تو ایستگاه متروی آزادی یکی ازم پرسید اینجا آخرشه؟ منم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ نیم

ساعت برای ناهار و نماز نگه داشته بعد دوباره راه میوفته

*************************************************
دوازده شب رسیدم دم خونه کلید نداشتم به داداشم زنگ زدم

میگم یواش درو باز کن بقیه بیدار نشن .میگه در خونه رو؟

پَـــ نَ پَـــ در یخچالو!!! سر شب گرمم بود رفتم پشت تخم مرغها !

**********************************************
دارن گوسفندرو قربونی میکنن … یه آفتابه آوردن که بش آب بدن

اومده میگه میخوان با آفتابه بش آب بدن؟!

پَ نه پَ آفتابه آوردن ببرنش دستشویی استرسش از بین بره !

******************************************
رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟

پـــ نه پــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی…!

*************************************
تو خیابون با دوستم داشتم راه می رفتم ، یارو موتوریه گوشیمو از دستم قاپید

دوستم گفت گوشیتو دزدید ؟ گفتم پـَـــ نَ پـَــ برد سیستم عاملشو آپدیت کنه فردا میاره !