به نور اصلى فطرت ، كه تخمير به يد قدرت حق تعالى شده و آن "احسن تقويم " است ، زيرا كه بر نقشه كمال مطلق و جمال تام است ، و رد به "اسفل سافلين " اشاره به اين احتجاب به طبيعت - كه اسفل سافلين است - باشد. و چون اين احتجابات و ظلمات و كدورات بر نفس غالب و چيره است ، و كم اتفاق افتد كه كسى به خودى خود بتواند از اين حجب بيرون آيد و با فطرت اصليه سير به عالم اصلى خود بنمايد و به كمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق برسد، حق - تبارك و تعالى - به عنايت ازلى و رحمت واسعه انبياى عظام (عليهم السلام) را براى تربيت بشر فرستاد و كتب آسمانى را فرو فرستاد تا آنها از خارج ، كمك به فطرت داخليه كنند، و نفس را از اين غلاف غليظ نجات دهند. و از اين جهت ، احكام آسمانى و آيات باهرات الهى و دستورات انبياى عظام و اولياى كرام ، بر طبق نقشه فطرت و طريقه جبلّت بنا نهاده شده ، و تمام احكام الهى به طريق كلى به دو مقصد منقسم شود كه يكى اصلى و استقلالى ، و ديگر فرعى و تبعى است ، و جميع دستورات الهيه با اين دو مقصد، يا بى واسطه يا با واسطه رجوع كند.
مقصد اول - كه اصلى است و استقلالى - توجه دادن فطرت است به كمال مطلق ، كه حق - جل و علا - و شئون ذاتيه و صفاتيه و افعاليه او است كه مباحث مبداء و معاد و مقاصد ربوبيات از ايمان بالله و كتب و رسل و ملائكه و يوم الاخرة ، و اهمّ و عمده مراتب سلوك نفسانى و بسيارى از فروع احكام از قبيل مهمات صلاة و حج ، به اين مقصد مربوط است ، يا بى واسطه و يا با واسطه .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
مقصد دوم - كه عرضى و تبعى است - تنفر دادن فطرت است از شجره خبيثه دنيا و طبيعت كه ام النقايص و ام الامراض است . و بسيارى از مسائل ربوبيات ، و عمده دعوتهاى قرآنى و مواعظ الهيّه و نبويّه و ولويّه ، و عمده ابواب ارتياض و سلوك ، و كثيرى از فروع شرعيات از قبيل صوم و صدقات واجبه و مستحبه ، و تقوا و ترك فواحش و معاصى به آن رجوع كند.
و اين دو مقصد، مطابق نقشه فطرت است ، چنانچه دانستى كه در انسان دو فطرت است ؛ فطرت عشق به كمال ، و فطرت تنفر از نقص . پس جميع احكام شرايع مربوط به فطرت است و براى تخلص فطرت از حُجُب ظلمانيه طبيعت است . (150)
تربيتى كه در جهت خلاف حقيقت جويى ، زيبايى دوستى ، علم جويى ، آزادى دوستى ، راءفت گرايى ، عدالتخواهى ، حق گرايى ، و... گام بردارد، تربيتى خلاف فطرت و دين الهى است ، و هر چه اهتمام بر فطريات در يك نظام تربيتى بيشتر باشد، توفيق آن نظام در تربيت فطرى و ديندارى حقيقى بيشتر خواهد بود.
"انسان به حسب فطرت و ذاتش متدين است و جميع اديان الهى و التزامات آسمانى بيان همين دين فطرى است و جميع كتب آسمانى شرح كتاب تكوينى انفسى است و تمام انبيا شرّاح كتاب فطرى ما هستند." (151)
رسالت تربيتى همه انبياى الهى ، تربيتى فطرى بوده است . اميرمؤ منان على (عليه السلام) اين حقيقت را چنين بيان كرده است :
و اصطفى سبحانه من ولده اءنبياء اءخذ على الوحى ميثاقهم ، و على تبليغ الرساله اءمانتهم ، لما بدل اءكثر خلقه عهد الله اليهم فجهلوا حقه ، و اتخذوا الانداد معه ، و اجتالتهم الشياطين عن معرفته ، و اقتطعتهم عن عبادته . فبعث فيهم رسله ، و واتر اليهم اءنبيائه ، ليستادوهم ميثاق فطرته ، و يذكروهم منسى نعمته . (152)
خداى سبحان از فرزندان آدم (عليه السلام) پيامبرانى برگزيد، و هر يك به زبان وحى پيمان او را شنيد، كه امانت او نگاه دارد و حكم خدا را به ديگران برساند، و اين هنگامى بود كه بيشتر آفريدگان از فطرت خويش بگرديدند و طومار عهد درنورديدند، حق او را نشناختند و برابر او خدايانى ساختند. شيطانها آنان را از خداشناسى به گمراهى كشيدند، و پيوندشان را با پرستش خدا بريدند. پس هر چند گاه پيامبرانى فرستاد و به وسيله آنان به بندگان هشدار داد تا حق ميثاق فطرت بگزارند، و نعمت فراموش كرده را به ياد آرند.
البته بايد در نظر داشت كه براى سير به سوى نظام مطلوب تربيتى ، بايد عوامل مؤ ثر در تربيت آدمى مورد توجه قرار گيرد و با بهره گيرى درست از اين عوامل زمينه شكوفايى استعدادها در جهت كمال مطلق فراهم شود.
-------------------------------------
148- جايگاه او (كسى كه ميزان اعمال وى خفيف باشد) جهنم است . قرآن ، قارعه / 9.
149- هر آينه انسان را در نيكوترين صورت و هياءت آفريديم . آن گاه او را به پايين ترين مراتب نازل كرديم . قرآن ، تين / 4 - 5.
150- شرح حديث جنود عقل و جهل ، صص 78 - 80.
151- رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطره ، ص 30.
152- نهج البلاغه ، خطبه 1.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***عوامل موثر در تربيت
عوامل مؤ ثر در تربيت ، عواملى اند كه به نحو اقتضا ساختار تربيتى و شخصيت روحى انسان را سامان مى دهند كه عبارتند از : وراثت ، محيط، سختيها و شدايد، كار، عوامل ماوراى طبيعت و اراده انسان . هيچ يك از اين عوامل علت تامه تربيت نيست ، بلكه اين عوامل به نحو اقتضا در تربيت مؤ ثرند و آن چيزى كه در تربيت آدمى اصيل و غير قابل تغيير است و همه چيز آدمى به نحوى به آن باز مى گردد، فطرت آدمى است و در تربيت ، اصالت با فطرت است ، بنابراين با توجه به اصالت فطرت ، هر انسانى مى تواند روى به كمال مطلق نمايد و پرده هاى غفلت و ظلمتى را كه به دست خود و تحت تاءثير عوامل بيرونى بر فطرت خويش كشيده است ، پس زند و به حق روى كند و هدايت يابد و تربيت فطرى شود. اما در هر صورت اين عوامل نقشى جدى در تربيت آدمى دارند و همين عوامل شخصيت روحى و شاكله انسانى را سامان مى دهند. (153) پس بايد به درستى شناسايى و در جهت تربيت مطلوب بهره گيرى شوند.
----------------------------------
153- ن .ك : سيرى در تربيت اسلامى ، صص 99 - 105.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***وراثت
وراثت انتقال يافتن صفات و خصوصيات از يك اصل از موجود زنده به نسل است ، خواه اين صفات و خصوصيات مختص آن نسل باشد و خواه مشترك ميان تمام افراد آن نوع يا بخشى از آن ها باشد. (154) بنابراين صفات و خصوصيات و خلقيات آبا و اجداد به نسبهاى بعد انتقال مى يابد كه گاه آشكار مى شود و گاه به صورت نهان مى ماند. البته تاءثير وراثت در تربيت ، تاءثيرى مهم به نحو اقتضا است و نه به نحو علت تامه و عامل مسلط، چنانكه انسانى با وراثتى نادرست مى تواند به درستى گرايد و انسانى با وراثتى درست به نادرستى ميل كند. (155) اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره اهميت وراثت در نامه اى خطاب به معاويه در مقايسه اى ميان خاندان خود - با بهترين وراثت - و خاندان اموى - با پست ترين وراثت - چنين فرموده است :
و اءما قولك : انا بنو عبد مناف ، فكذلك نحن ، ولكن ليس اءميه كهاشم ، و لا حرب كعبد المطلب ، و لا اءبوسفيان كاءبى طالب ، و لا المهاجر كالطليق ، و لا الصريح كالطليق ، و لا المحق كالمبطل ، و لا المؤ من كالمدغل . و لبئس الخلف خلف يتبع سلفا هوى فى نار جهنم . (156)
اما گفته تو كه ما فرزندان عبد منافيم ؛ درست است كه تبار ما يكى است ، اما اميه در پايه هاشم نيست ، و حرب را با عبدالمطلب در يك رتبت نتوان آورد، و ابوسفيان را با ابوطالب قياس نتوان كرد. آن كه در راه خدا هجرت نمود چونان كسى نيست كه رسول خدا آزادش فرمود؛ و خاندانى را كه حسبى است شايسته ، همچون كسى نيست كه خود را بدان خاندان بسته ؛ و نه با ايمان درست كردار چون دروغگوى دغلكار. بدا پسرى كه پيرو پدر شود و در پى او به آتش دوزخ در شود.
امام على (عليه السلام) در اين سخن هم به اهميت انكارناپذير وراثت در تربيت پرداخته و هم اين حقيقت را آشكارا بيان فرموده است كه انسان مى تواند با وجود وراثتى ناپاك ، به پاكى گرايد و راه هدايت پيش گيرد و از اين رو معاويه را مذمت مى نمايد.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) در سخنانى روشن و روشنگر اهميت وراثت را در شكل گيرى شخصيت آدمى يادآور شده ، چنانكه فرموده است :
حسن الاخلاق برهان كرم الاعراق . (157)
نيكويى اخلاق دليل پاكى و فضيلت ريشه خانوادگى است .
من شرف الاعراق كرم الاخلاق . (158)
نيكويى اخلاق و خوى ها از شرافت و بلندى مرتبت اصل و ريشه و وراثت آدمى است .
وراثت بسترى است كه خويها و رفتارهاى آدمى را سامان مى دهد و بى شك شرافت وراثت در تربيت تاءثيرى بسزا دارد. از اميرمؤ منان على (عليه السلام) چنين نقل شده است :
اءطهر الناس اءعراقا اءحسنهم اخلاقا. (159)
نيكوترين مردمان از نظر اخلاق ، پاكترين مردمانند از نظر اصل و ريشه و وراثت .
ان مواساة الرفاق من كرم الاعراق . (160)
به راستى مواسات با دوستان و يكسان گرفتن خود با آنان از نيكويى اصل و ريشه و وراثت است .
بنابراين وراثت به عنوان عاملى مهم در تربيت بايد مورد توجه قرار گيرد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) نقش وراثت را نقشى جدى در خلقيات و رفتارهاى آدمى معرفى كرده ، چنانكه فرموده است :
اذا كرم اءصل الرجل كرم مغيبه و محضره . (161)
وقتى اصل و ريشه انسان خوب و شريف باشد، نهان و آشكارش خوب و شريف است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
با توجه به چنين تاءثير تربيتى است كه امام على (عليه السلام) در فرمانهاى حكومتى خود - در امر انتخاب فرماندهان و مديران ارشد - وراثت را نيز مهم شمرده است . آن حضرت در عهدنامه مالك اشتر در اين باره بدو چنين سفارش فرموده است :
ثم الصق بذوى المروءات و الاحساب . (162)
پس ، از آنان كسانى را بگمار كه صاحب مروتند و گوهرى نيك دارند.
البته چنانكه اشاره شد، وراثت - همچون ديگر عوامل مؤ ثر در تربيت - نقشى مسلط در تربيت ندارد و به نحو اقتضا عمل مى نمايد.
-------------------------------
154- صالح عبدالعزيز، عبدالعزيز عبدالمجيد، التربيه و طرق التدريس ، الطبعه الثانيه عشره ، دارالمعارف ، القاهره ، 1976 م . ج 1، ص 124.
155- ن .ك : سيرى در تربيت اسلامى ، صص 106 - 107.
156- نهج البلاغه ، نامه 17.
157- شرح غررالحكم ، ج 3، ص 392.
158- شرح غررالحكم ، ج 6، ص 17.
159- شرح غررالحكم ، ج 2، ص 405.
160- غررالحكم ، ج 1، صص 214 - 215.
161- شرح غررالحكم ، ج 3، ص 188.
162- نهج البلاغه ، نامه 53.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***محيط
مجموعه عوامل عادى بيرونى كه انسان را در احاطه دارند و از ابتداى جلوه يافتن حيات آدمى تا زمان پايان يافتن زندگى اين جهانى بر انسان تاءثير تربيتى مى گذارند، محيط شمرده مى شوند. اين عوامل متعدد از زمان انعقاد نطفه تا زمان مرگ به صورت هاى گوناگون انسان را تحت تاءثير قرار مى دهند و همگى به نحو اقتضا و نه علت تامه در تربيت آدمى موثرند. مهمترين اين عوامل عبارتند از : محيط خانه و خانواده ، محيط رفاقت و معاشرت ، محيط مدرسه ، محيط اجتماع ، محيط جغرافيايى و طبيعى .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***محيط خانه و خانواده
محيط خانه و خانواده نخستين محيط تربيتى است كه انسان را تحت تاءثير خود قرار مى دهد و به ساماندهى شاكله تربيتى انسان مى پردازد. اين محيط به دليل مناسبات و روابط عاطفى و الگودهى و فرهنگ سازى در آن ، پايدارترين تاثيرات عاطفى ، روحى ، اخلاقى و رفتارى را در ساختار تربيتى انسان فراهم مى كند. فضاى خانه و خانواده ، مناسبات انسانى در آن ، ساختار محبتى آن ، اعتدال و عدم اعتدال در آن ، فرهنگ خانوادگى ، آرامش و عدم آرامش محيط خانه و خانواده ، آسايش و عدم آسايش در آن ، رفتارهاى اعضاى خانواده ، نحوه مديريت خانه ، بهداشت خانواده ، آموزشهاى درون خانوادگى ، ديدگاهها و رفتارهاى تربيتى ، باورها و اعتقادات ... همه و همه به شدت فرد را تحت تاثير قرار مى دهد، به ويژه آنكه دوران ارتباطهاى خانوادگى طولانى است و به خصوص در سالهاى اول زندگى فرد كه دامنه اين تاثيرات بسيار گسترده تر و نفوذشان بسيار بيشتر است . بنابراين نقش خانه و خانواده در تربيت آدمى در جهات مختلف - به نحو اقتضا و نه علت تامه - نقشى اساسى است و هر چه ساختار آن از سلامت و اعتدال و محبت و آرامشى بيشتر و بنيانهايى محكمتر برخوردار باشد، شاكله تربيتى فرد نيز مطلوبتر خواهد بود. اميرمؤ منان على (عليه السلام) در توصيفهاى خود درباره رسول خدا (ص) به اين امر نيز توجه داده و فرموده است :
حتى اءفضت كرامه الله سبحانه و تعالى الى محمد - صلى الله عليه و آله - فاءخرجه من اءفضل المعادن منبتا، و اءعز الاءرومات مغرسا؛ من الشجره التى صدع منها اءنبيائه ، و انتجب منها اءمنائه . عترته خير العتر، و اءسرته خير الاسر؛ و شجرته خير الشجر. (163)
تا آنكه تشريف بزرگوارى از سوى خداى بارى به محمد (ص) رسيد، و او را از بهترين خاندان و گرامى ترين دودمان بركشيد. از درختى كه پيامبران خود را از آن جدا كرد، و امينان خويش را برگزيد و بيرون آورد. فرزندان او بهترين فرزندانند، و خاندانش نيكوترين خاندان ، و دودمان او بهترين دودمان .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
همچنين اميرمؤ منان (عليه السلام) فرموده است :
ابتعثه بالنور المضى ء، و البرهان الجلى ، و المنهاج البادى و الكتاب الهادى . اءسرته خير اسرة ، و شجرته خير شجرة ؛ اءغصانها معتدله ، و ثمارها متهدلة . (164)
او را برانگيخت با نور رخشا، و برهان هويدا، و راه پيدا، و كتاب راهنما. خاندان او نيكوترين خاندان است ، و او بهترين درخت آن درختستان است . شاخه هاى آن راست ، و ميوه هاى آن نزديك و در دسترس همگان است .
با عنايت به اهميت خانواده و نقش آن در شخصيت انسان ، اميرمؤ منان على (عليه السلام) در عهدنامه مالك اشتر به وى سفارش كرده است كه به شخصيت خانوادگى فرماندهان و مديران ارشد خود نيز توجه نمايد، چنانكه فرموده است :
ثم الصق بذوى المروءات و الاحساب ، و اءهل البيوتات الصالحه و السوابق الحسنه . (165)
پس ، از آنان كسانى را بگمار كه صاحب مروتند و گوهرى نيك دارند و از خاندانى پارسايند، و از سابقتى نيكو برخوردار.
پيوندهاى عاطفى خانوادگى و مناسبات انسانى در خانه ، خود بهترين زمينه رشد و تعالى آدمى است و هيچ كس از چنين پيوندها و مناسباتى بى نياز نيست . به بيان اميرمؤ منان (عليه السلام) :
اءيها الناس ، انه لا يستغنى الرجل - و ان كان ذا مال - عن عترته ، و دفاعهم عنه باءيديهم و اءلسنتهم ، و هم اءعظم الناس حيطه من ورائه ، اءلمهم لشعثه ، اءعطفهم عليه عند نازله اذا نزلت به . (166)
مردم ! انسان ، اگر چه مالدار باشد، از كسان خويش بى نياز نيست تا با دست و زبان از او دفاع كنند، چه كسان وى از همه بدو نزديكترند و جانب او را بهتر فراهم آورند؛ و به هنگام رسيدن بلا از ديگران مهربانترند.
هر انسانى به فطرت خود نيازمند روابط عاطفى و پيوندهاى انسانى خانوادگى است ؛ و با توجه به چنين نيازى است كه بهترين صورت تربيت يتيمان در كانونهاى خانوادگى است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) پس از ضربت خوردن به دست پسر ملجم - كه نفرين خدا بر او باد - در وصيت خود به حسن و حسين عليهما السلام به اين امر نيز توجه داده و فرموده است :
والله الله فى الايتام ، فلا تغبوا اءفواههم ، و لا يضيعوا بحضرتكم . (167)
خدا را! خدا را! درباره يتيمان ، آنان را گاه گرسنه و گاه سير مداريد، و نزد خود ضايعشان مگذاريد.
امام على (عليه السلام) به رسيدگى كامل درباره يتيمان سفارش كرده است و در منظر آن حضرت ، اين امر از بالاترين نيكيهاست ، چنانكه فرموده است :
من اءفضل البر بر الايتام . (168)
از برترين نيكوييها، نيكويى كردن به يتيمان است .
امر كفالت و سرپرستى يتيمان در كانونهاى خانوادگى ، امرى مهم و اساسى در تربيت است و با توجه به اين اهميت است كه اهتمام كنندگان به اين امر از والاترين مردمان به شمار آمده اند، چنانكه در سخنان اميرمؤ منان على (عليه السلام) وارد شده است :
كافل اليتيم و المسكين عند الله من المكرمين . (169)
سرپرست يتيم و مسكين نزد خدا از گرامى داشته شدگان است .
كافل اليتيم اءثير عند الله . (170)
سرپرست يتيم برگزيده و از دوستان خاص خداست .
------------------------------
163- نهج البلاغه ، خطبه 94.
164- نهج البلاغه ، خطبه 161.
165- نهج البلاغه ، نامه 53.
166- نهج البلاغه ، خطبه 23.
167- نهج البلاغه ، نامه 47.
168- شرح غررالحكم ، ج 6، ص 44.
169- شرح غررالحكم ، ج 4، ص 633.
170- شرح غررالحكم ، ج 4، ص 634.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***محيط رفاقت و معاشرت
انسان موجودى اجتماعى و اهل رفاقت و معاشرت است و بدين وسيله هم نياز فطرى خود را پاسخ مى دهد و هم تاثير مى گذارد و تاثير مى پذيرد و از اين رو محيط رفاقت و معاشرت از محيطهايى است كه به نحو اقتضا و نه علت تامه در جهت مثبت و منفى تربيت كننده است ؛ و به همين جهت است كه توجه به نوع رفاقت و معاشرت در تربيت امرى ضرورى و اساسى است . رفاقت و معاشرت با نيكان و صالحان عامل گرايش به نيكى و صلاح است و رفاقت و معاشرت با بدان و فاسدان عامل گرايش به بدى و فساد است تا آنجا كه دوستى با عاقلان و صالحان مانند قرار گرفتن در معرض نسيم بهارى است كه زنده كننده و به بار نشاننده است و دوستى با جاهلان و فاسدان مانند قرار گرفتن در معرض سرماى پاييزى است كه ميراننده و خشك كننده است . به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام) :
توفوا البرد فى اءوله ، و تلقوه فى آخره ، فانه يفعل فى الابدان كفعله فى الاشجار، اءوله يحرق و آخره يورق . (171)
بپرهيزيد از سرما در آغازش (در پاييز) و استقبال كنيد از آن در آخرش (در نزديك بهار) زيرا در بدنها آن كند كه با درختان كند، آغازش مى سوزاند و پايانش برگ مى روياند.
ملاى رومى اين حقيقت را چنين بيان كرده است :
گفت پيغامبر ز سرماى بهار تن / تن مپوشانيد ياران زينهار
زانكه با جان شما آن مى كند / كان بهاران با درختان مى كند
ليك بگريزيد از سرد خزان / كان كند كو كرد با باغ و رزان
راويان اين را به ظاهر برده اند / هم بر آن صورت قناعت كرده اند
بى خبر بودند از جان آن گروه / كوه را ديده ، نديده كان به كوه
آن خزان نزد خدا نفس و هواست / عقل و جان عين بهارست و بقاست
مر تو را عقليست جزوى در نهان / كامل العقلى بجو اندر جهان
جزو تو از كل او كلى شود / عقل كل بر نفس چون غلى شود
پس به تاءويل آن بود كانفاس پاك / چون بهارست و حيات برگ و تاك (172)
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
به دليل اهميت محيط رفاقت و معاشرت در تربيت ، اميرمؤ منان على (عليه السلام) در سفارشى نورانى به حارث همدانى چنين نوشته است :
و احذر صحابه من يفيل راءيه ، و ينكر عمله ، فان الصاحب معتبر بصاحبه ... و اياك و مصاحبه الفساق ، فان الشر بالشر ملحق . (173)
از همنشينى آن كه رايش سست و كارش ناپسند بود بپرهيز، كه هر كس را از آن كه دوست اوست نشناسد... و از همنشينى با فاسقان بپرهيز كه شر به شر پيوندد.
تاءثير رفاقت و معاشرت در روح و روان ، و اخلاق و رفتار آدمى تاثيرى انكارناپذير است ، چه در جهت مثبت و چه در جهت منفى . به بيان امام على (عليه السلام) :
صحبه الاخيار تكسب الخير كالريح اذا مرت بالطيب حملت طيبا (و) صحبه الاشرار تكسب الشر كالريح اذا مرت بالنتن حملت نتنا. (174)
همنشينى با نيكان ، نيكى فراهم مى آورد، همان طور كه هر گاه باد بر بويى خوش گذر كند، آن بوى خوش را به همراه آورد، و همنشينى با بدان ، بدى به بار مى آورد، همان طور كه هر گاه باد بر بويى ناخوش گذر كند، آن بوى ناخوش را همراه سازد.
توجه به اين امر خود مى تواند انگيزه اى شود در جهت همنشينى با خردورزان با نيكان ، چنانكه در سخنان اميرمؤ منان على (عليه السلام) بر آن تاكيد شده است :
اءكثر الصلاح و الصواب فى صحبه اءولى النهى و الالباب . (175)
بيشترين صلاح و درستى در همنشينى با خردمندان و عاقلان است .
ثمره العقل صحبه الاخيار. (176)
ميوه عقل و خرد همنشينى با نيكان است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
انسان خردمند در انتخاب رفيق و معاشر، و همنشين و همدم دقت مى نمايد و خود را در معرض تباهى همنشينى با پيروان هوا قرار نمى دهد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) در اين باره چنين سفارش فرموده است :
و اعلموا اءن مجالسه اءهل الهوى منساة للايمان ، و محضره للشيطان . (177)
بدانيد كه همنشينى پيروان هوا فراموش كردن ايمان ، و جاى حاضر شدن شيطان است .
مسجد است آن دل كه جسمش ساجد است يار بد خرّوب هر جا مسجد است (178)
انسان در رفاقت و معاشرت به راحتى تاثير مى پذيرد و به مشابهت و مشاكلت ميل مى كند و از همين روست كه در سخنان امير بيان ، على (عليه السلام) اين همه تاكيد بر نوع رفاقت و معاشرت شده است . در حكمتى نورانى امام على (عليه السلام) چنين فرموده است :
لا تصحب المائق ، فانه يزين لك فعله ، و يود اءن تكون مثله . (179)
همنشين بى خرد مباش كه او كار خود را براى تو آرايد و دوست دارد تو را چون خود نمايد.
انسان به فطرت خود در دوستى و همنشينى جوياى كمال است و چنانچه مصداق كمال را اشتباه بيابد، آنچه را به خطا كمال تصور نموده است مطلوب خود مى گيرد و به شدت از آن تاثير مى پذيرد. ابن ابى الحديد معتزلى حكمتى را از اميرمؤ منان على (عليه السلام) نقل كرده كه بيانگر اين امر است :
لا تصحب الشرير، فان طبعك يسرق من طبعه شرا و اءنت لا تعلم . (180)
با انسانهاى شرور همنشينى مكن ، زيرا طبع تو بديها را از آنان مى دزدد در حالى كه بدان آگاه نيستى .
با توجه به چنين تاثيرى است كه در سخنان پيشواى موحدان ، على (عليه السلام) نسبت به رفاقت و معاشرت با دنياپرستان ، دون همتان ، نابخردان ، تباهكاران و بدكاران پرهيز داده شده است :
لا تصحبن اءبناء الدنيا، فانك ان اءقللت استثقلوك ، و ان اءكثرت حسدوك . (181)
با فرزندان دنيا همنشين مشو، زيرا اگر بى چيز باشى تحقيرت نمايند و اگر مالدار باشى رشكت برند.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
من دنت همته فلا تصحبه . (182)
با انسان دون همت همنشينى مكن . (زيرا خوى همنشين در همنشين تاثير مى كند.)
لا تصحبن من لا عقل له . (183)
با كسى كه او را خردى نيست همنشينى مكن .
احذر مصاحبه الفساق و الفجار و المجاهرين بمعاصى الله . (184)
از همنشينى با فاسقان و فاجران و متظاهران به نافرمانى خدا بپرهيز.
اياك و صحبه من اءلهاك و اءغراك ، فانه يخذلك و يوبقك . (185)
از همنشينى با كسى كه تو را به غفلت مى كشاند و حريص مى گرداند بپرهيز، زيرا كه تو را به خوارى گرفتار مى كند و به هلاكت مى افكند.
اياك و معاشره الاشرار، فانهم كالنار مباشرتها تحرق . (186)
از معاشرت با بدان دورى كن كه بى گمان آنان همچون آتشند كه مباشرت با ايشان انسان را به آتش مى كشاند.
تاثير تربيتى مجالست و معاشرت نادرست تاثيرى ويرانگر و هلاك كننده است و لازم است كه اين امر مورد توجه جدى قرار گيرد.
واى آن زنده كه با مرده نشست مرده گشت و زندگى از وى بجست (187)
با توجه به اين تاثير و تاثر است كه در انديشه تربيتى اميرمؤ منان على (عليه السلام) دوستى و همنشينى بايد امرى سنجيده و بر اساس ملاكهايى خردمندانه باشد و از رفاقتها و معاشرت هاى ناسنجيده و به دور از معيارهاى پسنديده بايد پرهيز شود، چنانكه در سفارشات امير مؤ منان (عليه السلام) وارد شده است :
من اتخذ اءخا بعد حسن الاختبار دامت صحبته و تاءكدت مودته . (188)
هر كه پس از خوب آزمودن براى خويش دوست و برادرى گيرد، رفاقتش پايدار و دوستى اش استوار پايد.
و نيز آن حضرت فرموده است :
من اتخذ اءخا من غير الاختبار اءلجاه الاضطرار الى مرافقه الاشرار. (189)
هر كه ناسنجيده دوست و برادر گزيند، ناچار بايد به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن دهد.
----------------------------------
171- نهج البلاغه ، حكمت 128.
172- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، صص 117 - 118.
173- نهج البلاغه ، نامه 69.
174- شرح غررالحكم ، ج 4، صص 202 - 205.
175- شرح غررالحكم ، ج 2، ص 424.
176- شرح غررالحكم ، ج 3، ص 327.
177- نهج البلاغه ، خطبه 86.
178- مثنوى معنوى ، دفتر چهارم ، ص 577.
179- نهج البلاغه ، حكمت 293.
180- شرح ابن ابى الحديد، ج 20، ص 272.
181- شرح غررالحكم ، ج 6، ص 300.
182- شرح غررالحكم ، ج 5، ص 443.
183- شرح غررالحكم ، ج 6، ص 262.
184- شرح غررالحكم ، ج 2، ص 277.
185- شرح غررالحكم ، ص 303.
186- شرح غررالحكم ، ص 289.
187- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، ص 97.
188- غررالحكم ، ج 2، ص 224.
189- غررالحكم ، ج 2، ص 224.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***محيط اجتماع
انسان موجودى است كه در تعامل با جامعه و روابط و مناسبات اجتماعى رشد مى كند و به شدت از آن تاثير مى پذيرد، به گونه اى كه ميان فرد و اجتماع رابطه اى حقيقى برقرار است و به همان نسبت كه افراد از نظر خواص و آثار وجودى خويش در اجتماع تاثير مى گذارند و آن را بهره مند مى سازند، اين آثار و خواص وجودى ، خود هويتى مستقل را تشكيل مى دهد و يك موجوديت اجتماعى پديد مى آيد كه اين موجوديت اجتماعى به نحو اقتضا افراد را تحت تاثير و تربيت خويش قرار مى دهد. (190)
با توجه به چنين تعاملى است كه اميرمؤ منان على (عليه السلام) در مواقع گوناگون به تاثير تربيتى محيط اجتماع پرداخته و اهميت و نقش آن را در سازندگى شخصيت فرد يادآور شده است ، چنانكه در نامه خود به حارث همدانى فرموده است :
و اسكن الامصار العظام ، فانها جماع المسلمين ، و احذر منازل الغفله و الجفاء و قله الاعوان على طاعه الله . (191)
در شهرهاى بزرگ سكونت كن كه جايگاه فراهم آمدن مسلمانان است ، و بپرهيز از جايهايى كه در آن از ياد خدا غافلند و آنجا كه به يكديگر ستم مى رانند، و بر طاعت خدا كمتر ياران اند.
امام على (عليه السلام) به نوع روابط اجتماعى و تاثير مناسبات حاصل از آن توجه داده و نقش تربيتى آن را اين قدر مهم معرفى كرده است . همچنين آن حضرت به حارث همدانى فرموده است :
و اياك و مقاعد الاسواق ، فانها محاضر الشيطان و معاريض الفتن . (192)
مبادا بر سر بازارها بنشينى كه جاى حاضر شدن شيطان است و نمايشگاه فتنه و طغيان .
فضاى اجتماعى سودپرستانه و مناسبات كاسبكارانه چنان تاثير تربيتى دارد كه امام (عليه السلام) حارث همدانى را اين گونه از قرار گرفتن در چنين فضاى اجتماعى و مناسبات حاصل از آن پرهيز داده است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
بى گمان روابط سالم اجتماعى و مناسبات معتدا و عاطفى ، بر پايه كرامت انسان و تواءم با عدالت و انصاف تاثيرى سازنده در تربيت مردمان دارد؛ و روابط ناسالم اجتماعى و مناسبات غير معتدل (برخاسته از افراط و تفريط) و خشونتبار، بر پايه حقارت انسان و تواءم با ستمگرى و تبعيض تاثيرى مخرب در تربيت مردمان دارد. سلامت دين و دنياى مردم به سلامت جامعه بسته است . اميرمؤ منان على (عليه السلام) در حكمتى والا خطاب به جابر ابن عبدالله انصارى فرموده است :
يا جابر، قوام الدين و الدنيا باءربعه : عالم مستعمل علمه ، و جاهل لا يستنكف اءن يتعلم ، و جواد لا يبخل بمعروفه ، و فقير لا يبيع آخرته بدنياه ؛ فاذا ضيع العالم علمه استنكف الجاهل اءن يتعلم ، و اذا بخل الغنى بمعروفه باع الفقير آخرته بدنياه . (193)
اى جابر! دين و دنيا به چهار چيز برپاست : دانايى كه دانش خود را به كار برد، و نادانى كه از آموختن سر باز نزند، و بخشنده اى كه در بخشش خود بخل نكند، و درويشى كه آخرت خويش را به دنياى خود نفروشد. پس اگر دانشمند دانش خود را تباه سازد، نادان به آموختن نپردازد؛ و اگر توانگر در بخشش خويش بخل بورزد، درويش آخرتش را به دنيا در بازد.
در جامعه اى كه علم و دانش به كار نيايد و عالمان و دانشمندان به رسالت خود قيام نكنند، جهالت و ظلمت جامعه را در بر مى گيرد. در جامعه اى كه روابط انسانى بى رنگ شود و هر كس جز به خود نينديشد، انسانيت و تربيت به تباهى مى رود. در جامعه اى كه خير خواهى و عدالت طلبى بى معنا گردد، ستم و بيداد همه گير مى شود و خودكامگى و خودكامگى پذيرى مردمان را در كام هلاكت خود فرو مى بلعد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) در سخنى روشنگر و هشداردهنده فرموده است :
اءيها الناس ، لو لم تتخاذلوا عن نصر الحق ، و لم تهنوا عن توهين الباطل ، لم يطمع فيكم من ليس مثلكم ، و لم يقو من قوى عليكم . (194)
اى مردم ! اگر يارى حق را فرو نمى گذاشتيد، و از خوار ساختن باطل دست بر نمى داشتيد، آن كه به پايه شما نيست ديده طمع به شما نمى دوخت ، و هيچ نيرومندى بر شما مهترى نمى فروخت .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
چنين امورى فرد را به شدت تحت تاثير تربيتى قرار مى دهد. از اين روست كه تربيت افراد جز با اهتمام به تربيت اجتماع و ايجاد تحولات اجتماعى در جهت اهداف تربيتى به درستى ممكن و ميسر نيست و آنچه در تربيت فردى فارغ از حركتهاى اجتماعى صورت مى پذيرد، آن قدر اندك است كه در مقايسه با عملكرد اجتماع در خور توجه نيست . (195)
------------------------------------
190- سيرى در تربيت اسلامى ، ص 116.
191- نهج البلاغه ، نامه 69.
192- نهج البلاغه ، نامه 69.
193- نهج البلاغه ، حكمت 372.
194- نهج البلاغه ، خطبه 166.
195- سيرى در تربيت اسلامى ، ص 117.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***محيط جغرافيايى و طبيعى
محيط جغرافيايى و طبيعى و عوامل برخاسته از آن نيز همچون ديگر عوامل موثر در تربيت آدمى به نحو اقتضا و نه علت تامه انسانها را تحت تاثير قرار مى دهد. نوع آب و هوا، نور و حرارت ، گرما و برودت ، خشكى و بارندگى ؛ نوع مكان زندگى ، مسكن و نوع خوراك و مانند اينها در ساختار جسمى و روحى انسان و در خلق و خوى و رفتار آدمى تاثير دارند. محيط كوهستانى ، محيط ساحلى ، محيط كويرى ، محيط جنگلى ، محيط روستايى ، محيط شهرى ، آرامش محيط، ازدحام محيط، بسته بودن يا باز بودن محيط زندگى و جز اينها هر يك تاثيرى خاص بر روحيات و اخلاقيات انسان دارد. (196) اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره نحوه زندگى عرب جاهلى و تاثير محيط جغرافيايى و طبيعى بر اخلاق و رفتار انسان سخنى روشنگر دارد، چنانكه فرموده است :
ان الله بعث محمدا - صلى الله عليه و آله و سلم - نذيرا للعالمين و اءمينا على التنزيل ، و اءنتم معشر العرب على شر دين ، و فى شر دار، منيخون بين حجاره خشن ، و حيّات صم ، تشربون الكدر، و تاءكلون الجشب ، و تسفكون دماءكم ، و تقطعون اءرحامكم ، الاصنام فيكم منصوبه ، و الاثام بكم معصوبه . (197)
همانا خداوند محمد (ص) را برانگيخت ، تا مردمان را انذار كند و فرمان خدا را چنان كه بايد برساند. آن هنگام شما اى مردم عرب ! بدترين آيين را برگزيده بوديد و در بدترين سراى خزيده بوديد. منزلگاهتان سنگستانهاى ناهموار، همنشينتان گرزه مارهاى زهردار، آبتان تيره و ناگوار، خوراكتان گلوآزار، خون يكديگر را ريزان ، از خويشاوند بريده و گريزان ، بتهايتان همه جا برپا و پاى تا سر آلوده به خطا.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
بى گمان زندگى در محيطى خشن و همراه با درگيرى و جنگ ، روحيه فرد را به سوى خشونت و جمود و خودمحورى مى كشاند، (198) چنانكه عرب جاهلى به هيچ وجه خود را پايبند قانون و مقررات نمى ديد و به زندگى مدنى و آداب و مقررات آن به ديده بى اعتنايى و حتى ريشخند مى نگريست . (199)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) محيط جغرافيايى و طبيعى عرب جاهلى را بدترين محيط معرفى كرده است . آنان در ميان سنگستانهاى سخت و بيابانهاى بى آب و علف و در كنار مارهاى گزنده اى مى زيستند كه زهرشان را علاجى نبود. آب آشاميدنى آنان چنان تيره و بدرنگ بود كه حتى انسان تشنه رغبتى به نوشيدن آن نداشت ، مگر آنجا كه بيم مرگش مى رفت ؛ و اين به دليل عدم سكونت عربهاى باديه نشين در محلى خاص بود كه سبب مى شد چاهى حفر نكنند و آبى جز به اندازه نياز فورى خود فراهم نسازند. بى ثباتى زندگى خود در روحيه و رفتار آنان تاثير مى گذاشت . همچنين سختى و ناگوارى خوراكشان در روحيات و خلقياتشان نقشى بسزا داشت . بيشتر آنان هر جنبنده و موجودى را مى خوردند، چنانكه مشهور است كه از عربى پرسيدند، شما در صحرا چه حيواناتى را مى خوريد؟ و او پاسخ داد كه ما جز "ام حيين يا ام جبين " (حيواناتى كه طول قامتش به اندازه كف دست انسان است) همه حيوانات را مى خوريم ! و سؤ ال كننده گفت : اميدوارم كه ام حيين از دست شما به سلامت جسته باشد! (200)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) تاثير محيط جغرافيايى و طبيعى را درباره مردم "بصره " نيز مطرح نموده است و اينكه چگونه تن دادن به ناگواريهاى محيط جغرافيايى و طبيعى و عوامل ناشى از آن ، بر تربيت انسان تاثير مى گذارد. آن حضرت در نكوهش مردم بصره فرمود :
اءرضكم قريبه من الماء، بعيده من السماء؛ خفت عقولكم ، و سفهت حلومكم ، فاءنتم غرض لنابل ، و اءكله لآكل ، و فريسه لصائل . (201)
سرزمين شما به آب نزديك است ، و دور از آسمان ، خردهايتان اندك است و سفاهت در شما نمايان ؛ نشانه تير بلاييد و طعمه لقمه ربايان و شكار حمله كنندگان .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
پستى زمين و آلودگى منطقه زندگى و گنديدگى آب در آن محيط و عدم تلاش مردمان براى تغيير محيط جغرافيايى و طبيعى خويش ، تاثيرات خود را در اخلاقيات و روحيات مردمان به جا مى گذاشت . همچنين امام على (عليه السلام) در اين باره فرموده است :
بلادكم اءنتن بلاد الله تربة : اءقربها من الماء، و اءبعدها من السماء؛ و بها تسعه اءعشار الشر، المحتبس فيها بذنبه ، و الخارج بعفو الله . (202)
خاك شهر شما گنده ترين خاك است - و زمين آن مغاك -. نزديكترين به آب و دورترين شهرها به آسمان ؛ و نُه دهم شر و فساد و نهفته در آن . آن كه درون شهر است زندانى گناه ، و آن كه برون است ، عفو خدايش پناه .
اخلاقكم دقاق ، و عهدكم شقاق ، و دينكم نفاق ، و ماؤ كم زعاق ، و المقيم بين اظهركم مرتهن بذنبه ، و الشاخص عنكم متدارك برحمته من ربه . (203)
خوى شما پست است و پيمانتان دستخوش شكست . دورويى تان شعار است ، و آبتان تلخ و ناگوار. آن كه ميان شما به سر برد، به كيفر گناهش گرفتار، و آن كه شما را ترك گويد مشمول آمرزش پروردگار.
امام على (عليه السلام) شوربودن آب بصره به علت مخلوط شدن آب آن با آب دريا و نيز گنديده بودن خاك آن جا را به خاطر رسوب فراوان آب مطرح نموده كه چنين محيط زندگى موجب بروز عوارض نامطلوب جسمى و روحى و تربيتى است و نكوهش اميرمؤ منان على (عليه السلام) بدين سبب است كه آن مردم خود اين محيط جغرافيايى و طبيعى و بالطبع تاثيرات تربيتى اش را برگزيده اند. (204)
بنابراين توجه به محيط جغرافيايى و طبيعى به عنوان عاملى تربيتى ضرورى است و تاثيرات آن در خلقيات و روحيات مردمان به خوبى قابل مشاهده و مقايسه است . (205)
-------------------------------------
196- سيرى در تربيت اسلامى ، ص 118.
197- نهج البلاغه ، خطبه 26.
198- ن .ك : السيد جعفر مرتضى العاملى ، الصحيح من سيره النبى الاعظم ، الطبعه الاولى ، قم ، 1400 ق . ج 1، ص 82.
199- سيد جعفر شهيدى ، تاريخ تحليلى اسلام تا پايان امويان ، چاپ اول ، مركز نشر دانشگاهى . 1362 ش . ص 21.
200- شرح نهج البلاغه ابن ميثم ، ج 2، ص 24.
201- نهج البلاغه ، كلام 14.
202- نهج البلاغه ، كلام 13.
203- نهج البلاغه ، كلام 13.
204- شرح نهج البلاغه ابن ميثم ، ج 1، ص 291.
205- ن .ك : اءبويزيد عبدالرحمن بن محمد بن خلدون ، ديوان المبتداء و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشاءن الاكبر (تاريخ ابن خلدون )، تحقيق خليل شماده و سهيل زكار، الطبعه الثانيه ، بيروت ، 1408 ق . ج 1 (مقدمه ) صص 108 - 109.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***سختي ها و شدايد
از جمله عوامل موثر در تربيت انسان سختى ها و شدايد است كه موجب صيقل خوردن گوهر وجود آدمى و شكوفايى استعدادها و كسب كمالات است . به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
فى تقلب الاحوال علم جواهر الرجال . (206)
گوهر انسان ها در آزمايشگاه دگرگونى احوال معلوم مى شود.
تنعم و نازپروردگى روحيه انسان را شكننده و آسيب پذير مى سازد و سختى ها و شدايد - با رويكردى درست بدانها - نقشى اساسى در تكامل آدمى دارد.
اميرمؤ منان على (عليه السلام) وقتى از زندگى ساده و همراه با سختى خويش - كه خود پذيراى آن شده بود - سخن مى گويد، بدين امر اشاره مى كند كه اگر گوينده اى اشكالى كند كه چون خوراك پسر ابوطالب اينگونه (ساده و ناگوار) است ، پس بيگمان ناتوانى بر او چيره گردد و نتواند با هماوردان خود مقابله نمايد و از نبرد با دلاورمردان باز ماند، بايد بدو گفت :
الا و ان الشجره البريه اصلب عودا و الرواتع الخضره ارق جلودا، و النباتات البدويه اقوى وقودا و ابطاء خمودا. (207)
بدانيد درختى كه در بيابان خشك رويد چوبش سخت تر بود و سبزه هاى خوش نما پوستش نازك تر و رستنى هاى صحرايى را آتش افروخته تر بود و خاموشى آن ديرتر.
سختيها و شدايد وجود آدمى را استوار و مقاوم مى سازد و از ضعف و سستى دور مى نمايد و انسان را از تن دادن به پستى هاى دنيايى و خصلت هاى نفسانى حفظ مى كند و آدمى را در جهت پاكى و بالندگى كمك مى نمايد، همان طور كه راحت طلبى و عافيت جويى ونازپروردگى شخصيت آدمى را ضعيف و ناتوان مى سازد و بستر سقوط او را در دامن آلودگى ها و تباهى ها فراهم مى نمايد. به بيان پيشواى آزادگان ، على (عليه السلام):
مراره الدنيا حلاوه الآخره ، و حلاوه الدنيا مراره الآخره . (208)
تلخى اين جهان شيرينى آن جهان است و شيرينى اين جهان تلخى آن جهان .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
كمالات انسان در سختيها و شدايد ظهور مى نمايد و تا آدمى سختى نبيند، خامى او به پختگى ، و ضعف او به قوت ، و نقص او به كمال تبديل نمى شود. تا اصطكاك و تصادم با مشكلات صورت نپذيرد و در برخورد با آن صبر و استقامت به خرج داده نشود، جرقه ظهور حقيقت ملكوتى انسان زده نمى شود.
و النار فى اءحجارها مخبوءة لا تصطلى ان لم تثرها الازند (209)
آتش در درون سنگها پنهان است و اگر سنگ و آتشزنه به هم برنخورند شعله اى و جرقه اى برنمى خيزد.
در رويارويى با دشواريها و سختيهاست كه گوهر استقامت در آدمى شعله مى كشد و وجود انسان را اعتلا مى بخشد. به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
"فى البلاء تحاز فضيله الصبر." (210)
در بلا و سختى است كه آدمى فضيلت صبر را گرد مى آورد.
سختيها و شدايد در تربيت آدمى نقشى اساسى دارد و به سبب استقامت در برابر آنهاست كه وجود انسان صيقل مى خورد و حقيقتش جلوه مى كند. سختيها و شدايد باعث تهييج نيروها و بروز قدرت و كمال مى شود. به تعبير ابوتمّام (211) بوى خوش كمالات و حقيقت وجودى انسان در سايه سختيها و شدايد تراوش مى كند، چنانكه اگر آتش در كنار چوب عود مشتعل نشود و حرارت و سوزش آن عود را نگيرد، بوى خوش آن ظاهر نمى شود. (212)
لولا اشتعال النار فيما جاورت ما كان يعرف طيب عرف العود (213)
اگر شعله آتش همراه چوب عود نشود، هرگز بوى خوش عود شناخته نگردد.
به حكم قانون و ناموس خلقت ، بسيارى از كمالات است كه جز در مواجهه با سختيها و شدايد، جز در نتيجه تصادمها و اصطكاكهاى سخت ، جز در ميدان مبارزه و پنجه نرم كردن با حوادث ، جز در رو به رو شدن با بلايا و مصائب حاصل نمى شود. نه اين است كه اثر سختيها و شدايد، تنها ظاهر شدن و نمايان شدن گوهر واقعى انسان است ، به اين معنا كه هر كس يك گوهر واقعى دارد كه رويش پوشيده است ، مانند معدنى است در زير خاك ، و اثر شدايد فقط اين است كه آنچه را در زير خاك است نمايان مى كند، و اثر ديگرى ندارد. نه ، اين طور نيست ، بالاتر است . سختيها و شدايد و ابتلائات اثر تكميل كردن و تبديل كردن و عوض كردن دارد؛ مانند كيميا است كه فلزى را به فلز ديگر تبديل مى كند؛ سازنده است ، از موجودى موجود ديگر مى سازد؛ از ضعيف ، قوى ، و از پست ، عالى ، و از خام ، پخته به وجود مى آورد؛ خاصيت تصفيه و تخليص دارد، كدورتها و زنگارها را مى زدايد؛ خاصيت تهييج و تحريك دارد، هوشيارى و حساسيت به وجود مى آورد، ضعف و سستى را از بين مى برد.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
پس اين گونه امور را نبايد قهر و خشم شمرد، لطف است در شكل قهر، خير است در صورت شر، نعمت است در مظهر نقمت .
اى جفاى تو ز دولت خوبتر / و انتقام تو ز جان محبوبتر
نار تو اين است ، نورت چون بود / ماتم اين ، تا خود كه سورت چون بود؟
از حلاوتها كه دارد جور تو / وز لطافت كس نيابد غور تو
نالم و ترسم كه او باور كند / وز كرم آن جور كمتر كند
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد / بوالعجب من عاشق اين هر دو ضد (214)
در اين ميان ، عنصرهاى قابل ، حداكثر استفاده را از اين لطفهاى قهرنما و نعمتهاى نقمت صورت مى برند. اين گونه اشخاص مايه دار نه تنها از شدايد موجود بهره مى برند، يك نوع حالت ماجراجويى نسبت به شدايد در آنها هست ، به استقبال شدايد مى روند، براى خود شدايد مى آفرينند. مولوى براى عنصرهاى قابل كه از سختيها كمال مى يابند و رشد مى كنند و نيرومندتر مى گردند مثلى مى آورد، مى گويد:
هست حيوانى كه نامش اُشغُر (215)ست / او به زخم چوب زفت و لمتر (216) است
تا كه چوبش مى زنى ، به مى شود / او ز زخم چوب فربه مى شود
نفس مؤ من اشغرى آمد يقين / كو به زخم رنج زفتست و سمين
زيژن سبب بر انبيا رنج و شكست / از همه خلق جهان افزونترست
تا ز جانها جانشان شد زفت تر / كه نديدند آن بلا قوم دگر (217)
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
مثالى ديگر ذكر مى كند، افراد سختى كشيده را تشبيه مى كند به پوست دباغى شده ، مى گويد:
پوست از دارو بلاكش مى شود / چون اديم طايفى (218) خوش مى شود
ور نه تلخ و تيز ماليدى درو / گنده گشتى ناخوش و ناپاك بو
آدمى را پوست نامدبوغ دان / از رطوبتها شده زشت و گران
تلخ و تيز و مالش بسيار ده / تا شود پاك و لطيف و بافره
ور نمى توانى رضا ده اى عيار / گر خدا رنجت دهد بى اختيار
كه بلاى دوست تطهير شماست / علم او بالاى تدبير شماست (219)
به هر نسبت كه مواجهه با شدايد، مربى و مكمل و صيقل ده و جلابخش و كيميا اثر است ، پرهيز كردن اثر مخالف دارد، لهذا دانشمندان گفته اند بزرگترين دشمنى هايى كه درباره اطفال و كودكان مى شود همانها است كه پدران و مادران نادان به عنوان محبت و از روى كمال علاقه انجام مى دهند، يعنى نوازشهاى بى حساب ، مانع شدن از برخورد با سختى ، نازپرورده كردن آنها؛ اينها است كه طفل را بيچاره و ناتوان بار مى آورد، او را در صحنه زندگى خلع سلاح مى كند، كارى مى كند كه كوچكترين ناملايمى آنها را از پا در آورد و كمترين تغيير وضعى سبب نابودى آنها گردد. (220) او را مثل كسى بار مى آورند كه هرگز در همه عمر به داخل آب نرفته و شناورى نكرده و نياموخته است و يك مرتبه مواجه شود با دريا و بخواهد در آن شناورى كند. كسى كه شناورى هيچ نمى داند اولين بارى كه به آب بيفتد غرق مى شود. شناورى هم چيزى نيست كه با غير عمل ، با درس و كتاب گوشه اتاق بتوان ياد گرفت . هنر است ، فن عملى است ، بايد رفت ميان آب و در همان جا ضمن عمل و تلاش و زير آب رفتن و بالا آمدن تدريجا آن را آموخت .
خداوند وقتى كه كسى را دوست بدارد او را در شدايد فرو مى برد، به ميان شدايد مى اندازد، چرا؟ براى اينكه راه بيرون شدن از شدايد، راه شناورى در درياى گرفتارى را ياد بگيرد. جز اين راهى نيست . لطف و محبت خدا است كه با مواجه ساختن بنده با مشكلات ، وسيله آموختن فن شناورى در درياى حوادث و سالم بيرون آمدن از ميان آنها را فراهم مى كند. پس قطعا اين علامت لطف و محبت است . (221)
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره اين حقيقت تربيتى فرموده است :
ان عظيم الاجر مقارن عظيم البلاء، فاذا اءحب الله سبحانه قوما ابتلاهم . (222)
به درستى كه پاداش بزرگ همراه با بلاى بزرگ است ؛ پس هر گاه خداى سبحان قومى را دوست بدارد، آنان را به سختى گرفتار مى نمايد.
بنابراين در تربيت درست ، متربى همراه با سختيها و شدايد و به دور از نازپروردگى تربيت مى شود و به متربى آموخته مى شود كه سختيها و شدايد را با نگاهى درست ببيند و از آنها در جهت بالندگى و تعالى خويش بهره ببرد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) در سخنى والا فرموده است :
اذا راءيت ربك يوالى عليك البلاء فاشكره . (223)
چون ببينى كه پروردگارت پى در پى بر تو بلا مى فرستد، پس او را شكر گزار.
با چنين عنايتى كه در نظام تربيتى دين ، در عين آنكه تندى و خشونت جايى ندارد، و هيچ عملى مبتنى بر عسر و حرج نيست و تسهيل و تيسير اصلى تربيتى است و شريعت اسلام سهله و سمحه است ، به منظور تربيت انسانهاى باكرامت و عزت ، نازپروردگى و ضعيف پرورى مردود است و تعاليم دين بر نوعى سختى مطابق فطرت استوار است تا افراد را از ضعف و سستى بيرون برد و در ضمن خو دادن به مشكل و سختى به سوى كمال مطلق راه برد. اين امر با عبادتها و تمرينهاى مكرر كه با نوعى سختى مطبوع فطرت تواءم است صورت مى گيرد و استعدادهاى فرد در جهت كمال مطلق شكوفا مى شود. بيان والاى اميرمؤ منان على (عليه السلام) در اين باره كاملا گويا است :
و لكن الله يختبر عباده باءنواع الشدائد، و يتعبدهم باءنواع المجاهد، و يبتليهم بضروب المكاره ، اخراجا للتكبر من قلوبهم ، و اسكانا للتذلل فى نفوسهم ، و ليجعل ذلك اءبوابا فتحا الى فضله ، و اءسبابا ذللا لعفوه . (224)
ليكن خداوند بندگانش را با سختيهاى گوناگون مى آزمايد، و با مجاهدتها به بندگى وادارشان مى نمايد، و به ناخوشايندها آزمونشان مى كند تا خودپسندى را از دلهايشان بزدايد، و خوارى و فروتنى را در جانهايشان جايگزين سازد، و آن را درهايى براى بخشش او و وسيله هايى براى آمرزش او قرار دهد.
---------------------------------
206- نهج البلاغه ، حكمت 217.
207- نهج البلاغه ، نامه 45.
208- نهج البلاغه ، حكمت 251.
209- مرتضى مطهرى ، بيست گفتار، انتشارات صدرا، 1358 ش . ص 164.
210- شرح غررالحكم ، ج 4، ص 399.
211- ((حبيب بن اوس بن حارث طائى )) معروف به ((ابوتمام )) شاعر بزرگ قرن سوم هجرى و گردآورنده ديوان الحماسه است . او را يكى از اميران بيان شمرده اند. شيخ حر عاملى در شرح حال او يادآور شده است كه وى شيعه اى فاضل و اديب و نويسنده بود. بسيارى از بزرگان بر اين عقيده اند كه ابوتمام در شعر و شاعرى به مرتبت و مقامى دست يافت كه هيچ كس پيش از او و پس از او بدان مرتبت و مقام دست نيافت . ابوتمام در هر ميدانى شعر سروده است و در مرثيه نابغه اى است كه تمام شاعران را پشت سر نهاده است . وى در سال 231 يا 232 هجرى ديده بر جهان فرو بست . ر.ك : ابوالفرج على بن الحسين بن محمد الاصفهانى ، الاغانى ، شرحه و كتب هوامشه عبد على مهنا و سمير جابر، الطبعه الاولى ، دارالكتب العلميه ، بيروت ، 1407، ق . ج 16، صص 414 - 431؛ تاريخ بغداد، ج 8، صص 248 - 253؛ جمال الدين محمد بن مكرم ابن منظور، مختصر تاريخ دمشق لابن عساكر، الطبعه الاولى ، دارالفكر، دمشق ، 1404 - 1408 ق . ج 6، صص 178 - 182؛ وفيات الاعيان ، ج 2، صص 11 - 26؛ الكنى و الالقاب ، ج 1، صص 28 - 31؛ السيد محسن الامين العاملى ؛ اءعيان الشيعه ، دارالتعارف ، بيروت ، ج 4، صص 389 - 538.
212- مصطفى دلشاد تهرانى ، سيره نبوى (منطق عملى )، دفتر اول ، سيره فردى ، چاپ دوم ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 1376 ش . ص 703.
213- ابوبكر محمد بن يحيى بن عبدالله المعروف بالصولى ، شرح الصولى لديوان اءبى تمام ، دراسه و تحقيق خلف رشيد نعمان ، الطبعه الاولى ، وزاره الاعلام الجمهوريه العراقيه ، 1977 م . ص 395.
214- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، ص 99.
215- اشغر (كه اسغر هم نوشته شده ) جوجه تيغى ، خارپشت است كه عادتش به بيرون افكندن تيغهاى پشت (است ) چون بر او حمله آرند. رينولد نيكلسون ، شرح مثنوى معنوى مولوى ، ترجمه و تعليق حسن لاهوتى ، چاپ اول ، شركت انتشارات علمى و فرهنگى ، 1374 ش . دفتر چهارم ، ص 1418.
216- ((زَفت )) به معناى درشت ، ستبر و فربه است . فرهنگ معين ، ج 2، ص 1742. و ((لَمتُر)) نيز به معناى فربه ، پرگوشت و قوى هيكل است . فرهنگ معين ، ج 3، ص 3624.
217- مثنوى معنوى ، دفتر چهارم ، ص 528.
218- اديم طايفى : پوست دباغى شده منسوب به شهر طايف . اديم به معناى پوست دباغى شده است و جمع آن : اُدُم و آدام . طايف شهرى است در حجاز جنوبى در دوازده فرسنگى مشرق مكه كه پوستهاى دباغى شده آن بس مرغوب و مشهور است . كريم زمانى ، شرح جامع مثنوى معنوى ، چاپ اول ، انتشارات اطلاعات ، 1372 - 1376 ش . دفتر چهارم ، ص 50.
219- مثنوى معنوى ، دفتر چهارم ، ص 528.
220- ن .ك : ژان ژاك روسو، اميل ، ترجمه غلامحسين زيرك زاده ، چاپ چهارم ، انتشارات شركت سهامى چهر، 1342 ش . صص 16 - 17، 23 - 25.
221- بيست گفتار، صص 176 - 182.
222- شرح غررالحكم ، ج 2، ص 527.
223- شرح غررالحكم ، ج 3، ص 142.
224- نهج البلاغه ، خطبه 192.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***كار
كار از جمله عوامل تربيتى است كه در شكل دادن شخصيت انسان - به نحو اقتضا - بسيار مؤ ثر است و از جهات مختلف تربيتى - به صورت مستقيم و غير مستقيم - در شاكله تربيتى انسان نقش دارد. انسان با كار كردن فقط نقش اقتصادى و اجتماعى ايفا نمى كند، بلكه خود را نيز مى سازد و رشد مى دهد. از اين روست كه انسان از يك سو خالق و آفريننده و مدبر كار است و از ديگر سو مخلوق و آفريده و تربيت شده كار. كار در تمام وجوه شخصيت آدمى اعم از جسمانى و عاطفى و اخلاقى و عقلانى تاءثير مى گذارد. لذت بردن از زندگى و سير به سوى تعالى در پرتو كار و كوشش سالم و پاك و مفيد و سازنده است و اين لذت خود امرى كاملا تربيتى و بستر شكوفايى استعدادهاى كمالى انسان است . اميرمؤ منان على (عليه السلام) در ضمن حكمتى والا فرموده است :
"طوبى لمن طاب كسبه ." (225)
خوشا آن كه كسبى پاكيزه داشته باشد.
"لذت بردن حقيقى از زندگى براى انسان از راه كار و كوشش حاصل مى شود، نه از طريق بيكارى و عاطل و باطل بودن ، چنانكه برخى از تنبلان و بيكارگان چنين تصور مى كنند. و اين امر در ساختن فرد و اجتماع بسيار مهم است ، و پيشرفت هر ملت وابسته به آن است . بنابراين لازم است كه براى آن برنامه ريزى شود، و آموختن و وارد كردن آن را در ذهن همه ، در برنامه هاى تعليمى و تربيتى نوجوانان بگنجانند، تا چنان شود كه آنان دوستدار كار بار آيند، و وجودشان با كار و عشق به كار كردن جوش بخورد.
آرى ، انسان تنبل و بيكاره ، ارتباط فيزيكى خود را - از لحاظ فكرى و بدنى - با جهان و آنچه در آن است قطع مى كند، و خود را با عالم بيگانه مى يابد، از اين رو، از زندگى به صورت واقعى و در هم تنيده با واقعيت انسان و زندگى او، و هماهنگ با طبيعت خلاق اجتماع بشرى ، لذتى نمى برد." (226)
كار و تلاش از جهات مختلف اهميت دارد و در تربيت فرد و جامعه نقشى اساسى بازى مى كند.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
"قوانين حاكم بر جهان و مردمان و اجتماع ، به صورتى اساسى كار و ضرورت پرداختن به آن را واجب و حتمى مى سازد، زيرا كه بيرون آمدن موهبتهاى طبيعى از مرحله قوت و امكان به مرحله فعليت ، و آماده كردن آنها براى بهره بردارى آدمى از آنها در زندگى خويش ، به عمل و كار نيازمند است ، بلكه اغلب به طور مستقيم متوقف بر آن است . بنابراين آنچه در دسترس انسان براى به مصرف رسيدن در شب و روز قرار داد، از بركت كارى كه بر روى آنها صورت مى گيرد، كامل و قابل مصرف مى شود.
كار همچنين سبب فعليت پيدا كردن نيروهاى بدنى آدمى است ، و مايه استوارى بدن و پيچيدگى ماهيچه ها و آشكار شدن امكانات تجربى او است در هنگام دست و پنجه نرم كردن با واقعيتها در اشكال مختلف كار و سختى ديدن .
پس با كار كردن و سختى ديدن قدرت كوشايى آدمى تقويت مى شود و نشاط مقاوم او تجلى پيدا مى كند، و بدين گونه نيروهاى وى كمال و افزايش مى يابد." (227)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) در اين باره سخنانى هدايتگر دارد، چنانكه فرموده است :
"من يعمل يزدد قوة ." (228)
هر كه كار كند قوى تر مى شود.
"من يقصر فى العمل يزدد فترة ." (229)
هر كه كمتر كار كند، سست تر مى شود.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
"در پرتو اين نگرش ، دست كشيدن از كار و بلكه آراستن از آن موجب فتور و سستى بدنى و روانى خواهد شد. و برعكس ، پركارى سبب آن مى شود كه نيروهاى آدمى و تواناييهاى جسمى او از مرحله قوت و امكان به مرحله فعليت و آشكار شدن در آيد؛ به عبارت ديگر: به همان اندازه كه شخص به خوراك نياز دارد، به كار نيازمند است و كار براى بدن آدمى همچون آب براى گياه به شمار مى رود.
واضح است كه تاثير كار در وجود انسان - از راه تقويت روحيه و ايجاد نشاط - تنها منحصر به جنبه جسمانى و بدنى نيست ، بلكه از آن تجاوز مى كند و به جنبه روحى و معنوى نيز مى رسد، زيرا كه كار، روح را تصفيه مى كند، و مواهب باطنى را جلا مى بخشد، و وجدان آدمى را صيقل مى زند؛ و با كار است كه اعمال و وظايف دينى صورت مى پذيرد. پس انسان تنها از لحاظ جسمى نيازمند به كار نيست ، بلكه از لحاظ روح خود نيز چنين است . كار روان آدمى را مى سازد و هستى معنوى وى را استحكام مى بخشد. و بيكارى و بطالت - با آثار منفى يى كه دارند - معنويات انسان را از ميان مى برند و نابود مى سازند.
كار به همكارى آدمى با طبيعت و لمس كردن قوانين آن مى انجامد، تا از اين راه مواهب طبيعت را استخراج كند و با رموز طبيعت انس گيرد. پس انسان - با كار خود - به همكارى با طبيعت و مظاهر و نمودهاى آن برمى خيزد، و طبيعت نيز با انسان همكارى مى كند و در او آثار مثبت بزرگى پديد مى آورد، كه سبب پرورده شدن و گسترش يافتن افقهاى وجودى انسان و تجارب او مى شود. آرى ، انسان با پرداختن به كار، تهذيب پيدا مى كند، و نيروهاى ادراكى او در ميدانهاى تلاش و كوشش عملى افزايش مى يابد، به همان گونه كه نيروهاى ادراكى وى در ميدانهاى انديشه و دانش نيز چنين مى شود.
انسان در ضمن كار چيزهايى را كشف مى كند كه پيش از آن براى وى مكشوف نبوده است . پس كار، آموزشگاه شناخت و تجربه است ، چون كه چيزهايى را كه نمى دانسته است به او مى آموزد، و براى او از روى قوانين طبيعت پرده برمى داردت و همچون عقل عملى نيرومندى مى شود كه به وسيله آن بر آفاق تسلط پيدا مى كند.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
نقش كار در تقويت و تهذيب خلق و خوى انسان نيز آشكار است ؛ چه كار مسئوليت است ، و هر كس از اين مسئوليت آگاه شود و به اداى وظيفه بپردازد از بيكارى و بى مبالاتى دور مى شود، از مفاسد فراغت و زيانهاى آن و زيانهاى پرداختن به لهو و لعب در امان مى ماند. بدين گونه نيروهاى اخلاقى او شكفته مى شود، و نفس آگاه به مسئوليت وى كه براى انجام دادن آن تلاش مى كند، مهذب مى گردد.
كار و كوشش انسان را در تماس با واقعيت زندگى زمينى قرار مى دهد كه عبارت است از حركتى هدفدار (و حركت هدفدار طبيعتا تكاملى است)، و براى او اين امكان را فراهم مى آورد كه با طبيعت پيوندى همكارانه پيدا كند، و از نزديك با آن انس بگيرد. و اين خود مرحله اى بزرگ در تجربه انسانى و سير تكاملى است . آرى ، چگونه ممكن است انسانى كه طبيعت را نمى شناسد و از ابعاد غامض و اسرار ژرف آن ناآگاه است و با اين ابعاد تماس برقرار نكرده است و آگاهى مستقيم از آنها ندارد، تكامل پيدا كند؟
پس با كار است كه انسان در اعماق طبيعت و درياهاى زندگى غوطه ور مى شود، و در آنها فرو مى رود تا نفيس ترين و گرانبهاترين چيزها را بيرون آورد، و اين نفيس ترين و گرانبهاترين چيز همان آميختگى انسان است با روح حركت فعال و هماهنگى با همه كائنات ، در هدفدارى و تلاشورى . و از اين راه انسان به صورت جزئى فعال و هدفدار و منسجم با ديگر اجزاى عالم گسترده در مى آيد...
و سپس بر نردبان تكامل مطلوب بالا مى رود. و اين چيزى است كه دست بيكاران و عاطلان و بطّالان و به لهو و لعب پردازان به آن نمى رسد، زيرا كه بيهوده كارى و لهو و لعب انسان را از واقعيت و زندگى جدا مى كند، و حقايق طبيعت و مضمون زمان را از او پوشيده نگاه مى دارد. انسان عاطل باطل دورى از واقع را به خوبى لمس مى كند، و با واقعيات حياطى ارتباط ندارد، و از همكارى و هماهنگى با آنها و آميختگى با روح آنها محروم مى ماند.
در جانب اجتماعى نيز به اين نتيجه مى رسيم كه كار و عمل يك ضرورت اجتماعى است ، كه نمى توان آن را مهمل گذاشت ، و چشم پوشيدن از آن پسنديده نيست . پس بر هر فرد از افراد جامعه انسانى واجب است كه به كارى اشتغال داشته باشد، و با ديگر مردمان در برآوردن نيازمنديهاى مردم - كه خود يكى از آنان است - شريك شود، و سعى تمام به خرج دهد تا چهره زندگى را با كوشش و توليد دگرگون سازد. پس كارگر با نتيجه كار و توليد خويش به اجتماع سود مى رساند، و خود نيز از كارها و توليدهاى ديگران سود مى برد؛ پس او هم توليد كننده است و هم مصرف كننده ، و در حال داد و ستد با ديگر مردم است ، به گروهى چيزهايى مى دهد و از گروهى ديگر چيزهايى مى ستاند. و بدين گونه از ركود و سكون و مهمل بودن و احساس غربت كردن و از مردمان دور بودن بيرون مى آيد، و به حركت و فعاليت و تحمل رنج و انس گرفتن با ديگران دست مى يابد؛ بنابراين بار خود را بر دوش ديگران نمى گذارد، و از مردمان جدا نمى ماند، بلكه در پيش راندن چرخ زندگى اجتماعى با ايشان شريك است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
چنين انسانى احساس اميد مى كند و به آينده همچون فردى اميدوار و بانشاط مى نگرد، و از چنگال نوميدى و اهمال و بيهودگى و تكرار ملال انگيز و ديگر آثار منفى بيكارى و مفاسد فراغت رهايى پيدا مى كند.
از مهمترين آثار مثبت كار سر فرود آوردن نفس انسان در برابر تكاليف خويش است كه در نتيجه آن به كار برمى خيزد و شانه از آن تهى نمى كند؛ و در اين صورت است كه شخص خود را براى خود و خانواده اش مفيد و در محيط اجتماعى محترم مى بيند، چون كار مى كند و در نظر خويشاوندان و دوستان بيكار و مهمل نيست ، بلكه جدى و كوشا و زحمتكش به شمار مى آيد، كه همچون انسانى متعهد بارى بر دوش خويش نهاده است و در تاءمين نيازمنديها و پيشبرد زندگى با ايشان شريك است ، و به هيچ روى از تلاش كنندگان و متعهدان كناره گيرى نمى كند، و همچون ديگر عزيزان عزيز است ، و چنان كه بر هر فرد لازم است كه سودمند و ثمربخش باشد، او نيز از اين سودمند بودن برخوردار است . و اين حالت فقط از بركت كارى كه انسان به انجام دادن برخاسته و وظيفه خود را انجام داده است حاصل مى شود. اين انسان نيازمنديهاى خود و خانواده خود و ديگران را فراهم مى آورد، و از اين راه فقر و فاقه و خوارى را از خود دور مى كند، و شخصيت خويش را از هر پستى و حقارت بركنار نگاه مى دارد، و از رضاى خداوند متعال ، احترام مردم ، و اعتماد به نفس ، حيثيت خانوادگى ، و آرامش وجدان برخوردار مى شود." (230)
كار با چنين وجوهى موجب استقلال فردى و اجتماعى ، و علاوه بر تامين نيازهاى مادى ، باعث بهبود وضع اقتصادى و حفظ كرامت و شخصيت و حيثيت انسانى انسانى و تجلى ارزشهاى نهفته در آدمى است . در سروده هاى منسوب به اميرمؤ منان على (عليه السلام) آمده است :
لنقل الصخر من قلل الجبال / اءحب الى من منن الرجال
يقول الناس لى فى الكسب عار / فان العار فى ذل السؤ ال (231)
سنگ از ستيغ كوهها بر دوش بردن ، مرا خوشتر كه منت كسان برم ، گويند: كسب روزى ننگ است ! ننگ در خوارى خواهش است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
انسان همان طور كه از وراثت تاثير مى گيرد، از كار و تلاش نيز تاثير مى پذيرد؛ و همان طور كه وراثت نيكو، بسترى مناسب براى كسب كمالات انسانى است ، كار و تلاش نيز زمينه اى اساسى در تعالى آدمى است و هر چه نيكوتر باشد، توفيق تربيتى انسان بيشتر مى شود. به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
الناس اءبناء ما يحسنون . (232)
مردمان فرزندان تخصصهاى خويشند.
"يعنى همان گونه كه انسانها با پدران خويش نسبت دارند، و با پدران و قدر و منزلت پدران شناخته مى شوند و قدر و منزلت مى يابند، و مردم مى گويند، فلانى پسر فلان كس است ؛ به همين گونه هم اشخاص به كار و مهارت و تخصص خود نسبت داده مى شوند و قدر و منزلت اجتماعى كسب مى كنند، مثلا مى گويند صنعتگر ماهر، پزشك متخصص ، هنرمند عالى ... بنّاى خوب ... پس مردم ، فرزندان هنرها و تخصصهاى خويشند، و با انتساب به آن هنرها و تخصصها (صنعتگرى ، نويسندگى ، پزشكى ، مهندسى و...) شناخته مى شوند، و به اندازه كاردانى و مهارت در آن ها اوج مى بينند و قدر مى يابند." (233)
كار متعهدانه و سختكوشى خردمندانه از والاترين جلوه هاى زندگى انسانى است و در انديشه دينى و در راه و رسم پيام آوران و مصلحان الهى ، كار امرى مقدس و باارزش است و انسان از طريق سختكوشى به كمالات الهى دست مى يابد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) در توصيف داوود پيامبر (عليه السلام)، آن والا پيام آور الهى كه كارگرى پارسا بود، آنجا كه درباره پارسايى و ساده زيستى و تلاشگرى پيامبران سخن مى گويد، فرموده است :
و ان شئت ثلثْثُ بداود - صلى الله عليه و سلم - صاحب المزامير، و قارى ء اءهل الجنه ، فلقد كان يعمل سفائف الخوص بيده ، و يقول لجلسائه : اءيكم يكفينى بيعها! و ياءكل قرص الشعير من ثمنها. (234)
و اگر خواهى سومين را داوود (عليه السلام) گويم ، خداوند مزامير - و زبور - و خواننده بهشتيان ، كه به دست خود از برگ خرما زنبيلها مى بافت ، و مجلسيان خويش را مى گفت : كداميك از شما در فروختن آن مرا يارى مى كند؟ و از بهاى آن زنبيل گرده اى نان جوين مى خورد.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
كار و تلاش انسانى - با توجه به ارزشهاى ياد شده در آن - فى نفسه گرانقدر و سازنده است ، چنانكه خود عبادتى والا و امرى آخرتى و جهادى گرانسنگ شمرده شده است . از امام على (عليه السلام) در اين باره چنين روايت شده است :
ما غدوة اءحدكم فى سبيل الله باءعظم من غدوته يطلب لولده و عياله ما يصلحهم . (235)
در آمدنتان در آغاز صبح براى جهاد در راه خدا، از در آمدن آن كس كه براى تامين زندگى خانواده خود كار و تلاش مى كند بالاتر نيست .
در منظر اميرمؤ منان على (عليه السلام) كار و تلاش شرافتمندانه و سازنده چنان بهايى دارد كه ارزش و اجر جهاد در راه خدا بالاتر از آن نيست . از اين روست كه اهل ايمان بيشترين كار و تلاش و سازندگى را دارند، و آنان كه از كار و تلاش مفيد رويگردانند و طفيلى مردمانند، از ايمان بى بهره اند. پيشواى مؤ منان ، على (عليه السلام) در توصيف اهل ايمان فرموده است :
المؤ من مشغول وقته . (236)
وقت مؤ من پر است و مؤ من هيچ گاه بيكار نيست .
كار و تلاش چنان سازنده است كه اهل ايمان پيوسته در كار و تلاشند و از وجوه گوناگون آن در جهت كمال خود و جامعه سود مى برند. در اين باره در سخنان اميرمؤ منان على (عليه السلام) چنين وارد شده است :
فى كل وقت عمل . (237)
در هر وقتى بايد كارى كرد.
فاغتنم وقتك بالعمل . (238)
وقتى را كه در آنى با كار كردن غنيمت بدان .
انسانهاى تربيت شده در مدرسه تربيتى پيامبر اكرم (ص) كار را چنين مى ديدند و اوصياى آن حضرت همواره در كار و تلاش بودند و آن را با ارزشترين امور معرفى مى كردند، چنانكه امام على (عليه السلام) در توصيف اوصياى پيامبر اكرم (ص) چنين فرموده است :
انى لمن قوم لا تاءخذهم فى الله لومة لائم ، سيماهم سيما الصديقين ، و كلامهم كلام الابرار، عمار الليل و منار النهار، متمسكون بحبل القرآن ؛ يحيون سنن الله و سنن رسوله ؛ لا يستكبرون و لا يعلون ، و لا يغلّون و لا يفسدون . قلوبهم فى الجنان و اءجسادهم فى العمل .! (239)
من از آن قومم كه در راه خدا سرزنش سرزنش كنندگان در آنان تاءثيرى ندارد؛ سيماى آنان سيماى راستان است ، و سخن ايشان سخن نيكان ؛ زنده داران شب و نشانه هاى روزند؛ به ريسمان قرآن چنگ مى زنند، و سنت خدا و فرستاده او را زنده مى كنند؛ گردنكشى نمى كنند و بزرگى نمى جويند، و خيانت نمى ورزند تباهى نمى كنند؛ دلهايشان در بهشت است و بدنهايشان در كار و كوشش .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) - والاترين تربيت شده پيامبر و بهترين نمونه انسانى - سختكوش و پركار بود، چنانكه درباره راه و رسم سختكوشى و پركارى آن حضرت چنين روايت شده است :
انه لما كان يفرغ من الجهاد، يتفرغ لتعليم الناس و القضاء بينهم ، فاذا فرغ من ذلك اشتغل فى حائط له ، يعمل فيه بيده ، و هو مع ذلك ذاكر الله - جل جلاله . (240)
هر گاه على (عليه السلام) از كار جهاد فارغ مى شد، به كار تعليم مردمان و داورى كردن در مرافعات ايشان مى پرداخت ، و چون از اين كار هم فارغ مى شد، در باغچه اى كه داشت با دست خود به كار مشغول مى گشت و در همان حال به ياد خدا و در حال ذكر بود.
همچنين امام باقر (عليه السلام) درباره نگاه اميرمؤ منان على (عليه السلام) به كار و سختكوشى آن حضرت فرموده است :
كان اميرالمؤ منين (عليه السلام) يخرج فى الهاجره فى الحاجه قد كفاها يريد اءن يراه الله يتعب نفسه فى طلب الحلال . (241)
امير مؤ منان (عليه السلام) در گرماى شديد براى رفع نياز خود بيرون مى رفت و مى خواست خداوند او را ببيند كه در طلب حلال زحمت مى كشد و خود را به مشقت مى اندازد.
با چنين نگرشى به كار و تلاش ، امام على (عليه السلام) با سخن و عمل خود، مردمان را به كار كردن - و بالطبع به بهره بردن از نتايج گسترده آن - برمى انگيخت ، چنانكه در حديث امام كاظم (عليه السلام) خطاب به هشام بن حكم وارد شده است كه اميرمؤ منان على (عليه السلام) اصحاب خود را چنين سفارش مى فرمود:
اءوصيكم بالخشيه من الله فى السر و العلانيه ، و العدل فى الرضا و الغضب ، و الاكتساب فى الفقر و الغنى . (242)
شما را به ترسيدن از خدا در نهان و آشكار سفارش مى كنم ، و به اجراى عدالت در خشنودى و خشمناكى ، و به كسب داشتن و تلاش نمودن و كار كردن در فقر و غنا.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
نفس كار كردن چنان گرانقدر است كه امام (عليه السلام) درباره آن چنين سفارش مى فرمايد؛ و البته ارزش كارها به آن است كه با تلاش حاصل شود. آن كه چيزى را ارزان و بى زحمت به دست مى آورد، به ارزشى دست نمى يابد و خود را و به دست آورده را ارزان مى فروشد.
اى گرانجان خوار ديدستى ورا / زان كه بس ارزان خريدستى ورا
هر كه او ارزان خرد ارزان دهد / گوهرى طفلى به قرصى نان دهد (243)
سلامت زندگى فرد و جامعه در گرو كار كردن است و كار شرافتمندانه و متعهدانه درى از درهاى تربيت الهى و راهى به سوى كمال است . بدين سبب است كه كار كردن نوعى جهاد است و همچون جهاد در راه خدا تربيت كننده و عزت بخش . (244) به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
الشاخص فى طلب الرزق الحلال كالمجاهد فى سبيل الله . (245)
جوينده روزى حلال همانند مجاهد راه خدا است .
البته آنچه در كار كردن مبنا و اساس است و تاثير تربيتى كار بدان بسته است ، كار مفيد تواءم با پاكى و پاكدامنى و حلال جويى است . امام على (عليه السلام) در نامه تربيتى خود به فرزندش حسن (عليه السلام) ياد آور شده است :
و الحرفة مع العفه خير من الغنى مع الفجور. (246)
كار همراه با پاكدامنى به مراتب از توانگرى همراه با مرزشكنى و هرزگى ارزشمندتر و بهتر است .
بنابراين ، كار عاملى است اساسى در تربيت آدمى و تاثيرات آن بر جسم و جان و روح و روان ، و خلق و خوى ، و شكوفايى استعدادهاى آدمى بسيار جدى است و نبايد در هيچ حال از كار و تلاش فرو ماند و در آن كوتاهى روا داشت .
من قصر فى العمل ابتلى بالهمّ. (247)
آن كه در كار كوتاهى ورزيد، دچار اندوه گرديد.
------------------------------
225- نهج البلاغه ، حكمت 123.
226- الحياة ، ترجمه ، ج 5، ص 489.
227- الحياة ، ترجمه ، ج 5، ص 446.
228- شرح غررالحكم ، ج 5، ص 204.
229- شرح غررالحكم ، ج 5، ص 204.
230- الحياة ، ترجمه ، ج 5، صص 445 - 451.
231- ديوان امام على (عليه السلام)، صص 434 - 437.
232- شرح غرر الحكم ، ج 1، ص 309.
233- الحياة ، ترجمه ، ج 5، ص 440.
234- نهج البلاغه ، خطبه 160.
235- اءبو حنيفه النعمان بن محمد التميمى المغربى ، دعائم الاسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الاحكام ، تحقيق آصف على اصغر فيضى ، دار المعارف ، القاهرة ، 1289 ق . ج 2، ص 15؛ حسين بن محمد تقى النورى الطبرسى ، مستدرك الوسايل و مستنبط المسائل ، الطبعه الثانيه ، مؤ سسه آل البيت لاحياء التراث ، بيروت ، 1408 ق . ج 13، صص 13، 54.
236- نهج البلاغه ، حكمت 333.
237- شرح غرر الحكم ، ج 4، ص 396.
238- شرح غرر الحكم ، ج 2، ص 507.
239- نهج البلاغه ، خطبه 192.
240- احمد بن فهد الحلى ، عدة الداعى و نجاح الساعى ، صححه و علق عليه احمد الموحدى القمى ، الطبعه الاولى ، دار المرتضى ، دار الكتاب الاسلامى ، بيروت ، 1407 ق . ص 111، مستدرك الوسائل ، ج 13، ص 25.
241- اءبو جعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه (الصدوق )، من لا يحضره الفقيه ، صححه و علق عليه على اكبر الغفارى ، الطبعه الثانيه ، منشورات جماعة المدرسين ، قم ، 1404 ق . ج 3، ص 163؛ محمد بن الحسن الحر العاملى ، وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعه ، بتصحيح و تحقيق و تذييل عبدالرحيم الربانى الشيرازى ، دار احياء التراث العربى ، بيروت ، ج 12، ص 13.
242- تحف العقول ، ص 291؛ محمد باقر المجلسى ، بحار الانوار الجامعه لعلوم الائمه الاطهار، الطبعه الثالثه ، دار احياء التراث العربى ، بيروت ، 1403 ق . ج 1، ص 141، ج 78، ص 304 - 305.
243- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، ص 106.
244- سيرى در تربيت اسلامى ، ص 125.
245- دعائم الاسلام ، ج 2، ص 15؛ مستدرك الوسائل ، ج 13، ص 13.
246- نهج البلاغه ، نامه 31.
247- نهج البلاغه ، حكمت 127.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***عوامل ماوراى طبيعت
در ميان عوامل مؤ ثر در تربيت عواملى وجود دارند كه فراتر از امور طبيعى اند و براى انسان ملموس و محسوس نيستند، ولى اين عوامل پيوسته در تعامل با انسانند و در زندگى آدمى نقشى مهم دارند و در تربيت انسان - به نحو اقتضا و نه علت تامه - مؤ ثرند. مهمترين عوامل ماوراى طبيعت فرشتگان و شياطينند كه به دليل محسوس و ملموس نبودن نقششان در تربيت مورد توجه جدى قرار نمى گيرد و نيز نقش آنها در تربيت به درستى دريافت نمى شود، به گونه اى كه گاه نقش اين عوامل در تربيت كاملا منتفى مى شود و گاه به آنها به صورت علت تامه در تربيت نگاه مى شود، در حالى كه فرشتگان و شياطين به نحو اقتضا در تربيت انسان موثرند و رابطه آنها با انسان رابطه اى طولى است ، يعنى چون انسان اراده خير كند، فرشتگان در همان جهت او را راهنمايى و يارى مى كنند، ولى هيچ يك از آن ها بر انسان مسلط نيستند و تا انسان خود راه نفوذ و زمينه و بستر مناسب را فراهم نكند، هيچ موجودى نمى تواند او را به سوى خير و شر راه ببرد.
فرشتگان اسبابى الهى و عوامل اساسى در تربيت انسان و ياورانى نيكو در راه رسيدن آدمى به خير و كمال و سعادت حقيقى اند. انسان مسجود فرشتگان است و همه آنان ماءمور ياورى انسان در جهت سير به سوى كمال مطلقند. خداى سبحان از زبان فرشتگان اين حقيقت را اعلام فرموده است :
نحن اءولياؤ كم فى الحياة الدنيا و فى الآخره . (248)
ما در زندگى اين جهان و در آن جهان متولى امور شماييم .
فرشتگان موكلان امور و متوليان زندگى آدميانند و واسطه فيض رسانى و رحمت و بركت و كرامت خداوند بر انسانند. آنان نگهبان آدميان به سوى خير و كمالند و هر كه خود را تحت ولايت الهى قرار دهد از يارى آنان بهره مند مى شود.
به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام):
ان مع كل انسان ملكين يحفظانه . (249)
با هر انسان دو فرشته است كه او را مى پايند.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
يارى فرشتگان در تربيت مردمان به سوى كمال مطلق چنان است كه امام على (عليه السلام) آنجا كه سخن از اهل ذكر آورده و آنان را توصيف نموده چنين فرموده است :
و ان للذكر لاءهلا اءخذوه من الدنيا بدلا، فلم تشغلهم تجارة و لا بيع عنه ، يقطعون به اءيام الحياة ، و يهتفون بالزواجر عن محارم الله ، فى اءسماع الغافلين ، و ياءمرون بالقسط و ياءتمرون به ، و ينهون عن المنكر و يتناهون عنه ، فكاءنما قطعوا الدنيا الى الآخره و هم فيها، فشاهدوا ما وراء ذلك ... قد حقت بهم الملائكه ، و تنزلت عليهم السكينه ، و فتحت لهم اءبواب السماء، و اءعدت لهم مقاعد الكرامات ، فى مقعد اطلع الله عليهم فيه ، فرضى سعيهم ، و حمد مقامهم . (250)
همانا ياد خدا را مردمانى است كه آن ياد آنان را جايگزين زندگى - جهان فانى - است . نه كسب و كار سرگرمشان ساخته ، و نه خريد و فروش ياد خدا را از دل آنان انداخته . روزهاى زندگانى را بدان مى گذرانند، و نهى و منع خدا را - در آنچه حرام فرموده - به گوش بيخبران مى خوانند. به قسط و عدالت فرمان مى دهند و خود بر اساس آن عمل مى كنند، و از كار زشت باز مى دارند، و خود از زشتكارى به كنارند. گويى دنيا را سپرى كرده و به آخرت درند، و آنچه از پس دنياست ديده اند... گرداگردشان فرشتگان ، آرامششان در جسم و جان ، درهاى آسمان به روى آنان گشاده ، كرسيهاى كرامت برايشان نهاده ، آن جا كه خدا از حالشان آگاه است و از كوششان خشنود و مقامشان نزد او محمود.
فرشتگان ياوران مردمانند در دورى از مرتبت طبيعت حيوانيت و سير در مراتب والاى حقيقت ملكوتى و دستيابى به كمالات روحانى ، چنانكه در بسيارى از آداب تربيتى دين اين حقيقت جلوه مى يابد و به خوى روحانى فرشتگان تشبه مى نمايد و ملكى خوى مى شود، چنانكه پيشواى موحدان ، على (عليه السلام) در فلسفه حج فرمود:
و فرض عليكم حج بيته الحرام الذى جعله قبله للاءنام ... جعله سبحانه علامه لتواضعهم لعظمته ، و اءذعانهم لعزته ، و اختار من خلقه سماعا اءجابوا اليه دعوته ، و صدقوا كلمته ، و وقفوا مواقف اءنبيائه ، و تشبهوا بملائكه المطيفين بعرشه . (251)
خداوند زيارت خانه اش را فريضه كرد بر شما مردمان كه قبله اش ساخت براى همگان ... و دو نشانه براى دينداران : فروتنى برابر عظمت او، و اعتراف به عزت او؛ و از آفريدگانش آن را گزيد كه چون دعوت او شنيد در گوش كشيد، و به جان و دل خريد. اينان به راه افتادند، و پا بر جاى پيامبران نهادند، و چون فرشتگان گرد عرش بر پاى بندگان ايستادند.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره تربيت والاترين آدميان ، يعنى سرور عالميان حضرت ختمى مرتبت بدين حقيقت اشاره فرموده است :
وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ - صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ - مِنْ لَدُنْ اءَنْ كانَ فَطِيما اءَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلاَئِكَتِهِ، يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكارِمِ، وَ مَحاسِنَ اءَخْلاقِ الْعالَمِ، لَيْلَهُ وَ نَهارَهُ . (252)
هنگامى كه آن حضرت از شير گرفته شد خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشين او فرمود تا راههاى بزرگوارى را پيمود، و خويهاى نيكوى جهان را فراهم نمود.
يارى و همراهى فرشتگان بر اساس نسبتى طولى با آدميان سنتى است الهى در جهت سير دادن همگان به خير و كمال سعادت .
ابليس و سپاهيانش يعنى شياطين جن و ياورانشان در مقابل خير و كمال و سعادت انسان صف بسته اند و نقشى مهم - به نحو اقتضا و نه علت تامه - در تربيت آدمى - در جهت مثبت و منفى - دارند.
شياطين نيز بر اساس نسبتى طولى ، كسانى را كه راه نفوذ و سلطه شيطانى را بر خود مى گشايند، تحت ولايت خويش قرار مى دهند و از خير و كمال و سعادت محروم مى نمايند و به سمت تباهى و هلاكت سوق مى دهند. خداى متعال درباره نسبت شيطان با انسان و حيطه و ميدان تصرف او در انسان و اينكه شيطان هيچ سلطه اى بر آدميان ندارد مگر آنكه خود ايشان بخواهند و زمينه نفوذ و سلطه فراهم سازند، آياتى روشن نازل فرموده است :
قال رب بما اءغويتنى لاءزينن لهم فى الارض و لاءغوينهم اءجمعين الا عبادك منهم المخلصين قال هذا صراط على مستقيم ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين . (253)
(ابليس) گفت : پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختى ، من نيز (گمراهى شان را) در زمين برايشان مى آرايم و همه را گمراه خواهم ساخت جز بندگان مخلص تو را. فرمود: اين راهى است (كه) به سوى من (منتهى مى شود). در حقيقت ، تو را بر بندگان من تسلطى نيست مگر كسانى از گمراهان كه تو را پيروى كنند.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
ابليس كه از گروه جن بود و به سبب عبادتهاى بسيار در رديف فرشتگان قرار گرفته بود، به سبب ظاهربينى و خودخواهى و گردنفرازى از فرمان سجده بر آدم (عليه السلام) سر پيچيد و گردنكشى نمود. همين امر سبب دورى او از رحمت خدا و سقوطش گرديد. آنگاه غفلت و سرپيچى و گمراهى خود را به خدا نسبت داد و با آدميان اعلام عداوت كرد. اما فقط كسانى را مى تواند گمراه نمايد كه آنان خود او را پيروى كنند.
و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه اءفتتخذونه و ذريته اءولياء من دونى و هم لكم عدو بئس للظالمين بدلا. (254)
و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده كنيد، پس (همه) سجده كردند جز ابليس كه از (گروه) جن بود و از فرمان پروردگارش سر پيچيد. آيا (با اين حال) او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى گيريد، و حال آنكه آنها دشمن شمايند؟ و چه بد جانشينانى براى ستمگرانند.
ابليسس در آزمون سجده بر آدم ، گردنكشى خود را آشكار ساخت و اعلام نمود كه به واسطه آراستن امور (دنيا) انسان ها را گمراه مى سازد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره اين آزمون و گردنكشى ابليس و اعلام دشمنى با آدمى فرموده است :
ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِكَ مَلاَئِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ، لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُبِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ: (إِنِّي خالِقٌ بَشَرا مِنْ طِينٍ، فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ، فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ اءَجْمَعُونَ إِلاّإِبْلِيسَ) (255) اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِاءَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ، الَّذِي وَضَعَ اءَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ، وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ، وَادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ. اءَلاَ تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، ... فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإ بْلِيسَ، إ ذْ اءَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ، وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ - وَ كانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ لا يُدْرى اءَمِنْ سِنِى الدُّنْيا اءَمْ سِنِى الْآخِرَةِ عَنْ كِبْرِ ساعَةٍ واحِدَةٍ، . (256)
پس فرشتگان مقرب خود را بدان بيازمود، و بدين آزمايش فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود. پس خداى سبحان كه داناست بدانچه نهان است در دلهاى همگان و در پرده هاى غيب پنهان ، گفت : "همانا مى آفرينم آدمى از گل ، پس چون آن را راست و درست كردم ، و از روح خود در آن دميدم ، بيفتيد براى او سجده كنان ، پس سجده كردند فرشتگان همگى ، جز شيطان " كه رشك او را فرا گرفت و به آفرينش خويش بر آدم نازيد و به اصل خود (كه آتش است) بر او تعصب ورزيد. پس دشمن خدا - شيطان - پيشواى متعصبان است ، و پيشرو مستكبران ، كه پايه عصبيت را نهاد، و بر سر لباس كبريايى با خدا در افتاد؛ رخت عزت را در بر كرد، و لباس خوارى را از تن برآورد. نمى بينيد چگونه خداوند به خاطر بزرگمنشى كوچكش ساخت ، و به سبب بلند پروازى به فرودش انداخت ... پس ، از آنچه خدا با شيطان كرد پند گيريد، كه كردار دراز مدت او را باطل گرداند و كوشش فراوان او بى ثمر ماند. او شش هزار سال با پرستش خدا زيست ، از ساليان دنيا يا آخرت - دانسته نيست - اما با ساعتى كه تكبر كرد، خدايش از بهشت بيرون آورد.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
ابليس و نسل او بر آنان كه گمراهى را انتخاب مى نمايند، سرپرستى مى يابند و آنان را در گمراهى يارى مى كنند و به هيچ وجه بر آنان كه گمراهى را نخواهند سلطه نمى يابند. قضاى الهى چنين است كه خداوند شيطان را بر افرادى كه خودشان ميل به پيروى او را دارند و سرنوشت خود را به دست او مى سپارند، مسلط كرده است و اينهايند كه شيطان برشان حكمفرمايى مى كند. (257)
انما سلطانه على الذين يتولونه والذين هم به مشركون . (258)
تسلط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمى گيرند، و بر كسانى كه آنها به خدا شرك مى ورزند.
كتب عليه اءنه من تولاه فاءنه يضله و يهديه الى عذاب السعير. (259)
بر شيطان مقرر شده است كه هر كس او را به دوستى گيرد، قطعا او وى را گمراه مى سازد و به عذاب آتشش مى كشاند.
و استفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فى الاموال و الاءولاد و عدهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا عبادى ليس لك عليهم سلطان و كفى بربك وكيلا. (260)
و از آنان هر كه را توانستى با آواى خود تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر ايشان بتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده و شيطان جز فريب به آنان وعده اى نمى دهد. در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطى نيست ، و حمايتگرى (چون) پروردگارت بس است .
شيطان در ادراكات و تخيلات انسان به واسطه امور دنيايى تصرف مى نمايد و باطل و زشتى و پليدى را بر آدميان مى آرايد و البته در اين راه سلطه اى بر كسى ندارد و جز به واسطه خود نفسانى انسان كارى نمى تواند بكند.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره اين حقيقت چنين فرموده است :
فاحْذَرُوا - عِبادَ اللَّهِ - عَدُوَّ اللَّهِ اءَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدائِهِ، وَ اءَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدائِهِ، وَ اءَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ، فَلَعَمْرِى لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ، وَ اءَغْرَقَ لَكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ، وَ رَماكُم مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ، وَ قالَ: (رَبِّ بِما اءَغْوَيْتَنِى لَاءُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِى الْاءَرْضِ وَ لَاءُغْوِيَنَّهُمْ اءَجْمَعِينَ) (261)، قَذْفا بِغَيْبٍ بَعِيدٍ، وَ رَجْما بِظَنِّ غَيْرِ مُصِيبٍ صَدَّقَهُ بِهِ اءَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ، وَ إِخْوانُ الْعَصَبِيَّةِ، وَ فُرْسانُ الْكِبْرِ وَ الْجاهِلِيَّةِ. حَتَّى إ ذَا انقادَتْ لَهُ الْجامِحَةُ مِنْكُمْ، وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّماعِيَةُ مِنْهُ فِيكُمْ، فَنَجَمَتِ الْحالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِىِّ إ لَى الْاءَمْرِ الْجَلِىِّ، اسْتَفْحَلَ سُلْطانُهُ عَلَيْكُمْ، وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ. فَاءَقْحَمُوكُمْ وَ لَجاتِ الذُّلِّ، وَ اءَحَلُّوكُمْ وَرَطاتِ الْقَتْلِ، وَ اءَوْطَوءُوكُمْ إِثْخانَ الْجِراحَةِ، طَعْنا فِى عُيُونِكُمْ، وَ حَزّا فِى حُلُوقِكُمْ، وَ دَقّا لِمَناخِرِكُمْ، وَ قَصْدا لِمَقاتِلِكُمْ، وَ سَوْقا بِخَزائِمِ الْقَهْرِ إ لَى النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ، فَاءَصْبَحَ اءَعْظَمَ فِى دينِكُمْ حَرْجا، وَ اءَوْرى فِى دُنْياكُمْ قَدْحا، مِنَ الَّذِينَ اءَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُناصِبِينَ، وَ عَلَيْهِمْ مُتَاءَلِّبِينَ. فاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّكُمْ، وَ لَهُ جِدَّكُمْ، (262)
پس بندگان خدا بپرهيزيد از اينكه - شيطان - شما را به بيمارى خود مبتلا گرداند، و با بانگ خويش برانگيزاند و سوارگان و پيادگان خود را بر سر شما كشاند. به جانم سوگند كه تير تهديد را برايتان سوفار (263) ساخته ، و كمان را سخت كشيده - و تاخته - شما را نشانه كرده و از جاى نزديك تير - گمراهى - بر شما افكنده كه گفت : "پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختى ، من نيز (گمراهى شان را) در زمين برايشان مى آرايم و همه آنان را گمراه نمايم ." از ناپيدا و از روى گمان خطا سخنى گفت ، و نادانسته انديشه اى در دل نهفت ، و متعصبان سخن او را شنفتند و يكه تازان ميدان خودخواهى و جهالت گفته وى را پذيرفتند تا چون سركش شما او را فرمانبردار شد و طمع وى در شما استوار و آنچه پوشيده و نهان بود پديدار، قدرت او بر شما فراوان گرديد و سپاهيانش آهسته آهسته به سويتان روان . پس شما را مقهور و خوار ساختند و به ورطه هلاكت در انداختند و به آسيبهاى سختتان پى سپردند كه گويى نيزه در ديده هايتان فرو بردند و گلوهايتان را بريدند، و بينى هايتان را خود گردانيدند، و خواستند تا شما را بكشند و مهار بر نهاده ، به آتش آماده دوزخ كشند تا چنان شد كه آسيب او در دين سوزى و در كار دنيايتان آتش افروزى ، بر شما بيش از آنان گرديد كه به پيكارشان برخاسته ايد، و براى ستيزشان آراسته ايد. پس بدو بخروشيد و در دفع او بكوشيد.
اميرمؤ منان على (عليه السلام) اين سخن شيطان را كه همه مردمان را گمراه مى نمايد، سخنى به خطا از روى گمان معرفى كرده و اينكه شيطان نادانسته انديشه اى در نهفته است ؛ و تا آدمى خود به سبب ميل به طبيعت حيوانى راه نگشايد، شيطان نمى تواند او را مقهور و خوار سازد و به ورطه هلاكت در اندازد. البته انسان به دليل غفلت ناشى از روى كردن به خود و پشت كردن به حق ، آنچه را كه شيطان بر اساس اين زمينه مناسب بدو القا مى كند، از خود مى پندارد كه معناى قريب شيطان را خوردن و در تحت سرپرستى او در آمدن همين است كه انسان گمراه بشود و نداند چه كسى او را گمراه كرده است . (264) از اين رو آدمى بايد سخت مراقبت نمايد تا تحت تاثير القائات شيطانى قرار نگيرد، چنانكه اميرمؤ منان على (عليه السلام) هشدار داده است .