معرفت؛ هدف خلقت


تصور عموم مردم اين است كه خداوند خلقشان كرده است تا از طريق يك زندگي عادي دينداري كنند و انتظار ديگري هم از آنها نيست.
در حالي كه مفسرين در تفسير آيه «ماخَلَقْتُ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ اِلّا لِيَعْبُدُون» كه مي‌فرمايد: جن و انس را براي عبادت خلق كرديم.

در تفسير «لِيَعْبُدُون» فرموده‌اند: «لِيَعْرِِفُون» يعني براي معرفت.
پس معني آيه عبارت مي‌شود از اين‌كه؛ خداوند مي‌فرمايد: انسان و جن را خلق كرديم تا اهل معرفت شوند.

حال اگر متوجه باشيم كه براي معرفت به حقايق عاليه خلق شده‌ايم، پس بايد بپذيريم به اندازه‌اي كه معرفت ما نسبت به حقايق عاليه و ذوات مقدسه پايين است، به همان اندازه از فلسفه خلقتمان دوريم و از نتيجه‌اي كه بايد از زندگي‌ بگيريم، محروم هستيم.
مثلاً درخت سيبي كه بايد ميوه سيب بدهد، اگر ميوه‌اي غير از سيب بدهد، عملاً آنچه را اقتضاي درخت سيب‌بودنش است انجام نداده است و ديگر آن درخت را به عنوان درخت سيب نمي‌توان شناخت.

اگر انسان براي عبادت خلق شده است و عبادت هم بايد با معرفت شروع شود و به معرفت بالاتر ختم شود، پس هركس به اندازه معرفتش به حقايق عاليه، به مقصد حقيقي خلقتش نزديك شده و هركس به اندازه‌اي كه به مقصد خلقتش نزديك نشده است، هر كار ديگري كرده باشد، كاري كه بايد بكند و از آن طريق به وجود خودش معني بدهد، نكرده و عملاً همه كارهايش پوچ است.
مثل درخت سيب كه هر ميوة ديگري بدهد، اگر ميوه سيب ندهد، عملاً ديگر درخت سيب نيست، حالا شاخه و برگ بدهد ولي سيب ندهد، اين درخت سيب نيست و نمي‌توان به آن درخت سيب گفت. انساني هم كه زندگي‌اش منجر به معرفت نسبت به حقايق نشود، عملاً معني انسان‌بودن را از دست داده است.

البته توجه داشته باشيد كه عبادت صحيح منجر به قرب مي‌شود و قرب يعني اُنس بيشتر با حقايق عاليه و اين خودش منجر به معرفت مي‌شود، آن هم از بهترين نوع معرفت كه همان معرفت حضوري است...

ياعلي.