-
RE: سوره انفال
(آيه 25)- سپس اشاره به عواقب شوم عدم پذيرش دعوت حيات بخش خدا و پيامبر مىكند و مىگويد: «از فتنهاى بپرهيزيد كه تنها دامن ستمكاران شما را نمىگيرد» بلكه همه را فرا خواهد گرفت (وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً).
در آيه مورد بحث «فتنه» به معناى بلاها و مصائب اجتماعى است كه دامن همه را مىگيرد، و مفهوم آن اين است: افراد جامعه نه تنها موظفند وظايف خود را انجام دهند بلكه موظفند ديگران را هم به انجام وظيفه وا دارند زيرا اختلاف و پراكندگى و ناهماهنگى در مسائل اجتماعى موجب شكست برنامهها خواهد شد و دود آن در چشم همه مىرود.
در پايان آيه با زبان تهديدآميز مىگويد: «بدانيد خداوند مجازاتش شديد است» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ).
(آيه 26)- بار ديگر قرآن دست مسلمانان را گرفته و به گذشته تاريخشان باز مىگرداند و به آنها حالى مىكند كه در چه پايهاى بوديد و اكنون در چه مرحلهاى قرار داريد تا درسى را كه در آيات قبل به آنها آموخت به خوبى درك كنند.
مىگويد: «به خاطر بياوريد آن زمان را كه شما گروهى كوچك و ناتوان بوديد و در چنگال دشمنان گرفتار، و آنها شما را به ضعف و ناتوانى كشانده بودند»! (وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ).
«آن چنان كه مىترسيديد مشركان و مخالفان شما را بسرعت بربايند» (تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ).
اين تعبير، نهايت ضعف و كمى نفرات مسلمانان را در مكّه قبل از هجرت در برابر مشركان نيرومند و يا بعد از هجرت در مقابل قدرتهاى بزرگ آن روز همانند ايران و روم آشكار مىسازد.
«ولى خداوند شما را پناه داد» (فَآواكُمْ).
«و با يارى خود شما را تقويت كرد» (وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ).
«و از روزيهاى پاكيزه شما را بهرهمند ساخت» (وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ).
«شايد شكر نعمت او را به جا آريد» (لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
-
RE: سوره انفال
(آيه 27)-
شأن نزول:
نقل شد، كه پيامبر دستور داد يهود «بنى قريظه» را محاصره كنند اين محاصره 21 شب ادامه يافت لذا ناچار شدند پيشنهاد صلحى همانند صلحى كه برادرانشان از طائفه «بنى نضير» كرده بودند بكنند به اين ترتيب كه از سرزمين مدينه كوچ كرده و به سوى شام بروند.
پيامبر از اين پيشنهاد امتناع كرد و فرمود: تنها بايد حكميّت «سعد بن معاذ» را بپذيريد آنها تقاضا كردند كه پيامبر «ابو لبابه» را نزد آنها بفرستد و «ابو لبابه» با آنها سابقه دوستى داشت و خانواده و فرزندان و اموالش نزد آنها بود.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ابو لبابه را نزد آنها فرستاد آنها با «ابو لبابه» مشورت كردند كه آيا صلاح است حكميت «سعد بن معاذ» را بپذيرند؟ ابو لبابه اشاره به گلوى خود كرد يعنى اگر بپذيريد كشته خواهيد شد.
پيك وحى خدا جبرئيل اين موضوع را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خبر داد.
ابو لبابه مىگويد: هنوز گام برنداشته بودم متوجه شدم كه من به خدا و پيامبر خيانت كردم- اين آيه و آيه بعد در باره او نازل شد.
در اين هنگام «ابو لبابه» سخت پريشان گشت بطورى كه خود را با طنابى به يكى از ستونهاى مسجد پيامبر بست. هفت شبانه روز گذشت نه غذا خورد و نه آب نوشيد آن چنان كه بىهوش به روى زمين افتاد خداوند توبه او را پذيرفت.
تفسير:
نخست خداوند روى سخن را به مؤمنان كرده و مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به خدا و پيامبر خيانت نكنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ).
خيانت به خدا و پيامبر آن است كه اسرار نظامى مسلمانان را در اختيار ديگران بگذارند، و يا دشمنان را در مبارزه خود تقويت كنند.
سپس مىگويد: «در امانات خود نيز خيانت نكنيد در حالى كه مىدانيد» اين كار گناه بزرگى است! (وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
«خيانت» به معناى خوددارى از پرداخت حقّى است كه انسان پرداختن آن را تعهد كرده و امانت گرچه معمولا به امانتهاى مالى گفته مىشود ولى در منطق قرآن مفهوم وسيعى دارد كه تمام شؤون زندگى اجتماعى و سياسى و اخلاقى را در برمىگيرد.
-
RE: سوره انفال
(آيه 28)- در اين آيه به مسلمانان هشدار مىدهد كه مواظب باشند علاقه به امور مادى و منافع زود گذر شخصى پرده بر چشم و گوش آنها نيفكند و مرتكب خيانتهايى كه سرنوشت جامعه آنها را به خطر مىافكند نشوند، مىگويد: «و بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش و امتحان شما هستند» (وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ).
بايد اگر يك روز لغزشى از ما سر زد «ابو لبابه» وار در مقام جبران لغزش برآييم و حتى اموالى كه سبب چنين لغزشى شده است در اين راه قربانى كنيم.
و در پايان آيه به آنها كه از اين دو ميدان امتحان پيروز بيرون مىآيند بشارت مىدهد كه: بدانيد «پاداش بزرگ نزد پروردگار است» (وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ).
هر قدر عشق به فرزند بزرگ جلوه كند، و هر اندازه اموالى كه مورد نظر است زياد و مهم و جالب باشد، باز اجر و پاداش پروردگار از آنها برتر و عالىتر و بزرگتر است.
(آيه 29)- ايمان و روشن بينى: در آيات گذشته يك سلسله دستورات حيات بخش كه ضامن سعادت مادى و معنوى بود بيان شد ولى به كار بستن آنها جز در سايه تقوا ميسّر نيست، لذا در اين آيه به چهار نتيجه و ثمره براى تقوا و پرهيزكارى اشاره شده است، نخست مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر تقوا پيشه كنيد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد به شما نورانيت و روشن بينى خاصى مىبخشد كه بتوانيد حق را از باطل به خوبى تشخيص دهيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً).
لذا در حالات مردان و زنان پرهيزكار روشن بينىهايى مشاهده مىكنيم كه هرگز از طريق علم و دانش معمولى قابل درك نيست، آنها بسيارى از حوادث را كه در لابلاى آشوبهاى اجتماعى ريشه آن ناشناخته است به خوبى مىشناسند و چهرههاى منفور دشمنان حق را از پشت هزاران پرده فريبنده مىبينند.
از سوى ديگر به كار افتادن نيروها و انرژيها و هدر رفتن اين سرمايهها در راه گناه موجب مىشود كه مردم از نظر درك و اطلاع، در سطحى پايين قرار گيرند و افكار منحطى داشته باشند هر چند در صنايع و زندگى مادى پيشروى كنند.
سپس مىگويد: علاوه بر تشخيص حق از باطل نتيجه پرهيزكارى اين است كه «خداوند گناهان شما را مىپوشاند و آثار آن را از وجود شما برمىدارد» (وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ).
به علاوه «شما را مشمول آمرزش خود قرار مىدهد» (وَ يَغْفِرْ لَكُمْ).
و پاداشهاى فراوان ديگرى در انتظار شماست كه جز خدا نمىداند زيرا «خداوند صاحب فضل و بخشش عظيم است» (وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).
اين چهار اثر، ميوههاى درخت تقوا و پرهيزكارى هستند و وجود رابطه طبيعى در ميان تقوا و پارهاى از اين آثار مانعى از آن نمىشود كه همه آنها را به خدا نسبت بدهيم.
«تكفير سيئات» اشاره به آثار روانى و اجتماعى گناهان دارد كه در پرتو تقوا و پرهيزكارى از ميان مىرود، و «غفران» اشاره به مسأله عفو و بخشش خداوند و رهايى از مجازات است.
-
RE: سوره انفال
(آيه 30)-
شأن نزول:
گروهى از قريش و اشراف مكّه از قبايل مختلف در «دار الندوه» (محل انعقاد جلسات مشورتى بزرگان مكّه) اجتماع كردند تا در باره خطرى كه از ناحيه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را تهديد مىكرد بينديشند.
(مىگويند) در اثناء راه پيرمرد خوش ظاهرى به آنها برخورد كرد كه در واقع همان شيطان بود (يا انسانى كه داراى روح و فكر شيطانى) از او پرسيدند كيستى؟ گفت: پيرمردى از اهل نجد هستم خواستم خيرخواهى خود را از شما دريغ ندارم.
گفتند: بسيار خوب داخل شو! او هم همراه آنها به دار الندوه وارد شد.
يكى از حاضران رو به جمعيت كرد و گفت: در باره اين مرد (اشاره به پيامبر اسلام) بايد فكرى كنيد، زيرا به خدا سوگند بيم آن مىرود كه بر شما پيروز گردد. يكى پيشنهاد كرد او را «حبس» كنيد تا در زندان جان بدهد ....
پير مرد نجدى اين نظر را ردّ كرد.
ديگرى گفت: او را از ميان خود بيرون كنيد تا از دست او راحت شويد.
پيرمرد نجدى گفت: به خدا سوگند اين هم عقيده درستى نيست.
«ابو جهل» گفت: من عقيدهاى دارم كه غير از آن را صحيح نمىدانم! گفتند: چه عقيدهاى؟ گفت: از هر قبيلهاى جوانى شجاع و شمشير زن را انتخاب مىكنيم و به دست هر يك شمشير برندهاى مىدهيم تا در فرصتى مناسب دسته جمعى به او حمله كنند.
پيرمرد نجدى (با خوشحالى) گفت: به خدا رأى صحيح همين است و اين پيشنهاد به اتفاق عموم پذيرفته شد.
جبرئيل فرود آمد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد كه شب را در بستر خويش نخوابد.
پيامبر شبانه به سوى غار (ثور) حركت كرد و سفارش نمود على عليه السّلام در بستر او بخوابد- تا كسانى كه از درز در مراقب بستر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بودند او را در بسترش خيال كنند و تا صبح مهلت دهند و او از منطقه خطر دور شود.
هنگامى كه صبح شد و به خانه ريختند و جستجو كردند على عليه السّلام را در بستر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ديدند و به اين ترتيب خداوند نقشههاى آنان را نقش بر آب كرد.
پيامبر سه روز در غار ماند- و هنگامى كه دشمنان همه بيابانهاى مكّه را جستجو كردند و خسته و مأيوس بازگشتند او به سوى مدينه حركت كرد.
تفسير:
سر آغاز هجرت- اين آيه اگرچه اشاره به جريان هجرت دارد ولى مسلما در مدينه نازل شده است.
نخست مىگويد: «به خاطر بياور زمانى را كه مشركان مكّه نقشه مىكشيدند كه تو را يا به زندان بيفكنند و يا به قتل رسانند و يا تبعيد كنند» (وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ).
سپس اضافه مىكند: «آنها نقشه مىكشند و چاره مىانديشند، و خداوند هم چاره جويى و تدبير مىكند و خداوند بهترين چاره جويان و مدبّران است» (وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ).
آنها حد اكثر نيروى فكرى و جسمانى خويش را براى نابود كردن پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به كار بردند، و حتى يكصد شتر كه در آن روز سرمايه عظيمى بود براى يافتن پيامبر جايزه تعيين كردند و افراد بسيارى كوهها و بيابانهاى اطراف مكّه را زير پاگذاردند، و حتى تا دم در غار آمدند ولى خداوند با يك وسيله بسيار ساده و كوچك- چند تار عنكبوت- همه اين طرحها را نقش بر آب كرد، و با توجه به اين كه مسأله هجرت سر آغاز مرحله نوينى از تاريخ اسلام بلكه تاريخ بشريت بود نتيجه مىگيريم كه خداوند به وسيله چند تار عنكبوت مسير تاريخ بشريت را تغيير داد! اين منحصر به جريان هجرت نيست بلكه تاريخ انبياء نشان مىدهد كه همواره خداوند براى درهم كوبيدن گردنكشان از سادهترين وسائل استفاده مىكرده گاهى از وزش باد، و زمانى از انبوه پشهها، و گاهى از پرنده كوچك ابابيل، و مانند اينها، تا ضعف و ناتوانى بشر را در برابر قدرت بىپايانش آشكار سازد، و او را از فكر طغيان و سركشى باز دارد.
-
RE: سوره انفال
(آيه 31)- بيهوده گويان! در آيه گذشته نمونهاى از منطق عملى «مشركان» خرافى مكّه بيان شد، در اينجا نمونهاى از منطق فكرى آنها منعكس شده است تا روشن شود كه آنها نه داراى سلامت فكر بودند و نه درستى عمل، بلكه همه برنامههايشان بىاساس و ابلهانه بود! نخست مىگويد: «هنگامى كه آيات ما بر آنها خوانده شود مىگويند آن را شنيديم (اما چيز مهمّى نيست) اگر بخواهيم مثل آن را مىگوييم»! (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا).
«اينها (كه محتواى مهمى ندارد) همان افسانههاى پيشينيان است»! (إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).
اين سخن را در حالى مىگفتند كه بارها به فكر مبارزه با قرآن افتاده، و از آن عاجز گشته بودند و به خوبى مىدانستند كه توانايى بر معارضه با قرآن ندارند.
(آيه 32)- در اين آيه منطق عجيب ديگرى را بازگو مىكند، مىگويد:
به خاطر بياور «هنگامى را كه (دست به دعا برمىداشتند و) مىگفتند: خداوندا! اگر اين (آيين و اين قرآن) حق و از ناحيه توست بارانى از سنگ از آسمان بر سر ما فرود آورد»! (وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ).
«يا به عذاب دردناك (ديگرى) ما را گرفتار كن» (أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
اين سخن را به خاطر آن مىگفتند كه بر اثر شدت تعصّب و لجاجت چنان مىپنداشتند كه آيين اسلام صد در صد بىاساس است و گر نه كسى كه احتمال حقّانيت آن را مىدهد چنين نفرينى به خود نمىكند.
(آيه 33)- در آيات گذشته دو ايراد از ناحيه مخالفان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شد كه يكى از آنها باطل بودنش واضح بوده، لذا قرآن به پاسخ آن نپرداخته، و آن اين كه گفتند: «ما اگر بخواهيم مىتوانيم مثل قرآن را بياوريم».
ايراد دوم آنها اين بود كه اگر اين آيات حق است و از طرف خداست پس بايد ما را مجازات كند و بلا بر ما فرود آرد قرآن در اينجا به آنها چنين پاسخ مىدهد:
«هيچ گاه خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد در حالى كه تو در ميان آنها هستى» (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ).
سپس اضافه مىكند: «همچنين خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد در حالى كه استغفار كنند» و از او تقاضاى عفو نمايند (وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ).
مفهوم آيه اختصاص به مردم عصر پيامبر ندارد بلكه يك قانون كلى در باره همه مردم است، لذا در حديث معروفى از حضرت على عليه السّلام مىخوانيم: «در روى زمين دو وسيله امنيت از عذاب الهى بود يكى از آنها (كه وجود پيامبر بود) برداشته شد. هم اكنون به دومى (يعنى استغفار) تمسك جوييد سپس آيه فوق را تلاوت فرمود».
-
RE: سوره انفال
(آيه 34)- در اين آيه مىگويد اينها استحقاق عذاب الهى را دارند: «چرا خداوند آنها را عذاب نكند و حال آن كه مانع از رفتن مؤمنان به مسجد الحرام مىشوند» (وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
و اين اشاره به زمانى است كه مسلمانان در مكّه بودند و حق نداشتند آزادانه در كنار خانه خدا نماز جماعت اقامه كنند و يا اشاره به ممانعتهايى است كه بعدا از انجام مراسم حجّ و عمره نسبت به مؤمنان به عمل مىآوردند.
عجيب اين كه اين مشركان آلوده خود را صاحب اختيار و سرپرست اين كانون بزرگ عبادت مىپنداشتند ولى قرآن اضافه مىكند: «آنها هرگز سرپرستان اين مركز مقدّس نبودند» (وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ).
«تنها كسانى حق اين سرپرستى را دارند كه موحّد و پرهيزكار باشند» (إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ).
«ولى غالب آنها از اين واقعيت بىخبرند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
گرچه اين حكم در باره مسجد الحرام گفته شده است، ولى در واقع شامل همه كانونهاى دينى و مساجد و مراكز مذهبى مىشود كه «متوليان» و «متصديان» آنها بايد از پاكترين و پرهيزكارترين و فعالترين مردم باشند كه اين كانونها را پاك و زنده و مركز تعليم و تربيت و بيدارى و آگاهى قرار دهند.
(آيه 35)- عجيبتر اين كه آنها مدعى بودند كه نماز و عبادتى دارند و به كارهاى احمقانه خود، نعره زدنها و كف زدنها در اطراف خانه خدا، نام نماز مىگذاشتند، لذا قرآن اضافه مىكند: «نماز آنها در كنار خانه خدا (كعبه) چيزى جز سوت كشيدن و كف زدن نبود» (وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكاءً وَ تَصْدِيَةً).
در تاريخ مىخوانيم كه گروهى از اعراب در زمان جاهليت به هنگام طواف خانه كعبه لخت مادرزاد مىشدند، و سوت مىكشيدند و كف مىزدند و نام آن را عبادت مىگذاشتند.
در تعقيب اين جمله مىگويد اكنون كه همه كارهاى شما حتى نماز و عبادتتان اين چنين ابلهانه و زشت و شرمآور است مستحق مجازاتيد «پس بچشيد عذاب الهى را به خاطر اين كفرتان» (فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ).
-
RE: سوره انفال
(آيه 36)-
شأن نزول:
اين آيه و آيه بعد در مورد جنگ بدر و كمكهاى مالى مردم مكّه نازل شده است، زيرا هنگامى كه مشركان مكّه به وسيله قاصد ابو سفيان از جريان آگاه شدند اموال فراوانى جمع و جور كردند تا به جنگجويان خود كمك كنند، اما سر انجام شكست خوردند و كشته شدند و به سوى آتش دوزخ شتافتند و آنچه را در اين راه مصرف كرده بودند مايه حسرت و اندوهشان شد.
تفسير:
مفهوم آيه يك مفهوم جامع است كه تمام كمكهاى مالى دشمنان حق و عدالت را براى پيشرفت مقاصد شومشان در همه زمانها در بر مىگيرد.
نخست مىگويد: «كافران و دشمنان حق اموالشان را انفاق مىكنند تا مردم را از راه خدا باز دارند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).
اما اين صرف اموال هيچ گاه پيروزى براى آنها نمىآفريند «به زودى اين اموال را انفاق مىكنند اما سر انجام مايه حسرت و اندوهشان خواهد بود» (فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً).
«سپس مغلوب (طرفداران حق) مىشوند» (ثُمَّ يُغْلَبُونَ).
نه تنها در زندگى اين جهان گرفتار حسرت و شكست مىشوند بلكه در سراى ديگر نيز اين «كافران دسته جمعى به سوى دوزخ مىروند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ).
(آيه 37)- پس از آن كه در آيه قبل سه نتيجه شوم انفاقهاى مالى دشمنان حق بازگو شد، در اين آيه مىفرمايد: اين حسرت و شكست و بدبختى «براى آن است كه خداوند مىخواهد ناپاك را از پاك (در اين جهان و جهان ديگر) جدا سازد» (لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ).
اين يك سنت الهى است كه براى هميشه «پاك» و «ناپاك» «مخلص» و «رياكار» «مجاهد راستين» و «دروغين» «كارهاى الهى» و «شيطانى» «برنامههاى انسانى» و «ضد انسانى» ناشناخته نمىمانند، بلكه سر انجام صفوف از يكديگر مشخص مىگردد، و حق جلوه خود را نشان خواهد داد.
سپس اضافه مىكند: «تا خداوند ناپاكها را به يكديگر ضميمه كند و همه را متراكم سازد، و در يك جا در جهنم قرار دهد» (وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ).
خبيث و ناپاك از هر گروه و در هر شكل و لباس سر انجام شكل واحدى خواهند داشت، و پايان كار همه آنها زيان و خسران خواهد چنانكه قرآن مىگويد:
«آنها زيانكارانند» (أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
-
RE: سوره انفال
(آيه 38)- مىدانيم روش قرآن اين است كه بشارت و انذار را با هم توأم مىكند يعنى همان گونه كه دشمنان حق را تهديد به مجازاتهاى سخت و دردناك مىنمايد، راه بازگشت را نيز به روى آنها باز مىگذارد.
اين آيه همين روش را تعقيب مىكند، و به پيامبر دستور مىدهد: «به افرادى كه كافر شدهاند بگو: اگر (از مخالفت و لجاجت و طغيان و سركشى) باز ايستند و به سوى آيين حق باز گردند گذشته آنها بخشوده خواهد شد» (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ).
از اين آيه استفاده مىشود كه با قبول اسلام، گذشته هر چه باشد مورد عفو قرار مىگيرد.
سپس اضافه مىكند: اما «اگر (از روش نادرست خود باز نايستند) و به اعمال سابق بازگردند سنت خداوند در مورد پيشينيان در باره آنها نيز انجام مىشود» (وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ).
منظور از اين سنّت همان سرنوشتى است كه دشمنان حق در برابر انبياء، و حتى خود مشركان مكّه در برابر پيامبر در جنگ بدر به آن گرفتار شدند.
(آيه 39)- از آنجا كه در آيه قبل دشمنان را براى بازگشت به سوى حق دعوت كرده بود، و اين دعوت ممكن بود اين فكر را براى مسلمانان ايجاد كند كه ديگر دوران جهاد پايان يافته و هيچ راهى جز انعطاف و نرمش در پيش نيست، براى رفع اين اشتباه اضافه مىكند: «با اين دشمنان سرسخت مبارزه كنيد و پيكار را همچنان ادامه دهيد تا فتنه برچيده شود و دين يكپارچه براى خدا باشد» (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ).
در ذيل آيه بار ديگر در برابر شدت عمل دست دوستى و محبت را به سوى آنها دراز مىكند و مىگويد: «اگر از راه و روش خود دست بردارند خداوند به آنچه عمل مىكنند آگاه است» و با لطف و مرحمت خاصّ خويش با آنان رفتار خواهد كرد (فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).
در تفسيرهاى اهل سنت و تفاسير مختلف شيعه از امام صادق عليه السّلام چنين نقل شده كه فرمود: «تأويل و تفسير نهايى اين آيه هنوز فرا نرسيده است، و هنگامى كه قائم ما قيام كند كسانى كه زمان او را درك كنند تأويل اين آيه را خواهند ديد، به خدا سوگند كه در آن موقع دين محمد صلّى اللّه عليه و آله به تمام نقاطى كه شب پوشش آرام بخش خود را بر آن مىافكند خواهد رسيد تا در سراسر روى زمين مشرك و بت پرستى باقى نماند».
-
RE: سوره انفال
(آيه 40)- «اما اگر باز به سرپيچى خود ادامه دهند و در برابر دعوت حق تسليم نشوند بدانيد پيروزى براى شما و شكست در انتظار آنهاست، زيرا خداوند مولى و سرپرست شماست» (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ).
«او بهترين مولى و رهبر و بهترين يار و ياور است» (نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ).
آغاز جزء دهم قرآن مجيد
ادامه سوره انفال
(آيه 41)- خمس يك دستور مهم اسلامى: در آغاز اين سوره ديديم كه پارهاى از مسلمانان بعد از جنگ بدر بر سر تقسيم غنائم جنگى مشاجره كردند.
اين آيه در حقيقت بازگشت به همان مسأله غنائم است.
در آغاز آيه مىفرمايد: «و بدانيد هرگونه غنيمتى نصيب شما مىشود يك پنجم آن، از آن خدا و پيامبر و ذى القربى (امامان اهل بيت) و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از خاندان پيامبر) مىباشد» (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ).
و براى تأكيد اضافه مىكند: كه «اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روز جنگ بدر) روز جدايى حق از باطل، روزى كه دو گروه مؤمن و كافر در مقابل هم قرار گرفتند، نازل كرديم ايمان آوردهايد» بايد به اين دستور عمل كنيد و در برابر آن تسليم باشيد (إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ).
و در پايان آيه اشاره به قدرت نامحدود الهى كرده، مىگويد: «و خدا بر همه چيز قادر است» (وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
يعنى با اين كه در ميدان بدر از هر نظر شما در اقليت قرار داشتيد و دشمن ظاهرا از هر نظر برترى چشمگيرى داشت خداوند قادر توانا آنها را شكست داد و شما را يارى كرد تا پيروز شديد.
اين آيه گرچه در ضمن آيات جهاد وارد شده ولى مفهوم وسيعى دارد و مىگويد: هر درآمدى از هر موردى عايد شما شود كه يكى از آنها غنايم جنگى است خمس آن را بپردازيد.
منظور از سهم خدا چيست؟
ذكر سهمى براى خدا به عنوان «للّه» به خاطر اهميت بيشتر روى اصل مسأله خمس و تأكيد و تثبيت ولايت و حاكميت پيامبر و رهبر حكومت اسلامى است، يعنى همان گونه كه خداوند سهمى براى خويش قرار داده و خود را سزاوارتر به تصرف در آن دانسته است پيامبر و امام را نيز به همان گونه، حق ولايت و سرپرستى و تصرف داده، و گر نه سهم خدا در اختيار پيامبر قرار خواهد داشت و در مصارفى كه پيامبر يا امام صلاح مىداند صرف مىگردد، و خداوند نياز به سهمى ندارد.
-
RE: سوره انفال
(آيه 42)- قرآن به تناسب سخنى كه از «يوم الفرقان» (روز جنگ بدر) در آيه قبل آمده بود جزئيات ديگرى از اين جنگ را به خاطر مسلمانان مىآورد تا به اهميت اين نعمت پيروزى بيشتر واقف شوند.
نخست مىگويد: «آن روز شما در طرف پايين و (نزديك مدينه) قرار داشتيد و آنها در طرف بالا و دورتر» (إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى).
در اين ميدان مسلمانان در سمت شمالى كه نزديكتر به مدينه است قرار داشتند، و دشمنان در سمت جنوبى كه دورتر است.
سپس مىگويد: «كاروانى را كه شما در تعقيب آن بوديد (كاروان تجارتى قريش و ابو سفيان) در نقطه پايينترى قرار داشت» (وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ).
از همه اينها گذشته تعداد نفرات و امكانات جنگى مسلمانان در مقابل دشمن از هر نظر كمتر و ضعيفتر بود و در سطح پايينترى قرار داشتند و دشمن در سطح بالاتر، لذا قرآن اضافه مىكند: «شرايط چنان بود كه اگر از قبل آگاهى داشتيد و مىخواستيد در اين زمينه با يكديگر وعده و قراردادى بگذاريد حتما گرفتار اختلاف در اين ميعاد مىشديد» (وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعادِ).
زيرا بسيارى از شما تحت تأثير وضع ظاهرى و موقعيت ضعيف خود در مقابل دشمن قرار مىگرفتيد و با چنين جنگى اصولا مخالفت مىكرديد.
ولى خداوند شما را در مقابل يك عمل انجام شده قرار داد «تا كارى را كه مىبايست انجام گيرد تحقّق بخشد» (وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا).
تا در پرتو اين پيروزى غير منتظره و معجزآسا حق از باطل شناخته شود «و آنها كه گمراه مىشوند با اتمام حجت باشد و آنها كه راه حق را مىپذيرند با آگاهى و دليل آشكار» (لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ).
و در پايان مىگويد: «خداوند شنوا و داناست» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ).
فرياد استغاثه شما را شنيد و از نيّاتتان با خبر بود و به همين دليل شما را يارى كرد تا بر دشمن پيروز شديد.