سیری کوتاه بر زندگی علامه امینی(قدس سره الشریف) - صفحه 4
صفحه 4 از 7 نخستنخست ... 23456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 66

موضوع: سیری کوتاه بر زندگی علامه امینی(قدس سره الشریف)

  1. #31
    مدیر ارشد محمد حسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    نوشته ها
    2,422
    می پسندم
    897
    مورد پسند : 464 بار در 340 پست
    نوشته های وبلاگ
    16
    میزان امتیاز
    86

    RE: سیری کوتاه بر زندگی علامه امینی(قدس سره الشریف)

    خاطره ای از ایشان

    علامه امینی (ره) سال‌ها در کشورهای مختلف مشغول جمع‌آوری اطلاعات و داده‌ها درباره این کتاب بود و عاشقانه پژوهش می‌کرد. به گفته یکی از بزرگان، زمانی که علامه از سفر علمی و تحقیقی چندماهه‌اش به هندوستان بازگشت، از وی پرسیدند هنگام اقامتتان در هند، با گرمای آن کشور چه می‌کردید؟ اندکی تا‌مل کرد و سپس گفت: عجب، اصلا متوجه گرمای آنجا نشدم! امکانات اندک آن روزگار سبب می‌شد که امینی ساعت‌ها در کتابخانه بماند و کتاب‌ها را نسخه‌برداری کند. تمام تلاش وی بر این بود با بهره‌گیری از منابع مهم اهل سنت، حقانیت واقعه غدیر خم و جانشینی امام علی را اثبات کند. کتاب وی اکنون به دایره‌المعارفی ارزشمند و معتبر در راستای اثبات مهم‌ترین مولفه اعتقادی شیعه بدل شده است.(13)

  2. #32
    مدیر ارشد محمد حسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    نوشته ها
    2,422
    می پسندم
    897
    مورد پسند : 464 بار در 340 پست
    نوشته های وبلاگ
    16
    میزان امتیاز
    86

    RE: سیری کوتاه بر زندگی علامه امینی(قدس سره الشریف)

    الهام علوی
    علامه امینی می فرماید: وقتی «الغدیر» را می نوشتم، خیلی مایل بودم کتاب «الصراط المستقیم» را هم ببینم. شنیده بودم نسخه خطی اش در نجف اشرف، نزد شخصی است؛ خیلی مایل بودم ایشان را ببینم و تقاضا کنم کتاب را امانت بدهندکه مطالعه کنم و سپس برگردانم.
    یک شب، اوایل مغرب که می خواستم به حرم مطهر مشرف شود، دیدم همان شخص با یکی دو نفر از علما، در ایوان مطهر نشسته ومشغول صحبت است. خدمت ایشان رفتم و بعداز احوال پرسی، تقاضای خود را اظهار کردم. عذرهایی آورد. من گفتم: «اگر می خواهی،به من امانت ده و اگر نمی شود، به بیرونی منزلت می آیم وهمان جا مطالعه می کنم و اگر این را هم قبول ندارید، در دالان منزلت می نشینم و مطالعه می کنم».
    گفتند: «خیر، نمی شود». سرانجام آن شخص گفت: «شما هیچ گاه این کتاب را نخواهید دید.» علامه امینی فرمودند: «مثل آن که آسمان را بر سر من زدند (نه از آن جهت که او قبول نکرد؛ بلکه از مظلومیت آقا امیرالمؤمنین علی(ع)، به حرم مشرف شدم و خطاب به آن حضرت عرض کردم: «چقدر شما مظلوم هستید! یکی از ارادتمندان و شیعیان شما کتابی را در فضایل و حقانیت شما نوشته است و یکی از ارادتمندان وخدمتگزاران شما هم می خواهد بخواند و به دیگران برساند. این کتاب، نزد یکی از شیعیان و اراتمندان شما و در محیط شیعیان شماست و در کنار قبر مطر شما تقاضای امانت گرفتن ویا اجازه مطالعه کتاب را میکنم؛ اما باز هم او از این کار ابا دارد. به راستی که مظلوم تاریخ و قرن هایی».

  3. #33
    مدیر ارشد محمد حسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    نوشته ها
    2,422
    می پسندم
    897
    مورد پسند : 464 بار در 340 پست
    نوشته های وبلاگ
    16
    میزان امتیاز
    86

    RE: سیری کوتاه بر زندگی علامه امینی(قدس سره الشریف)

    آن مرحوم فرمودند: «حال گریه عجیبی داشتم؛ به طوری که تمام بدنم تکان می خورد. ناگهان در قلبم افتاد که «فردا صبح به کربلا برو!» به مجرد خطور این خطاب در قلبم، دیدم حال بکا از میان رفته و یک شادابی مرا گرفت است. هر چه به خودم فشار آوردم به آن حال خوش و گریه و درد دل ادامه بدهم، دیدم هیچ نمی توانم و به کلی آن حال رفته و تنها یک مطلب در دل من جایگزین شده است «به کربلا برو!» از حرم مطهر به منزل آمدم». صبح به اهل منزل گفتم: «قدری صبحانه به من بدهید، می خواهم به کربلا بروم» گفتند: «چرا وسط هفته می روید و شب جمعه نمی روید؟»
    گفتم: «کاری دارم.» به کربلا رفتم ویکسره به حرم مطهر حسینی مشرف شدم. در حرم مطهر به یکی از آقایان محترم اهل علم برخوردم. خیلی محبت و احوالپرسی کردند. گفتند: «آقای امینی! چه عجب، وسط هفته به کربلا آمده اید؟»
    زیرا رسم علما آن بودکه پنج شنبه ها مشرف شوند تا زیارت شب جمعه را درک کنند.

  4. #34
    مدیر ارشد محمد حسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    نوشته ها
    2,422
    می پسندم
    897
    مورد پسند : 464 بار در 340 پست
    نوشته های وبلاگ
    16
    میزان امتیاز
    86

    RE: سیری کوتاه بر زندگی علامه امینی(قدس سره الشریف)

    گفتم: «کاری داشتم!» گفت: «آقای امینی، ممکن ست از شما خواهشی کنم؟» گفتم: بفرمایید! گفت: «تعدادی کتاب نفیس از مرحوم والد باقی است که بدون استفاده مانده و تقریبا محبوس است؛ بیایید ببینید، اگر چیزی به درد شما می خورد، به صورت امانت ببرید و بعد برگردانید.» گفتم: کی بیایم؟ گفت: «من امروز کتاب ها را بیرون می آورم و آماده می کنم؛ جناب عالی فردا صبح برای صرف صبحانه به منزل ما تشریف بیاورید. هم صبحانه صرف کنید و هم کتاب ها را ملاحظه بفرمایید.» قبول کردم و رفتم. مقدار بیست و چند جلد کتاب روی هم گذاشته بود. من تا نشستم دست دراز کردم و اولین کتاب را که برداشتم، دیدم نسخه ای بسیار پاکیزه، نفیس و جلد شده از کتاب «صراط مستقیم» است. حالت گریه شدیدی به من دست داد. صاحب خانه علت را جویا شد. من قضیه کتاب را در نجف نقل کردم. ایشان هم ازلطف الهی به گریه افتادند، کتاب مذکور و چند جلد کتاب نفیس دیگر را به امانت دادند و مدت سه سال نزد من بود تا بعد از به انجام رسیدن کارم به شخص مذکور بازگرداندم.(14)

  5. #35
    مدیر ارشد محمد حسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    نوشته ها
    2,422
    می پسندم
    897
    مورد پسند : 464 بار در 340 پست
    نوشته های وبلاگ
    16
    میزان امتیاز
    86

    RE: سیری کوتاه بر زندگی علامه امینی(قدس سره الشریف)

    عنايت اميرالمؤمنين(ع)

    از قول آيت‌الله بهاءالديني(ره) نقل شده است كه: «علامه اميني(ره) براي تصنيف كتاب الغدير به كتابي نياز داشت، امّا هر چه گشت آن را پيدا نكرد تا آنكه متوسل به حضرت امير(ع) شد. روزي در حرم به حالت توسل حضور داشت كه ديد عربي آمد و رو كرد به ضريح حضرت و جسارت‌آميز اظهار كرد، اگر مردي، كار مرا انجام بده! مرد عرب رفت و هفته ديگر كه باز علامه در حرم، بود آمد و رو كرد به ضريح و گفت بله، مردي! كار ما انجام شد. علامه اميني خيلي ناراحت مي‌شود كه ما در خدمت شما هستيم، چند وقت است مراجعه مي‌كنيم، اعتنايي نمي‌شود. شب در عالم رؤيا حضرت را زيارت مي‌كند، آقا مي‌فرمايد: آخر آنها بدوي و بياباني هستند. زياد نبايد آنها را معطل كنيم. بايد با آنها مطابق طفوليتشان عمل كرد ولي شماها كه آشنايي با ما داريد معطل هم بشويد از ولايت و ارادت شما كاسته نمي‌شود. روز ديگر پيرزن همسايه مي‌آيد خدمت علامه و دستمال بسته‌اي كه اوراقي از كتاب در اوست مي‌دهد و مي‌گويد: خانه تكاني مي‌كرديم اين كتاب بود، گفتم شايد به درد شما بخورد. وقتي علامه نگاهي مي‌كند، مي‌بيند همان كتابي است كه مدت‌ها دنبال آن مي‌گشته است». (15)

  6. #36
    مدیر ارشد محمد حسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    نوشته ها
    2,422
    می پسندم
    897
    مورد پسند : 464 بار در 340 پست
    نوشته های وبلاگ
    16
    میزان امتیاز
    86

    RE: سیری کوتاه بر زندگی علامه امینی(قدس سره الشریف)

    عنایتی دیگر از امیرالمومنین

    (به نقل ازحجت الاسلام و المسلمین حسین شهرستانی، نماینده حضرت آیت الله العظمی سیستانی در ایران که در دیدار با رییس و اعضای پژوهشکده مهدویت و برگزار کنندگان دومین همایش دکترین مهدویت بیان شده است)
    مرحوم علامه امینی در ایامی که کتاب الغدیر را تالیف می کردند، می فرمودند، که من دنبال کتاب ربیع الابرار زمخشری بودم. علامه زمخشری نسخه ای دارد که پیش شیخ محمد سماوی بود. شیخ محمد سماوی از نسخه شناسان معروف کتابهای خطی بود. مرحوم علامه امینی می فرماید: من پیش ایشان رفتم و گفتم این نسخه از کتاب را برای تحقیق و تالیف نیاز دارم ایشان قبول نکرد که کتاب را به من بدهد هر چه اصرار کردم، ایشان قبول نکرد من رفتم خدمت آقای سید حسن که مرجع عصر بودند، خدمت ایشان عرض کردم که شما واسطه شوید و کتاب را از ایشان بگیرید. آقا سید حسن، شیخ محمد سماوی را خواست و از ایشان پرسید که مرجع تقلید شما کیست؟ ایشان گفت: شما. آسید حسن فرمودند: من امر می کنم که شما کتاب را به آقای امینی بدهید. آقای سماوی گفت: امر شما در هر حال مطیع است الا در این زمینه، من معذورم هستم و این کتاب را نمی توانم بدهم. هر چه آسید حسن اصرار کرد، ایشان امتناع کرد. مدتی گذشت، شیخ محمد حسین که از علمای معروف و بسیار عصبی بود هم واسطه شد تا کتاب را بگیرد، نشد که نشد. بعد از آن هم مرحوم کاشف الغطاء را واسطه کرد که آن هم جواب نداد. مرحوم علامه امینی می فرمود که یک روز که در حرم حضرت علی (ع) نشسته بودم، دیدم که یکی از این دهاتی ها آمد و بچه اش را که مریض بود، دخیل بست و از حضرت شفای بچه را خواست و رفت. مرحوم امینی می گوید: من هم نشستم تا جریان را ببینم.

  7. #37
    مدیر ارشد محمد حسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    نوشته ها
    2,422
    می پسندم
    897
    مورد پسند : 464 بار در 340 پست
    نوشته های وبلاگ
    16
    میزان امتیاز
    86

    RE: سیری کوتاه بر زندگی علامه امینی(قدس سره الشریف)

    حدود نیم ساعتی گذشت تا سرو صدای بچه بلند شد و معلوم شد که شفا پیدا کرد ده دقیقه گذشت و پدر آمد و از حضرت علی تشکر کرد و رفت. من خیلی ناراحت شدم و رو به حضرت کردم و گفتم: من دارم برای شما کار می کنم، شما به جای اینکه از آقای سماوی بخواهید کتاب را به من بدهد، این طوری با من رفتار می کنید، خیلی متاثر شدم. می فرمود: با ناراحتی به منزل رفتم همان شب در عالم رویا دیدم که حضرت امیر آمدند و گفتند: شما با آنها فرق می کنید من عذر خواهی کردم ایشان به من فرمودند که تو برو حاجتت را از پسرم در کربلا بگیر. علامه می فرماید: برای من خیلی مهم بود که حضرت فرموند، تو با ایشان خیلی فرق داری. وضو گرفتم و رفتم حرم حضرت امام حسین و زیارت کردم بعدش رفتم خدمت حضرت عباس زیارت کردم و دوباره برگشتم حرم امام حسین. خیلی ناراحت و متاثر شدم که از هیچ کدام جوابی نگرفتم. رو به حضرت کردم و گفتم، با آن دهاتی آن طور بر خورد می کنید و با من این طور برخورد می کنید که با ناراحتی آمدم بیرون محسن ابوالفتح که از منبری های معروف کربلا بود، روضه هایش را تمام کرده بود و می خواست به خانه برود مرا که دید دعوت کرد تا به خانه اش بروم و با او صبحانه بخورم. من هم که به شدت ناراحت بودم، قبول نمی کردم به هر حال به زور مرحوم علامه را به منزل می برد.

  8. #38
    مدیر ارشد محمد حسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    نوشته ها
    2,422
    می پسندم
    897
    مورد پسند : 464 بار در 340 پست
    نوشته های وبلاگ
    16
    میزان امتیاز
    86

    RE: سیری کوتاه بر زندگی علامه امینی(قدس سره الشریف)

    محسن ابوالفتح می رود برای ایشان چای بیاورد شیخ ابوالفتح می گوید: صدایی شنیدم فکر کردم ک شاید ماری، عقربی ایشان را گزیده است فورا بلند شدم و نزد علامه رفتم.دیدم یک کتاب دستش گرفته و زار زار گریه می کند. پرسیدم: چه شده؟ گفت: تو را به خدا بگذار گریه هایم را بکنم بعدا می گویم. بعد از چند دقیقه که آرام شد،کل ماجرا رابرای شیخ نقل می کند و می گوید: الان که آمدم اینجا اولین کتابی که بیرون کشیدم همین کتاب علامه زمخشری بود. شیخ ابوالفتح می گوید: پس تو بشین تا من داستانم را نقل کنم. این کتاب را آسید رجب که یکی از کتاب فروش های اهل سنت بغداد بود مدتی دنبالش بود و می گفت: من این کتاب را هزار دینار از تو می خرم با هزار دینار می شد آن وقت دو تا خانه خرید. من ندادم من ترسیدم که این نسخه منحصر به فرد دست یک سنی بیفتد و از بین برود یا بخش هایی از آن را حذف بکنند الان این افتخار نصیبم شد که امام حواله دادند، این را هدیه می دهم به تو. علامه می گوید: نه من هدیه نمی خواهم، نقدا می خواهم مطالعه و تحقیق کنم و بیاورم ایشان قبول نکرد و آن را به من هدیه داد و گفت،این افتخار نصیب من شد که امام آن را به من حواله داده است.

  9. #39
    مدیر ارشد محمد حسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    نوشته ها
    2,422
    می پسندم
    897
    مورد پسند : 464 بار در 340 پست
    نوشته های وبلاگ
    16
    میزان امتیاز
    86

    RE: سیری کوتاه بر زندگی علامه امینی(قدس سره الشریف)

    علامه امینی و بی نیازی از خلق

    علامه امینی، از روز اول که به نجف آمدند، تصمیم گرفتند به وجوه شرعیه و سهم امام(ع)، و یا سایر وجوهات دخالت نکرده و از آن راه امرار معاش نکنند. می فرمودند: «من هنگامی که به نجف آمدم، یک مقداری پول داشتم، بعد اتمام شد و در نجف رسم بود افرادی که از هر شهری می آمدند، اسامی آنها به وسیله نماینده آن شهر یادداشت می شد تا اگر پولی از آن شهر برای آقا فرستاده شد، بین طلاب آن شهر تقسیم گردد. این آقا آمد پیش من و به من گفت: من اسم شما را نوشتم و شما از ماه آینده این قدر از من حقوق می گیرید. ولی شما بایستی از یکی از این مراجع اجازه بگیرید که به این مرحله رسیده اید که می توانید صرف وجوهات نمایید.
    من از این موضوع خیلی ناراحت شدم و به حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع)، مشرف شدم و عرض نمودم یا علی! من آمده ام در جوار شما درس بخوانم، مرا به این و آن محتاج مکن! اگر می توانی مرا بپذیری و قبول کنی و تأمین نمایی من هم می مانم و شما را خدمت می کنم. ایشان فرمودند: از آن لحظه تا هنگام بازگشت از نجف حقوق شرعیه و وجوهات از کسی نگرفتم. (16)

  10. #40
    مدیر ارشد محمد حسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    نوشته ها
    2,422
    می پسندم
    897
    مورد پسند : 464 بار در 340 پست
    نوشته های وبلاگ
    16
    میزان امتیاز
    86

    RE: سیری کوتاه بر زندگی علامه امینی(قدس سره الشریف)

    گفتاری چند در مورد علامه امینی (ره)

    آیت الله جعفر سبحانی

    کتاب «الغدیر»، بیت القصیده آثار علامه امینی است. اقیانوسی است در موضوعات مختلف. یکی از مباحث مهم کتاب الغدیر، محاکمه مورخان است؛ محاکمه ای علمی با استناد به قرآن و حدیث. الغدیر، منادی وحدت حقیقی است.

    استاد علی دوانی(ره)


    علامه امینی، با هیبت بودو بلند قامت.در اولین برخورد، انسان مجذوبیش می شد. شب ها دیدن او در حرم علی(ع)، عالمی داشت. شب ها در حرم چنان گریه می کردکه همه را به گریه می انداخت.
    یکی از نویسندگان لبنانی خطاب به علامه امینی چنین گفته است: شما تمام گوهرهای دریاها را یکجا در الغدیر جمع کرده اید. کاری کرده اید که باید گروهی از دانشمندان آن را انجام دهند. چطور شما توانسته اید به تنهایی این کار را بکنید؟

صفحه 4 از 7 نخستنخست ... 23456 ... آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •