-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
امير مؤ منان على (عليه السلام) درباره اين شاءن انسان كه اصل گوهر آدمى است و شيطان بر آن ديده پوشيد و خود را به خوارى كشيد، و زان پس همه تلاشش در اين جهت است كه اين حقيقت جلوه نيابد و آدمى به لباس تربيت حقيقى ملبس نشود، فرموده است :
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ، وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُمَا حِمىً وَ حَرَما عَلَى غَيْرِهِ، وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلالِهِ، وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ. ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِكَ مَلاَئِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ، لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُبِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ : (إِنِّي خالِقٌ بَشَرا مِنْ طِينٍ، فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ، فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ اءَجْمَعُونَ إِلاّإِبْلِيسَ) (65) اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِاءَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ، الَّذِي وَضَعَ اءَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ، وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ، وَادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ. اءَلاَ تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُورا، وَ اءَعَدَّ لَهُ فِي الْآخِرَةِ سَعِيرا؟! وَ لَوْ اءَرَادَ سُبْحانَهُ اءَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْاءَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ، وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ، وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْاءَنْفَاسَ عَرْفُهُ، لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْاءَعْنَاقُ خَاضِعَةً، وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ. وَ لَكِنَّ اللَّهَ - سُبْحَانَهُ - يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ اءَصْلَهُ تَمْيِيزا بِالاِخْتِبَارِ لَهُمْ، وَ نَفْيا لِلاِسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ، وَ إِبْعَادا لِلْخُيَلاَءِ مِنْهُمْ. (66)
سپاس خداى را كه لباس عزت و بزرگى در پوشيد و آن دو را براى خود گزيد، و بر ديگر آفريدگان ممنوع گردانيد. آن را خاص خود فرمود و بر ديگران حرام نمود. آن لباس را برگزيد چون بزرگى او را مى سزيد. و آن كس را از بندگان لعنت كرد كه آرزوى عزت و بزرگى را در پرورد.
پس فرشتگان مقرب خود را بدان بيازمود، و بدين آزمايش فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود. پس خداى سبحان كه داناست بدانچه نهان است در دلهاى همگان و در پرده هاى غيب پنهان ، گفت : "همانا مى آفرينم آدمى از گل ، پس چون آن را آراست و درست كردم ، و از روح خود در آن دميدم ، بيفتيد براى او سجده كنان . پس سجده كردند فرشتگان همگى ، جز شيطان ." كه رشك او را فرا گرفت و به آفرينش خويش بر آدم نازيد و به اصل خود (كه آتش است) بر او تعصب ورزيد. پس دشمن خدا - شيطان - پيشواى متعصبان است ، و پيشرو مستكبران ، پايه عصبيت را نهاد، و بر سر لباس كبريايى با خدا در افتاد. رخت عزت را در بر كرد، و لباس خوارى را از تن بر آورد. نمى بيند چگونه خدايش به خاطر بزرگمنشى كوچكش ساخت ، و به سبب بلند پروازى به فرودش انداخت . در دنيا او را براند، و براى وى در آخرت آتش افروخته آماده گرداند؛ و اگر خدا مى خواست آدم را از نورى بيافريند كه فروغ آن ديده ها را بربايد، و زيبايى آن بر خردها غالب آيد، با بويى خوش چنانكه نفسها را تازه نمايد، چنين مى كرد؛ و اگر چنين مى كرد، گردنها برابر او خم بود و كار آزمايش بر فرشتگان آسان هم ، ليكن خداى سبحان آفريدگان خود را به پاره اى از آنچه اصل آن را نمى دانند تا مى آزمايد تا فرمانبردار از نافرمان پديد آيد و تا بزرگمنشى را از آنان بزدايد، و تكبر را از ايشان دور نمايد.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
انسان به حقيقتش والاترين گوهر هستى است و هر انسانى اين استعداد را دارد كه همه اسماى حسناى الهى را در خود جلوه گر سازد، چنانكه در ديوان امام على (عليه السلام) آمده است :
اءتزعم اءنك جرم صغير و فيك انطوى العالم الاءكبر
و اءنت الكتاب المبين الذى باءحرفه يظهر المضمر (67)
آيا گمان مى كنى كه تو جسمى خرد و كوچكى ؟ در حالى كه در تو جهان بزرگ نهفته است ،
و تو آن كتاب آشكار خداوندى كه با حروفش پنهانيها آشكار مى شود.
تربيت حقيقى ، تربيتى است كه انسان را بدين سوى رهنمون شود و زمينه شكوفايى استعدادهاى انسان را در جهت كمال مطلق فراهم نمايد.
----------------------------------
53- خداى متعال خطاب به موسى (عليه السلام) فرمود: و اضمم يدك الى جناحك تخرج بيضاء من غير سوء آيه اخرى . (و دست خود را به پهلويت ببر، سپيد بى گزند برمى آيد، (اين ) معجزه اى ديگر است .) قرآن ، طه / 22.
54- مراد مولانا جلال الدين محمد بلخى رومى ، درگذشته به سال 672 هجرى است .
55- محمد اقبال لاهورى ، كليات اشعار فارسى ، با مقدمه احمد سروش ، كتابخانه سنايى ، تهران ، 1343 ش . ص 177.
56- كيف تكفرون بالله و كنتم اءمواتا فاءحياكم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا ثم استوى الى السماء فسواهن سبع سماوات و هو بكل شى ء عليم . (چگونه خدا را منكريد؟ با آنكه مردگانى بوديد و شما را زنده كرد؛ باز شما را مى ميراند و باز زنده مى كند و آن گاه به سوى او باز گردانده مى شويد. اوست كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد، آن گاه به آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار ساخت ، و او به هر چيزى داناست .) قرآن ، بقره / 28 - 29.
57- قرآن ، بقره / 34.
58- نهج البلاغه ، خطبه 1.
59- و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكه فقال اءنبئونى باءسماء هولاء ان كنتم صادقين قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك اءنت العليم الحكيم قال يا آدم اءنبئهم باءسمائهم فلما اءنبائهم باءسمائهم اءلم اءقل لكم انى اءعلم غيب السماوات و الارض و اءعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون . (و (خداوند) همه اسما را به آدم تعليم كرد، سپس آنها ررا بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست مى گوييد، مرا از اين اسما خبر دهيد. گفتند: منزهى تو، ما را علمى نيست مگر آنچه به ما تعليم كرده اى كه تويى دانا و حكيم . فرمود: اى آدم ، ايشان را از اسامى آنان خبر ده . و چون (آدم ) ايشان را از اسمايشان خبر داد، فرمود: آيا به شما نگفتم كه من غيب آسمانها و زمين را مى دانم ؛ و آنچه را آشكار مى كنيد، و آنچه را پنهان مى داشتيد مى دانم .) قرآن ، بقره / 31 - 33.
60- جلال الدين محمد بلخى (مولوى )، مثنوى معنوى ، به كوشش توفيق ه سبحانى ، چاپ دوم ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 1374 ش . دفتر اول ، ص 166.
61- و اذ قال ربك للملائكه انى جاعل فى الارض خليفه . (و چون پروردگار تو به فرشتگان فرمود: من در زمين جانشينى خواهم گماشت ). قرآن ، بقره / 30.
62- قرآن ، جاثيه / 12.
63- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، ص 176.
64- احمد بن محمد مهدى نراقى ، مثنوى طاقديس ، به اهتمام حسن نراقى ، چاپ دوم ، انتشارات امير كبير، 1362 ش . صص 36 - 38.
65- قرآن ، ص / 71 - 74.
66- نهج البلاغه ، خطبه 192.
67- قطب الدين ابوالحسن محمد بن الحسين بيهقي کيدري ديوان امام علي ع تصحيح ترجمه مقدمه اضافات و تعليقات ابوالقاسم امامي چاپ اول انتشارات اسوه 1373 ش ص 236
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***اهداف تربيت
با توجه به حقيقت انسان اين پرسش مطرح است كه چنين موجودى به كدام سمت بايد برود تا تربيتى متناسب حقيقتش براى او حاصل شود و اهداف تربيت انسان چگونه اهدافى بايد باشد. بى گمان تعيين اهداف تربيت و حفظ آن اهداف در مسير تربيت از اساسى ترين مسائل يك نظام تربيتى است ، زيرا همه ساختار يك نظام تربيت با توجه به اهداف آن شكل مى گيرد و سامان مى يابد و فراموشى هدف موجب فراموشى راه تربيت مى شود و بايد پيوستگى ساختار تربيت با اهداف آن مدام لحاظ شود و به هيچ وجه در اين پيوستگى خلل راه نيابد. البته سازمان اهداف تربيت بايد به گونه اى باشد كه هم به حقيقت انسان توجه نمايد و هم به واقعيتهاى وجود انسان ؛ و در آن مراتب مختلف وجود آدمى و وجوه گوناگون انسان و گرايشها و نيازهاى مختلف آدمى مورد توجه قرار گيرد. با عنايت به چنين امرى است كه در نظام تربيتى مورد بحث غايتى براى تربيت آدمى مطرح است و در جهت سير به سوى آن ، اهداف كلى و براى تحقق اهداف كلى ، اهدافى جزيى سامان يافته است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
هدف غايى تربيت اتصاف به همه اسما و صفات الهى و رسيدن به مقام خليفه اللهى است و براى سير به سوى چنين مرتبه اى لازم است اهدافى كلى سامان يابد، يعنى اصلاح رابطه انسان با خدا، اصلاح رابطه انسان با خودش ، اصلاح رابطه انسان با طبيعت و اصلاح رابطه انسان با تاريخ ؛ و به منظور تحقق اين اصلاحات كلى ، اهدافى جزيى در نظر گرفته شود كه آداب و احكام نظام دين تحقق بخش آن است و ميان اين اهداف جزيى و اهداف كلى و هدف غايى رابطه اى طولى برقرار است و هر گامى در تحقق اهداف جزيى ، حركتى در دستيابى به اهداف كلى و فراهم شدن زمينه جلوه يافتن هدف غايى است . بدين ترتيب انگيزه و شوق سير به سوى غايت تربيت ايجاد مى شود و اين امكان براى همه انسانها فراهم مى گردد كه بتوانند در مسير تربيت حقيقى گام بردارند و استعدادهاى بى حد خود را در جهت كمال مطلق شكوفا كنند؛ و نيز همه چيز در اين جهت رنگ تربيتى به خود مى گيرد. مباحث نهج البلاغه در اين باره متنوع و گسترده است و مباحثى از اهداف تربيت هنگام بحث از بعثت پيامبران و پيامبر اكرم (ص) مطرح شده و مباحثى از آن در سفارشهاى تربيتى امام على (عليه السلام) و جهت دادنهاى آن حضرت به مردمان و مشخص كردن كمالات انسان .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***وارستگى و بندگى
اميرمؤ منان على (عليه السلام) در خطبه اى كه به بيان غايت بعثت پرداخته چنين فرموده است :
فبعث الله محمدا صلى الله عليه و آله بالحق ليخرج عباده من عبادة الاوثان الى عبادته ، و من طاعه الشيطان الى طاعته . (68)
پس خداوند، محمد صلى الله عليه وآله را به حق برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بتان برون آرد، و به عبادت او وادارد، و از پيروى شيطان برهاند، و به اطاعت خدا كشاند.
مقصد پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله اين بوده است كه عبوديت و اطاعت حق را فراهم سازد و انسانهايى تربيت نمايد كه همه وجودشان در عبوديت حق قرار گيرد و بالطبع به ربوبيت برسند و جلوه حق شوند و خليفه خدا. غايت تربيت متناسب با مرتبه حقيقت انسان يعنى مرتبه خليفه اللهى و اتصاف به همه اسماى حسناى الهى و كمالات علياى ربوبى است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
اين غايتى است كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد و به فراموشى سپرده شود. انسان به ميزانى كه از بندگى بتها - بتهاى عينى و ذهنى و بيرونى و درونى - بيرون مى رود و بندگى خدا را در وجوه مختلف زندگى خود جلوه گر مى سازد، به مراتبى از ربوبيت واصل مى شود و كمالات انسانى او جلوه مى كند. انسان با آزاد شدن از بندگى غير خدا، به انسانيت مى رسد و تربيت حقيقى در اين بستر شكل مى گيرد. امام على (عليه السلام) در نامه تربيتى خود به امام مجتبى (عليه السلام) بدو چنين سفارش كرده است :
و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا. (69)
بنده ديگرى مباش كه خداوند آزادت آفريده است .
عمده تلاش انبياى الهى اين بوده است كه انسان را به آزادى برسانند و انسانها را از بندگى غير خدا، از جهالت و ضلالت ، از خوارى و ذلت ، از اسارت حيوانيت برهانند و به زندگى انسانى و بصيرت و هدايت و بندگى خدا برسانند. اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره اهداف خود چنين فرموده است :
و لقد اءحسنت جواركم ، و اءحطت بجهدى من ورائكم . و اءعتقتكم من ربق الذل ، و خلق الضيم . (70)
با شما به نيكويى به سر بردم ، و به قدر طاقت از هر سو نگهبانى تان كردم ، و از بندهاى خوارى و يوغ زبونى آزادتان ساختم ، و از زنجيرهاى ستم و بيداد رهايتان نمودم .
----------------------------------
68- نهج البلاغه ، خطبه 147.
69- نهج البلاغه ، نامه 31.
70- نهج البلاغه ، خطبه 159.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***حكمت آموزى ، خردورزى ، لطافت وجودى
اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله چنين فرموده است :
طبيب دوار بطبه ، قد اءحكم مراهمه ، و اءحمى مواسمه ، يضع ذلك حيث الحاجه اليه ، من قلوب عمى ، و آذان صم ، و اءلسنه بكم ؛ متتبع بدوائه مواضع الغفله ، و مواطن الحيره ؛ لم يستضيئوا باءضواء الحكمة ؛ و لم يقدحوا بزناد العلوم الثاقبه ؛ فهم فى ذلك كالانعام السائمه ، و الصخور القاسيه . (71)
طبيبى كه بر سر بيماران گردان است ، و مرهم او بيمارى را بهترين درمان و (آنجا كه دارو سودى ندهد) داغ او سوزان . آن را به هنگام حاجت بر دلهايى نهد كه (از ديدن حقيقت) نابيناست ، و گوشهايى كه ناشنواست و زبانهايى كه ناگوياست . با داروى خود دلهايى را جويد كه در غفلت است و (از هجوم شبهت) در حيرت : كسانى كه از چراغ دانش بهره اى نيندوختند، و آتشزنه علوم را براى روشنى جان نيفروختند. پس آنان چون چارپايانند كه سرگرم چرايند، يا خرسنگهاى سخت كه گياهى نرويانند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله آمده است تا چراغ حكمت را در جان انسانها برافروزد و آنان را به حكمت نظرى و حكمت عملى ، به ايمان و عمل صالح ملبس سازد و وجودشان را نورانى نمايد. خداى متعال پيامبرانش را پى در پى فرستاد تا اين راه را بر مردمان بگشايند و آنان را به سوى تربيتى حقيقى راه نمايد.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام) :
و اصطفى سبحانه من ولده اءنبياء اءخذ على الوحى ميثاقهم ، و على تبليغ الرساله اءمانتهم ، لما بدل اءكثر خلقه عهد الله اليهم فجهلوا حقه ، و اتخذوا الانداد معه ، و اجتالتهم الشياطين عن معرفته ، و اقتطعتهم عن عبادته . فبعث فيهم رسله ، و واتر اليهم اءنبياءه ، ليستادوهم ميثاق فطرته ، و يذكروهم منسى نعمه ، و يحتجوا عليهم بالتبليغ ، و يثيروا لهم دفائن العقول ، و يروهم آيات المقدره . (72)
خداى سبحان از فرزندان آدم (عليه السلام) پيامبرانى برگزيد، و هر يك به زبان وحى پيمان او را شنيد، كه امانت او نگاه دارد و حكم خدا را به ديگران برساند، و اين هنگامى بود كه بيشتر آفريدگان از فطرت خويش بگرديدند و طومار عهد در نورديدند، حق او را نشناختند و برابر او خدايانى ساختند. شيطانها آنان را از خداشناسى به گمراهى كشيدند، و پيوندشان را با پرستش خدا بريدند. پس هر چند گاه پيامبرانى فرستاد و به وسيله آنان به بندگان هشدار داد تا حق ميثاق فطرت بگزارند، و نعمت فراموش كرده او را به ياد آرند. يا حجت و تبليغ ، چراغ معرفتشان را بيفروزند تا به آيتهاى خدا چشم دوزند.
اگر انسان به معرفت برسد و بصيرت يابد و حق پيمان فطرت بگذارد و خرد نورانى خود را به كار گيرد، جز خدا را بندگى نخواهد كرد و جز به كمالات انسانى تن نخواهد داد.
آدم از بى بصرى بندگى آدم كرد گوهرى داشت ولى نذر قبا و جم كرد
يعنى در خوى غلامى ز سگان خوارتر است من نديدم كه سگى پيش سگى سر خم كرد
(73)
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
انسان گرانبهاترين گوهر وجود را داراست و نبايد آن را به خوارى كشاند، بلكه بايد آن را به بار بنشاند و استعدادهاى شگفت خود را در جهت كمال مطلق شكوفا سازد و چنان شود كه اميرمؤ منان على (عليه السلام) در توصيفش بيان كرده است :
قد اءحيا عقله ، و اءمات نفسه ، حتى دق جليله ، و لطف غليظه ، و برق له لامع كثير البرق ، فاءبان له الطريق ، و سلك به السبيل ، و تدافعته الابواب الى باب السلامه ، و دار الاقامه ، و ثبتت رجلاه بطماءنينه بدنه فى قرار الامن و الراحه ، بما استعمل قلبه ، و اءرضى ربه . (74)
همانا خرد خود را زنده گرداند، و نفس خويش را ميراند، چندان كه درشت او نزار شد و ستبرى اش زار. نورى سخت رخشان براى او بدرخشيد و راه را براى او روشن گردانيد، و او را در راه درست راند، از درى به درى برد تا به در سلامت كشاند و خانه اقامت ، و دو پاى او در قرارگاه ايمنى و آسايش استوار گرديد به آرامشى كه در بدنش پديدار گرديد، بدانچه دل خود را در آن به كار برد، و پروردگار خويش را راضى گرداند.
انسان تربيت يافته انسانى است با عقل احيا شده ، انسانى عقلانى ، مظهر عقل ؛ كه آنچه انسان را به عاقبت نيك و بهشت موعود واصل مى كند، عقل است . تربيت بايد در اين سمت و سو باشد و خرد مردمان را زنده گرداند و نفسانيتها را بميراند، چنانكه سختيها و درشتيهاى وجود به لطافت و رحمت تبديل گردد. تربيتى كه غلظتهاى وجود را افزون مى سازد، خشونت آدمى را دامن مى زند، خلاف حقيقت آدمى گام برمى دارد. تا انسان از غلظتهاى وجود و گران بارهاى دنيا پاك و سبك نشود، نمى تواند به سوى مقصد تربيت سير نمايد. چه زيبا فرا خوانده است ، اميرمؤ منان على (عليه السلام) : فان الغايه اءمامكم ، و ان وراءكم الساعه تحدوكم . تخففوا تلحقوا. (75)
منزلگاه آخرين پيشاپيش شماست ، و مرگ سرودخوانان در پس . سبكبار باشيد تا زودتر برسيد.
------------------------------
71- نهج البلاغه ، خطبه 108.
72- نهج البلاغه ، خطبه 1.
73- كليات اقبال لاهورى ، ص 239.
74- نهج البلاغه ، كلام 220.
75- نهج البلاغه ، خطبه 21.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***آخرت گرايى
با جهتگيرى آخرتى در همه امور است كه استعدادهاى نورانى انسان شكوفا مى شود و راه را درست و به سلامت طى مى كند و به سلامت نفس و نزاهت وجود و رضايت حق دست مى يابد. اين مقصد چنان جايگاهى در تربيت انسان دارد كه پيشواى موحدان ، على (عليه السلام) درباره اش چنين فرموده است :
ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باءعظم اءجرا ممن قدر فعف ، لكاد العفيف اءن يكون ملكا من الملائكه . (76)
مزد جهادگر كشته در راه خدا، بيشتر نيست از انسان پارسا كه (معصيت كردن) تواند، ليكن پارسا ماند، و چنان است كه گويى پارسا فرشته اى است از فرشته ها.
انسان قوس صعودى را در تربيت طى مى كند و بايد اين قوس را در جهت حقيقت ملكوتى خود طى مى نمايد. امام على (عليه السلام) در نامه تربيتى خود به فرزندش امام مجتبى (عليه السلام) فرموده است :
و اعلم اءنك انما خلقت للآخره لا للدنيا. (77)
بدان كه تو براى آن جهان آفريده شده اى نه براى اين جهان .
اين جهان مدرسه تربيت و شدن انسان است تا با همه امورش رابطه اى آخرتى برقرار نمايد و مقصدش آن جهان باشد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) همگان را بدين مقصد فرا خوانده و فرموده است :
فكونوا من اءبناء الآخره ، و لا تكونوا من اءبناء الدنيا، فان كل ولد سيلحق باءمه يوم القيامة . (78)
از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا مباشيد، كه روز رستاخيز هر فرزند به مادر خود پيوندد.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
هر چه مقصود آدمى قرار گيرد، انسان بدان ميل مى كند و بدان متصف مى شود و امام (عليه السلام) از مردمان مى خواهد كه آخرت را مقصود گيرند، و "ام" خود قرار دهند و دنيا را "ام" نگيرند.
"ام" (مادر) را از آن روى "ام" خوانده اند كه مقصود طفل است ، قصد اوست ، (79) و هر كس هر چه را "ام" بگيرد، خلق و خوى آن را به جان مى گيرد و صورتى از آن مى شود. چنين است كه امام على (عليه السلام) مردمان را به مقصدى والا در تربيت فرا خوانده و اينكه با هر امرى از امور اين عالم نسبتى آخرتى برقرار نمايند و فرزند آخرت باشند.
--------------------------------------
76- نهج البلاغه ، حكمت 474.
77- نهج البلاغه ، نامه 31.
78- نهج البلاغه ، كلام 42 (در برخى نسخه هاى نهج البلاغه ((سيلحق باءبيه )) آمده است .)
79- ن .ك : اسماعيل بن حماد الجوهرى ، الصحاح ، تاج اللغه و صحاح العربيه ، تحقيق احمد عبدالغفور عطار، الطبعه الرابعه ، دار العلم للملايين ، بيروت ، 1990 م . ج 5، ص 1863؛ اءبو منصور محمد بن احمد الازهرى ، تهذيب اللغه ، حققه جماعه من العلماء، الدار المصريه للتاليف و الترجمه ، مصر، 1384 ق ، ج 15، صص 631 - 635.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***پرواپيشگى و پرهيزگارى
پيشواى متقيان ، على (عليه السلام) در خطبه اى تربيتى بدين سمت و سو فرا خوانده و چنين فرموده است :
فاتقوا الله عباد الله ، و بادروا آجالكم باعمالكم ، و ابتاعوا ما يبقى لكم بما يزول عنكم ، و ترحلوا فقد جد بكم ، و استعدوا للموت فقد اءظلكم ، و كونوا قوما صيح بهم فانتبهوا، و علموا اءن الدنيا ليست لهم بدار فاستبدلوا؛ فان الله سبحانه لم يخلقكم عبثا، و لم يترككم سدى ، و ما بين اءحدكم و بين الجنه اءو النار الا الموت اءن ينزل به . و ان غايه تنقصها اللحظه ، و تهدمها الساعه ، لجديره بقصر المده . و ان غائبا يحدوه الجديدان : الليل و النهار، لحرى بسرعه الاوبه . و ان قادما يقدم بالفوز اءو الشقوه لمستحق لافضل العده . فتزودوا فى الدنيا، من الدنيا، ما تحزرون به اءنفسكم غدا. فاتقى عبد ربه ، نصح نفسه ، و قدم توبته ، و غلب شهوته ، فان اءجله مستور عنه ، و اءمله خادع له ، و الشيطان موكل به ، يزين له المعصيه ليركبها، و يمنيه التوبه ليسوفها، اذا هجمت منيه عليه اءغفل ما يكون عنها. فيالها حسره على كل ذى غفله اءن يكون عمره عليه حجه ، و اءن توديه اءيامه الى الشقوه ! نسال الله سبحانه اءن يجعلنا و اياكم ممن لا تبطره نعمه ، و لا تقصر به عن طاعه ربه غايه ، و لا تحل به بعد الموت ندامه و لا كآبه . (80)
بندگان خدا! از خدا پروا گيريد، و با عملهاى نيك بر اجلهاى خود پيشى گيريد و (در تجارتگاه دنيا) با آنچه از دست شما مى رود كالايى بخريد كه براى شما باقى بماند. بار بربنديد كه (شما را در اين خانه نمى گذارند و) پى در پى به رفتن از آن وا مى دارند. آماده مرگ باشيد - كه آينده است - و سايه خود بر شما افكنده است . چون مردمى باشيد كه بانگ بر آنان زدند و بيدار گشتند، دنيا را ناپايدار ديدند و از سر آن گذشتند؛ آخرت جاويدان را گرفتند و جهان فانى را هشتند. چه خداى سبحان شما را به بازيچه نيافريد، و به خود وانگذاشت . ميان شما تا بهشت يا دوزخ (فاصله اندكى است) جز رسيدن مرگ نيست . مدت زمانى كه چشم بر هم زدنى كوتاهش سازد، و آمدن ساعت مرگ بيخ و بن آن را براندازد. چه كوتاه مدتى است ؛ و غايبى (مرگ) كه گذشت شب و روز آن را مى خواند، سزاوار است شتابان باز آيد، و پيكى را كه مژده رستگارى يا پيام نگونبختى و خوارى همراه دارد، نيك پذيره شدن شايد. پس در زندگى اين جهانى چندان توشه برداريد كه نفس (شخصيت حقيقى كه بر اثر علم و عمل تكوين مى يابد) خود را فردا بدان نگاه داريد. پس ، بنده بايد پرواى پروردگار دارد، و خيرخواه خود باشد و پيش از رسيدن مرگ توبه آرد. بر شهوت چيره شود - و رهايش نگذارد - چه مرگ بر او پوشيده نيست و آرزوى دراز را فريبنده ؛ و شيطان بر او نگهبان - و هر لحظه گمراهى اش را خواهان . گناه را در ديده او مى آرايد، تا خويش را بدان بيالايد، كه : بكن و از آن توبه نما! و اگر امروز نشد فردا! تا آنكه مرگ او سر بر آرد، و او در غفلت خود را از انديشه آن فارغ دارد. دريغا و پشيمانيا! بر آن در غفلت به سر برده روزگار تباه ، و عمر وى بر اين تباهى و غفلت گواه . از خداى سبحان خواهانيم كه ما و شما را از كسانى بدارد كه نعمت ، آنان را به راه سركشى در نيارد، و هيچ چيز از طاعت پروردگارشان مشغول ندارد، و پس از مرگ اندوه و پشيمانى به آنان روى نيارد.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) پرواپيشگى - در همه امور - را از اهداف مهم تربيت آدمى دانسته و سخت بر آن تاكيد نموده است . آن حضرت در ضمن خطبه اى چنين فرموده است :
اءوصيكم عباد الله بتقوى الله و طاعته ، فانها النجاه غدا و المنجاه اءبدا. (81)
بندگان خدا! شما را به پرواى الهى و فرمانبردارى او سفارش مى كنم ، كه نجات فردا در آن است ، و مايه رهايى جاودان است .
هيچ چيز چون پرواپيشگى نگهدار آدمى و راهبر او به سوى تعالى نيست ، به طورى كه اميرمؤ منان على (عليه السلام) آن را در راءس نظام تربيتى معرفى كرده و فرموده است :
"التقى رييس الاخلاق ." (82)
پرواپيشگى سر خُلقهاست .
آنچه آدميان را به كمال مطلوبشان مى رساند، در سايه پرواپيشگى و پرهيزگارى به دست مى آيد و هيچ چيز مانند آن يارى رساننده مردمان در شكوفايى استعدادهايشان در جهت كمال مطلق نيست . پيشواى پرهيزگاران ، على (عليه السلام) در ضمن خطبه اى درباره اين حقيقت چنين فرموده است :
و اءوصاكم بالتقوى ، و جعلها منتهى رضاه ، و حاجته من خلقه . (83)
خداوند به پرهيزگارى تان سفارش كرده ، و آن را نهايت خشنودى خود و خواستش از بندگان قرار داده .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
محكمترين دستاويز تربيتى براى سير به سوى غايت تربيت ، پرواپيشگى است ، چنانكه اميرمؤ منان على (عليه السلام) آن را اين گونه معرفى كرده است :
فاعتصموا بتقوى الله ، فان لها وثيقا عروته ، و معقلا منيعا ذروته . (84)
به تقواى الهى چنگ در زنيد كه ريسمانى است با دستاويز استوار؛ و پناه جايى ، ستيغ آن بلند و نگاهدار.
آنچه آدمى را در عرصه هاى گوناگون فردى ، خانوادگى ، اجتماعى ، سياسى و اقتصادى چون دژى استوار، نگاه مى دارد و زمينه وصول به غايت تربيت را فراهم مى نمايد، پرواپيشگى است ، به بيان پيشواى پرهيزگاران ، على (عليه السلام) :
عباد الله ! اءوصيكم بتقوى الله ، فانها خلق الله عليكم ، و الموجبه على الله حقكم و اءن تستعينوا عليها بالله ، و تستعينوا بها على الله : فان التقوى فى اليوم الحرز و الجنه ، و فى غد الطريق الى الجنه . (85)
بندگان خدا! شما را سفارش مى كنم به پرهيزگارى و تقواى الهى كه پرهيزگارى حق خداست بر شما، و موجب حق شما شود بر خدا؛ و اينكه از خدا يارى خواهيد در پرهيزگارى ، و از پرهيزگارى يارى بجوييد در گزاردن حق حضرت بارى ، كه پرهيزگارى امروز سپر و پناهگاه است ، و فردا بهشت را راه است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
پرواپيشگى كليد تمام درهاى نيكبختى آدمى است ؛ زيرا انسان را به پرواى الهى وامى دارد كه بدان به درستى در پندار و گفتار و كردار دست مى يابد و از هر انحرافى دور مى ماند و در همه امور به عدالت سير مى كند و اين بهترين هدف در زندگى آدمى است . از اين رو پرواپيشگى كليد گشايش درهاى رحمت و بركت الهى به روى آدميان است . پرواپيشگى زمينه كسب كمالات و موجب نجات انسان است از هر آنچه مايه هلاكت اوست ؛ و از اين رو بهترين ذخيره رستاخيز است . پرواپيشگى سبب آزادى از انواع بردگيها و اسارتهاى دنيايى است ، زيرا انسان را از سلطه پليديها آزاد مى سازد و از تسلط صفات شيطانى نجات مى دهد. بنابراين با پرواپيشگى است كه جوينده كمالات حقيقى به مقصد خويش مى رسد. (86)
امام على (عليه السلام) پرواپيشگى را به عنوان بهترين مقصد تربيت چنين توصيف مى كند :
فان تقوى الله مفتاح سداد، و ذخيره معاد، و عتق من كل ملكه ، و نجاه من كل هلكه . بها ينجح الطالب ، و ينجو الهارب ، و تنال الرغائب . (87)
همانا تقواى الهى كليد درستكارى و رستگارى و اندوخته روز بازپسين و آزادى از هر بندگى و رهايى از هر تباهى است . بدان حاجت خواهنده روا است ، بدان گريزنده در امان ، و خواسته ها در دسترس خواهان .
پرهيزكارى مركبى است كه بدان مى توان راه حق را به سلامت طى كرد. به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام) تقوا صاحب خود را به سلامت به سعادت ابدى مى رساند، همانند مركبى رام كه سوار خود را به مقصد مى رساند. (88)
اءلا و ان التقوى مطايا ذلل حمل عليها اءهلها و اءعطوا اءزمتها فاءوردتهم الجنه . (89)
هان اى مردم ! پرهيزكارى مركبهايى را مانَد رام ، سواران بر آنها عنان به دست و آرام . مى رانند تا سواران خود را به بهشت درآرند.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) بيش از هر چيز به تقوا و ترس از خدا سفارش كرده است كه غايت تربيت بدين توشه به دست آيد. آن حضرت در ضمن خطبه اى چنين فرموده است :
اءوصيكم عباد الله بتقوى الله التى هى الزاد و بها المعاد : زاد مبلغ ، و معاذ منجح . (90)
بندگان خدا! شما را وصيت مى كنم به تقوا، و ترس از خدا، كه توشه راه است ؛ و در معاد - شما را - پناه است . توشه اى كه به منزل مى رساند، و پناهگاهى كه ايمن گرداند.
روايت شده است كه اميرمؤ منان على (عليه السلام) هنگام بازگشت از صفين به كوفه چون به گورستان بيرون كوفه رسيد، بر سر آن گورها ايستاد و سخنانى فرمود. (91)
شريف رضى اين سخن امام (عليه السلام) را كه بهترين توشه تربيتى را معرفى كرده چنين آورده است :
يا اهل الديار الموحشه ، و المحال المقفره ، القبور المظلمه ؛ يا اهل التربه ، يا اهل الغربه ، يا اهل الوحده ، يا اهل الوحشه ، اءنتم لنا فرط سابق ، و نحن لكم تبع لاحق . اءما الدور فقد سكنت ، و اءما الازواج فقد نكحت ، و اما الاموال فقد قسمت . هذا خبر ما عندنا، فما خبر ما عندكم . (ثم التفت الى اءصحابه فقال : ) اءما لو اءذن لهم فى الكلام لاءخبروكم اءن خير الزاد التقوى . (92)
اى آرميدگان خانه هاى هراسناك ، و محلهاى تهى و گورهاى تاريك ؛ و اى غنودگان در خاك ! اى بى كسان ، اى تنها خفتگان ! اى وحشت زدگان ! شما پيش از ما رفتيد و ما در پى شماييم و به شما رسندگان . اما، خانه ها، در آنها آرميدند؛ اما همسران ، ديگرانى را به همسرى گزيدند؛ اما مالها، بخش گرديدند. خبر ما جز اين نيست ، خبرى كه نزد شماست چيست ؟ (سپس به ياران خود نگريست و فرمود : ) اگر آنان را رخصت مى دادند كه سخن گويند، شما را خبر مى دادند كه بهترين توشه ها پرهيزكارى است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
آنان كه بدين بهترين توشه تربيتى دست يابند، درهاى وصول به مقاصد تربيت حقيقى به رويشان گشوده شود، چنانكه پيشواى پرهيزكاران ، على (عليه السلام) در توصيفشان فرموده است :
فَالْمُتَّقُونَ فِيها هُمْ اءَهْلُ الْفَضائِلِ، مَنْطِقُهُمُ الصَّوابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصادُ، وَ مَشْيُهُمُ التَّواضُعُ، غَضُّوا اءَبْصارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، وَ وَقَفُوا اءَسْماعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ اءَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخاءِ، وَ لَوْ لا الْاءَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اءَرْواحُهُمْ فِي اءَجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقا إِلَى الثَّوابِ، وَ خَوْفا مِنَ الْعِقابِ، عَظُمَ الْخالِقُ فِي اءَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فِي اءَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِيها مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فِيها مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَاءْمُونَةٌ، وَ اءَجْسادُهُمْ نَحِيفَةٌ، وَ حاجاتُهُمْ خَفِيفَةٌ، وَ اءَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ . (93)
پرهيزكاران خداوندان فضيلتند در اين جهان : گفتارشان صواب است و ميانه روى شان شعار، و فروتنند در رفتار و گفتار. ديده هايشان را از آنچه خدا بر آن حرام كرده پوشيده اند، و گوشهايشان را به دانشى كه آنان را سودمند است بداشته و آن را نيوشيده . در سختى چنان به سر مى برند كه گويى كه به آسايش اندرند. و اگر نه اين است كه زندگى شان را مدتى است كه بايد گذارند، جانهايشان يك چشم به هم زدن در كالبد نمى ماند، از شوق رسيدن به پاداش - آن جهان - يا از بيم ماندن و گناه كردن - در اين جهان -. آفريدگار در انديشه آنان بزرگ بود، پس هر چه جز اوست در ديده هايشان خرد نمود. بهشت براى آنان چنان است كه گويى آن را ديده اند و در آسايش آن به سر مى برند، و دوزخ چنان كه آن را ديده اند، و در عذابش اندرند. دلهايشان اندوهگين است و مردم از گزندشان ايمن . تن هايشان نزار، نيازهايشان اندك ، و پارسا به جان و تن .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
صَبَرُوا اءَيَّاما قَصِيرَةً اءَعْقَبَتْهُمْ راحَةً طَوِيلَةً، تِجارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَها لَهُمْ رَبُّهُمْ، اءَرادَتْهُمُ الدُّنْيا فَلَمْ يُرِيدُوها، وَ اءَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا اءَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. اءَمَّا اللَّيْلَ فَصافُّونَ اءَقْدامَهُمْ تالِينَ لِاءَجْزاءِ الْقُرْآنِ، يُرَتِّلُونَها تَرْتِيلاً، يُحَزِّنُونَ بِهِ اءَنْفُسَهُمْ، وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَواءَ دائِهِمْ، فَإِذا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيها تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْها طَمَعا، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْها شَوْقا، وَ ظَنُّوا اءَنَّها نُصْبَ اءَعْيُنِهِمْ، وَ إِذا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيها تَخْوِيفٌ اءَصْغَوْا إِلَيْها مَسامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا اءَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَها فِي اءُصُولِ آذانِهِمْ، فَهُمْ حانُونَ عَلَى اءَوْساطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجَباهِهِمْ وَ اءَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ اءَطْرافِ اءَقْدَامِهِمْ، يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعالى فِي فَكاكِ رِقابِهِمْ. وَ اءَمَّا النَّهارَ فَحُلَماءُ عُلَماءُ اءَبْرارٌ اءَتْقِيَاءُ، قَدْ بَراهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِداحِ، يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ ما بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ، وَ يَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خالَطَهُمْ اءَمْرٌ عَظِيمٌ، لا يَرْضَوْنَ مِنْ اءَعْمالِهِمُ الْقَلِيلَ، وَ لا يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَ، فَهُمْ لِاءَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ اءَعْمالِهِمْ مُشْفِقُونَ، إِذا زُكِّيَ اءَحَدٌ مِنْهُمْ خافَ مِمَّا يُقالُ لَهُ، فَيَقُولُ : اءَنَا اءَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي ، وَ رَبِّي اءَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي ؛ اللَّهُمَّ لا تُؤَاخِذْنِي بِما يَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِي اءَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْ لِي ما لا يَعْلَمُونَ. (94)
روزى چند را با شكيبايى به سر بردند كه آسايشى دراز مدت را برايشان به دنبال آورد؛ تجارتى سودمند بود كه پروردگارشان براى آنان فراهم كرد. دنيا آنان را خواست و آنان دنيا را نطلبيدند، اسيرشان كرد و به بهاى جان ، خود را از بند آن خريدند. اما شب هنگام ! رست برپايند، و قرآن را جزء جزء با تاءمل و درنك بر زبان دارند، و با خواندن آن اندوهبارند، و در آن اندوه داروى درد خود را به دست مى آرند. و اگر به آيه اى گذشتند كه تشويقى در آن است ، به طمع بيارمند و جانهايشان چنان از شوق برآيد كه گويى ديده هايشان بدان نگران است ، و اگر آيه اى را خواندند كه در آن بيم دادنى است ، گوش دلهاى خويش بدان نهند، آن سان كه پندارى بانگ بر آمدن و فرو شدن آتش دوزخ را مى شنوند. با ركوع پشتهاى خود را خمانيده اند و با سجود پيشانيها و پنجه ها و زانوها و كناره هاى پا را بر زمين گسترانيده ، از خدا مى خواهند گردنهايشان را بگشايد - و از آتش رهايشان نمايد. و اما در روز، دانشمندانند خويشتندار، نيكوكارانند پرهيزكار، ترس آنان را چون تير پيراسته تراشيده كرده است و نزار. چون كسى بدانها نگرد، پندارد بيمارند، اما آنان را بيمارى نيست ، و گويد خردهايشان آشفته است - اما آن پريشانى را سببى ديگر است . موجب آشفتگى شان كارى است بزرگ . از كردار اندك خود خرسندى ندارند، و طاعتهاى فراوان را بسيار نشمارند. پس آنان خود را متهم شمارند و از كرده هاى خويش بيم دارند. اگر يكى از ايشان را بستايند، از آنچه - درباره او - گويند بترسد، و گويد : من خود را از ديگران بهتر مى شناسم و خداى من مرا از خودم بهتر مى شناسد. بار خدايا! مرا مگير بدانچه بر زبان مى آرند، و بهتر از آنم كن كه مى پندارند، و بر من ببخشاى آن را كه نمى دانند.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
فَمِنْ عَلامَةِ اءَحَدِهِمْ : اءَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ، وَ حَزْما فِي لِينٍ وَ إِيمَانا فِي يَقِينٍ، وَ حِرْصا فِي عِلْمٍ، وَ عِلْما فِي حِلْمٍ، وَ قَصْدا فِي غِنًى ، وَ خُشُوعا فِي عِبادَةٍ، وَ تَجَمُّلاً فِي فاقَةٍ، وَ صَبْرا فِي شِدَّةٍ، وَ طَلَبا فِي حَلالٍ، وَ نَشاطا فِي هُدىً، وَ تَحَرُّجا عَنْ طَمَعٍ، يَعْمَلُ الْاءَعْمالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ، يُمْسِي وَ هَمُّهُ الشُّكْرُ، وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّكْرُ، يَبِيتُ حَذِرا، وَ يُصْبِحُ فَرِحا : حَذِرا لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحا بِما اءَصابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ، إِن اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيما تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِها سُؤْلَها فِيما تُحِبُّ، قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيما لا يَزُولُ، وَ زَهادَتُهُ فِيما لا يَبْقَى ، يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ. تَراهُ قَرِيبا اءَمَلُهُ، قَلِيلاً زَلَلُهُ، خاشِعا قَلْبُهُ، قانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُورا اءَكْلُهُ، سَهْلاً اءَمْرُهُ، حَرِيزا دِينُهُ، مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَكْظُوما غَيْظُهُ، الْخَيْرُ مِنْهُ مَاءْمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَاءْمُونٌ، إِنْ كانَ فِي الْغافِلِينَ كُتِبَ فِي الذَّاكِرِينَ، وَ إِنْ كانَ فِي الذَّاكِرِينَ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغافِلِينَ، يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ، وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ، بَعِيدا فُحْشُهُ، لَيِّنا قَوْلُهُ، غَائِبا مُنْكَرُهُ، حاضِرا مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَيْرُهُ، مُدْبِرا شَرُّهُ، فِي الزَّلازِلِ وَقُورٌ، وَ فِي الْمَكارِهِ صَبُورٌ، وَ فِي الرَّخاءِ شَكُورٌ، لا يَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ، وَ لا يَاءْثَمُ فِيمَنْ يُحِبُّ، يَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ اءَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ، لا يُضِيعُ مَا اسْتُحْفِظَ، وَ لا يَنْسَى ما ذُكِّرَ، وَ لا يُنابِزُ بِالْاءَلْقابِ، وَ لا يُضارُّ بِالْجارِ، وَ لا يَشْمَتُ بِالْمَصائِبِ، وَ لا يَدْخُلُ فِي الْباطِلِ وَ لا يَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ. إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَ إِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ، وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ، نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَناءٍ، وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي راحَةٍ، اءَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ، وَ اءَراحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ، بُعْدُهُ عَمَّنْ تَباعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزاهَةٌ، وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنا مِنْهُ لِينٌ وَ رَحْمَةٌ، لَيْسَ تَباعُدُهُ بِكِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ، وَ لا دُنُوُّهُ بِمَكْرٍ وَ خَدِيعَةٍ. . (95)
و از نشانه هاى هر يك از آنان اين است كه در كار نيرومندش بينى و پايدار، نرمخوى هشيار، و در ايمان استوار، و در طلب دانش حريص و با داشتن علم بردبار، و در توانگرى ميانه روش بينى ، و در عبادت فروتن ، و به درويشى نكوحالى نمودن ، و در سختى شكيبايى كردن ، و جستجو كردن آنچه رواست ، و شاد بودن به رفتن راه است ، و دورى گزيدن از طمع - كه خواركننده انسانهاست . كارهاى نيك مى كند و در هراس است ، روز را به شب مى رساند و در بند سپاس است . بامداد مى كند ذكرگويان ، شب را به سر مى برد ترسان ، و روز مى كند شادمان . ترسان از غفلتى كه ورزيده و شادمان از بخشش و آمرزشى كه بدو رسيده . اگر نفس او در آنچه بر آن دشوار است فرمان وى نبرد، او نيز در آنچه نفس او دوست دارد، اطاعتش نكند. روشنى ديده اش در چيزى است كه ماندگار است و ناخواهان چيزى است كه ناپايدار است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
بردبارى را با دانش در مى آميزد و گفتار را با كردار. او را بينى كه آرزويش اندك است و لغزشهايش كم ، دلش آرميده است و جانش خرسند و ناخواهان ، خوراكش اندك است و كارش آسان ، دينش استوار - و مصون از دستبرد شيطان . شهوتش مرده ، خشمش فرو خورده ، نيكى از او بيوسان (96)، و همگان از گزندش در امان . اگر در جمع بيخبران است - به زبان خاموش و دل او به ياد خداست - پس او را در شمار ذكرگويان آرند، و اگر در جمع يادآوران باشد، از بيخبرانش به حساب نيارند. بر آن كه بر او ستم كند ببخشايد، و بر آن كه وى را محروم سازد عطا فرمايد، و با آن كه از او ببرد پيوند نمايد. از گفتن سخن زشت دور بود. گفتار او نرم است و هموار، از وى كار زشت نبينند، و كار نيكويش آشكار. نيكى او همه را رسيده ، و بدى وى را كس نديده . به هنگام دشواريها بردبار است و در ناخوشايندها پايدار، و در خوشى ها سپاسگزار. بر آن كه دشمن دارد ستم نكند، و درباره آن كه دوست دارد گناه نورزد. پيش از آنكه بر او گواهى دهند حق را بپذيرد. آنچه را بدو سپارند تباه نكند و نگهبانى آن را به عهده گيرد. آنچه را به ياد او آرند از ياد نبرد، و مردمان را با لقبهاى زشت ياد نكند، و همسايگان را آزار ندهد، و به مصيبتهاى ديگران شاد نشود.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
و در كار بيهوده در نيايد و از - راه - حق بيرون نرود. اگر خاموشى بُوَد خاموشى اندوهگينش ننمايد، و اگر بخندد آواز او بر نيايد. و اگر بر وى ستم كنند شكيبايى پيش گيرد، تا خدا انتقام او را گيرد. نفس او از او در زحمت است و مردم از وى در راحت . خود را براى آخرتش به رنج انداخته ، و مردمان را از - گزند - خويش آسوده ساخته . از آن كه دورى كند به خاطر بى رغبتى به دنياست و پرهيزكارى ، و بدان كه نزديك شود از روى نرمى است و آمرزگارى . نه دورى گزيدنش از روى خويشتن بينى است و بزرگى فروختن ، و نه نزديكى وى به مكر است و فريفتن .
بنابراين پرواپيشگى و پرهيزكارى كه از مهمترين و اصلى ترين اهداف تربيتى است ، خود منشاء وصول به بسيارى از مقاصدى است كه در تربيت فطرى دنبال مى شود و فضايل و كمالات اساسى را در انسان جلوه مى دهد و مناسبات و روابط اجتماعى ، اقتصادى و سياسى را به سامانى مطلوب مى رساند.
البته تمام اهداف تربيتى به فطرت آدمى محقق مى شود و آنچه زمينه سير به سوى حقيقت انسان را فراهم مى سازد فطرت اوست .
----------------------------------
80- نهج البلاغه ، خطبه 64.
81- نهج البلاغه ، خطبه 161.
82- نهج البلاغه ، حكمت 410.
83- نهج البلاغه ، خطبه 183.
84- نهج البلاغه ، خطبه 190.
85- نهج البلاغه ، خطبه 191.
86- ن .ك : كمال الدين ميثم به على بن ميثم البحرانى ، شرح نهج البلاغه ، دفتر تبليغات اسلامى ، قم ، 1362 ش . ج 4، صص 101 - 102.
87- نهج البلاغه ، خطبه 230.
88- شرح نهج البلاغه ابن ميثم ، ج 1، ص 301.
89- نهج البلاغه ، كلام 16.
90- نهج البلاغه ، خطبه 114.
91- ابوالفضل نصر بن مزاحم المنقرى ، وقعه صفين ، تحقيق و شرح عبدالسلام محمد هارون ، افست مكتبه المرعشى النجفى ، قم ، 1403 ق . صصص 530 - 531.
92- نهج البلاغه ، حكمت 130.
93- نهج البلاغه ، خطبه 193.
94- نهج البلاغه ، خطبه 193.
95- نهج البلاغه ، خطبه 193.
96- بيوسيدن : انتظار داشتن .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***شناخت فطرت
خداى متعال همه موجودات را به آفرينشى مخصوص داشته است كه به سبب آن آفرينش به سوى مطلوب خويش سير كنند و به كمال حقيقى خود برسند.
"فطر الخلائق بقدرته ." (97)
به قدرتش خلايق را بيافريد و مفطور به فطرتى ساخت .
------------------------------------
97- نهج البلاغه ، خطبه 1.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***مفهوم فطرت
واژه فطرت از ماده "فطر" به معناى شكافتن و شكاف ، (98) و اصل واژه "فَطْر" به معناى شكاف طولى است . (99) استعمالهاى گوناگون اين واژه همه از همين معنا گرفته شده است ، چنانكه گويند : "فطر ناب البعير" يعنى دندان نيش شتر بيرون زد؛ و "تفطرت و انفطر الارض بالنبات " يعنى زمين شكافت و گياه را رويانيد؛ و "تفطر و انفطر القضيب " يعنى شاخه شكافته شد (كه برگ از آن سر زند)؛ و "فُطر" و "فِطر" گياه نوك زده از زمين را گويند. (100) بنابراين "فَطر" شق و پاره كردن است و از همين اصل به معناى ابداع و آفرينش ابتدايى و بدون سابقه و خلقت آمده است ، (101) زيرا در خلقت گويا پرده عدم و حجاب غيبت دريده مى شود؛ و از همين رو "افطار صائم " به كار مى رود، گويا هياءت اتصال امساك پاره مى شود. (102) "فطر الله الخلق " همان ايجاد و آفريدن و ابداع آن است بر طبيعت و شكلى كه آماده فعلى و كارى باشد، (103) چنانكه اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره آفرينش مورچه فرموده است :
اءلا ينظرون الى صغير ما خلق ، كيف اءحكم خلقه ، و اءتقن تركيبه ، و فلق له السمع و البصر، و سوّى له العظم و البشر! انظروا الى النمله فى صغر جثتها، و لطافه هيئتها، لا تكاد تنال بلحظ البصر، و لا بمستدرك الفكر، كيف دبت على اءرضها، و صبت على رزقها، تنقل الحبه الى جحرها، و تعدها فى مستقرها. تجمع فى حرها لبردها، و فى وردها لصدرها؛ مكفول برزقها، مرزوقه بوفقها؛ لا يغفلها المنان ، و لا يحرمها الديان ، و لو فى الصفاء اليابس ، و الحجر الجامس ! و لو فكرت فى مجارى اءكلها، فى علوها و سفلها، و ما فى الجوف من شراسيف بطنها، و ما فى الراءس من عينها و اءذنها، لقضيت من خلقها عجبا، و لقيت من وصفها تعبا! فتعالى الذى اءقامها على قوائمها، و بناها على دعائمها! لم يشركه فى فطرتها فاطر، و لم يعنه على خلقها قادر. (104)
آيا به خردترين چيزى كه آفريده نمى نگرند، كه چسان آفرينش او را استوار داشته و تركيب آن را برقرار؟ آن را شنوايى و بينايى بخشيده و برايش استخوان و پوست آفريده . بنگريد به مورچه و خردى جثه آن ، و لطافتش ، در برون و نهان . چنان است كه به گوشه چشمش نتوان ديد، و با انديشيدن به چگونگى خلقتش نتوان رسيد. چگونه بر زمين جنبد و به روزى خود خُنبَد. (105) دانه را به لانه خود برد، و در قرارگاه خويش آماده اش مى كند. در گرما براى سرماى خود فراهم آرد، و به هنگام درون رفتن ، برون شدن را فرا ياد دارد. رزق او پذيرفته گرديده و روزى اش در خور وى رسيده . نعمت دهنده او را وانگذارد، و پاداش دهنده محرومش ندارد، هر چند بر خشك سنگى باشد صاف و تابان ، يا بر سنگى فسرده در بيابان . و اگر بنگرى در گذرگاههاى خوراك او كه چسان از بالا و زير پيوسته است به هم ، و آنچه درون اوست از غضروفهاى آويخته به دنده تا شكم ، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش هم ، از آفرينش او جز شگفتى نتوانى ، و در وصف او به رنج درمانى . پس ، بزرگ است خدايى كه او را بر دست و پاهايش برپا داشت و بر ستونهاى بدنش نگاه داشت . در آفرينش آن آفريننده اى با او انباز نبود، و در خلقت آن توانايى ، وى را كارساز نه .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
با توجه به معناى ياد شده ، "فطرت " نيز به معناى آفرينش و خلقت است ، اما آفرينش و خلقتى خاص ، زيرا "فطرت " بر وزن "فعلة " آمده است و واژه چون بر وزن "فعلة " قرار گيرد، معناى هياءت و حالت انجام شدن فعل را مى گيرد. (106) بنابراين ، "فطرت " به مفهوم نوعى خاص از آفرينش است ؛ آفرينشى كه آدمى را به سوى كمال مطلق مى كشاند و به سمت حقيقت وجودى اش مى خواند. (107)
---------------------------------------
98- الصحاح ، ج 2، ص 781؛ جمال الدين محمد بن مكرم ابن منظور، لسان العرب ، نسقه و علق عليه و وضع فهارسه على شيرى ، الطبعه الاولى ، دار احياء التراث العربى ، بيروت ، 1408 ق . ج 10، ص 285.
99- ابوالقاسم الحسين بن محمد الراغب الاصفهانى ، المفردات فى غريب القرآن ، تحقيق و ضبط محمد سيد كيلانى ، دارالمعرفه ، بيروت ، ص 382.
100- لويس معلوف اليسوعى ، المنجد، الطبعه الحاديه و العشرون ، دار المشرق ، بيروت ، 1973 م . ص 587.
101- الصحاح ، ج 2، ص 781؛ مجد الدين ابو السعادات المبارك بن محمد المعروف بابن الاثير الجزرى ، النهايه فى غريب الحديث و الاثر، تحقيق طاهر احمد الزاوى ، محمود محمد الطناحى ، چاپ چهارم ، افست انتشارات اسماعيليان ، قم ، 1364 ش . ج 3، ص 457؛ لسان العرب ، ج 10، ص 286.
102- امام روح الله موسوى خمينى ، چهل حديث ، چاپ ششم ، مؤ سسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ، 1374 ش . ص 179.
103- المفردات ، ص 382.
104- نهج البلاغه ، خطبه 185.
105- خُنبيدن : جستن .
106- ن .ك : جمال الدين محمد بن عبدالله بن مالك الاندلسى ، الفيه ابن مالك فى النحو الصرف ، دارالكتب المصريه ، القاهره ، 1348 ق . ص 41.
107- ن .ك : محمد على شاه آبادى ، رشحات البحار، چاپ اول ، نهضت زنان مسلمان ، 1360 ش . كتاب الانسان و الفطره ، ص 3.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***حقيقت فطرت
همه مردمان مفطور به فطرتى اند كه حقيقت آن فطرت ، عشق به كمال مطلق است ، (108) يعنى عشق به كمال بى نقص و جمال بى عيب ؛ (109) و تمام فطرتها اعم از انبيا و اوليا، و مؤ منان و كافران ، و اشقيا و سعدا همه در اين جهت مساوى اند و هيچ تفاوتى ندارند. (110)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) در اين باره فرموده است :
اللهم داحى المدحوات ، و دائم المسموكات ، و جابل القلوب على فطرتها : شقيها و سعيدها. (111)
بار خدايا! اى گستراننده هر گسترده ، و اى برافرازنده آسمانهاى بالا برده ؛ اى آفريننده دلها، بر وفق فطرت ، بدبخت بود يا نيكبخت .
سرشت همه مردمان به گونه اى آفريده شده كه عاشق و طالب كمال مطلق است و همه تلاش آدمى در اين جهت است . امام خمينى (ره) در اين باره چنين مى نويسد :
"بدان كه خداى تبارك و تعالى گرچه بر ماده هايى كه قابليت داشتند، همان را كه در خورد استعداد و لياقتشان بود، بدون اينكه - العياذ بالله - بخلى بورزد افاضه فرمود، ولى در عين حال فطرت همه را، چه سعيد و چه شقى ، و چه خوب و چه بد، بر فطرت الله قرار داد و در سرشت همه انسانها عشق به كمال مطلق را سرشت ؛ و از آن رو همه نفوس بشرى را از خرد و كلان علاقه مند ساخت كه داراى كمالى بدون نقص و خيرى بدون شر و نورى بدون ظلمت و علمى بدون جهل و قدرتى بدون عجز باشند. و خلاصه مطلب آنكه فطرت آدمى عاشق كمال مطلق است ." (112)
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
اين حقيقت منشاء تمام حركات و سكنات و زحمات آدميان است و همين حقيقت محرك تمام اعمال نوع انسان است ، و آنچه موجب اختلاف مردمان است ، تشخيص كمال و مصداق كمال مطلق است و هر كس معشوق و محبوب خود را در چيزى مى يابد و همه همت خود را متوجه او مى نمايد، ولى چون انسان به فطرت خود رجوع نمايد، در مى يابد كه حقيقت وجودش خواهان كمالى است كه نقصى نداشته باشد و عاشق جمالى است كه عيبى نداشته باشد، يعنى معشوق همگان كمال مطلق است . (113) امام خمينى (ره) در اين باره مى نويسد :
"بايد دانست كه عشق به كمال مطلق ، كه از آن منشعب شود عشق به علم مطلق و قدرت مطلقه و حيات مطلقه و اراده مطلقه و غير ذلك از اوصاف جمال و جلال ، در فطرت تمام عائله بشر است ، و هيچ طايفه اى از طايفه ديگر، در اصل اين فطرت ممتاز نيستند، گرچه در مدارج و مراتب فرق داشته باشند. لكن به واسطه احتجاب به طبيعت و كثرت ، و قلت حجب ، و زيادى و كمى اشتغال به كثرت ، و دلبستگى به دنيا و شعب كثيره آن ، در تشخيص كمال مطلق ، مردم متفرق و مختلف شدند. و آنچه كه اختلاف محيطها و عادات و مذاهب و عقايد و امثال آن ، در سلسله بشر تاثير نموده (است)، نه در اصل آن . مثلا آن فيلسوف عظيم الشان كه عشق به فنون فلسفه دارد و همه عمر خود را در فنون كثيره و ابواب و شعب مقننه آن صرف مى كند، با آن سلطان و پادشاه كه به سعه نطاق سلطنت خود مى كوشد و در راه آن رنجها مى برد و عشق به نفوذ قدرت و سلطنت خود دارد، و آن تاجر كه عشق به جمع مال و ثروت و منال دارد، در اصل عشق به كمال فرق ندارند، لكن هر يك تشخيص كمال را در آن منظور خود دارند. و اين اختلاف و تشخيص از احتجاب فطرت است ، زيرا كه اين خطا در مصداق محبوب است ، و اين از عادات و اطوار مختلفه و تربيتها و عقايد متشتّته پيدا شده است ، و هيچ يك از آنها آنچه را كه دلباخته اويند و دنبال آن مى روند و نقد عمر در راه آن صرف مى كنند، محبوب آنها نيست ، زيرا كه هر يك از اين امور، محدود و ناقص است و محبوب فطرت ، مطلق و تام است ؛ و از اين جهت است كه آتش عشق آنها به رسيدن به آنچه به آن متعلقند فرو ننشيند.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
چنانچه اگر سلطنت يك مملكت را به يكى دهند كه عشق به سلطنت داشت و گمان مى كرد به رسيدن به آن ، مطلوب حاصل است و آرزويى ديگر در كار نيست ، چون به آن محبوب خيالى مجازى رسيد، سلطنت مملكت ديگر طلب كند و چنگال عشقش به مطلوبى ديگر بند شود. و اگر آن مملكت را بگيرد، به ممالك ديگر طمع كند. و اگر تمام بسيط ارض در تحت سلطنت و قدرت او آيد، و احتمال دهد كه در كرات ديگر، ممالكى هست از اينجا وسيعتر و بالاتر، آرزوى وصول به آن كند. و اگر جميع مُلك را در تحت سيطره خود در آورد، و از عالم ملكوت خبرى بشنود - ولو مومن به آن نباشد - آرزو كند كه كاش اين خبرها كه مى دهند و اين سلطنتها و قدرتها كه مى گويند راست بود و من به آنها مى رسيدم !
پس معلوم شد كه عشق ، متعلق به سلطنت محدوده نيست ، بلكه عشق سلطنت مطلقه در نهاد انسان است ، و از محدوديت متنفر و گريزان است و خود نمى داند. و پرواضح است كه سلطنت مطلقه از سنخ سلطنتهاى دنياوى مجازى ، بلكه اخروى محدود نيست ، بلكه سلطنت الهيه ، سلطنت مطلقه (است)، و انسان طالب سلطنت الهيه و علم و قدرت الهى است ، و پديدآورنده خود را خريدار است ، (114) و دل هر ذره را كه بشكافند آفتاب جمال حقيقت را در ميانش بينند. (115)
پس جميع شرور - كه در اين عالم از اين انسان بيچاره صادر شود - از احتجاب فطرت ، بلكه از فطرت محجوبه است ، و خود فطرت به واسطه اعتناق و اكتناف آن به حجابها، شريّت بالعرض پيدا كرده و شرير شده است بعد از آنكه خيّر، بلكه خير بوده است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
و اگر اين حجابهاى ظلمانى ، بلكه نورانى از رخسار شريف فطرت برداشته شود، و فطرت الله به همان طور كمه به يد قدرت الهى تخمير شده مخلى به روحانيت خود باشد، آن وقت عشق به كمال مطلق بى حجاب و اشتباه در او هويدا شود، و محبوبهاى مجازى و بتهاى خانه دل را در هم شكند، و خودى و خودخواهى و هر چه هست زير پا نهد، و دستاويز دلبرى شود كه تمام دلها - خواهى نخواهى - به آن متوجه است . و تمام فطرت ها - دانسته يا ندانسته - طلبكار اويند. و صاحب چنين فطرت ، هر چه از او صادر شود، در راه حق و حقيقت است ، و همه در راه وصول به خير مطلق و جمال جميل مطلق است ، و خود اين فطرت مبداء و منشاء خيرات و سعادات است و خود خيّر، بلكه خير است ." (116)
پس حقيقت فطرت عشق به كمال مطلق است و بستر تربيت حقيقى آدمى به سوى سعادتش همين بستر است .
-----------------------------------
108- ن .ك : امام روح الله الموسوى خمينى ، طلب و اراده ، ترجمه و شرح سيد احمد فهرى ، چاپ اول ، مركز انتشارات علمى و فرهنگى ، 1362 ش . صص 152 - 153.
109- ن .ك : السيد محمد حسين الطباطبايى ، الميزان فى تفسير القرآن ، دارالكتاب الاسلامى ، قم ، 1393 ق . ج 7، صص 177 - 178.
110- رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطره ، صص 37 - 39.
111- نهج البلاغه ، خطبه 72.
112- طلب و اراده ، صص 152 - 153.
113- ن .ك : چهل حديث ، صص 182 - 184.
114- اقتباس است از اين بيت حكيم نظامى :
همه هستند سرگردان چو پرگار پديدآرنده خود را طلبكار
ابو محمد الياس بن يوسف بن زكى بن مؤ يد نظامى گنجوى ، خمسه نظامى ، تصحيح بهروز ثروتيان ، انتشارات توس ، 1373 ش . ج 2، خسرو و شيرين ، ص 73.
115- اشاره است به اين بيت از ترجيع بند هاتف اصفهانى
دل هر ذره را كه بشكافى آفتابيش در ميان بينى
سيد احمد هاتف اصفهانى ، ديوان اشعار، به تصحيح وحيد دستگردى ، چاپ ششم ، كتابخانه ابن سينا، تهران ، 1347 ش . ص 18.
116- امام روح الله موسوى خمينى ، شرح حديث جنود عقل و جهل ، چاپ اول ، مؤ سسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ، 1377 ش . صص 80 - 82.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***اقسام فطرت
انسان را دو فطرت است : فطرتى اصلى كه عشق به كمال مطلق است ، و فطرتى تبعى كه انزجار از نقص است ؛ و همه اعمال و رفتار، و تمام حركات و سكنات آدمى به اين دو فطرت باز مى گردد؛ و جاذبه ها و دافعه ها، دوستى ها و دشمنيها، اقبالها و ادبارها، تاءييدها و انكارها، تصديقها و تكذيبها، تمجيدها و تحقيرها، تعلقها و تنفرها، حسنها و قبحها، ايمانها و كفرها... همه و همه از عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص است ؛ "حتى شخصى كه انتحار مى كند از فرط محبت است نسبت به خود، به نحوى كه حاضر نيست زنده باشد و خود را غرق در شدائد و آلام بيند، و البته اين عمل مبتنى است بر زعم اينكه بعد از مرگ بدن زنده نباشد والا شدائد و مصائب حيات برزخى و ملكوتى به واسطه اين عمل قبيح يعنى انتحار به مراتب شديدتر و طولانى تر است و از اين جهت مؤ من محاسب هرگز اقدام به چنين عمل زشتى نمى نمايد." (117)
انسان خواهان كمال مطلق و گريزان از هر نقص است ؛ و هر چند كه در مصاديق اشتباه مى نمايد، اما در مفهوم فطرت اصلى و تبعى اشتباهى راه ندارد. عموما چنين است كه انسان امرى ناقص را كمال مى پندارد و در پى او مى رود. انسان به هيچ چيز دلى نمى سپارد مگر اينكه كمالى در آن بيابد يا گمان نمايد؛ و از هيچ چيز نمى گريزد مگر اينكه نقصى در آن بيابد يا گمان نمايد، چنانكه شوقها و ترسهاى آدمى از همين دو فطرت منشاء مى گيرد؛ حتى ترس از مرگ - كه بازگشت همه ترسها بدان است - به فطرت انزجار از نقص باز مى گردد، زيرا آدمى به غلط مرگ را نقص تصور مى كند و از اين رو به فطرتش از آن مى گريزد، در حالى كه اگر آن را كمالى بداند از آن نخواهد ترسيد، بلكه شوقى بدان خواهد يافت ، همان طور كه اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره خود فرموده است :
و الله لابن اءبى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى اءمه . (118)
به خدا سوگند، دلبستگى پسر ابوطالب به مرگ از دلبستگى كودك به پستان مادر بيشتر است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
و نيز فرموده است :
"و ان اءحب ما اءنا لاق الى الموت ." (119)
آنچه بيشتر از هر چيز دوست دارم ، و مرا بايد، مرگ است كه به سر وقتم آيد.
عشق به شهادت به همين امر باز مى گردد، و هر كه شهادت را كمال بداند بدان عشق مى ورزد. امام على (عليه السلام) در ضمن خطبه اى كه پس از شهادت محمد بن ابى بكر ايراد كرده چنين فرموده است :
فوالله انى لعلى الحق ، و انى للشهادة لمحب . (120)
به خدا سوگند كه من بر حقم ، و به راستى كه دوستدار و شيفته شهادتم .
آن كه دريافتى درست از كمال و نقص دارد، به فطرت خود به درستى روى مى كند و راه تربيت حقيقى را چنان كه بايد طى مى نمايد. روايت شده است كه على (عليه السلام) از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درباره فتنه پرسش نمود و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سخنانى بيان نمود، سپس آن حضرت ، على (عليه السلام) را از شهادتش آگاه كرد و به او فرمود :
"اءبشر، فان الشهادة من ورائك ."
اى على ، مژده باد تو را كه شهادت به دنبالت خواهد بود.
آنگاه فرمود :
"ان ذلك لكذلك ، فكيف صبرك اذن ؟"
سخن بدين منوال است ، شكيبايى تو آن هنگام بر چه حال است ؟
و على (عليه السلام) گفت :
يا رسول الله ، ليس هذا من مواطن الصبر، و لكن من مواطن البشرى و الشكر. (121)
اى رسول خدا، نه جاى شكيبايى كردن است ، كه جاى مژده شنيدن و شكر گزاردن است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
بنابراين خداى رحمان ، آدميان را بدين دو فطرت راه نموده و زمينه تربيتشان را به سوى حقيقتشان فراهم ساخته است . امام خمينى (ره) در اين باره چنين مى نويسد :
"حق - تبارك و تعالى - با عنايت و رحمت خود، به يد قدرت خود، كه طينت آدم اول را مخمر فرمود، دو فطرت و جبلّت به آن مرحمت نمود : يكى اصلى ، و ديگر تبعى ، كه اين دو فطرت ، بُراق (122) سير و رَفرَف (123) عروج او است به سوى مقصد اصلى . و آن دو فطرت ، اصل و پايه جميع فطرياتى است كه در انسان مخمر است و ديگر فطريات ، شاخه ها و اوراق آن است .
يكى از آن دو فطرت - كه سمت اصليت دارد - فطرت عشق به كمال مطلق و خير و سعادت مطلقه است كه در كانون جميع سلسله بشر، از سعيد و شقى و عالم و جاهل و عالى (و) دانى ، مخمر و مطبوع است . و اگر در تمام سلسله بشر، انسان تفحص و گردش كند و جميع طوايف متشتّته و اقوام متفرقه در عالم را تفتيش كند، يك نفر را نيابد كه به حسب اصل جبلت و فطرت ، متوجه به كمال و عاشق خير و سعادت نباشد. و مقصود از فطريات ، امورى است كه بدين مثابه باشد و از اين جهت ، احكام فطرت از اَبدهِ بديهيات و از اوضح واضحات خواهد بود و اگر چيزى چنين نشد از فطريات نخواهد بود.
و ديگرى از آن دو فطرت ، كه سمت فرعيت و تابعيت دارد، فطرت تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است كه اين مخمر بالعرض است ، و به تبع آن فطرت عشق به كمال ، تنفر از نقص نيز مطبوع و مخمر در انسان است .
و اين دو فطرت كه ذكر شد، فطرت مخموره غيرمحجوبه است كه محكوم احكام طبيعت نشده و وجهه روحانيت و نورانيت آنها باقى است ، و اگر فطرت متوجه به طبيعت شد و محكوم به احكام آن گرديد و محجوب از روحانيت و عالم اصلى خود شد، مبداء جميع شرور و منشاء جميع شقاوتها و بدبختيهاست ." (124)
بر اساس فطرت عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص شكل مى گيرد كه فطريات آدمى ناميده مى شود و انسانيت انسان بدين امور است و رشد و تعالى آدمى بر اين امور استوار است .
------------------------------------------
117- رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطره ، ص 8.
118- نهج البلاغه ، خطبه 5.
119- نهج البلاغه ، خطبه 180.
120- شرح ابن ابى الحديد، ج 6، ص 100.
121- نهج البلاغه ، خطبه 156.
122- ((بُراق )) اسب تيزرو را گويند و نيز مركب رسول خدا (ص ) در شب معراج ((بُراق )) نام داشت . ر.ك : محمد معين ، فرهنگ فارسى ، چاپ چهارم ، انتشارات اميركبير، 1360 ش . ج 1، ص 493.
123- ((رَفرَف )) به معناى فرش گستردنى و بستر چيزى است . ر.ك : فرهنگ معين ، ج 2، ص 1664.
124- شرح حديث جنود عقل و جهل ، صص 76 - 77.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***فطريات انسان
تمام امورى كه از عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص نشاءت مى گيرد فطريات انسان است : عشق و پرستش ، ستايش و نيايش ، زيبايى دوستى ، حقيقت جويى ، خير اخلاقى ، خلاقيت و ابداع ، دانش دوستى و علم جويى ، بيزارى از جهالت و نادانى ، آزادى دوستى و آزادگى ، عدالت دوستى و عدالتخواهى ، انزجار از ظلم و ستمگرى ، ميل به راءفت و رحمت ، انزجار از قساوت و خشونت ، گرايش به عفت و نزاهت ، تنفر از ناپاكى و تباهگرى ، دوستى و رفق و مدارا، انزجار از شدت و تندى ، حق گرايى و حق پذيرى ، انزجار از تجبر و تكبر و... (125)
----------------------------------
125- ر.ك : رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطره ، صص 6 - 57.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***عشق و پرستش
بر اين اساس است كه اصلى ترين احكام فطرت يعنى فطرت توحيد در آدمى شكل گرفته است .
"بايد دانست كه از فطرت هاى الهى يكى فطرت بر اصل وجود مبداء - تعالى و تقدس - است ؛ و ديگر فطرت بر توحايد است ؛ و ديگر فطرت بر استجماع آن ذات مقدس است جميع كمالات را." (127)
اميرمؤ منان على (عليه السلام) درباره اشرف فطريات و برترين جلوه فطرت آدمى فرموده است :
"و كلمه الاخلاص فانها الفطره ." (128)
يكتا دانستن پروردگار مقتضاى فطرت انسانى است .
چون انسان به فطرتش طالب كمال ، و حسن و جمال مطلق است ، همين منشاء فطرت آدمى بر توحيد است و تلاش مربيان الهى بر اين بوده است كه مردمان را به خود آورند تا حجابهاى فطرت را كنار زنند و به حقيقت فطرت توحيدى خود روى كنند كه خميره ذرات وجود آدمى ، عشق به معبود حقيقى است .
جز عشق تو هيچ نيست اندر دل ما / عشق تو سرشته گشته اندر گل ما (129)
------------------------------------
126- شمس الدين محمد حافظ شيرازى ، غزلهاى حافظ، تدوين سليم نيسارى ، چاپ دوم ، انتشارات بين المللى الهدى ، 1371، ش . ص 62.
127- چهل حديث ، صص 181 - 182.
128- نهج البلاغه ، خطبه 110.
129- امام روح الله موسوى خمينى ، ديوان امام : سروده هاى حضرت امام خمينى ، چاپ چهارم ، مؤ سسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ، 1373 ش . ص 44.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***ستايش و نيايش
ناسان به فطرت خود عاشق خداى يگانه جميل است كه تنها او سزاوار پرستش و ستايش و نيايش است . انسان پيوسته در پى اين بوده است كه موجودى قابل ستايش و تقديس بيابد و او را عاشقانه بستايد و بدو نيايش برد؛ و تلاش مربيان الهى پيوسته بر اين بوده است كه آدميان را متوجه تنها معبود شايسته تقديس بنمايند و راه نيايش او را بديشان بياموزند تا اين نياز فطرى آدميان به درستى پاسخ يابد. پيشواى موحدان ، على (عليه السلام) در نيايشى والا چنين سروده است :
اللهم اءنت اءهل الوصف الجميل ، و التعداد الكثير، ان تؤ مل فخير ماءمول ، و ان ترج فخير مرجو. اللهم و قد بسطت لى فيما لا اءمدح به غيرك ، و لا اءثنى به على اءحد سواك ، و لا اءوجهه الى معادن الخيبه و مواضع الريبه ، و عدلت بلسانى عن مدائح الآدميين ؛ و الثناء على المربوبين المخلوقين . اللهم و لكل مثن على من اءثنى عليه مثوبه من جزاء، اءو عارفه من عطاء؛ و قد رجوتك دليلا على ذخائر الرحمه و كنوز المغفره . اللهم و هذا مقام من اءفردك بالتوحيد الذى هو لك ، و لم ير مستحقا لهذه المحامد و الممادح غيرك ؛ و بى فاقه اليك لا يجبر مسكنتها الا فضلك ، و لا ينعش من خلتها الا منك و جودك ، فهب لنا فى هذا المقام رضاك ، و اءغنيا عن مد الايدى الى سواك ؛ انك على كل شى ء قدير. (130)
خدايا! تويى سزاوار نيكو ستودن ، و بسيار و بى شمار ستايشت نمودن . اگر اميد به تو بندند بهترين اميد بسته اى ، و اگر چشم از تو دارند، اين چشمداشت را هر چه نيكوتر شايسته اى . خدايا! در نعمت بر من گشادى ، و مرا زبانى دادى تا بدان مدح جز تو را نخوانم ، و بر كسى غير تو آفرين نرانم . و بدان كسانى را نستايم كه نوميد كنند يا گمان آن بود كه نبخشند، و زبان خود را باز داشتم از ستودن مردمان ، و آفريدن راندن بر پروردگان و آفريدگان . بار خدايا! هر ثناگوى را بر ثنا گفته ، پاداشى است : جزايى - در خورد ثناى آفرين گوينده - يا عطايى نيكو - سزاوار بزرگى پاداش دهنده . خدايا! اميد به تو بستم تا راهنما باشى به اندوخته هاى آمرزش و گنجينه هاى بخشايش ! خدايا! اين بنده توست كه در پيشگاهت برپاست ، يگانه ات مى خواند و يگانگى خاص تو راست . جز تو كسى را نمى بيند كه سزاى اين ستايشهاست . مرا به درگاه تو نيازى است كه آن نياز را جز فضل تو به بى نيازى نرساند، و آن درويشى را جز عطا و بخشش تو به توانگرى مبدل نگرداند. خدايا! خشنودى خود را بهره ما فرما، هم در اين حال كه داريم ، و بى نيازمان گردان از اينكه جز به سوى تو دست برداريم ، كه تو بر هر چيز توانايى .
انسان نيازمند نيايش است تا خداى خود را بيابد كه در اين صورت خود را مى يابد و زمينه شكوفايى استعدادهايش فراهم مى گردد.
-------------------------------------
130- نهج البلاغه ، خطبه 91.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***زيبايى دوستى
زيبايى مطلق اوست و او منشاء هر زيبايى است و همه عالم جلوه زيبايى اوست ؛ و انسان به فطرت خود اهل زيبايى و زيبايى دوستى است و هر چه در اين جهت سير كند به كمال والاترى دست مى يابد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) مردمان را بدين حقيقت متوجه مى نمايد و پيوسته درس زيبايى شناسى مى دهد، چنانكه درباره آفرينش شگفت انگيز طاووس مى فرمايد :
و من اءعجبها خلقا الطاووس الذى اءقامه فى اءحكم تعديل ، و نضد اءلوانه فى اءحسن تنضيد، بجناح اءشرج قصبه ، و ذنب اءطال مسحبه . اذا درج الى الانثى نشره من طيه ، و سما به مطلا على راءسه كاءنه قلع دارى عنجه نوتيه . يختال باءلوانه ، و يميس بزيفانه . (131)
و شگفت انگيزتر آن پرندگان در آفرينش ، طاووس است كه آن را در استوارترين هياءت پرداخت ، و رنگهاى آن را به نيكوترين ترتيب مرتب ساخت ، با پرى كه ناى استخوانهاى آن را به هم در آورد، و دُمى كه كشش آن را دراز كرد. چون به سوى ماده پيش رود، آن دُم در هم پيچيده را واسازد و بر سر خود برافرازد، كه گويى خود مى نازد، و خرامان خرامان دم خود را بدين سو و آن سو مى برد و سوى ماده مى تازد.
--------------------------------------------
131- نهج البلاغه ، خطبه 165.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***حقيقت جويى
انسان به فطرت خود در پى دريافت حقايق است و معرفت به حقايق مدخليت تام در صحت زندگى انسان دارد، زيرا اگر علم و عمل نباشد به هيچ وجه زندگى ممكن نيست تا چه رسد به صحت و كمال آن ؛ (132) و بر همين اساس است كه نفس دانايى و آگاهى براى آدمى مطلوب و لذت بخش است و آدمى به فطرت خود از جهل و نادانى بيزار است و دوستدار دانايى و بينايى ، (133) و مشتاق دريافت و شناخت حقايق هستى و موجودات است . (134) اميرمؤ منان على (عليه السلام) حكمت را گمشده مومن معرفى كرده و فرموده است :
الحكمه ضاله المؤ من ، فخذ الحكمه و لو من اءهل النفاق . (135)
حكمت گمشده مؤ من است . حكمت را فرا گير هر چند از منافقان باشد.
و نيز فرموده است :
خذ الحكمه اءنى كانت ، فان الحكمه تكون فى صدر المنافق فتلجلج فى صدره حتى تخرج فتسكن الى صواحبها فى صدر المؤ من . (136)
حكمت را هر جا باشد فرا گير، كه حكمت - گاه - در سينه منافق بود، پس در سينه اش بجنبد تا برون شود و با همسانهاى خود در سينه مؤ من بيارمد.
----------------------------------
132- رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطره ، ص 21.
133- انسان به فطرتش دوستدار دانايى است و رفتن انسان در پى فلسفه ، تلاشى است در جهت پاسخگويى به اين شاءن وجودى خود، چنانكه واژه فلسفه بر همين حقيقت دلالت دارد. ((فلسفه )) مصدر جعلى عربى واژه ((فيلوسوفيا)) در زبان يونانى است . واژه ((فيلوسوفيا)) از دو واژه ((فيلو)) به معناى ((دوستدارى )) و ((سوفيا)) به معناى ((دانايى )) ساخته شده است و ((فيلوسوفيا)) يعنى ((دوستدارى دانايى )). ر.ك : اءبو يوسف يعقوب بن اسحاق الكندى ، رسائل الكندى الفلسفيه ، حققها و اءخرجها و قدم لها محمد عبدالهادى اءبو ريده ، دارالفكر العربى ، مصر، 1950 م . ص 172.
134- تعريف حكمت نيز در اصطلاح اهل معرفت همين است : الحكمه هى العلم بالحقائق على ما هى عليه . (حكمت علم به حقايقى موجودات است آن گونه كه هستند.) داود بن محمود القيصرى ، شرح فصوص الحكم ، به سعى و اهتمام اسد الله المحلاتى ، چاپ سنگى ، مطبعه دارالفنون ، تهران ، 1299 ق . ص 226؛ و نيز گفته اند: الفلسفه استكمال النفس الانسانيه بمعرفه حقائق الموجودات على ما هى عليها... (فلسفه به كمال رساندن نفس انسانى است با شناخت حقايق موجودات آن گونه كه هستند.) صدرالدين محمد بن ابراهيم الشيرازى (صدرالمتاءلهين )، الحكمه المتعاليه فى الاسفار العقليه الاربعه (الاسفار الاربعه )، مكتبه المصطفوى ، قم ، ج 1، ص 20.
135- نهج البلاغه ، حكمت 80.
136- نهج البلاغه ، حكمت 79.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***خير اخلاقى
انسان به فطرت خود گرايش به خير اخلاقى دارد، يعنى گرايش به امورى كه فراتر از سودجويى و زيان گريزى است ، بلكه تمايل ذاتى به فضيلتها و كرامتها دارد، مانند گرايش به راستى و درستى از آن جهت كه راستى و درستى است و انزجار از ناراستى و نادرستى ؛ گرايش به پاكى و پاكدامنى و انزجار از ناپاكى و تباهگرى ، گرايش به پرواپيشگى و انزجار از پرده درى ؛ گرايش به احسان و نيكوكارى و انزجار از تنگ نظرى و بدكارى ؛ گرايش به شجاعت و دليرى و انزجار از بزدلى و خوارى پذيرى ؛ گرايش به ديگر دوستى و فداكارى و انزجار از خودخواهى و خودكامگى و... (137)
هر چه فطرت از حجابهاى مرتبه طبيعت پاكتر گردد، اين امور در آدمى بيشتر جلوه مى يابد. اميرمؤ منان على (عليه السلام) مردمان را بدين امور فرا خوانده و از جمله فرموده است :
جانبوا الكذب فانه مجانب للايمان . الصادق على شفا منجاة و كرامه ، و الكاذب على شرف مهواه و مهانه . (138)
از دروغ دورى گزينيد كه از ايمان به دور است - و چراغ او بى نور. راستگو بر كنگره هاى رستگارى و بزرگوارى است و دروغگو كناره مغاك و خوارى .
آن حضرت در حكمتى نورانى ، مردمان را به خيرهاى اخلاقى برانگيخته و چنين فرموده است :
قدر الرجل على قدر همته ، و صدقه على قدر مروءته ، و شجاعته على قدر اءنفته ، و عفته على قدر غيرته . (139)
ارزش انسان به اندازه همت اوست ، و راستى و درستى او به مقدار جوانمردى اش ، و دليرى او به ميزان ننگى كه از بدنامى دارد، و پارسايى او به مقدار غيرتى كه آرد.
-------------------------------------
137- ن .ك : مرتضى مطهرى ، فطرت ، چاپ اول ، انجمن اسلامى دانشجويان مدرسه عالى ساختمان ، 1361 شز ص 53.
138- نهج البلاغه ، خطبه 86.
139- نهج البلاغه ، حكمت 47.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***آزادى دوستى و آزادگى
انسان به فطرت خود آزادى دوست است و ميل به آزادگى دارد، (140) و اين مهمترين گوهر وجود آدمى در جهت اهداف تربيتى است ، چنانكه اميرمؤ منان على (عليه السلام) به امام مجتبى (عليه السلام) يادآور شده است :
و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا. (141)
بنده ديگرى مباش كه خداوند آزادت آفريده است .
بر مبناى همين آزادگى فطرى است كه امام على (عليه السلام) مردمان را به آزادى از سخت ترين موانع تربيت آدمى - يعنى دنياى نكوهيده - فرا خوانده و فرموده است :
اءلا حر يدع هذه اللماظه لاءهلها؟ انه ليس لاءنفسكم ثمن الا الجنه ، فلا تبيعوها الا بها. (142)
آيا آزاده اى نيست كه اين خرده طعام مانده در كام (دنيا) را بيفكند و براى آنان كه در خورش هستند نهد؟ جانهاى شما را بهايى نيست جز بهشت جاودان ، پس مفروشيدش جز بدان .
آزادى معنوى انسان در گرو پرواپيشگى و پرهيزكارى اوست و فطرتش بدين آزادى مى خواند؛ به بيان اميرمؤ منان على (عليه السلام) :
فان تقوى الله مفتاح سداد، و ذخيره معاد، و عتق من كل ملكه ، و نجاة من كل هلكه . (143)
همانا تقواى الهى كليد درستكارى و رستگارى و اندوخته روز بازپسين و آزادى از هر بندگى و رهايى از هر تباهى است .
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
آزادى هاى فردى ، اجتماعى و سياسى همه بر مبناى همين آزادى دوستى و آزادگى فطرى آدمى شكل مى گيرد و جزء حقوق ذاتى مردمان شمرده مى شود، چنانكه اميرمؤ منان على (عليه السلام) بيعت با خود را متوقف به انتخابى آزادانه كرد و به هيچ وجه اجازه نداد در بيعت با او اجبار و اكراه راه يابد، (144) و در اين باره فرمود :
و بايعنى الناس غير مستكرهين و لا مجبرين ، بل طائعين مخيرين . (145)
مردم بدون اكراه و اجبار و از سر ميل و اختيار با من بيعت كردند.
با چنين نگرشى بود كه امام على (عليه السلام) در دوران حكومت خود هرگز - حتى در سخت ترين اوضاع و احوال - آزادى را از مردم سلب نكرد و براى حفظ آن و رشد دادن جامعه در بستر آن مصيبتهاى بسيار را تحمل نمود.
-------------------------------------
140- ن .ك : رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطره ، صص 10 - 11.
141- نهج البلاغه ، نامه 31.
142- نهج البلاغه ، حكمت 456.
143- نهج البلاغه ، خطبه 230.
144- ن .ك : اءبوالحسن احمد بن يحيى البلاذرى ، اءنساب الاشراف ، حققه و قدم له سهيل زكار، رياض زركلى ، الطبعه الاولى ، دارالفكر، بيروت ، 1417 ق . ج 3، صص 8 - 9؛ ابوالمويد الموفق بن احمد الحنفى المعروف باءخطب خوارزم (الخوارزمى )، المناقب ، قدم له محمد رضا الموسوى الخرسان ، مكتبه نينوى الحديثه ، طهران ، ص 15.
145- نهج البلاغه ، نامه 1.
-
RE: منظر مهر (مبانى تربيت در نهج البلاغه)
***عدالت دوستى و عدالت خواهى
عدالت دوستى و عدالت خواهى ، و انزجار از ظلم و بيدادگرى از جمله فطرياتى است كه حيات آدمى و برپايى مردمان و زندگى انسان در گرو آن است و با ضعيف شدن آن ، انسانيت انسان رو به اضمحلال مى رود، و با بيرنگ شدن آن در جوامع مردمان به تباهى كشيده مى شوند. هر چه فطرت عدالت دوستى و عدالت خواهى در مردمان زنده تر و قوى تر باشد، سلامت فرد و جامعه بيشتر است . از منظر اميرمؤ منان على (عليه السلام) عدالت دوستى و عدالت خواهى والاترين جلوه هاى وجود آدمى است كه بازگشت تمام ارزشها بدان است ، چنانكه در توصيف والاترين انسانها فرموده است :
و ان للذكر لاءهلا اءخذوه من الدنيا بدلا، فلم تشغلهم تجاره و لا بيع عنه ، يقطعون به اءيام الحياه ، و يهتفون بالزواجر عن محارم الله ، فى اءسماع الغافلين ، و ياءمرون بالقسط و ياءتمرون به ، و ينهون عن المنكر و يتناهون عنه . فكاءنما قطعوا الدنيا الى الآخره و هم فيها، فشاهدوا ما وراء ذلك . (146)
همانا ياد خدا را مردمانى است كه آن ياد، آنان را جايگزين زندگى - جهان فانى - است . نه بازرگانى سرگرمشان ساخته ، و نه خريد و فروش ، ياد خدا را از دل آنان انداخته . روزهاى زندگى را بدان مى گذرانند، و نهى و منع خدا را - در آنچه حرام فرموده - به گوش بيخبران مى خوانند. به قسط و عدالت كار مى كنند، و از كار زشت باز مى دارند، و خود از زشتكارى به كنارند. گويى دنيا را سپرى كرده و به آخرت درند، و آنچه از پس دنياست ديده اند.
قرار دادن هر چيز در جاى خودش و رساندن هر ذى حقى به حقش امرى فطرى و بهترين راه رشد آدمى و ديندارى است .
در سخنان نورانى امير بيان ، على (عليه السلام) چنين وارد شده است :
و احرز دينك و اءمانتك بانصافك من نفسك ، و العمل بالعدل فى رعيتك . (147)
دين خود و امانت خود را با انصاف ورزيدن از جانب خود و عمل كردن به عدالت در ميان مردمان نگاه دار.
فطريات ياد شده و ديگر فطريات كه همگى به عشق به كمال مطلق و انزجار از نقص باز مى گردند، بسترى مناسب را براى سير انسان به سوى حقيقت ملكوتى و احسن تقويم وجودى اش فراهم مى كنند.
-----------------------------------
146- نهج البلاغه ، كلام 222.
147- شرح غررالحكم ، ج 4، ص 36.