RE: سیری کوتاه بر زندگی علامه امینی(قدس سره الشریف)
آن مرحوم فرمودند: «حال گریه عجیبی داشتم؛ به طوری که تمام بدنم تکان می خورد. ناگهان در قلبم افتاد که «فردا صبح به کربلا برو!» به مجرد خطور این خطاب در قلبم، دیدم حال بکا از میان رفته و یک شادابی مرا گرفت است. هر چه به خودم فشار آوردم به آن حال خوش و گریه و درد دل ادامه بدهم، دیدم هیچ نمی توانم و به کلی آن حال رفته و تنها یک مطلب در دل من جایگزین شده است «به کربلا برو!» از حرم مطهر به منزل آمدم». صبح به اهل منزل گفتم: «قدری صبحانه به من بدهید، می خواهم به کربلا بروم» گفتند: «چرا وسط هفته می روید و شب جمعه نمی روید؟»
گفتم: «کاری دارم.» به کربلا رفتم ویکسره به حرم مطهر حسینی مشرف شدم. در حرم مطهر به یکی از آقایان محترم اهل علم برخوردم. خیلی محبت و احوالپرسی کردند. گفتند: «آقای امینی! چه عجب، وسط هفته به کربلا آمده اید؟»
زیرا رسم علما آن بودکه پنج شنبه ها مشرف شوند تا زیارت شب جمعه را درک کنند.