RE: کوتاه نگاشت هایی درباره فلسفه و عـرفان (5)
«افلاطون میگوید دوستان باید همه چیزشان اشتراکی باشد، از جمله زن و فرزندانشان؛ شخص قانونگذار پس از آنکه سرپرستان [جامعه] را از زن و مرد برگزید، آنگاه مقرر خواهد داشت که خانه و خوراک آنها مشترک باشد. امر ازدواج به شکلی که ما میشناسیم، تغییر اساسی خواهد کرد (این زنان بدون استثناء، همسران این مردان خواهند بود و هیچ کس همسری خاص خود نخواهد داشت)… همه کودکان پس از تولد از والدینشان گرفته خواهند شد و دقت تمام به کار خواهد رفت تا والدین فرزندان را نشناسند و نیز کودکان والدین خود را به جا نیاورند.
کودکان ناقصالخلقه و آنهایی که والدینشان پست باشند، در جای سری نامعلومی که باید باشند، گذاشته خواهند شد… سن مادران باید میان بیست تا چهل و سن پدران میان بیست و پنج تا پنجاه و پنج باشد، خارج از این حدود، ارتباط آزاد است، ولی سقط جنین یا کشتن نوزاد اجباری خواهد بود… چون هیچ کس والدین خود را نمیشناسد، پس بر هر فردی واجب است که مردانی را که از حیث سال میتوانند پدر او باشند، پدر بنامد. در مورد مادر و خواهر و برادر نیز قضیه از همین قرار خواهد بود.»[v]
پی نوشت:
[v] . برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری/۱۷۹-۱۷۷، همچنین ر.ک،به: فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه سیدجلالالدین مجتبوی۱/ ۲۶۴، و نیز: م.م شریف؛ تاریخ فلسفه در اسلام۱ / ۱۳۷
کوتاه نگاشت هایی درباره فلسفه و عرفان (۶)
اهل بیت علیهم السلام ابواب انحصاری معرفت الله ،
دهها روایت وجود دارد که اهل بیت علیهم السلام ابواب انحصاری معرفت الله هستند و جز از طریق ارشادات آنها نمی توان به براهین و استدلالات صحیح در موضوع معرفت الله دست یافت .
پیشتر گفتیم بر خلاف حرف مشهور و غلطی که (به استناد برداشت ناصحیحی از حدیث اطلبوا العلم و لو بالصین) می گوید علم خاستگاه انحصاری ندارد و از هر جا و هرکس می توان گرفت، دهها حدیث صریح منبع انحصاری دانش را (حد اقل در اصول و فروع دینی) کانون وحی و اهل بیت علیهم السلام می دانند.
علاوه بر این، در موضوع مهم معرفت الله که فلسفه و عرفان مصطلح بدان می پردازند و اصول و مبانی شان را از فلاسفه یونان گرفته اند، نیز دهها روایت وجود دارد که اهل بیت علیهم السلام ابواب انحصاری معرفت الله هستند و جز از طریق ارشادات آنها که صد البته در موضوع اثبات خداوند، عقلی و برهانی هستند و در کتب روایی ما مانند اصول کافی و توحید صدوق و احتجاج طبرسی و بحار الانوار منعکس شده اند، نمی توان به براهین و استدلالات صحیح در موضوع معرفت الله دست یافت .
اکنون به ذکر چند روایت در این مساله می پردازیم:
RE: کوتاه نگاشت هایی درباره فلسفه و عـرفان (6)
ـ رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: إنک والاوصیاء من بعدک عرفاء لا یعرف اللّه إلا بسبیل معرفتکم. (۱)
تو و اوصیا و امامان بعد از تو عارفان (حقیقی) هستند و خداوند جز از طریق معرفت شما شناخته نمی شود.
ـ یونس بن عبدالرحمن قال: قلت لابی الحسن الاول علیه السلام: بما أوحد اللّه؟ فقال: یا یونس، لا تکونن مبتدعا، من نظر برأیه هلک، ومن ترک أهل بیت نبیه ضل، ومن ترک کتاب اللّه و قول نبیه کفر.(۲)
یونس بن عبد الرحمن می گوید به امام کاظم علیه السلام عرض کردم: توحیدالهی راچگونه بیابم؟فرمودند: درعلم توحید و خداشناسی بدعتگذارمباش ودراین راه باپای خودگام مزن،هرکسب راساس نظرخویش بنگرد هلاک خواهدشد،وهرکس اهلبیت پیامبرش را واگذارد گمراه خواهدشد،و هرکس کتاب خدا و گفتار رسولش را وانهد کافر خواهد شد.
ـ امام باقرعلیه السلام مىفرمایند:بنا عبداللّه،و بناعرف اللّه،وبنا وحداللّه،و محمدحجاب اللّهتبارک و تعالى.(۳)
خداوند به واسطه ماعبادت،وبه واسطه ماشناخته شد. وبه واسطه مایگانه ویکتادانسته شد. ومحمدصلّی اللّهعلیه وآله وسلّم واسطه و نمایاننده شناخت خداوند مىباشد.
\پی نوشت:
[۱]. خصال، ۱/۱۵۰؛بصائرالدرجات، ۴۹۸؛بحارالأنوار، ۲۳/۹۹٫
[۲]. کافی ۱/۵۶
[۳]. کافى، ۱/۱۴۵؛بحارالأنوار، ۲۳/۱۰۲٫
RE: کوتاه نگاشت هایی درباره فلسفه و عـرفان (6)
ـ أمیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمایند:نحن الاعراف الذی لا یعرف اللّه إلا بسبیل معرفتنا، … أن اللّه لو شاء لعرف العباد نفسه، ولکن جعلنا أبوابه وصراطه وسبیله والوجه الذی یؤتی منه، إلی أن قال: ولا سواء حیث ذهب الناس إلی عیون کدرة، یفرغ بعضها فی بعض، وذهب من ذهب إلینا إلی عیون صافیة لا نفاد لها ولا انقطاع. (۴)
ما آیینههای شناختی هستیم که خداوند جز از راه شناخت ما شناخته نمىشود… اگر خداوند مىخواست خویشتن را به بندگانش مىشناساند اما ما را راه و جهتی قرار داده است که تنها از آن جهت به سوی او رفته مىشود…. بین مردمانی که به سوی جوىهای آب کثیفی که در همدیگر مىآمیزند روی آوردند، با کسانی که به سوی ما و چشمهسارهای آب گوارایی روی آوردند که هرگز تمامی و پایان ندارد، تفاوتی آشکار است.
ـ امام صادق علیه السلام مىفرمایند:الاوصیاء أبواب اللّه التی یؤتی منها، ولو لا هم ما عرف اللّه، وبهم احتج اللّه علی خلقه. (۵)
اوصیا (معصومین علیهم السلام) راههای رسیدن به معرفت خداوند هستند، و اگر ایشان نبودند خداوند هرگز شناخته نمىشد. خداوند آنان را حجت بر تمامی خلق خویش قرار داده است.
\پی نوشت:
[۴] . إثبات الهداة، ۱/۵۹، از کافى .
[۵]. إثباتالهداة،۱/۶۰،ازکافى
RE: کوتاه نگاشت هایی درباره فلسفه و عـرفان (6)
ـ و در زیارت جامعه کبیره مىخوانیم:
السلام علی محال معرفة اللّه… أعزکم بهداه، وخصکم ببرهانه، … ورضیکم… أرکانا لتوحیده… فالراغب عنکم مارق، واللازم لکم لاحق … ونوره وبرهانه عندکم،… من أراد اللّه بدء بکم، ومن وحده قبل عنکم.
سلام بر جایگاههای شناخت خداوند،… خداوند شما را با هدایت خودش گرامی داشته و به برهان خویش مخصوص نموده… و ارکان توحید خویش قرار داده است… پس هر کس از شما روی بگرداند از دین بیرون رفته، و هر کس در پیوند با شما باشد در پیوند با دین است… نور و برهان خداوند نزد شماست… هر کس خداوند را قصد کرد از شما شروع نمود، و هر کس به توحید او دست یافت تنها از شما پذیرفت.
پر واضح است که پذیرش سخنان و استدلالات اهل بیت علیهم السلام در موضوع اثبات خداوند نه از باب تعبد بلکه از جهت برهانی بودن و عقلانی بودن آنهاست همان گونه که در مناظره با ملحدان و دهری مسلکان از این براهین استفاده کرده و آنها را مجاب می فرمودند.
اساسی ترین مشکل فلسفه و عرفان این مساله بوده است که در موضوع معرفت الله به جای مراجعه به آموزه های برهانی اهل بیت علیهم السلام به سراغ آموزه های فلسفی و شبه عقلانی ارسطو و افلاطون و افلوطین و … رفتند و منظومه الهیاتی خود را بر اساس حرفها و مبانی آنها شکل دادند و سخن از خدایی گفتند و می گویند که جدای از خداوند برهان و قران و اهل بیت علیهم السلام است.