-
RE: سوره انفال
(آيه 43)- پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قبلا صحنهاى از نبرد را در خواب ديد كه تعداد كمى از و دشمنان در مقابل مسلمانان حاضر شدهاند، اين خواب را براى مسلمانان نقل كرد و موجب تقويت روحيه و اراده آنها در پيشروى به سوى ميدان بدر گرديد.
در اين آيه اشاره به فلسفه اين موضوع و نعمتى كه خداوند از اين طريق به مسلمانان ارزانى داشت مىكند، مىگويد: «در آن زمان خداوند در خواب عدد دشمنان را به تو كم نشان داد و اگر آنها را زياد نشان مىداد مسلما به سستى مىگرائيديد» (إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فِي مَنامِكَ قَلِيلًا وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ).
و نه تنها سست مىشديد بلكه «كارتان به اختلاف مىكشيد» و گروهى موافق رفتن به ميدان و گروهى مخالف مىشديد (وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ).
«ولى خداوند (شما را از اين سستى و اختلاف كلمه و تنازع و آشفتگى با اين خوابى كه چهره باطنى را نشان مىداد نه ظاهرى را) رهايى بخشيد و سالم نگهداشت» (وَ لكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ).
چرا كه خداوند از روحيه و باطن همه شما آگاه بود «و او از آنچه در درون سينههاست باخبر است» (إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
(آيه 44)- در اين آيه مرحله ديگرى از مراحل جنگ بدر را يادآور مىشود كه با مرحله قبل تفاوت بسيار دارد، در اين مرحله مسلمانان در پرتو بيانات گرم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و توجه به وعدههاى الهى، و مشاهده حوادثى از قبيل باران به موقع، براى رفع تشنگى، و سفت شدن شنهاى روان در ميدان نبرد، روحيه تازهاى پيدا كردند آن چنان كه انبوه لشكر دشمن در نظر آنها كم جلوه كرد، لذا مىگويد: «و در آن هنگام خداوند آنها را به هنگام آغاز نبرد در نظر شما كم جلوه داد» (وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا).
ولى دشمن چون از روحيه و اين موقعيت مسلمانان آگاه نبود به همين دليل به ظاهر جمعيت نگاه مىكرد و ناچيز در نظرش جلوه مىنمود، حتى كمتر از آنچه بودند لذا مىگويد: «و شما را در نظر آنها كم جلوه مىداد» (وَ يُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ).
و اين دو موضوع اثر عميقى در پيروزى مسلمانان داشت، لذا قرآن به دنبال جملههاى فوق مىگويد: «همه اينها به خاطر آن بود كه خداوند موضوعى را كه در هر حال مىبايست تحقق يابد انجام دهد» (لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا).
نه تنها اين جنگ طبق آنچه خداوند مىخواست پايان گرفت، «همه كارها و همه چيز در اين عالم به فرمان و خواست او بر مىگردد» و اراده او در همه چيز نفوذ دارد (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
-
RE: سوره انفال
(آيه 45)- شش دستور ديگر در زمينه جهاد! در اين آيه و آيه بعد شش دستور مهم به مسلمانان داده شده است:
1- نخست مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه گروهى از دشمنان را در برابر خود در ميدان نبرد ببينيد ثابت قدم باشيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا)، يعنى ديگر از نشانههاى بارز ايمان ثابت قدم در همه زمينهها مخصوصا در پيكار با دشمنان حق است.
2- «خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار و پيروز شويد» (وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
شك نيست كه منظور از ياد خدا تنها ذكر لفظى نيست، بلكه خدا را در درون جان حاضر ديدن است، اين توجه به خدا روحيه سرباز مجاهد را تقويت مىكند و در پرتو آن احساس مىنمايد كه در ميدان مبارزه تنها نيست، تكيهگاه نيرومندى دارد كه هيچ قدرتى در برابر آن مقاومت نمىكند، و اگر هم كشته شود به بزرگترين سعادت، يعنى سعادت شهادت رسيده است.
(آيه 46)- سوم: يكى ديگر از مهمترين برنامههاى مبارزه، توجه به مسأله رهبرى و اطاعت از دستور پيشوا و رهبر است همان دستورى كه اگر انجام نمىگرفت جنگ بدر به شكست كامل مسلمانان منتهى مىشد، لذا در اين آيه مىگويد: «و فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد» (وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).
4- «و از پراكندگى و نزاع بپرهيزيد تا سست نشويد» (وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا).
زيرا كشمكش و نزاع و اختلاف مجاهدان در برابر دشمن نخستين اثرش سستى و ناتوانى و ضعف در مبارزه است.
«و نتيجه اين سستى و فتور از ميان رفتن قدرت و قوّت و هيبت و عظمت شماست» (وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ).
5- سپس دستور به استقامت در برابر دشمنان و در مقابل حوادث سخت داده، مىگويد: «استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است» (وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ).
تفاوت ميان ثبات قدم (دستور اول) و استقامت و صبر (دستور پنجم) از اين نظر است كه ثبات قدم بيشتر جنبه جسمانى و ظاهرى دارد، در حالى كه استقامت و صبر بيشتر جنبههاى روانى باطنى را شامل مىشود.
-
RE: سوره انفال
(آيه 47)- ششم: در اين آيه مسلمانان را از پيروى كارهاى ابلهانه و اعمال غرورآميز و بىمحتوا و سر و صداهاى توخالى و بىمعنى باز مىدارد، و با اشاره به جريان كار ابو جهل و طرز افكار او و اديانش مىفرمايد: «و مانند كسانى نباشيد كه از سرزمين خود از روى غرور و هوى پرستى و خود نمايى در برابر مردم (بسوى ميدان بدر) خارج شدند» (وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ).
«همانها كه (مردم را) از راه خدا باز مىداشتند» و سر انجام شكست خوردند (وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ). هم هدفشان نامقدّس بود و هم وسايل رسيدنشان به اين هدف.
«خداوند به كارهايى كه اين گونه افراد انجام مىدهند محيط است و از اعمالشان باخبر» (وَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ).
(آيه 48)- مشركان و منافقان و وسوسههاى شيطانى: در اينجا صحنه ديگرى از جنگ بدر ترسيم شده است.
نخست مىگويد: «و در آن روز شيطان اعمال آنها را در برابرشان آرايش و زينت داد» تا به كردههاى خود خوشبين و دلگرم و اميدوار باشند (وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ).
تزيين و آرايش شيطان اين چنين است كه از طريق تحريك شهوات و هوسها و صفات زشت و ناپسند انسان چهره عملش را در نظرش آن چنان جلوه مىدهد كه سخت مجذوب آن مىشود.
«و به آنها چنين مىفهماند كه (با داشتن اين همه نفرات و ساز و برگ جنگى) هيچ كس از مردم امروز بر شما غالب نخواهد شد» و شما ارتشى شكست ناپذيريد (وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ).
به علاوه «من نيز همسايه شما و در كنار شما هستم» و همچون يك همسايه وفادار و دلسوز به موقع لزوم از هيچ گونه حمايتى دريغ ندارم (وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ).
«اما به هنگامى كه دو لشكر با هم درآويختند (و فرشتگان به حمايت لشكر توحيد برخاستند نيروى ايمان و پايمردى مسلمانان را مشاهده كرد) به عقب باز گشت و صدا زد من از شما [مشركان] بيزارم» (فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ).
و براى اين عقبگرد وحشتناك خويش دو دليل آورد: نخست اين كه: «گفت:
من چيزى مىبينم كه شما نمىبينيد» (إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ).
من به خوبى آثار پيروزى را در چهرههاى مسلمانان با ايمان مىنگرم، و آثار حمايت الهى و يارى فرشتگان را در آنها مشاهده مىكنم.
ديگر اين كه: «من از مجازات دردناك پروردگار در اين صحنه مىترسم» و آن را به خوبى نزديك مىبينم» (إِنِّي أَخافُ اللَّهَ).
مجازات خداوند هم چيز سادهاى نيست كه بتوان در برابرش مقاومت كرد بلكه «كيفر خداوند شديد و سخت است» (وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ).
آيا شيطان از طريق وسوسه يا از طريق تشكل ظاهر شد؟
جمعى از مفسران معتقدند كه شيطان به شكل انسانى مجسّم شد و در برابر آنها آشكار گرديد، در روايتى مىخوانيم: قريش به هنگامى كه تصميم راسخ براى حركت به سوى ميدان بدر گرفت ابليس در چهره «سراقة بن مالك» كه از سرشناسهاى قبيله بنى كنانه بود به سراغشان آمد و به آنها اطمينان داد كه با شما موافق و هماهنگم و كسى بر شما غالب نخواهد شد و در ميدان بدر شركت كرد.
نظير آن را نيز در داستان هجرت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و آمدن پيرمردى در شكل مردى از «نجد» در «دار الندوه» قبلا خوانديم.
-
RE: سوره انفال
(آيه 49)- در اين آيه اشاره به روحيه جمعى از طرفداران لشكر شرك و بت پرستى در صحنه بدر مىكند و مىگويد: «در آن هنگام منافقان و آنهايى كه در دل آنها بيمارى بود مىگفتند: اين مسلمانان را دينشان مغرور ساخته است» (إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ).
ولى آنها بر اثر عدم ايمان و عدم آگاهى از الطاف پروردگار و امدادهاى غيبى او از اين حقيقت آگاهى ندارند كه: «هر كس بر خدا توكّل كند (و پس از بسيج تمام نيروهايش خود را به او بسپارد خداوند او را يارى خواهد كرد، چه اين كه خداوند قادرى است كه هيچ كس در مقابل او ياراى مقاومت ندارد، و حكيمى است كه ممكن نيست دوستان و مجاهدان راهش را تنها بگذارد) چرا كه خداوند قدرتمند و حكيم است» (وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
«منافقان» و «بيمار دلان» اشاره به گروه منافقان مدينه است، يا منافقانى كه در مدينه به صفوف مسلمانان پيوسته بودند و يا آنها كه در مكّه ظاهرا ايمان آوردهاند، ولى از هجرت به مدينه سرباز زدند و در ميدان بدر به صفوف مشركان پيوسته، و به هنگامى كه كمى نفرات مسلمانان را در برابر لشكر كفر ديدند و گفتند اين جمعيت مسلمانان فريب دين و آيين خود را خوردند و به اين ميدان گام گذاردند.
(آيه 50)- اين آيه صحنه مرگ كفار و پايان زندگى شومشان را مجسم مىكند، نخست روى سخن را به پيامبر كرده، مىگويد: «و اگر ببينى وضع عبرت انگيز كفار را به هنگامى كه فرشتگان مرگ به صورت و پشت آنها مىزنند و به آنها گويند عذاب سوزندهاى را بچشيد» به حال آنان تأسف خواهى خورد (وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ).
آيه فوق اشاره به فرشتگان مرگ، و لحظه قبض روح و مجازات دردناكى است كه در اين لحظه بر دشمنان حق و گنهكاران بىايمان وارد مىسازند.
-
RE: سوره انفال
(آيه 51)- سپس مىگويد به آنها گفته مىشود: «اين مجازات دردناك (كه هم اكنون مىچشيد) به خاطر امورى است كه دستهايتان پيش از شما فراهم ساخته و به اين جهان فرستاده است» (ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ).
و در آخر آيه اضافه مىكند: «خداوند هيچ گاه ظلم و ستم به بندگانش روا نمىدارد» و هرگونه مجازات و كيفرى در اين جهان و جهان ديگر دامان آنها را بگيرد از ناحيه خود آنهاست وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ).
(آيه 52)- يك سنت تغيير ناپذير: در اين آيه و دو آيه بعد به يك «سنت هميشگى الهى» در باره اقوام و ملتها اشاره شده.
نخست مىگويد: چگونگى حال مشركان قريش «همانند حال نزديكان فرعون و آنها كه پيش از او بودند مىباشد» (كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«آنها آيات خدا را انكار كردند خداوند آنها را به گناهانشان كيفر داد» (كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ).
«زيرا خداوند قوى و با قدرت است و كيفرش شديد است» (إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ).
بنابراين تنها قريش و مشركان و بت پرستان مكّه نبودند كه با انكار آيات الهى و لجاجت در برابر حق و درگيرى با رهبران راستين انسانيت گرفتار كيفر گناهانشان شدند، اين يك قانون جاودانى و عمومى است.
(آيه 53)- سپس اين موضوع را با ذكر ريشه اساسى مسأله، روشنتر مىسازد و مىگويد: «اينها همه به خاطر آن است كه خداوند هر نعمت و موهبتى را به قوم و ملتى ببخشد هيچ گاه آن را دگرگون نمىسازد مگر اين كه خود آن جمعيت دگرگون شوند و تغيير يابند و خداوند شنوا و داناست» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
به تعبير ديگر فيض رحمت خدا بيكران و عمومى و همگانى است ولى به تناسب شايستگيها و لياقتها به مردم مىرسد. چنانچه نعمتهاى الهى را وسيلهاى براى تكامل خويش ساختند و شكر آن را كه همان استفاده صحيح است به جا آوردند، نعمتش را پايدار بلكه افزون مىسازد اما هنگامى كه اين مواهب وسيلهاى براى طغيان و ظلم و ناسپاسى و آلودگى گردد در اين هنگام نعمتها را مىگيرد و يا آن را تبديل به بلا و مصيبت مىكند، بنابراين دگرگونيها همواره از ناحيه ماست و گر نه مواهب الهى زوال ناپذير است.
-
RE: سوره انفال
(آيه 54)- در تعقيب اين هدف بار ديگر قرآن اشاره به حال قدرتمندانى همانند فرعونيان و گروهى ديگر از اقوام پيشين مىكند و مىگويد: وضع حال و عادت بت پرستان در مورد سلب نعمتها و گرفتارى در چنگال كيفرهاى سخت «همچون وضع و حالت فرعونيان و اقوام پيشين بود» (كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«آنها نيز آيات پروردگارشان را (كه به منظور هدايت و تقويت و سعادت آنان نازل شده بود) تكذيب كرده و زير پا گذاشتند» (كَذَّبُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ).
«ما هم به خاطر گناهانشان هلاكشان كرديم» (فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ).
«و فرعونيان را در ميان امواج غرق ساختيم» (وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ).
«و تمام اين اقوام و افرادشان ظالم و ستمگر بودند» هم نسبت به خويشتن و هم نسبت به ديگران (وَ كُلٌّ كانُوا ظالِمِينَ).
(آيه 55)- شدت عمل در برابر پيمان شكنان: در اينجا به گروه ديگرى از دشمنان اسلام كه در طول تاريخ پر ماجراى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ضربات سختى بر مسلمين وارد كردند و سر انجام نتيجه دردناك آن را چشيدند اشاره مىكند.
اين گروه همان «يهود» مدينه بودند كه مكرر با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيمان بستند و پيمان خويش را ناجوانمردانه شكستند.
نخست آنها را بىارزشترين موجودات زنده اين جهان معرفى كرده، مىگويد: «بدترين جنبندگان نزد خدا كسانى هستند كه راه كفر پيش گرفتند و همچنان به آن ادامه مىدهند و به هيچ رو ايمان نمىآورند» (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ).
(آيه 56)- سپس مىگويد «اينها همان كسانى بودند كه با آنها عهد و پيمان بستى (كه لااقلّ بىطرفى را رعايت كنند و در صدد آزار مسلمانان و كمك به دشمنان اسلام نباشند) ولى آنها هر بار پيمان خود را مىشكستند» (الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ).
نه از خدا شرم مىكردند «و نه از مخالفت فرمان او پرهيز داشتند» و نه از زير پا گذاردن اصول انسانى پروا مىنمودند (وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ).
-
RE: سوره انفال
(آيه 57)- در اين آيه طرز برخورد با اين گروه پيمان شكن و بىايمان و لجوج را چنين بيان مىكند كه: «اگر آنها را در (ميدان) جنگ بيابى (و اسلحه به دست گيرند و در برابر تو بايستند) آن چنان به آنها حمله كن كه جمعيتهايى كه پشت سر آنها قرار دارند (عبرت گيرند و) پراكنده شوند» (فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ).
اين دستور به خاطر آن است كه دشمنان ديگر و حتى دشمنان آينده عبرت گيرند، و از دست زدن به جنگ خوددارى كنند، و همچنين آنها كه با مسلمانان پيمانى دارند و يا در آينده پيمانى خواهند بست از نقض پيمان خوددارى كنند «شايد همگى متذكر شوند» (لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ).
(آيه 58)- «و اگر آنها (در برابر تو در ميدان حاضر نشدند ولى قرائن و نشانههايى از آنها ظاهر شده است كه در صدد پيمان شكنى هستند و) بيم آن مىرود كه دست به خيانت بزنند و پيمان خود را بدون اعلام قبلى يك جانبه نقض كنند، تو پيشدستى كن، و به آنها اعلام نما كه پيمانشان لغو شده است» (وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى سَواءٍ).
مبادا بدون اعلام الغاء پيمانشان به آنها حمله كنى «زيرا خداوند خائنان و كسانى را كه در پيمان خويش راه خيانت در پيش مىگيرند دوست نمىدارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ).
(آيه 59)- در اين آيه روى سخن را به اين گروه پيمان شكن كرده به آنها هشدار داده، مىگويد: «مبادا آنها كه راه كفر پيش گرفتهاند تصور كنند با اعمال خيانت آميز خود پيروز شدهاند» و از قلمرو قدرت و كيفر ما بيرون رفتهاند (وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا).
«آنها هرگز ما را ناتوان نخواهند كرد» و از محيط قدرت ما بيرون نخواهند رفت (إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ).
-
RE: سوره انفال
(آيه 60)- افزايش قدرت جنگى و هدف آن: به تناسب دستورات گذشته در زمينه جهاد اسلامى، در اين آيه به يك اصل حياتى كه در عصر و زمان بايد مورد توجه مسلمانان باشد اشاره مىكند، و آن لزوم آمادگى رزمى كافى در برابر دشمنان است.
نخست مىگويد: «در برابر دشمنان هر قدر توانايى داريد از نيرو و قدرت و اسبهاى ورزيده براى ميدان آماده سازيد» (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ).
يعنى در انتظار نمانيد تا دشمن به شما حمله كند و آنگاه آماده مقابله شويد، بلكه از پيش بايد به حدّ كافى آمادگى در برابر هجومهاى احتمالى دشمن داشته باشيد.
تعبير آيه به قدرى وسيع است كه بر هر عصر و زمان و مكانى كاملا تطبيق مىكند و اگر اين دستور بزرگ اسلامى «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» به عنوان يك شعار همگانى در همه جا تبليغ شود و مسلمانان از كوچك و بزرگ، عالم و غير عالم، نويسنده و گوينده، سرباز و افسر، كشاورز و بازرگان، در زندگى خود آن را به كار بندند، براى جبران عقب ماندگيشان كافى است.
سيره عملى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و پيشوايان بزرگ اسلام نيز نشان مىدهد كه آنها براى مقابله با دشمن از هيچ فرصتى غفلت نمىكردند، در تهيه سلاح و نفرات، تقويت روحيه سربازان، انتخاب محل اردوگاه، و انتخاب زمان مناسب براى حمله به دشمن و به كار بستن هرگونه تاكتيك جنگى، هيچ مطلب كوچك و بزرگى را از نظر دور نمىداشتند.
سپس قرآن به دنبال اين دستور اشاره به هدف منطقى و انسانى اين موضوع مىكند و مىگويد هدف اين نيست كه مردم جهان و حتى ملت خود را با انواع سلاحهاى مخرب و ويرانگر درو كنيد، آباديها و زمينها را به ويرانى بكشانيد، سرزمينها و اموال ديگران را تصاحب كنيد، اصول بردگى و استعمار را در جهان گسترش دهيد، بلكه هدف اين است كه «با اين وسايل دشمن خدا و دشمن خود را بترسانيد» (تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ).
زيرا غالب دشمنان گوششان بدهكار حرف حساب و منطق و اصول انسانى نيست، آنها چيزى جز منطق زور نمىفهمند! سپس اضافه مىكند، علاوه بر اين دشمنانى كه مىشناسيد «دشمنان ديگرى غير از اينها نيز داريد كه آنها را نمىشناسيد ولى خدا مىشناسد» و با افزايش آمادگى جنگى شما آنها نيز مىترسند و بر سر جاى خود مىنشينند (وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ).
اين تعبير متضمن دستورى براى امروز مسلمانان نيز هست و آن اين كه تنها نبايد روى دشمنان شناخته شده خود تكيه كنند و آمادگى خويش را در سر حد مبارزه با آنها محدود سازند بلكه دشمنان احتمالى و بالقوه را نيز بايد در نظر بگيرند و حد اكثر نيرو و قدرت لازم را فراهم كنند.
و در پايان اين آيه اشاره به موضوع مهم ديگرى مىكند و آن اينكه تهيه نيرو و قوه كافى و ابزار و اسلحه جنگى، و وسايل مختلف دفاعى، نياز به سرمايه مالى دارد، لذا به مسلمانان دستور مىدهد كه بايد با همكارى عمومى اين سرمايه را فراهم سازيد، و بدانيد هر چه در اين راه بدهيد در راه خدا دادهايد و هرگز گم نخواهد شد «و آنچه در راه خدا انفاق كنيد به شما پس داده خواهد شد» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ).
و تمام آن و بيشتر از آن به شما مىرسد «و هيچ گونه ستمى بر شما وارد نمىگردد» (وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ).
-
RE: سوره انفال
(آيه 61)- اين آيه كه پيرامون صلح با دشمن بحث مىكند اين حقيقت را روشنتر مىسازد، مىگويد: «و اگر آنها تمايل به صلح نشان دادند تو نيز (دست آنها را عقب نزن) و تمايل نشان ده» (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها).
و از آنجا كه به هنگام امضاى پيمان صلح غالبا افراد، گرفتار ترديدها و دو دليها مىشوند به پيامبر دستور مىدهد در قبول پيشنهاد صلح ترديدى به خود راه مده و چنانچه شرايط آن منطقى و عاقلانه و عادلانه باشد آن را بپذير «و بر خدا توكل كن زيرا خداوند هم گفتگوهاى شما را مىشنود و هم از نيات شما آگاه است» (وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
(آيه 62)- ولى با اين حال به پيامبر و مسلمانان هشدار مىدهد كه: «اگر بخواهند تو را فريب دهند (و صلح را مقدمهاى براى ضربه غافلگيرانهاى قرار دهند يا هدفشان تأخير جنگ براى فراهم كردن نيروى بيشتر باشد از اين موضوع نگرانى به خود راه مده) زيرا خداوند كفايت كار تو را مىكند و در همه حال پشتيبان توست» (وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ).
سابقه زندگى تو نيز گواه بر اين حقيقت است زيرا: «اوست كه تو را با يارى خود و به وسيله مؤمنان پاكدل تقويت كرد» (هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 63)- به علاوه اين مؤمنان مخلصى كه گرد تو را گرفتهاند و از هيچ گونه فداكارى مضايقه ندارند قبلا مردمى از هم پراكنده و با يكديگر دشمن بودند خداوند نور هدايت بر آنها پاشيد «و در ميان دلهاى آنها الفت ايجاد كرد» (وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ).
ساليان دراز در ميان طايفه اوس و خزرج در مدينه جنگ و خونريزى بود و هيچ كس باور نمىكرد روزى آنها دست دوستى و محبت به سوى هم دراز كنند ولى خداوند قادر متعال اين كار را در پرتو اسلام و در سايه نزول قرآن انجام داد.
سپس اضافه مىكند فراهم ساختن اين الفت و پيوند دلها از طرق مادى و عادى امكان پذير نبود «اگر تمام آنچه را كه در روى زمين است خرج مىكردى هيچ گاه نمىتوانستى در ميان دلهايشان الفت ايجاد كنى» (لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ).
«ولى اين خدا بود كه در ميان آنها به وسيله ايمان الفت ايجاد كرد» (وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ).
و در پايان آيه اضافه مىكند: «او توانا و حكيم است» (إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
عزّت او ايجاب مىكند كه هيچ كس را ياراى مقاومت در مقابل او نباشد و حكمتش سبب مىشود كه همه كارهايش روى حساب باشد و لذا با برنامه حساب شدهاى دلهاى پراكنده را متحد ساخت و در اختيار پيامبرش گذاشت تا نور هدايت اسلام را به وسيله آنها در همه جهان پخش كند.
-
RE: سوره انفال
(آيه 64)- در اين آيه براى تقويت روحيه پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روى سخن را به او كرده، مىگويد: «اى پيامبر! خداوند و اين مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند براى حمايت تو كافى هستند» و با كمك آنها مىتوانى به هدف خود نائل شوى (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 65)- منتظر برابرى قوا نباشيد: در اين آيه و آيه بعد نيز دستورات نظامى و احكام جهاد اسلامى تعقيب مىشود. نخست به رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه «اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشويق كن»! (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ).
آيه فوق اهميت تبليغ و تقويت هر چه بيشتر روحيه سربازان را به عنوان يك دستور اسلامى روشن مىسازد.
و به دنبال آن دستور دومى مىدهد و مىگويد: «اگر از شما بيست نفر سرباز با استقامت باشند بر دويست نفر غلبه خواهند كرد و اگر از شما صد نفر باشند بر هزار نفر از كافران غلبه مىكنند» (إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا).
و به اين ترتيب مسلمانان نبايد منتظر اين باشند كه از نظر نفرات جنگى با دشمن در يك سطح مساوى قرار گيرند بلكه حتى اگر عدد آنها يك دهم نفرات دشمن باشد باز وظيفه جهاد بر آنها فرض است.
سپس اشاره به علت اين حكم كرده، مىگويد: «اين به خاطر آن است كه دشمنان بىايمان شما جمعيتى هستند كه نمىفهمند» (بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ).
اين تعليل در آغاز عجيب و شگفتآور به نظر مىرسد كه چه ارتباطى ميان «آگاهى» و «پيروزى» يا «عدم آگاهى» و «شكست وجود دارد؟ ولى در واقع رابطه ميان اين دو بسيار نزديك و محكم است چه اين كه مؤمنان، راه خود را به خوبى مىشناسند.
اين مسير روشن و اين آگاهى، به آنان صبر و استقامت و پايمردى مىبخشد.
اما افراد بىايمان و يا بت پرستان، درست نمىدانند براى چه مىجنگند؟
تنها روى يك عادت تقليد كوركورانه و يا تعصب خشك و بىمنطق به دنبال اين مكتب افتادهاند و اين تاريكى راه و ناآگاهى از هدف اعصاب آنها را سست مىكند، و توان و استقامتشان را مىگيرد، و از آنها موجودى ضعيف مىسازد.