-
RE: سوره انعام
(آيه 146)- محرمات بر يهود. در اين آيه اشاره به قسمتى از محرمات بر يهود مىكند تا روشن شود، كه احكام مجعول و خرافى بتپرستان نه با آيين اسلام سازگار است و نه با آيين يهود، (و نه با آيين مسيح كه معمولا در احكامش از آيين يهود پيروى مىكند). لذا نخست مىگويد: «بر يهوديان، هر حيوان ناخندارى را حرام كرديم» (وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ).
بنابراين، تمام حيواناتى كه «سم چاك» نيستند اعم از چهارپايان يا پرندگان، بر يهود تحريم شده بود.
سپس مىفرمايد: «پيه و چربى موجود در بدن گاو و گوسفند را نيز بر آنها حرام كرده بوديم» (وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما).
و به دنبال آن، سه مورد را استثناء مىكند، نخست «چربيهايى كه در پشت اين دو حيوان قرار دارد» (إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما). «و چربيهايى كه در پهلوها و لابلاى امعاء قرار گرفته» (أَوِ الْحَوايا). «و چربيهايى كه با استخوان آميخته شده است» (أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ).
ولى در پايان آيه تصريح مىكند كه اينها در حقيقت بر يهود حرام نبود، «اما به خاطر ظلم و ستمى كه مىكردند، از اين گونه گوشتها و چربيها كه مورد علاقه آنها بود به حكم خدا محروم شدند» (ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ).
و براى تأكيد اضافه مىكند: «اين يك حقيقت است و ما راست مىگوييم» (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).
(آيه 147)- از آنجا كه لجاجت يهود و مشركان روشن بوده و امكان داشته پافشارى كنند و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را تكذيب نمايند، در اين آيه خداوند به پيامبرش دستور مىدهد كه «اگر تو را تكذيب كنند به آنها بگو: پروردگارتان رحمت وسيع و پهناورى دارد» (فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ).
و شما را زود مجازات نمىكند بلكه مهلت مىدهد، شايد از اشتباهات خود برگرديد و از كرده خود پشيمان شويد و به سوى خدا باز آييد.
ولى اگر از مهلت الهى باز هم سوء استفاده كنيد، و به تهمتهاى نارواى خود ادامه دهيد، بدانيد كيفر خداوند قطعى است، و سر انجام دامان شما را خواهد گرفت، زيرا «مجازات او از جمعيت مجرمان دفع شدنى نيست» (وَ لا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ).
اين آيه به خوبى عظمت تعليمات قرآن را روشن مىسازد كه بعد از شرح اين همه خلافكاريهاى يهود و مشركان، باز آنها را فورا تهديد به عذاب نمىكند بلكه نخست با تعبيرهاى آكنده از محبت راه بازگشت را به سوى آنها گشوده، تا تشويق شوند و به سوى حق بازگردند، اما براى اين كه رحمت پهناور الهى باعث جرأت و جسارت و طغيان آنان نگردد، و دست از لجاجت بردارند در آخرين جمله آنها را تهديد به مجازات قطعى خدا مىكند.
-
RE: سوره انعام
(آيه 148)- فرار از مسؤوليت به بهانه «جبر»! به دنبال سخنانى كه از مشركان در آيات سابق گذشت، در اين آيه اشاره به پارهاى از استدلالات واهى و پاسخ آن شده است، نخست مىگويد: «به زودى مشركان (در پاسخ ايرادات تو در زمينه شرك و تحريم روزيهاى حلال) چنين مىگويند كه اگر خداوند مىخواست نه ما مشرك مىشديم و نه نياكان ما بتپرست بودند، و نه چيزى را تحريم مىكرديم»، پس آنچه ما كردهايم و مىگوييم همه خواست اوست (سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْءٍ).
مشركان مانند بسيارى از گناهكاران مىخواستند با استتار تحت عنوان جبر از مسؤوليت خلافكاريهاى خود فرار كنند. در حقيقت آنها مدعى بودهاند سكوت خدا در برابر بتپرستى و تحريم پارهاى از حيوانات، دليل بر رضايت اوست زيرا اگر راضى نبود مىبايست به نوعى ما را از اين كار بازدارد.
اما قرآن در پاسخ آنها به طرز قاطعى بحث كرده، نخست مىگويد: تنها اينها نيستند كه چنين دروغهايى را بر خدا مىبندند «بلكه جمعى از اقوام گذشته نيز همين دروغها را مىگفتند ولى سر انجام گرفتار عواقب سوء اعمالشان شدند و طعم مجازات ما را چشيدند» (كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا).
آنها در حقيقت با اين گفتههاى خود، هم دروغ مىگفتند و هم انبياء را تكذيب مىكردند، اگر او به اين اعمال راضى بود چگونه پيامبران خود را براى دعوت به توحيد مىفرستاد، اصولا دعوت انبياء خود مهمترين دليل براى آزادى اراده و اختيار انسان است.
سپس مىگويد: «به آنها بگو: آيا راستى دليل قطعى و مسلّمى بر اين ادعا داريد اگر داريد چرا نشان نمىدهيد» (قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا).
و سر انجام اضافه مىكند كه «شما بطور قطع هيچ دليلى بر اين ادعاها نداريد، تنها از پندارها و خيالات خام پيروى مىكنيد» (إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 149)- در اين آيه براى ابطال ادعاى مشركان دليل ديگرى ذكر مىكند، و مىگويد: «بگو خداوند دلايل صحيح و روشن در زمينه توحيد و يگانگى خويش و همچنين احكام حلال و حرام اقامه كرده است» هم به وسيله پيامبران خود و هم از طريق عقل، بطورى كه هيچ گونه عذرى براى هيچ كس باقى نماند (قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ).
بنابراين، آنها هرگز نمىتوانند ادعا كنند كه خدا با سكوت خويش، عقايد و اعمال ناروايشان را امضا كرده است، و نيز نمىتوانند ادعا كنند كه در اعمالشان مجبورند، زيرا اگر مجبور بودند، اقامه دليل و فرستادن پيامبران و دعوت و تبليغ آنان بيهوده بود، اقامه دليل، دليل بر آزادى اراده است.
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند اگر بخواهد، همه شما را از طريق اجبار هدايت خواهد كرد» (فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ).
ولى نه چنان ايمانى ارزش خواهد داشت و نه اعمالى كه در پرتو آن انجام مىگيرد، بلكه فضيلت و تكامل انسان در آن است كه راه هدايت و پرهيزكارى را با پاى خود و به اراده و اختيار خويش بپيمايد.
از امام كاظم عليه السّلام چنين نقل شده است كه فرمود: «خداوند بر مردم دو حجت دارد، حجت آشكار و حجت پنهان، حجت آشكار، رسولان و انبياء و امامانند، و حجت باطنه، عقول و افكارند».
(آيه 150)- در اين آيه براى اين كه بطلان سخنان آنها روشنتر شود، و نيز اصول صحيح قضاوت و داورى رعايت گردد، از آنها دعوت مىكند كه اگر شهود معتبرى دارند، كه خداوند حيوانات و زراعتهايى را كه آنها مدّعى تحريم آن هستند.
تحريم كرده، اقامه كنند.
لذا مىگويد: «اى پيامبر! به آنها بگو: گواهان خود را كه گواهى بر تحريم اينها مىدهند بياوريد». (قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا).
سپس اضافه مىكند: اگر آنها دسترسى به گواهان معتبرى پيدا نكردند (و قطعا پيدا نمىكنند) «و تنها به گواهى و ادعاى خويش قناعت نمودند، تو هرگز با آنها هم صدا نشو و مطابق شهادت و ادعاى آنان گواهى مده» (فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ).
قرائن گواهى مىدهد كه اين احكام ساختگى، صرفا از هوى و هوس و تقليدهاى كوركورانه سر چشمه گرفته، چه اين كه هيچ سند و مدركى از انبياى الهى و كتب آسمانى بر تحريم اين امور ندارند.
لذا در جمله بعد مىگويد: «از هوى و هوسهاى كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و آنها كه به آخرت ايمان ندارند و آنها كه براى خدا شريك قائل شدهاند، پيروى مكن» (وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ).
يعنى، بتپرستى آنها و انكار قيامت و رستاخيز و خرافات و هوىپرستى آنان گواه زندهاى است، كه اين احكام آنان نيز ساختگى است و ادعايشان در مورد تحريم اين موضوعات از طرف خدا، بىاساس و بىارزش است.
-
RE: سوره انعام
(آيه 151)- فرمانهاى دهگانه! پس از نفى احكام ساختگى مشركان كه در آيات قبل گذشت، اين آيه و دو آيه بعد اشاره به اصول محرمات در اسلام كرده و گناهان كبيره رديف اول را ضمن بيان كوتاه و پر مغز و جالبى در ده قسمت بيان مىكند، نخست مىگويد: «به آنها بگو: بياييد تا آنچه را خدا بر شما تحريم كرده است بخوانم و برشمرم» (قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ).
1- «اين كه هيچ چيز را شريك و همتاى خدا قرار ندهيد» (أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً).
2- «نسبت به پدر و مادر نيكى كنيد» (وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً).
3- «فرزندان خود را به خاطر تنگدستى و فقر نكشيد» (وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ). «زيرا روزى شما و آنها همه به دست ماست و ما همه را روزى مىدهيم» (نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ).
4- «به اعمال زشت و قبيح نزديك نشويد، خواه آشكار باشد، خواه پنهان» (وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ).
يعنى، نه تنها انجام ندهيد، بلكه به آن نزديك هم نشويد.
5- «دست به خون بىگناهان نيالاييد و نفوسى را كه خداوند محترم شمرده و ريختن خون آنها مجاز نيست به قتل نرسانيد مگر اين كه طبق قانون الهى اجازه قتل آنها داده شده باشد» مثل اين كه قاتل باشند (وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ). و به دنبال اين پنج قسمت براى تأكيد بيشتر مىفرمايد: «اينها امورى است كه خداوند به شما توصيه كرده، تا دريابيد و از ارتكاب آنها خوددارى نماييد» (ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).
(آيه 152)- ششم: «هيچ گاه جز به قصد اصلاح نزديك مال يتيمان نشويد، تا هنگامى كه به حدّ بلوغ برسند» (وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ).
7- «كم فروشى نكنيد و حق پيمانه و وزن را با عدالت ادا كنيد» (وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ).
و از آنجا كه هر قدر انسان دقت در پيمانه و وزن كند باز ممكن است، مختصر كم و زيادى صورت گيرد كه سنجش آن با پيمانهها و ترازوهاى معمولى امكان پذير نيست، به دنبال اين جمله اضافه مىكند: «هيچ كس را جز به اندازه توانايى تكليف نمىكنيم» (لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
8- «هر گاه به هنگام داورى يا شهادت و يا در مورد ديگر سخنى مىگوييد عدالت را رعايت كنيد و از مسير حق منحرف نشويد، هر چند در مورد خويشاوندان شما باشد و داورى و شهادت به حق به زيان آنها تمام گردد» (وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى).
9- «به عهد الهى وفا كنيد و آن را نشكنيد» (وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا).
منظور از «عهد الهى» همه پيمانهاى الهى اعم از پيمانهاى «تكوينى» و «تشريعى» و تكاليف الهى و هر گونه عهد و نذر و قسم است.
و باز براى تأكيد در پايان اين چهار قسمت، مىفرمايد: «اينها امورى است كه خداوند به شما توصيه مىكند، تا متذكر شويد» (ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 153)- دهم: «اين راه مستقيم من، راه توحيد، راه حق و عدالت، راه پاكى و تقواست، از آن پيروى كنيد و هرگز در راههاى انحرافى و پراكنده گام ننهيد كه شما را از راه خدا منحرف و پراكنده مىكند و تخم نفاق و اختلاف را در ميان شما مىپاشد» (وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ).
و در پايان براى سومين بار تأكيد مىكند كه: «اينها امورى است كه خداوند به شما توصيه مىكند تا پرهيزكار شويد» (ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
1- اهميت نيكى به پدر و مادر!
ذكر نيكى به پدر و مادر، بلافاصله بعد از مبارزه با شرك، و قبل از دستورهاى مهمى همانند تحريم قتل نفس، و اجراى اصول عدالت، دليل بر اهميت فوق العاده حق پدر و مادر در دستورهاى اسلامى است.
اين موضوع وقتى روشنتر مىشود كه توجه كنيم به جاى «تحريم آزار پدر و مادر» كه هماهنگ با ساير تحريمهاى اين آيه است، موضوع احسان و نيكى كردن، ذكر شده است، يعنى نه تنها ايجاد ناراحتى براى آنها حرام است بلكه علاوه بر آن، احسان و نيكى در مورد آنان نيز لازم و ضرورى است.
و جالبتر اين كه كلمه «احسان» را به وسيله «ب» متعدى ساخته و فرموده است «و بالوالدين احسانا» بنابراين، آيه تأكيد مىكند كه موضوع نيكى به پدر و مادر را بايد آنقدر اهميت داد كه شخصا و بدون واسطه به آن اقدام نمود.
2- قتل فرزندان به خاطر گرسنگى!
از اين آيات برمىآيد كه عربهاى دوران جاهلى نه تنها دختران خويش را به خاطر تعصبهاى غلط، زنده به گور مىكردند، بلكه پسران را كه سرمايه بزرگى در جامعه آن روز محسوب مىشد، نيز از ترس فقر و تنگدستى به قتل مىرسانيدند.
با نهايت تأسف اين عمل جاهلى در عصر و زمان ما در شكل ديگرى تكرار مىشود، و به عنوان كمبود احتمالى مواد غذايى روى زمين، كودكان بىگناه در عالم جنين، از طريق «كورتاژ» به قتل مىرسند.
گر چه امروز براى سقط جنين دلايل بىاساس ديگرى نيز ذكر مىكنند، ولى مسأله فقر و كمبود مواد غذايى يكى از دلايل عمده آن است.
اينها و مسائل ديگرى شبيه به آن، نشان مىدهد كه عصر جاهليت در زمان ما به شكل ديگرى تكرار مىشود و «جاهليت قرن بيستم» حتى در جهاتى وحشتناكتر و گستردهتر از جاهليت قبل از اسلام است.
-
RE: سوره انعام
(آيه 154)- پاسخ قاطع به بهانهجويان. در آيات قبل، سخن از ده حكم اساسى و اصولى در ميان بود، كه نه تنها در اسلام بلكه در تمام اديان بوده است. به دنبال آن در اين آيه مىگويد: «سپس به موسى، كتاب آسمانى داديم و نعمت خود را بر افراد نيكوكار و آنها كه تسليم فرمان ما و پيرو حق بودند كامل ساختيم» (ثُمَّ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ تَماماً عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ).
«و در آن هر چيز را كه مورد نياز بود، و در مسير تكامل انسان اثر داشت، بازگو كرديم» (وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ). «و نيز اين كتاب، كه بر موسى نازل شد، مايه هدايت و رحمت بود» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً). «تمام اين برنامهها به خاطر آن بود كه به روز رستاخيز و لقاى پروردگار ايمان بياورند» و با ايمان به معاد، افكار و گفتار و رفتارشان پاك شود (لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ).
(آيه 155)- در اين آيه، اشاره به نزول قرآن و تعليمات آن كرده و بحث آيه گذشته را تكميل مىنمايد و مىگويد: «اين كتابى است كه ما نازل كردهايم، كتابى است با عظمت و پربركت و سر چشمه انواع خيرات و نيكيها» (وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ). و «چون چنين است بطور كامل از آن پيروى كنيد، و پرهيزكارى پيشه نماييد و از مخالفت با آن بپرهيزيد شايد مشمول رحمت خدا گرديد» (فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ).
(آيه 156)- در اين آيه، تمام راههاى فرار و بهانهجوييها را به روى مشركان بسته، نخست به آنها مىگويد: «ما اين كتاب آسمانى را با اين امتيازات نازل كرديم تا نگوييد كه تنها بر دو طايفه پيشين (يهود و نصارى) كتاب آسمانى نازل شده، و ما از بحث و بررسى و مطالعه آنها غافل بودهايم، و اگر از فرمان تو سرپيچى كرديم به خاطر اين بوده است كه فرمان تو در دست ديگران بود و به دست ما نرسيد» (أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 157)- در اين آيه همان بهانه به صورت دامنهدارتر و آميخته با ادعا و غرور بيشتر از آنها نقل شده است، و آن اين كه، اگر قرآن بر آنها نازل نمىشد، ممكن بود ادعا كنند ما بقدرى براى انجام فرمان الهى آمادگى داشتيم كه هيچ ملتى به اندازه ما آمادگى نداشت، آيه مىفرمايد: تا نگوييد «اگر كتاب آسمانى بر ما نازل مىشد، ما از همه آنها پذيراتر و هدايتيافتهتر بوديم» (أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتابُ لَكُنَّا أَهْدى مِنْهُمْ).
قرآن در برابر اين ادعاها مىگويد: خداوند تمام راههاى بهانه جويى را بر شما بسته است زيرا «آيات و دلايل روشن از طرف پروردگار براى شما آمد، آميخته با هدايت الهى و رحمت پروردگار» (فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ).
«با اين حال آيا كسى ستمكارتر از آنها كه تكذيب آيات خدا مىكنند و از آن اعراض مىنمايند پيدا مىشود؟» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآياتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها).
اشاره به اين كه آنها نه تنها از آيات خدا روى گردانيدند بلكه با شدت از آن فاصله گرفتند.
در پايان آيه، مجازات دردناك اين گونه افراد لجوج و بىفكرى را كه مطالعه نكرده حقايق را به شدت انكار مىكنند و از آن مىگريزند حتى سد راه ديگران مىشوند، در يك جمله كوتاه و رسا بيان كرده مىگويد: «به زودى كسانى را كه از آيات ما روى مىگردانند، گرفتار مجازاتهاى شديد خواهيم كرد، و اين به خاطر همان اعراض بىرويه و بىدليل آنهاست» (سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آياتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما كانُوا يَصْدِفُونَ).
(آيه 158)- انتظارات بيجا و محال! در آيات گذشته اين حقيقت بيان شد كه ما حجت را بر مشركان تمام كرديم و كتاب آسمانى يعنى قرآن را براى هدايت همگان فرستاديم. اين آيه مىگويد: اما اين افراد لجوج به اندازهاى در كار خود سرسختند، كه اين برنامه روشن نيز در آنها تأثير نمىكند، گويا انتظار نابودى خويش، يا از ميان رفتن آخرين فرصت، و يا انتظار امور محالى را مىكشند.
نخست مىگويد: «آيا آنها جز اين انتظار دارند كه فرشتگان مرگ به سراغشان بيايند»! (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ).
«يا اين كه پروردگارت به سراغ آنها بيايد» و او را ببينند، و ايمان بياورند!! (أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ). در حقيقت آنها انتظار امر محالى را مىكشند.
سپس مىگويد: «يا اين كه بعضى از آيات و نشانههاى پروردگار (كه در آستانه رستاخيز و پايان جهان، واقع مىشود، و به دنبال آن درهاى توبه بسته خواهد شد) انجام گيرد» (أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ).
و به دنبال آن اضافه مىكند: «آن روز كه چنين آيات صورت پذيرد، ايمان آوردن افرادى كه قبلا ايمان نياوردهاند و آنها كه عمل نيكى انجام ندادهاند، پذيرفته نخواهد شد» (يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً). و درهاى توبه به روى آنان بسته مىشود، زيرا توبه و ايمان در آن هنگام، صورت اجبارى و اضطرارى به خود مىگيرد، و ارزش ايمان و توبه اختيارى را نخواهد داشت.
در پايان آيه با لحنى تهديد آميز به اين افراد لجوج مىگويد: «اكنون كه شما چنين انتظارى را داريد در انتظار خويش بمانيد، ما هم در انتظار (كيفر دردناك شما) خواهيم بود» (قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ).
از نكات جالبى كه از آيه فوق استفاده مىشود اين است كه راه نجات را در ايمان، آن هم ايمانى كه در پرتو آن اكتساب خيرى شود و اعمال نيك انجام گيرد، معرفى مىكند.
-
RE: سوره انعام
(آيه 159)- بيگانگى از نفاقافكنان! در تعقيب دستورات دهگانهاى كه در آيات قبل گذشت و در آخر آن فرمان به پيروى از «صراط مستقيم خدا» و مبارزه با هر گونه نفاق و اختلاف داده شده بود، اين آيه در حقيقت تأكيد و تفسيرى روى همين مطلب است. نخست مىفرمايد: «آنها كه آيين و مذهب خود را پراكنده كردند و به دستههاى مختلف تقسيم شدند، در هيچ چيز با آنها ارتباط ندارى و آنها نيز هيچ گونه ارتباطى با مكتب تو ندارند» (إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ).
زيرا مكتب تو، مكتب توحيد و صراط مستقيم است و صراط مستقيم و راه راست همواره يكى بيش نيست.
سپس به عنوان تهديد و توبيخ اين گونه افراد تفرقهانداز، مىگويد: «كار اينها واگذار به خداست، و آنها را از اعمالشان آگاه خواهد ساخت» (إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ).
قابل ذكر اين كه محتواى آيه يك حكم عمومى و همگانى در باره تمام افراد تفرقهانداز است، كه با ايجاد انواع بدعتها، ميان بندگان خدا، بذر نفاق و اختلاف مىپاشند اعم از آنها كه در امتهاى پيشين بودند، يا آنها كه در اين امتند.
اين آيه بار ديگر، اين حقيقت را كه اسلام آيين وحدت و يگانگى است و از هر گونه نفاق و تفرقه و پراكندگى بيزار است با تأكيد تمام بازگو مىكند.
(آيه 160)- پاداش بيشتر، مجازات كمتر: در اين آيه، اشاره به رحمت و پاداش وسيع خداوند كه در انتظار افراد نيكوكار است، كرده و تهديدهاى آيه را با اين تشويقها تكميل مىكند و مىگويد: «هر كسى كار نيكى به جا آورد، ده برابر به او پاداش داده مىشود» (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها).
«و هر كس كار بدى انجام دهد، جز به همان مقدار، كيفر داده نمىشود» (وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى إِلَّا مِثْلَها).
و براى تأكيد اين جمله را نيز اضافه مىكند كه «به آنها هيچ گونه ستمى نخواهد شد» و تنها به مقدار عملشان كيفر مىبينند (وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
منظور از «حسنة» و «سيئة» در آيه فوق، هر گونه «كار نيك و فكر نيك و عقيده نيك و يا بد» است.
-
RE: سوره انعام
(آيه 161)- اين است راه مستقيم من! اين آيه و آيات بعد از آن سوره انعام با آن پايان مىپذيرد در حقيقت خلاصهاى است از بحثهاى اين سوره كه در زمينه مبارزه با شرك و بتپرستى بيان شده، نخست در برابر عقايد و ادعاهاى دور از منطق مشركان و بتپرستان، خداوند به پيامبرش دستور مىدهد كه «بگو:
پروردگار من! مرا به راه راست كه نزديكترين راههاست هدايت كرده است» (قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ). اين راه راست همان جاده توحيد و يكتاپرستى و درهم كوبيدن آيين شرك و بتپرستى است.
سپس «صراط مستقيم» را در اين آيه و دو آيه بعد توضيح مىدهد: نخست مىگويد: «آيينى است مستقيم در نهايت راستى و درستى، ابدى و جاويدان و قائم به امور دين و دنيا و جسم و جان» (دِيناً قِيَماً).
و از آنجا كه عربها علاقه خاصى به ابراهيم نشان مىدادند و حتى آيين خود را به عنوان آيين ابراهيم معرفى مىكردند، اضافه مىكند كه «آيين واقعى ابراهيم همين است كه من به سوى آن دعوت مىكنم» نه آنچه شما به او بستهايد (مِلَّةَ إِبْراهِيمَ).
همان ابراهيمى كه «از آيين خرافى زمان و محيط، اعراض كرد، و به حق يعنى آيين يكتاپرستى روى آورد» (حَنِيفاً).
اين تعبير گويا پاسخى است به گفتار مشركان كه مخالفت پيامبر را با آيين بتپرستى كه آيين نياكان عرب بود، نكوهش مىكردند، پيامبر در پاسخ آنها مىگويد: اين سنت شكنى و پشت پا زدن به عقايد خرافى محيط، تنها كار من نيست، ابراهيم كه مورد احترام همه ما است نيز چنين كرد.
سپس براى تأكيد مىافزايد كه «او هيچ گاه از مشركان و بتپرستان نبود» (وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
بلكه او قهرمان بتشكن و مبارز پويا و پىگير با آيين شرك بود.
-
RE: سوره انعام
(آيه 162)- در اين آيه اشاره به اين مىكند كه «بگو: (نه تنها از نظر عقيده من موحّد و يكتاپرستم بلكه از نظر عمل، هر كار نيكى كه مىكنم) نماز من و تمام عبادات من و حتى مرگ و حيات من همه براى پروردگار جهانيان است» (قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).
براى او زندهام به خاطر او مىميرم و در راه او هر چه دارم فدا مىكنم تمام هدف من و تمام عشق من و تمام هستى من اوست!
(آيه 163)- در اين آيه براى تأكيد و ابطال هر گونه شرك و بتپرستى، اضافه مىكند: «پروردگارى كه هيچ شريك و شبيهى براى او نيست» (لا شَرِيكَ لَهُ).
سر انجام مىفرمايد: «و به اين موضوع، من دستور يافتهام و من اولين مسلمانم» (وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ).
اولين مسلمان بودن پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله يا از نظر كيفيت و اهميت اسلام اوست، زيرا درجه تسليم و اسلام او بالاتر از همه انبياء بود و يا اولين فرد از اين امت بود كه آيين قرآن و اسلام را پذيرفت.
(آيه 164)- در اين آيه از طريق ديگرى منطق مشركان را مورد انتقاد قرار مىدهد و مىگويد: «به آنها بگو: و از آنها بپرس آيا سزاوار است غير از خداوند يگانه را پروردگار خود بدانم، در حالى كه او مالك و مربى و پروردگار همه چيز است» و حكم و فرمان او در تمام ذرات اين جهان جارى است! (قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ).
سپس به جمعى از مشركان كوتاه فكر كه خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و گفتند:
«تو از آيين ما پيروى كن، اگر بر خطا باشد، گناه تو به گردن ما» پاسخ مىگويد:
«هيچ كسى جز براى خود عملى انجام نمىدهد و هيچ گنهكارى بار گناه ديگرى را به دوش نمىكشد» (وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
و «سر انجام، همه شما به سوى خدا بازمىگرديد، و شما را به آنچه در آن اختلاف داشتيد، آگاه مىسازد» (ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 165)- در اين آيه كه آخرين آيه سوره انعام است به اهميت مقام انسان و موقعيت او در جهان هستى اشاره مىكند تا بحثهاى گذشته در زمينه تقويت پايههاى توحيد و مبارزه با شرك، تكميل گردد.
لذا در جمله نخست مىفرمايد: «او كسى است كه شما را جانشينان (و نمايندگان خود) در روى زمين قرار داد» (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ).
انسانى كه نماينده خدا در روى زمين است، و تمام منابع اين جهان در اختيار او گذارده شده، و فرمان فرمانرواييش بر تمام اين موجودات از طرف پروردگار صادر شده است، نبايد آنچنان خود را سقوط دهد كه از جمادى هم پستتر گردد و در برابر آن سجده كند.
سپس اشاره به اختلاف استعدادها و تفاوت مواهب جسمانى و روحى مردم و هدف از اين اختلاف و تفاوت كرده، مىگويد: «و بعضى از شما را بر بعض ديگر درجاتى برترى داد تا به وسيله اين مواهب و امكانات كه در اختيارتان قرار داده است شما را بيازمايد» (وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ).
و در پايان آيه ضمن اشاره به آزادى انسان در انتخاب راه خوشبختى و بدبختى نتيجه اين آزمايشها را چنين بيان مىكند: «پروردگار تو (در برابر آنها) كه از بوته اين آزمايشها سيه روى بيرون مىآيند «سريع العقاب» و در برابر آنها كه در صدد اصلاح و جبران اشتباهات خويش برآيند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ).
تفاوت در ميان انسانها و اصل عدالت-
شك نيست كه در ميان افراد بشر يك سلسله تفاوتهاى مصنوعى وجود دارد كه نتيجه مظالم و ستمگرى بعضى از انسانها نسبت به بعض ديگر است، مثلا جمعى مالك ثروتهاى بىحسابند، و جمعى بر خاك سياه نشستهاند، عدهاى به خاطر كمبود تغذيه و فقدان مسائل بهداشتى عليل و بيمارند، در حالى كه عده ديگرى بر اثر فراهم بودن همه گونه امكانات، در نهايت سلامت به سر مىبرند.
اين گونه اختلافها: ثروت و فقر، علم و جهل، و سلامت و بيمارى، غالبا زاييده استعمار و استثمار و اشكال مختلف بردگى و ظلمهاى آشكار و پنهان است.
مسلما اينها را به حساب دستگاه آفرينش نمىتوان گذارد، و دليلى ندارد كه از وجود اين گونه اختلافات بىدليل دفاع كنيم.
افراد انسان روى هم رفته نيز يك درخت بزرگ و بارور را تشكيل مىدهند كه هر دسته بلكه هر فردى رسالت خاصى در اين پيكر بزرگ بر عهده دارد، و متناسب آن ساختمان مخصوص به خود، و اين است كه قرآن مىگويد اين تفاوتها وسيله آزمايش شماست زيرا «آزمايش» در مورد برنامههاى الهى به معنى «تربيت و پرورش» است.
خلافت انسان در روى زمين:
قرآن كرارا انسان را به عنوان «خليفه» و «نماينده خدا در روى زمين» معرفى كرده است، اين تعبير ضمن روشن ساختن مقام بشر، اين حقيقت را نيز بيان مىكند كه اموال و ثروتها و استعدادها و تمام مواهبى كه خدا به انسان داده، در حقيقت مالك اصليش اوست، و انسان تنها نماينده و مجاز و مأذون از طرف او مىباشد و بديهى است كه هر نمايندهاى در تصرفات خود استقلال ندارد بلكه بايد تصرفاتش در حدود اجازه و اذن صاحب اصلى باشد و از اينجا روشن مىشود كه مثلا در مسأله مالكيت، اسلام هم از اردوگاه «كمونيسم» فاصله مىگيرد و هم از اردوگاه «كاپيتاليسم» و سرمايهدارى.
اسلام مىگويد: مالكيت نه براى فرد است و نه براى اجتماع، بلكه در واقع براى خداست، و انسانها و كيل و نماينده اويند و به همين دليل اسلام، هم در طرز درآمد افراد نظارت مىكند، و هم در چگونگى مصرف، و براى هر دو قيود و شروطى قائل شده است كه اقتصاد اسلامى را به عنوان يك مكتب مشخص در برابر مكاتب ديگر قرار مىدهد.
پايان سوره انعام و جلد اول برگزيده تفسير نمونه و آخر دعوانا ان الحمد للّه ربّ العالمين .