-
RE: سوره انعام
(آيه 74)- از آنجا كه اين سوره جنبه مبارزه با شرك و بتپرستى دارد، در اينجا به گوشهاى از سرگذشت ابراهيم، قهرمان بتشكن اشاره كرده، مىگويد:
ابراهيم پدر (عموى) خود را مورد سرزنش قرار داد و به او چنين «گفت: آيا اين بتهاى بىارزش و موجودات بىجان را خدايان خود انتخاب كردهاى»؟! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً).
«بدون شك من، تو و جمعيت پيروان و هم مسلكان تو را در گمراهى آشكارى مىبينم» (إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
چه گمراهى از اين آشكارتر كه انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد، و موجود بىجان و بىشعورى را پناهگاه خود بپندارد و حل مشكلات خود را از آنها بخواهد.
جمعى از مفسران سنّى، آزر را پدر واقعى ابراهيم مىدانند، در حالى كه تمام مفسران و دانشمندان شيعه معتقدند آزر پدر ابراهيم نبود، بعضى او را پدر مادر و بسيارى او را عموى ابراهيم دانستهاند.
(آيه 75)- دلايل توحيد در آسمانها! در تعقيب نكوهشى كه ابراهيم از بتها داشت، قرآن به مبارزات منطقى ابراهيم با گروههاى مختلف بتپرستان اشاره مىكند نخست مىگويد: «همانطور كه ابراهيم را از زيانهاى بتپرستى آگاه ساختيم همچنين مالكيت مطلقه و تسلط پروردگار را بر تمام آسمان و زمين به او نشان داديم» (وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «و هدف ما اين بود كه ابراهيم اهل يقين گردد» (وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ).
شك نيست كه ابراهيم يقين استدلالى و فطرى به يگانگى خدا داشت، اما با مطالعه در اسرار آفرينش اين يقين به سر حد كمال رسيد.
-
RE: سوره انعام
(آيه 76)- از اين به بعد موضوع فوق را بطور مشروح بيان كرده و استدلال ابراهيم را از افول و غروب ستاره و خورشيد بر عدم الوهيت آنها روشن مىسازد.
مىگويد: «هنگامى كه پرده تاريك شب جهان را در زير پوشش خود قرار داد ستارهاى در برابر ديدگان او خودنمايى كرد، ابراهيم صدا زد اين خداى من است! اما به هنگامى كه غروب كرد با قاطعيت تمام گفت: من هيچ گاه غروب كنندگان را دوست نمىدارم» و آنها را شايسته عبوديت و ربوبيت نمىدانم (فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ).
(آيه 77)- بار ديگر چشم بر صفحه آسمان دوخت، اين بار قرص سيمگون ماه با فروغ و درخشش دلپذير خود بر صفحه آسمان ظاهر شده بود «هنگامى كه ابراهيم ماه را ديد، صدا زد اين است پروردگار من! اما سر انجام ماه به سرنوشت همان ستاره گرفتار شد و چهره خود را در پرده افق فرو كشيد، ابراهيم جستجوگر گفت: اگر پروردگار من، مرا به سوى خود رهنمون نشود در صف گمراهان قرار خواهم گرفت» (فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ).
(آيه 78)- در اين هنگام شب به پايان رسيده بود و پردههاى تاريك خود را جمع كرده و از صحنه آسمان مىگريخت، خورشيد از افق مشرق سربرآورده و نور زيبا و لطيف خود را همچون يك پارچه زر بافت بر كوه و دشت و بيابان مىگسترد، «همين كه چشم حقيقتبين ابراهيم بر نور خيرهكننده آن افتاد صدا زد خداى من اين است؟! اين كه از همه بزرگتر و پرفروغتر است!، اما با غروب آفتاب و فرو رفتن قرص خورشيد (در دهان هيولاى شب، ابراهيم آخرين سخن خويش را ادا كرد و) گفت: اى جمعيت، من از همه اين معبودهاى ساختگى كه شريك خدا قرار دادهايد بيزارم» (فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 79)- اكنون كه فهميدم در ماوراى اين مخلوقات متغير و محدود و اسير چنگال قوانين طبيعت، خدايى است قادر و حاكم بر نظام كائنات «من روى خود را به سوى كسى مىكنم كه آسمانها و زمين را آفريد و در اين عقيده خود كمترين شرك راه نمىدهم، من موحد خالصم و از مشركان نيستم» (إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
در اين كه چگونه ابراهيم موحد و يكتاپرست، به ستاره آسمان اشاره كرده و مىگويد: «هذا ربّى» (اين خداى من است) بايد بگوييم ابراهيم (ع) اين را به عنوان يك خبر قطعى نگفت، بلكه به عنوان يك فرض و احتمال براى تفكر و انديشيدن، اين سخن را بر زبان جارى كرد.
و يا مفهوم آن اين است كه «به اعتقاد شما اين خداى من است».
(آيه 80)- قرآن در باره ادامه گفتگوى ابراهيم با قوم و جمعيت بتپرست مىگويد: «قوم ابراهيم با او به گفتگو و محاجّه پرداختند» (وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ).
ابراهيم در پاسخ آنها گفت: «چرا در باره خداوند يگانه با من گفتگو و مخالفت مىكنيد، در حالى كه خداوند مرا در پرتو دلايل منطقى و روشن به راه توحيد هدايت كرده است»؟ (قالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ) از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه جمعيت بتپرست قوم ابراهيم تلاش و كوشش داشتند كه به هر قيمتى كه ممكن است او را از عقيده خود بازدارند.
لذا او را تهديد به كيفر و خشم خدايان و بتها كردند، و او را از مخالفت آنان بيم دادند، زيرا در دنباله آيه از زبان ابراهيم چنين مىخوانيم: «من هرگز از بتهاى شما نمىترسم زيرا آنها قدرتى ندارند كه به كسى زيان برسانند مگر اين كه خدا چيزى را بخواهد» (وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً).
گويا ابراهيم با اين جمله مىخواهد يك پيشگيرى احتمالى كند و بگويد اگر در گيرودار اين مبارزهها فرضا حادثهاى هم براى من پيش بيايد هيچ گونه ارتباطى به بتها ندارد، بلكه مربوط به خواست پروردگار است.
سپس مىگويد: «علم و دانش پروردگار من آن چنان گسترده و وسيع است كه همه چيز را دربرمىگيرد» (وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً).
و سر انجام براى تحريك فكر و انديشه، آنان را مخاطب ساخته مىگويد: «آيا با اين همه باز متذكر و بيدار نمىشويد»؟ (أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 81)- در اين آيه منطق و استدلال ديگرى را از ابراهيم بيان مىكند كه به جمعيت بتپرست مىگويد: «چگونه ممكن است من از بتها بترسم و در برابر تهديدهاى شما وحشتى به خود راه دهم با اين كه هيچ گونه نشانهاى از عقل و شعور و قدرت در اين بتها نمىبينم، اما شما با اين كه به وجود خدا ايمان داريد و قدرت و علم او را مىدانيد، و هيچ گونه دستورى به شما در باره پرستش بتها نازل نكرده است، با اين همه از خشم او نمىترسيد من چگونه از خشم بتها بترسم»؟ (وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً).
اكنون انصاف بدهيد كدام يك از اين دو دسته (بتپرستان و خداپرستان) شايستهتر به ايمنى (از مجازات) هستند اگر مىدانيد»! (فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
در واقع منطق ابراهيم در اينجا يك منطق عقلى بر اساس اين واقعيت است كه شما مرا تهديد به خشم بتها مىكنيد در حالى كه تأثير وجودى آنها موهوم است، ولى از خشم خداوند بزرگ كه من و شما هر دو او را پذيرفتهايم- و هيچ گونه دستورى از طرف او در باره پرستش بتها نرسيده- ترس و وحشتى نداريد.
(آيه 82)- در اين آيه، پاسخى از زبان ابراهيم به سؤالى كه خودش در آيه قبل مطرح نمود نقل شده است و اين يك شيوه جالب در استدلالات علمى است كه گاهى شخص استدلال كننده سؤالى از طرف مقابل مىكند و خودش بلافاصله به پاسخ آن مىپردازد اشاره به اين كه مطلب به قدرى روشن است كه هر كس پاسخ آن را بايد بداند.
مىگويد: «آنها كه ايمان آوردند و ايمان خود را با ظلم و ستم نياميختند امنيت براى آنهاست، و هدايت مخصوص آنان» (الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 83)- اين آيه به تمام بحثهاى گذشته كه در زمينه توحيد و مبارزه با شرك از ابراهيم نقل شد اشاره كرده، مىگويد: «اينها دلايلى بود كه ما به ابراهيم در برابر قوم و جمعيتش داديم» (وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ).
سپس براى تكميل اين بحث مىفرمايد: «درجات هر كس را بخواهيم بلند مىكنيم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ).
اما براى اين كه اشتباهى پيش نيايد كه گمان كنند خداوند در اين ترفيع درجه تبعيضى قائل مىشود مىفرمايد: «پروردگار تو، حكيم و عالم است» (إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ).
و درجاتى را كه مىدهد روى آگاهى به شايستگى آنها و موافق موازين حكمت است و تا كسى شايسته نباشد از آن برخوردار نخواهد شد.
(آيه 84)- از اين به بعد به قسمتى از مواهبى كه خداوند به ابراهيم داده است اشاره شده، و آن مواهب فرزندان صالح و نسل لايق و برومند است كه يكى از بزرگترين مواهب الهى محسوب مىشود.
نخست مىگويد: «ما به ابراهيم، اسحاق و يعقوب (فرزندان اسحاق) را بخشيديم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ).
سپس براى اين كه افتخار اين دو تنها در جنبه پيغمبرزادگى نبود، بلكه شخصا در پرتو فكر صحيح و عمل صالح نور هدايت را در قلب خود جاى داده بودند، مىگويد: «هر يك از آنها را هدايت كرديم» (كُلًّا هَدَيْنا).
و به دنبال آن براى اين كه تصور نشود، در دورانهاى قبل از ابراهيم، پرچمدارانى براى توحيد نبودند، و اين موضوع از زمان او شروع شده اضافه مىكند، «نوح را نيز پيش از آن هدايت و رهبرى كرديم» (وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ).
در حقيقت با اشاره به موقعيت نوح كه از اجداد ابراهيم است و موقعيت جمعى از پيامبران كه از دودمان و فرزندان او هستند، موقعيت ممتاز ابراهيم را از نظر «وراثت و ريشه» و «ثمره» وجودى مشخص مىسازد.
و در تعقيب آن نام جمع كثيرى از پيامبران را كه از دودمان ابراهيم بودند مىبرد، نخست مىگويد: «از دودمان ابراهيم، داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را هدايت كرديم» (وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «اين چنين نيكوكاران را پاداش مىدهيم» (وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ). به اين ترتيب روشن مىكند كه مقام و موقعيت آنان در پرتو اعمال و كردار آنها بود.
-
RE: سوره انعام
(آيه 85)- و در اين آيه اضافه مىكند: «و (همچنين) زكريا و يحيى و عيسى و الياس هر كدام از صالحان بودند» (وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ). يعنى، مقامات آنها جنبه تشريفاتى و اجبارى نداشت بلكه در پرتو عمل صالح در پيشگاه خدا شخصيت و عظمت يافتند.
(آيه 86)- در اين آيه نيز نام چهار نفر ديگر از پيامبران و رهبران الهى را ذكر كرده، مىفرمايد: «و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط و هر كدام را بر مردم عصر خود برترى بخشيديم» (وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ).
(آيه 87)- و در اين آيه يك اشاره كلى به پدران و فرزندان و برادران صالح پيامبران نامبرده كه بطور تفصيل اسم آنها در اينجا نيامده است كرده، مىگويد: «از ميان پدران آنها و فرزندانشان و برادرانشان، افرادى را فضيلت داديم و برگزيديم و به راه راست هدايت كرديم» (وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَيْناهُمْ وَ هَدَيْناهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
(آيه 88)- سه امتياز مهم! به دنبال ذكر نام گروههاى مختلفى از پيامبران الهى در آيات گذشته، در اينجا اشاره به خطوط كلى و اصلى زندگانى آنها شده، نخست مىفرمايد: «اين هدايت خداست كه به وسيله آن هر كس از بندگانش را بخواهد هدايت و رهبرى مىكند» (ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
سپس براى اين كه كسى تصور نكند آنها به اجبار در اين راه گام گذاشتند و همچنين كسى تصور نكند كه خداوند نظر خاص و استثنايى و بىدليل در مورد آنها داشته است، مىفرمايد: «اگر فرضا اين پيامبران با آن همه مقام و موقعيتى كه داشتند مشرك مىشدند، تمام اعمالشان بر باد مىرفت» (وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
يعنى آنها نيز مشمول همان قوانين الهى هستند كه در باره ديگران اجرا مىگردد و تبعيضى در كار نيست.
-
RE: سوره انعام
(آيه 89)- در اين آيه به سه امتياز مهم كه پايه همه امتيازات انبياء بوده اشاره كرده، مىفرمايد: «اينها كسانى بودند كه هم كتاب آسمانى به آنان دادهايم و هم مقام حكم و هم نبوت» (أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ).
«حكم» در اصل به معنى منع و جلوگيرى است، و از آنجا كه عقل جلو اشتباهات و خلافكاريها را مىگيرد، همچنين قضاوت صحيح مانع از ظلم و ستم است، و حكومت عادل جلو حكومتهاى نارواى ديگران را مىگيرد، در هر يك از اين سه معنى استعمال مىشود.
سپس مىفرمايد: «اگر اين جمعيت- يعنى مشركان و اهل مكّه و مانند آنها- اين حقايق را نپذيرند، دعوت تو بدون پاسخ نمىماند، زيرا ما جمعيتى را مأموريت دادهايم كه نه تنها آن را بپذيرند بلكه آن را محافظت و نگهبانى كنند جمعيتى كه در راه كفر گام برنمىدارند و در برابر حق تسليمند» (فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ).
(آيه 90)- در اين آيه، برنامه اين پيامبران بزرگ را به عنوان يك سرمشق عالى هدايت به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله معرفى كرده، و مىگويد: «اينها كسانى هستند كه مشمول هدايت الهى شدهاند، پس به هدايت آنها اقتدا كن» (أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ).
اين آيه بار ديگر تأكيد مىكند كه اصول دعوت همه پيامبران الهى يكى است، گر چه آيينهاى بعدى كاملتر از آيينهاى قبلى بوده است.
«هدايت» مفهوم وسيعى دارد كه هم توحيد و ساير اصول اعتقادى را شامل مىشود و هم صبر و استقامت، و هم ساير اصول اخلاق و تعليم و تربيت.
سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داده مىشود كه «به مردم بگو: من هيچ گونه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از شما تقاضا نمىكنم» همانطور كه پيامبران پيشين چنين درخواستى نكردند، من هم از اين سنت هميشگى پيامبران پيروى كرده و به آنها اقتدا مىكنم (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً).
«به علاوه اين قرآن و رسالت و هدايت يك بيدار باش و يادآورى به همه جهانيان است» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرى لِلْعالَمِينَ).
و چنين نعمت عمومى و همگانى، همانند نور آفتاب و امواج هوا و بارش باران است كه جنبه عمومى و جهانى دارد، و هيچ گاه خريد و فروش نمىشود و كسى در برابر آن اجر و پاداشى نمىگيرد.
-
RE: سوره انعام
(آيه 91)
شأن نزول:
نقل شده كه جمعى از يهوديان گفتند: اى محمد! آيا راستى خداوند كتابى بر تو فرستاده است؟! پيامبر فرمود: آرى! آنها گفتند: به خدا سوگند كه خداوند هيچ كتابى از آسمان فرو نفرستاده است!
تفسير:
خدانشناسان! از شأن نزول فوق و لحن آيه در مىيابيم اين آيه در باره يهود است نه مشركان، از طرفى بعضى معتقدند كه اين آيه استثنائا در مدينه نازل شده است و به دستور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به تناسب خاصى در وسط اين سوره مكّى قرار گرفته و اين موضوع در قرآن نمونههاى فراوانى دارد.
اكنون مىپردازيم به تفسير آيه، نخست مىگويد: «آنها خدا را آن چنانكه شايسته است نشناختند زيرا گفتند: خدا هيچ كتابى بر هيچ انسانى نازل نكرده است»! (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ).
خداوند به پيامبرش دستور مىدهد كه در جواب آنها «بگو: چه كسى كتابى را كه موسى آورد و نور و هدايت براى مردم بود نازل گردانيد»؟ (قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ).
«همان كتابى كه آن را به صفحات پراكندهاى تبديل كردهايد، بعضى را كه به سود شماست آشكار مىكنيد و بسيارى را كه به زبان خود مىدانيد پنهان مىداريد» (تَجْعَلُونَهُ قَراطِيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثِيراً). «و در اين كتاب آسمانى مطالبى به شما تعليم داده شده كه نه شما و نه پدرانتان از آن باخبر نبوديد و بدون تعليم الهى نمىتوانستيد باخبر شويد» (وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ).
در پايان آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه «تنها خدا را ياد كن و آنها را در اباطيل و لجاجت و بازيگرى خود رها ساز» زيرا آنها جمعيتى هستند كه كتاب الهى و آيات او را به بازى گرفتهاند (قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 92)- در تعقيب بحثى كه در باره كتاب آسمانى يهود در آيه گذشته عنوان شد در اينجا به قرآن كه يك كتاب ديگر آسمانى است اشاره مىشود، و در حقيقت ذكر تورات مقدمهاى است براى ذكر قرآن تا تعجب و وحشتى از نزول يك كتاب آسمانى، بر يك بشر، نكنند.
نخست مىگويد: «اين كتابى است كه ما آن را نازل كرديم» (وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ). «كتابى است بسيار پربركت، زيرا سر چشمه انواع خيرات و نيكيها و پيروزيها است» (مُبارَكٌ). «به علاوه كتبى را كه پيش از آن نازل شدهاند همگى تصديق مىكند» (مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ).
منظور از اين كه قرآن كتب مقدسه پيشين را تصديق مىكند آن است كه تمام نشانههايى كه در آنها آمده است بر آن تطبيق مىنمايد.
بنابراين، هم از نظر محتوا و هم از نظر اسناد و مدارك تاريخى نشانههاى حقانيت در آن آشكار است.
سپس هدف نزول قرآن را چنين توضيح مىدهد كه «آن را فرستاديم تا امّ القرى (مكّه) و تمام آنها كه در گرد آن هستند، انذار كنى» و به مسؤوليتها و وظايفشان آگاه سازى (وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها).
اگر به مكّه «امّ القرى» مىگويند به خاطر اين است كه اصل و آغاز پيدايش تمام خشكيهاى روى زمين است در روايات متعددى مىخوانيم، خشكيهاى زمين از زير خانه كعبه گسترده شدند و از آن به نام «دحو الارض» (گسترش زمين) ياد شده است. بنابراين «و من حولها» (كسانى كه پيرامون آن هستند) تمام مردم روى زمين را شامل مىشود.
و در پايان آيه مىگويد: «كسانى كه به روز رستاخيز و حساب پاداش اعمال ايمان دارند به اين كتاب ايمان خواهند آورد و مراقب نمازهاى خود خواهند بود» (وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ).
اهميت نماز-
در آيه فوق از ميان تمام دستورات دينى، تنها اشاره به نماز شده است و همانطور كه مىدانيم نماز مظهر پيوند با خدا و ارتباط با اوست و به همين دليل از همه عبادات برتر و بالاتر است و به عقيده بعضى هنگام نزول اين آيات تنها فريضه اسلامى همين نماز بود.
-
RE: سوره انعام
(آيه 93)
شأن نزول:
اين آيه در مورد شخصى به نام «عبد اللّه بن سعد» كه از كاتبان وحى بود و سپس خيانت كرد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله او را طرد نمود و پس از آن ادعا كرد كه من مىتوانم همانند آيات قرآن بياورم نازل گرديده.
جمعى از مفسران نيز گفتهاند كه آيه يا قسمتى از آن در باره «مسيلمه كذاب» كه از مدعيان دروغين نبوت بود نازل گرديده است.
و در هر حال آيه همانند ساير آيات قرآن كه در شرايط خاصى نازل شده مضمون و محتواى آن كلى و عمومى است و همه مدعيان نبوت و مانند آنها را شامل مىشود.
تفسير:
به دنبال آيات گذشته كه اشاره به گفتار يهود در باره نفى نزول كتاب آسمانى بر هيچ كس نبوده بود، در اين آيه سخن از گناهكاران ديگرى است كه در نقطه مقابل آنها قرار دارند و ادعاى نزول وحى آسمانى بر خود مىكنند، در حالى كه دروغ مىگويند. و در حقيقت به سه دسته از اين گونه افراد در آيه مورد بحث اشاره شده است. نخست مىگويد: «چه كسى ستمكارتر است از كسانى كه بر خدا دروغ مىبندند و آيهاى را تحريف و سخنى از سخنان خدا را تغيير مىدهند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً).
دسته دوم «آنها كه ادعاى نبوت و وحى مىكنند، در حالى كه نه پيامبرند و نه وحى بر آنها نازل شده است» (أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ).
دسته سوم آنها كه به عنوان انكار نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله يا از روى استهزاء «مىگويند ما هم مىتوانيم همانند اين آيات نازل كنيم» در حالى كه دروغ مىگويند و كمترين قدرتى بر اين كار ندارند (وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ).
آرى! همه اينها ستمگرند و كسى ستمكارتر از آنها نيست هم خود گمراهند و هم ديگران را به گمراهى مىكشانند، چه ظلمى از اين بالاتر كه افرادى كه صلاحيت رهبرى ندارند، ادعاى رهبرى كنند آن هم رهبرى الهى و آسمانى.
سپس مجازات دردناك اين گونه افراد را چنين بيان مىكند: «اگر تو اى پيامبر! اين ستمكاران را به هنگامى كه در شدايد مرگ و جان دادن فرو رفتهاند مشاهده كنى، در حالى كه فرشتگان قبض ارواح دست گشودهاند به آنها مىگويند: جان خود را خارج سازيد، خواهى ديد كه وضع آنها بسيار دردناك و اسفبار است» (وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ).
در اين حال فرشتگان عذاب به آنها مىگويند: «امروز گرفتار مجازات خواركنندهاى خواهيد شد به خاطر دو كار: نخست اين كه بر خدا دروغ بستيد و ديگر اين كه در برابر آيات او سر تسليم فرود نياورديد» (الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 94)
شأن نزول:
يكى از مشركان به نام «نضربن حارث» گفت: «لات» و «عزى» (دو بت بزرگ و معروف عرب) در قيامت از من شفاعت خواهند كرد، آيه نازل شد و به او و امثال او پاسخ گفت.
تفسير:
گمشدهها- در آيه گذشته به قسمتى از حالات ظالمان در آستانه مرگ اشاره شد در اين آيه گفتارى كه خداوند به هنگام مرگ يا به هنگام ورود در صحنه قيامت به آنها مىگويد، منعكس شده است.
در آغاز مىفرمايد: «امروز همه به صورت تنها، همان گونه كه روز اول شما را آفريديم، به سوى ما بازگشت نموديد» (وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
«و اموالى كه به شما بخشيده بوديم و تكيه گاه شما در زندگى بود، همه را پشت سر گذارديد» و با دست خالى آمديد (وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ).
همچنين «بتهايى كه آنها را شفيع خود مىپنداشتيد، و شريك در تعيين سرنوشت خود تصور مىكرديد هيچ كدام را با شما نمىبينيم» (وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ). در حقيقت «جمع شما به پراكندگى گراييد و تمام پيوندها از شما بريده شد» (لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ).
«تمام پندارها و تكيهگاههايى كه فكر مىكرديد نابود گشتند و گم شدند» (وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ).
مشركان و بتپرستان عرب روى سه چيز تكيه داشتند: «قبيله و عشيره» كه به آن وابسته بودند، و «اموال و ثروتهايى» كه براى خود گرد آورده بودند، و «بتهايى» كه آنها را شريك خدا در تعيين سرنوشت انسان و شفيع در پيشگاه او مىپنداشتند، در هر يك از سه جمله آيه، به يكى از اين سه موضوع اشاره شده كه چگونه به هنگام مرگ، همه آنها با انسان وداع مىگويند، و او را تك و تنها به خود وامىگذارند.
در آن روز بطور كلى تمام پيوندها و علائق مادى و همه تكيه گاهها و معبودهاى خيالى و ساختگى از او جدا مىشود، او مىماند و اعمالش، و به تعبير قرآن گم مىشوند، يعنى آنچنان حقير و پست و ناشناس خواهند بود كه به چشم نمىآيند!
-
RE: سوره انعام
(آيه 95)- شكافنده صبح! بار ديگر روى سخن را به مشركان كرده و دلايل توحيد را در ضمن عبارات جالب و نمونههاى زندهاى از اسرار مشركان و نظام آفرينش و شگفتيهاى خلقت، شرح مىدهد.
در اين آيه، به سه قسمت از اين شگفتيها كه در زمين است اشاره شده، نخست مىگويد: «خداوند شكافنده دانه و هسته است» (إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى).
جالب اين كه دانه و هسته گياهان غالبا بسيار محكمند، يك نگاه به هسته خرما و ميوههايى مانند هلو و شفتالو و دانههاى محكم بعضى از حبوبات نشان مىدهد كه چگونه آن نطفه حياتى كه در حقيقت نهال و درخت كوچكى است در دژى فوق العاده محكم محاصره شده است، ولى دستگاه آفرينش آنچنان خاصيت تسليم و نرمش به اين دژ نفوذ ناپذير، و آنچنان قدرت و نيرو به آن جوانه بسيار لطيف و ظريفى كه در درون هسته و دانه پرورش مىيابد، مىدهد كه بتواند ديواره آن را بشكافد و از ميان آن قد برافرازد.
به راستى اين حادثه در جهان گياهان حادثه شگرفى است كه قرآن به عنوان يك نشانه توحيد انگشت روى آن گذاشته است.
سپس مىگويد: «موجود زنده را از مرده بيرون مىفرستد، و موجودات مرده را از زنده» (يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ).
و اين يك نظام دائمى و عمومى در جهان آفرينش است مسأله حيات و زندگى موجودات زنده از پيچيدهترين مسائلى است كه هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است پرده از روى اسرار آن بردارد و به مخفيگاه آن گام بگذارد كه چگونه عناصر طبيعى و مواد آلى با يك جهش عظيم، تبديل به يك موجود زنده مىشوند.
لذا مىبينيم قرآن براى اثبات وجود خدا بارها روى اين مسأله تكيه كرده است، و پيامبران بزرگى همچون ابراهيم و موسى در برابر گردنكشانى همچون نمرود و فرعون، به وسيله پديده حيات و حكايت آن از وجود مبدء قادر و حكيم جهان استدلال مىكردند.
و در پايان آيه به عنوان تأكيد و تحكيم مطلب مىفرمايد: «اين است خداى شما و اين است آثار قدرت و علم بىپايان او، با اين حال چگونه از حق منحرف، و به راه باطل كشانده مىشويد» (ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 96)- در اين آيه به سه نعمت از نعمتهاى جوّى و آسمانى اشاره شده است. نخست مىگويد: «خداوند شكافنده صبح است» (فالِقُ الْإِصْباحِ).
قرآن در اينجا روى مسأله صبح تكيه مىكند كه يكى از نعمتهاى بزرگ پروردگار است زيرا مىدانيم اين پديده آسمانى نتيجه وجود جوّ زمين (يعنى قشر ضخيم هوا كه دور تا دور اين كره را پوشانيده) مىباشد، اگر اطراف كره زمين همانند كره ماه جوّى وجود نداشت نه بين الطلوعين و فلق وجود داشت و نه سپيدى آغاز شب و شفق، اما وجود جوّ زمين و فاصلهاى كه در ميان تاريكى شب، و روشنايى روز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد، انسان را تدريجا براى پذيرا شدن هر يك از اين دو پديده متضاد آماده مىسازد، و انتقال از نور به ظلمت و از ظلمت به نور، به صورت تدريجى و ملايم و كاملا مطبوع و قابل تحمل انجام مىگردد.
ولى براى اين كه تصور نشود شكافتن صبح دليل اين است كه تاريكى و ظلمت شب، چيز نامطلوب و يا مجازات و سلب نعمت است بلافاصله مىفرمايد: خداوند «شب را مايه آرامش قرار داد» (وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً).
اين موضوع مسلم است كه انسان در برابر نور و روشنايى تمايل به تلاش و كوشش دارد، جريان خون متوجه سطح بدن مىشود، و تمام سلولها آماده فعاليت مىگردند، و به همين دليل خواب در برابر نور چندان آرامبخش نيست.
ولى هر قدر محيط تاريك بوده باشد خواب عميقتر و آرامبخشتر است، زيرا در تاريكى، خون متوجه درون بدن مىگردد و بطور كلى سلولها در يك آرامى و استراحت فرو مىروند، به همين دليل در جهان طبيعت نه تنها حيوانات، بلكه گياهان نيز به هنگام تاريكى شب به خواب فرو مىروند و با نخستين اشعه صبحگاهان جنب و جوش و فعاليت را شروع مىكنند، به عكس دنياى ماشينى كه شب را تا بعد از نيمه بيدار مىمانند، و روز را تا مدت زيادى بعد از طلوع آفتاب در خواب فرو مىروند، و نشاط و سلامت خود را از دست مىدهند.
سپس اشاره به سومين نعمت و نشانه عظمت خود كرده، مىگويد: «و خورشيد و ماه را وسيله حساب در زندگى شما قرار داد» (وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً).
اين موضوع بسيار جالب توجه است كه ميليونها سال كره زمين به دور خورشيد، و ماه به دور زمين گردش مىكند، و اين گردش به قدرى حساب شده است كه حتى لحظهاى پس و پيش نمىشود، و اين ممكن نيست مگر در سايه يك علم و قدرت بىانتها كه هم طرح آن را بريزد و هم آن را دقيقا اجرا كند.
و لذا در پايان آيه مىگويد: «اين اندازهگيرى خداوندى است كه هم توانا است و هم دانا» (ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 97)- در تعقيب آيه قبل كه اشاره به نظام گردش آفتاب و ماه شده بود، در اينجا به يكى ديگر از نعمتهاى پروردگار اشاره كرده و مىگويد: «او كسى است كه ستارگان را براى شما قرار داد تا در پرتو آنها راه خود را در تاريكى صحرا و دريا، در شبهاى ظلمانى، بيابيد» (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «نشانهها و دلايل خود را براى افرادى كه اهل فكر و فهم و انديشهاند روشن ساختيم» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).
انسان هزاران سال است كه با ستارگان آسمان و نظام آنها آشنا است، لذا براى جهت يابى در سفرهاى دريايى و خشكى بهترين وسيله او، همين ستارگان بودند.
مخصوصا در اقيانوسهاى وسيع كه هيچ نشانهاى براى پيدا كردن راه مقصد در دست نيست و در آن زمان دستگاه قطبنما نيز اختراع نشده بود وسيله مطمئنى جز ستارگان آسمان وجود نداشت، همانها بودند كه ميليونها بشر را از گمراهى و غرقاب نجات مىدادند و به سر منزل مقصود مىرسانيدند.
(آيه 98)- در اين آيه نيز دلايل توحيد و خداشناسى تعقيب شده است، زيرا قرآن براى اين هدف گاهى انسان را در آفاق و جهانهاى دور دست سير مىدهد، و گاهى او را به سير در درون وجود خويش دعوت مىنمايد، نخست مىگويد: «او كسى است كه شما را از يك انسان آفريد» (وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ).
يعنى، شما با اين همه چهرههاى گوناگون، ذوقها و افكار متفاوت، و تنوع وسيع در تمام جنبههاى وجودى، همه از يك فرد آفريده شدهايد، و اين نهايت عظمت خالق و آفريدگار را مىرساند كه چگونه از يك مبدء اين همه چهرههاى متفاوت آفريده است؟
سپس مىفرمايد: «جمعى از افراد بشر مستقر هستند و جمعى مستودع» (فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ).
«مستقرّ» به معنى ناپايدار مىآيد، و «مستودع» به معنى ناپايدار.
احتمال دارد دو تعبير فوق، اشاره به اجزاى اوليه تشكيل دهنده نطفه انسان بوده باشد، زيرا چنانكه مىدانيم نطفه انسان از دو جزء يكى «اوول» (نطفه ماده) و ديگرى «اسپرم» (نطفه نر) تشكيل شده است، نطفه ماده در رحم تقريبا ثابت و مستقر است، ولى نطفههاى نر به صورت جانداران متحرك به سوى او با سرعت حركت مىكنند و نخستين فرد «اسپرم» كه به «اوول» مىرسد با او مىآميزد و بقيه را عقب مىراند و تخمه اولى انسان را تشكيل مىدهد.
در پايان آيه بار ديگر مىگويد: «ما نشانههاى خود را برشمرديم تا آنها كه داراى فهم و دركند بينديشند» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 99)- اين آيه، آخرين آيهاى است كه در اين سلسله بحثها ما را به شگفتيهاى جهان آفرينش، و شناسايى خداوند از طريق آن دعوت مىكند.
در آغاز به يكى از مهمترين و اساسىترين نعمتهاى پروردگار كه مىتوان آن را ريشه و مادر ساير نعمتها دانست اشاره مىكند و آن پيدايش و رشد و نمو گياهان و درختان در پرتو آن است، و مىگويد: «او كسى است كه از آسمان آبى (براى شما) فرستاد» (وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
اين كه مىگويد از طرف آسمان به خاطر آن است كه تمام منابع آب روى زمين اعم از چشمهها و نهرها و قناتها و چاههاى عميق به آب باران منتهى مىگردد لذا كمبود باران در همه آنها اثر مىگذارد و اگر خشكسالى ادامه يابد همگى خشك مىشوند.
سپس به اثر بارز نزول باران اشاره كرده، مىگويد: «به واسطه آن روييدنيها را از همه نوع از زمين خارج ساختيم» (فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَيْءٍ).
جالب اين كه خداوند از يك زمين و يك آب، غذاى مورد نياز همه جانداران را تأمين كرده است و جالبتر اين كه نه تنها گياهان صحرا و خشكيها از بركت آب باران پرورش مىيابند، بلكه گياهان بسيار كوچكى كه در لابلاى امواج آب درياها مىرويند و خوراك عمده ماهيان درياست از پرتو نور آفتاب و دانههاى باران رشد مىكنند، سپس به شرح اين جمله پرداخته و موارد مهمى را از گياهان و درختان كه به وسيله آب باران پرورش مىيابند خاطرنشان مىسازد.
نخست مىگويد: «ما به وسيله آن ساقههاى سبز گياهان و نباتات را از زمين خارج ساختيم» و از دانه كوچك و خشك ساقهاى با طراوت و سرسبز كه لطافت و زيبايى آن چشم را خيره مىكند آفريديم» (فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً).
«و از آن ساقه سبز، دانههاى روى هم چيده شده، (همانند خوشه گندم و ذرت) بيرون آورديم (نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِباً).
«همچنين به وسيله آن از درختان نخل خوشه سر بستهاى بيرون فرستاديم كه پس از شكافته شدن رشتههاى باريك و زيبايى كه دانههاى خرما را بر دوش خود حمل مىكنند و از سنگينى به طرف پايين متمايل مىشوند خارج مىگردد» (وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِيَةٌ). «همچنين باغهايى از انگور و زيتون و انار پرورش داديم» (وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ).
سپس اشاره به يكى ديگر از شاهكارهاى آفرينش در اين درختان كرده مىفرمايد: «هم با يكديگر شباهت دارند و هم ندارند» (مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ).
دو درخت زيتون و انار از نظر شكل ظاهرى و ساختمان شاخهها و برگها شباهت زيادى به هم دارند، در حالى كه از نظر ميوه و طعم و خاصيت آن بسيار با هم متفاوتند.
يكى داراى ماده چربى مؤثر و نيرومند، و ديگرى داراى ماده اسيدى و يا قندى است، كه با يكديگر كاملا متفاوتند، به علاوه اين دو درخت گاهى درست در يك زمين پرورش مىيابند و از يك آب مشروب مىشوند يعنى، هم با يكديگر تفاوت زياد دارند و هم شباهت.
سپس از ميان تمام اعضاى پيكر درخت بحث را روى ميوه برده مىگويد: «نگاهى به ساختمان ميوه آن به هنگامى كه به ثمر مىنشيند و همچنين نگاهى به چگونگى رسيدن ميوهها كنيد كه در اينها نشانههاى روشنى است از قدرت و حكمت خدا براى افرادى كه اهل ايمان هستند» (انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ فِي ذلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).
با توجه به آنچه امروز در گياهشناسى از چگونگى پيدايش ميوهها و رسيدن آنها مىخوانيم نكته اين اهميت خاص كه قرآن براى ميوه قائل شده است روشن مىشود، زيرا پيدايش ميوهها درست همانند تولد فرزند در جهان حيوانات است، نطفههاى نر با وسايل مخصوصى (وزش باد يا حشرات و مانند آنها) از كيسههاى مخصوص جدا مىشوند، و روى قسمت مادگى گياه قرار مىگيرند، پس از انجام عمل لقاح و تركيب شدن با يكديگر، نخستين تخم و بذر تشكيل مىگردد، و در اطرافش انواع مواد غذايى همانند گوشتى آن را دربرمىگيرند.
اين مواد غذايى از نظر ساختمان بسيار متنوع و همچنين از نظر طعم و خواص غذايى و طبى فوق العاده متفاوتند، گاهى يك ميوه (مانند انار و انگور) داراى صدها دانه است كه هر دانهاى از آنها خود جنين و بذر درختى محسوب مىشود و ساختمانى بسيار پيچيده و تو در تو دارد.
اين از يك سو، از سوى ديگر مراحل مختلفى را كه يك ميوه از هنگامى كه نارس است تا موقعى كه كاملا رسيده مىشود، مىپيمايد، بسيار قابل ملاحظه است زيرا لابراتوارهاى درونى ميوه دائما مشغول كارند، و مرتبا تركيب شيميايى آن را تغيير مىدهند، تا هنگامى كه به آخرين مرحله برسد و وضع ساختمان شيميايى آن تثبيت گردد.
هر يك از اين مراحل خود نشانهاى از عظمت و قدرت آفريننده است.
ولى بايد توجه داشت كه به تعبير قرآن تنها افراد با ايمان يعنى افراد حقبين و جستجوگران حقيقت، اين مسائل را مىبينند و گر نه با چشم عناد و لجاج و يا با بىاعتنايى و سهلانگارى ممكن نيست هيچ يك از اين حقايق را ببينيم.
-
RE: سوره انعام
(آيه 100)- خالق همه اشياء اوست! در اين آيه و آيات بعد به گوشهاى از عقايد نادرست و خرافات مشركان و صاحبان مذاهب باطله و جواب منطقى آنها اشاره شده است.
نخست مىگويد: «آنها شريكهايى براى خداوند از جن قائل شدند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ).
سپس به اين پندار خرافى پاسخ گفته و مىگويد: «با اين كه خداوند آنها را (يعنى جن را) آفريده است» (وَ خَلَقَهُمْ).
يعنى، چگونه ممكن است مخلوق كسى شريك او بوده باشد، زيرا شركت نشانه سنخيت و هم افق بودن است در حالى كه مخلوق هرگز در افق خالق نخواهد بود.
خرافه ديگر اين كه «آنها براى خدا پسران و دخترانى از روى نادانى قائل شدند» (وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
و در حقيقت بهترين دليل باطل بودن اين گونه عقايد خرافى همان است كه از جمله «بغير علم» استفاده مىشود، يعنى هيچ گونه دليل و نشانهاى براى اين موهومات در دست نداشتند.
اما اين كه چه طوائفى براى خدا پسرانى قائل بودند، قرآن نام دو طايفه را در آيات ديگر برده است يكى مسيحيان كه عقيده داشتند عيسى پسر خداست و ديگر يهود كه عزيز را فرزند او مىدانستند. ولى از آيه 30 سوره توبه، استفاده مىشود كه اعتقاد به وجود فرزند پسر براى خدا منحصر به مسيحيان و يهود نبوده، بلكه در ميان مذاهب خرافى پيشين نيز وجود داشته است.
اما در مورد اعتقاد به وجود دختران براى خدا، خود قرآن در سوره زخرف، آيه 19 مىفرمايد: «آنها (مشركان) فرشتگان را كه بندگان خدا هستند، دختران قرار دادند».
ولى در پايان اين آيه قلم سرخ بر تمام اين مطالب خرافى و پندارهاى موهوم و بىاساس كشيده و با جمله رسا و بيدار كنندهاى همه اين اباطيل را نفى مىكند و مىگويد: «منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از اين اوصافى كه براى او مىگويند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 101)- در اين آيه به پاسخ اين عقايد خرافى پرداخته نخست مىگويد:
«خداوند كسى است كه آسمانها و زمين را ابداع و ايجاد كرد» (بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«بديع» به معنى وجود آورنده چيزى بدون سابقه است يعنى، خداوند آسمان و زمين را بدون هيچ ماده و يا طرح و نقشه قبلى ايجاد كرده است.
به علاوه «چگونه ممكن است او فرزندى داشته باشد در حالى كه همسرى ندارد» (أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ).
اصولا چه نيازى به همسر دارد، وانگهى چه كسى ممكن است همسر او باشد با اين كه همه مخلوق او هستند.
بار ديگر مقام خالقيت او را نسبت به همه چيز و همه كس و احاطه علمى او را نسبت به تمام آنها تأكيد كرده، مىگويد: «همه چيز را آفريد و او به هر چيزى داناست» (وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ).
(آيه 102)- در اين آيه پس از ذكر خالقيت، نسبت به همه چيز و ابداع و ايجاد آسمانها و زمين و منزه بودن او از عوارض جسم و جسمانى و همسر و فرزند و احاطه علمى او به هر كار و هر چيز، چنين نتيجه مىگيرد: «خداوند و پروردگار شما چنين كسى است (و چون هيچ كس داراى چنين صفات نيست) هيچ كس غير او نيز شايسته عبوديت نخواهد بود، پروردگار اوست و آفريدگار هم اوست (بنابراين معبود هم تنها او مىتواند باشد) پس او را بپرستيد» (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ).
و در پايان آيه براى اين كه هر گونه اميدى را به غير خدا قطع كند و ريشه هر گونه شرك و بطور كلى تكيه به غير خدا را بسوزاند، مىگويد: «حافظ و نگهبان و مدبر همه چيز اوست» (وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 103)- در آيه براى اثبات حاكميت و نگاهبانى او نسبت به همه چيز و همچنين براى اثبات تفاوت او با همه موجودات مىگويد: «چشمها او را نمىبينند، اما او همه چشمها را ادراك مىكند و او بخشنده انواع نعمتها و با خبر از تمام ريزهكاريها و آگاه از همه چيز است» مصالح بندگان را مىداند و از نيازهاى آنها باخبر است و به مقتضاى لطفش با آنها رفتار مىكند (لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ).
در حقيقت كسى كه مىخواهد حافظ و مربى و پناهگاه همه چيز باشد بايد اين صفات را دارا باشد.
چشمها، خدا را نمىبيند!
دلايل عقلى گواهى مىدهد كه خداوند هرگز با چشم ديده نخواهد شد، زيرا چشم تنها اجسام يا صحيحتر بعضى از كيفيات آنها را مىبيند و چيزى كه جسم نيست و كيفيت جسم هم نمىباشد، هرگز با چشم مشاهده نخواهد شد و به تعبير ديگر، اگر چيزى با چشم ديده شود، حتما بايد داراى مكان و جهت و ماده باشد، در حالى كه او برتر از همه اينهاست، او وجودى است نامحدود و به همين دليل بالاتر از جهان ماده است، زيرا در جهان ماده همه چيز محدود است.
(آيه 104)- وظيفه تو اجبار كردن نيست! از اين به بعد قرآن يك نوع خلاصه و نتيجه گيرى از آيات گذشته مىكند، نخست مىگويد: «دلايل و نشانههاى روشن در زمينه توحيد و خداشناسى و نفى هرگونه شرك كه مايه بصيرت و بينايى است براى شما آمد» (قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ).
سپس براى اين كه روشن سازد اين دلايل به قدر كافى حقيقت را آشكار مىسازد و جنبه منطقى دارد، مىگويد: «آنهايى كه به وسيله اين دلايل چهره حقيقت را بنگرند به سود خود گام برداشتهاند، و آنها كه همچون نابينايان از مشاهده آن خود را محروم سازند به زيان خود عمل كردهاند» (فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها).
و در پايان آيه از زبان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مىگويد: «من نگاهبان و حافظ شما نيستم» (وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 105)- در اين آيه براى تأكيد اين موضوع كه تصميم نهايى در انتخاب راه حق و باطل با خود مردم است، مىگويد: «اين چنين ما آيات و دلايل را در شكلهاى گوناگون و قيافههاى مختلف بيان كرديم» (وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ).
ولى جمعى به مخالفت برخاستند و بدون مطالعه و هيچ گونه دليل، گفتند:
«اين درسها را از ديگران (از يهود و نصارى و كتابهاى آنها) فرا گرفتهاى» (وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ). ولى «هدف ما اين است كه آن را براى كسانى كه علم و آگاهى دارند روشن سازيم» (وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).
(آيه 106)- در اينجا وظيفه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را در برابر لجاجتها و كينهتوزيها و تهمتهاى مخالفان، مشخص ساخته، مىگويد: «وظيفه تو آن است كه از آنچه از طرف پروردگار بر تو وحى مىشود، پيروى كنى، خدايى كه هيچ معبودى جز او نيست» (اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
و نيز «وظيفه تو اين است كه به مشركان و نسبتهاى ناروا و سخنان بىاساس آنها اعتنا نكنى» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ).
در حقيقت اين آيه يك نوع دلدارى و تقويت روحيه نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است، كه در برابر اين گونه مخالفان در عزم راسخ و آهنينش كمترين سستى حاصل نشود.
(آيه 107)- در اين آيه، بار ديگر اين حقيقت را تأييد مىكند كه خداوند نمىخواهد آنها را به اجبار وادار به ايمان سازد و «اگر مىخواست همگى ايمان مىآوردند و هيچ كس مشرك نمىشد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا).
همچنين تأكيد مىكند: «و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار نداديم» (وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً). همانطور كه «تو وظيفه ندارى آنها را به اجبار (به ايمان) دعوت كنى» (وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ).
لحن اين آيات از اين نظر بسيار قابل ملاحظه است كه ايمان به خدا و مبانى اسلام هيچ گونه جنبه تحميلى نمىتواند داشته باشد، بلكه از طريق منطق و استدلال و نفوذ در فكر و روح افراد بايد پيشروى كند، زيرا ايمان اجبارى ارزشى ندارد، مهم اين است كه مردم حقايق را درك كنند و با اراده و اختيار خويش آن را بپذيرند.
-
RE: سوره انعام
(آيه 108)- به دنبال بحثى كه در باره منطقى بودن تعليمات اسلام و لزوم دعوت از راه استدلال، نه از راه اجبار، در آيات قبل گذشت، در اين آيه تأكيد مىكند كه «هيچ گاه بتها و معبودهاى مشركان را دشنام ندهيد، زيرا اين عمل سبب مىشود كه آنها نيز نسبت به ساحت قدس خداوند همين كار را از روى ظلم و ستم و جهل و نادانى انجام دهند» (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ).
بطورى كه از بعضى روايات استفاده مىشود، جمعى از مؤمنان بر اثر ناراحتى شديد كه از مسأله بتپرستى داشتند، گاهى بتهاى مشركان را به باد ناسزا گرفته و به آنها دشنام مىدادند، قرآن صريحا از اين موضوع، نهى كرد و رعايت اصول ادب و عفت و نزاكت در بيان را، حتى در برابر خرافىترين و بدترين اديان، لازم مىشمرد. زيرا با دشنام و ناسزا نمىتوان كسى را از مسير غلط باز داشت چرا كه هر گروه و ملتى نسبت به عقايد و اعمال خود، تعصب دارد، همانطور كه قرآن در جمله بعد مىگويد: «ما اين چنين براى هر جمعيتى عملشان را زينت داديم» (كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «بازگشت همه آنها به سوى خداست، و به آنها خبر مىدهد كه چه اعمالى انجام دادهاند» (ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).
(آيه 109)
شأن نزول:
نقل كردهاند كه: عدهاى از قريش خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و گفتند: تو براى موسى و عيسى، خارق عادات و معجزات مهمى نقل مىكنى، و همچنين در باره انبياى ديگر، تو نيز امثال اين كارها را براى ما انجام ده تا ما ايمان آوريم، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: مايليد براى شما چه كار كنم؟ گفتند: از خدا بخواه كوه صفا را تبديل به طلا كند، و بعضى از مردگان پيشين ما زنده شوند و از آنها در باره حقانيت دعوت تو سؤال كنيم، و نيز فرشتگان را به ما نشان بده كه در باره تو گواهى دهند، و يا خداوند و فرشتگان را دسته جمعى با خود بياور!.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اگر بعضى از اين كارها را بجا بياورم ايمان مىآوريد؟ گفتند: به خدا سوگند چنين خواهيم كرد، همين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آماده دعا كردن شد، كه بعضى از اين پيشنهادها را از خدا بخواهد (زيرا بعضى از آنها نامعقول و محال بود) پيك وحى خدا نازل شد، چنين پيام آورد كه اگر بخواهى دعوت تو اجابت مىشود، ولى در اين صورت (چون از هر نظر اتمام حجت خواهد شد و موضوع جنبه حسّى و شهود به خود خواهد گرفت) اگر ايمان نياورند همگى سخت كيفر مىبينند (و نابود خواهند شد) اما اگر به خواسته آنها ترتيب اثر داده نشود و آنها را به حال خود واگذارى، ممكن است بعضى از آنها در آينده توبه كنند و راه حق را پيش گيرند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پذيرفت و آيه نازل گرديد.
تفسير:
در آيات گذشته دلايل منطقى متعددى در زمينه توحيد، ذكر شد كه براى اثبات يگانگى خدا و نفى شرك و بتپرستى كافى بود، اما با اين حال جمعى از مشركان لجوج و متعصب، تسليم نشدند و شروع به بهانهجويى كردند.
قرآن در اين آيه وضع آنها را چنين نقل مىكند: «با نهايت اصرار سوگند ياد كردند كه اگر معجزهاى براى آنها بيايد ايمان خواهند آورد» (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِها).
قرآن در پاسخ آنها دو حقيقت را بازگو مىكند: نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اعلام مىكند كه به آنها بگويد اين كار در اختيار من نيست كه هر پيشنهادى بكنيد انجام دهم، «بگو: معجزات تنها از ناحيه خداست و به فرمان اوست» (قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ).
سپس روى سخن را به مسلمانان سادهدلى كه تحت تأثير سوگندهاى غليظ و شديد مشركان قرار گرفته بودند كرده، مىگويد: «شما نمىدانيد كه اينها دروغ مىگويند و اگر اين معجزات و نشانههاى مورد درخواست آنها انجام شود باز ايمان نخواهند آورد» (وَ ما يُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا يُؤْمِنُونَ).
صحنههاى مختلف برخورد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با آنها نيز گواه اين حقيقت است كه اين دسته در جستجوى حق نبودند، بلكه هدفشان اين بود كه با بهانهجوييها مردم را سرگرم ساخته و بذر شك و ترديد در دلها بپاشند.
-
RE: سوره انعام
(آيه 110)- در اين آيه علت لجاجت آنها چنين توضيح داده شده است كه آنها بر اثر اصرار در كجروى و تعصبهاى جاهلانه و عدم تسليم در مقابل حق، درك و ديد سالم را از دست دادهاند، و گيج و گمراه در سرگردانى به سر مىبرند، و چنين مىگويد: «ما دلها و چشمهاى آنها را وارونه و دگرگون مىنماييم، آنچنان كه در آغاز و ابتداى دعوت ايمان نياوردند» (وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ كَما لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «ما آنها را در حال طغيان و سركشى به حال خود وا مىگذاريم تا سرگردان شوند» (وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ).
آغاز جزء هشتم قرآن مجيد
ادامه سوره أنعام
(آيه 111)- چرا افراد لجوج به راه نمىآيند؟ اين آيه با آيات قبل مربوط است، هدف اين چند آيه اين است كه روشن سازد جمعى از تقاضا كنندگان معجزات عجيب و غريب در تقاضاهاى خود صادق نيستند و هدفشان پذيرش حق نمىباشد، لذا بعضى از خواستههاى آنها (مثل آمدن خدا در برابر آنان!) اصولا محال است.
قرآن در اين آيه با صراحت مىگويد: «اگر ما (آنطور كه درخواست كرده بودند) فرشتگان را بر آنها نازل مىكرديم و مردگان مىآمدند و با آنها سخن مىگفتند و خلاصه هر چه مىخواستند در برابر آنها گرد مىآورديم، باز ايمان نمىآوردند» (وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتى وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلًا ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا).
سپس براى تأكيد مطلب مىفرمايد: «تنها در يك صورت ممكن است ايمان بياورند و آن اين كه خداوند با مشيت اجبارى خود آنها را وادار به قبول ايمان كند» (إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ). و بديهى است كه اين گونه ايمان هيچ فايده تربيتى و اثر تكاملى نخواهد داشت.
و در پايان آيه اضافه مىكند كه «بيشتر آنها جاهل و بىخبرند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 112)- در آيات قبل گفتيم وجود دشمنان سرسخت و لجوج در برابر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله منحصر به او نبود در اين آيه مىفرمايد: «اين چنين در برابر هر پيامبرى دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم» (وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ).
و كار آنها اين بوده كه «سخنان فريبندهاى براى اغفال يكديگر بطور اسرار آميز و احيانا در گوشى به هم مىگفتند» (يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً).
ولى اشتباه نشود «اگر خداوند مىخواست مىتوانست به اجبار جلو همه آنها را بگيرد» (وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ).
ولى خداوند اين كار را نكرد، زيرا مىخواست مردم آزاد باشند تا ميدانى براى آزمايش و تكامل و پرورش آنها وجود داشته باشد.
لذا در پايان آيه به پيامبرش دستور مىدهد كه به هيچ وجه به اين گونه شيطنتها اعتنا نكند «و آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذارد» (فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ).
(آيه 113)- در اين آيه نتيجه تلقينات و تبليغات فريبنده شياطين را چنين بازگو مىكند كه: «سر انجام كار آنها اين خواهد شد كه افراد بىايمان يعنى آنها كه به روز رستاخيز عقيده ندارند به سخنان آنها گوش فرا دهند و دلهايشان به آن متمايل گردد» (وَ لِتَصْغى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ).
سپس مىفرمايد: «سر انجام اين تمايل، رضايت كامل به برنامههاى شيطانى خواهد شد» (وَ لِيَرْضَوْهُ).
و پايان همه آنها ارتكاب انواع گناهان و اعمال زشت و ناپسند خواهد بود «و هر گناهى كه بخواهند انجام دهند» (وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 114)- اين آيه در حقيقت نتيجه آيات قبل است، و مىگويد: با اين همه آيات روشنى كه در زمينه توحيد گذشت چه كسى را بايد به داورى پذيرفت؟
«آيا غير خدا را به داورى بپذيرم» (أَ فَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَماً).
«با اين كه اوست كه اين كتاب بزرگ آسمانى را كه تمام نيازمنديهاى تربيتى انسان در آن آمده و ميان حق و باطل، نور و ظلمت، كفر و ايمان، جدايى افكنده به سوى شما نازل كرده است» (وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلًا).
سپس مىگويد: نه تنها تو و مسلمانان مىدانيد كه اين كتاب از طرف خدا است بلكه «اهل كتاب (يهود و نصارى) كه نشانههاى اين كتاب آسمانى را در كتب خود ديدهاند مىدانند از سوى پروردگار تو به حق نازل شده است» (وَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ).
بنابراين، جاى هيچ گونه شك و ترديدى در آن نيست «و تو اى پيامبر هرگز در آن ترديد مكن» (فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ).
(آيه 115)- در اين آيه مىفرمايد: «كلام پروردگار تو با صدق و عدل تكميل شد و هيچ كس قادر نيست كلمات او را دگرگون سازد و او شنونده و داناست» (وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
منظور از «كلمه» در آيه فوق، قرآن است زيرا در آيات قبل نيز سخن از «قرآن» در ميان بوده است.
در حقيقت آيه مىگويد: به هيچ وجه قرآن جاى ترديد و شك نيست، زيرا از هر نظر كامل و بىعيب است، تواريخ و اخبار آن، همه صدق و احكام و قوانين آن همه عدل است.
بعضى از مفسران با اين آيه استدلال بر عدم امكان راه يافتن تحريف در قرآن كردهاند، زيرا جمله «لا مبدّل لكلماته» اشاره به اين است كه هيچ كس نمىتواند تغيير و تبديلى نه از نظر لفظ و نه از نظر اخبار و نه از نظر احكام در قرآن ايجاد كند، و هميشه اين كتاب آسمانى كه بايد تا آخر دنيا راهنماى جهانيان باشد از دستبرد خائنان و تحريف كنندگان مصون و محفوظ خواهد بود.
-
RE: سوره انعام
(آيه 116)- مىدانيم آيات اين سوره در مكّه نازل شد و در آن زمان مسلمانان شديدا در اقليت بودند، گاهى اقليت آنها و اكثريت قاطع بتپرستان و مخالفان اسلام، ممكن بود اين توهم را براى بعضى ايجاد كند كه اگر آيين آنها باطل و بىاساس است چرا اين همه پيرو دارد و اگر ما بر حقيم چرا اين قدر كم هستيم؟! در اين آيه براى دفع اين توهم پيامبر خود را مخاطب ساخته، مىگويد: «اگر از اكثر مردمى كه در روى زمين هستند پيروى كنى تو را از راه حق گمراه و منحرف خواهند ساخت»! (وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).
در جمله بعد دليل اين موضوع را بيان مىكند و مىگويد: «علت آن اين است كه آنها بر اساس منطق و فكر صحيح كار نمىكنند «راهنماى آنها يك مشت گمانهاى آلوده به هوى و هوس و يك مشت دروغ و فريب و تخمين است» (إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ).
(آيه 117)- از آنجا كه مفهوم آيه قبل اين است كه اكثريت به تنهايى نمىتواند راه حق را نشان دهد نتيجه آن، اين مىشود كه راه حق را تنها بايد از خداوند گرفت هر چند طرفداران راه حق در اقليت بوده باشند.
لذا در اين آيه دليل اين موضوع را روشن مىسازد كه: «پروردگارت كه از همه چيز باخبر و آگاه است و در علم بىپايان او كمترين اشتباه راه ندارد، بهتر مىداند راه ضلالت و هدايت كدام است و گمراهان و هدايت يافتگان را بهتر مىشناسد» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ).
(آيه 118)- تمام آثار شرك بايد برچيده شود! در آيات گذشته با بيانات گوناگونى حقيقت توحيد، اثبات و بطلان شرك و بتپرستى آشكار گرديد.
يكى از نتايج اين مسأله آن است كه مسلمانان بايد از خوردن گوشت حيواناتى كه به نام «بتها» ذبح مىشد خوددارى كنند، و تنها از گوشت حيواناتى كه به نام خدا ذبح مىگرديد استفاده نمايد، لذا نخست مىگويد: «از چيزهايى بخوريد كه نام خدا بر آن برده شده است، اگر به آياتش ايمان داريد» (فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآياتِهِ مُؤْمِنِينَ).
يعنى، ايمان تنها ادّعا و گفتار و عقيده نيست بلكه بايد در لابلاى عمل نيز آشكار گردد. كسى كه به خداى يكتا ايمان دارد تنها از اين گوشتها مىخورد.
-
RE: سوره انعام
(آيه 119)- در اين آيه همين موضوع به عبارت ديگرى كه توأم با استدلال بيشترى است آمده، مىفرمايد: «چرا از حيواناتى نمىخوريد كه نام خدا بر آنها گفته شده؟ در حالى كه آنچه را بر شما حرام است خداوند شرح داده است» (وَ ما لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ).
سپس يك صورت را استثناء نموده، و مىگويد: «مگر در صورتى كه ناچار شويد» (إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ).
خواه اين اضطرار بخاطر گرفتارى در بيابان و گرسنگى شديد بوده باشد و يا گرفتار شدن در چنگال مشركان و اجبار كردن آنها به اين موضوع.
بعد اضافه مىكند كه «بسيارى از مردم، ديگران را از روى جهل و نادانى و هوى و هوسها گمراه مىسازند» (وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
در پايان آيه مىفرمايد: «پروردگار تو نسبت به آنها كه تجاوزكارند آگاهتر است» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ).
همانها كه با دلايل واهى نه تنها از راه حق منحرف مىشوند بلكه سعى دارند ديگران را نيز منحرف سازند.
(آيه 120)- و از آنجا كه ممكن است بعضى اين كار حرام را در پنهانى مرتكب شوند در تعقيب آن، در اين آيه به عنوان يك قانون كلى مىگويد: «گناه آشكار و پنهان را رها سازيد» (وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ).
مىگويند: در زمان جاهليت عدهاى عقيده داشتند كه عمل منافى عفت (زنا) اگر در پنهانى باشد عيبى ندارد تنها اگر آشكارا باشد گناه است! هم اكنون نيز عملا عدهاى اين منطق جاهلى را پذيرفته و تنها از گناهان آشكار وحشت دارند، اما گناهان پنهانى را بدون احساس ناراحتى مرتكب مىشوند! آيه فوق به شدت اين منطق را محكوم مىسازد.
سپس به عنوان يادآورى و تهديد گناهكاران به سرنوشت شومى كه در انتظار آنهاست چنين مىگويد: «آنها كه تحصيل گناه كنند به زودى تكفير اعمال خود را خواهند ديد» (إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 121)- در آيات گذشته روى جنبه مثبت مسأله، يعنى خوردن از گوشتهاى حلال تكيه شده بود، ولى در اين آيه- براى تأكيد هر چه بيشتر- روى جنبه منفى و مفهوم آن تكيه نموده و مىگويد: «از گوشتهايى كه نام خدا به هنگام ذبح بر آنها برده نشده است نخوريد» (وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ).
سپس با يك جمله كوتاه مجددا اين عمل را محكوم كرده مىگويد: «اين كار فسق و گناه و خروج از راه و رسم بندگى و اطاعت فرمان خداست» (وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ).
و براى اين كه بعضى از مسلمانان ساده دل تحت تأثير وسوسههاى شيطانى آنها قرار نگيرند اضافه مىكند: «شياطين مطالب وسوسه انگيزى بطور مخفيانه به دوستان خود القا مىكنند، تا با شما به مجادله برخيزند» (وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ).
ولى به هوش باشيد «اگر تسليم وسوسههاى آنها شويد، شما هم در صف مشركان قرار خواهيد گرفت» (وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ).
اين مجادله و وسوسه شايد اشاره به همان منطقى باشد كه مشركان به يكديگر القا مىكردند (و بعضى گفتهاند مشركان عرب آن را از مجوسيان آموخته بودند) كه اگر ما گوشت حيوان مرده را مىخوريم به خاطر آن است كه خدا آن را كشته يعنى نخوردن مردار يك نوع بىاعتنايى به كار خداست! غافل از آن كه آنچه به مرگ طبيعى مىميرد علاوه بر اين كه غالبا بيمار است، سر بريده نيست و خونهاى كثيف در لابلاى گوشتهاى آن مىماند و فاسد مىشود و گوشت را هم آلوده و فاسد مىكند.
-
RE: سوره انعام
(آيه 122)
شأن نزول:
نقل شده است: «أبو جهل» كه از دشمنان سرسخت اسلام و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود روزى سخت آن حضرت را آزاد داد، «حمزه» عموى شجاع پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه تا آن روز اسلام را نپذيرفته بود و همچنان در باره آيين او مطالعه و انديشه مىكرد، و در آن روز از جريان كار أبو جهل و برادرزاده خويش باخبر شد، سخت برآشفت و يكسره به سراغ أبو جهل رفت و چنان بر سر- يا بينى او- كوفت كه خون جارى شد، ولى أبو جهل با تمام نفوذى كه داشت، به ملاحظه شجاعت فوق العاده حمزه از نشان دادن عكس العمل خوددارى كرد.
سپس حمزه به سراغ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و اسلام را پذيرفت و تا واپسين دم عمر، از اين آيين آسمانى دفاع مىكرد.
آيه در باره اين حادثه نازل گرديد و وضع ايمان حمزه و پافشارى أبو جهل را در كفر و فساد مشخص ساخت.
از بعضى روايات نيز استفاده مىشود كه آيه در مورد ايمان آوردن عمار ياسر و اصرار أبو جهل در كفر نازل گرديده است.
تفسير:
ايمان و روشن بينى- ارتباط اين آيه و آيه بعد با آيات قبل از اين نظر است كه در آيات گذشته اشاره به دو دسته مؤمن خالص و كافر لجوج شده بود، در اينجا نيز با ذكر دو مثال جالب و روشن وضع اين دو طايفه مجسم گرديده است.
نخست اين كه افرادى را كه در گمراهى بودند، سپس با پذيرش حق و ايمان تغيير مسير دادهاند تشبيه به مردهاى مىكند كه به اراده و فرمان خدا زنده شده است (أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ).
ايمان افراد را دگرگون مىسازد و در سراسر زندگى آنها اثر مىگذارد و آثار حيات را در تمام شؤون آنها آشكار مىنمايد.
سپس مىگويد: «ما براى چنين افراد نورى قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه بروند» (وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ).
منظور از اين «نور» تنها قرآن و تعليمات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيست، بلكه علاوه بر اين، ايمان به خدا، بينش و درك تازهاى به انسان مىبخشد افق ديد او را از زندگى محدود مادى و چهار ديوار عالم ماده فراتر برده و در عالمى فوق العاده وسيع فرو مىبرد.
در پرتو اين نور مىتواند راه زندگى خود را در ميان مردم پيدا كند، و از بسيارى اشتباهات كه ديگران به خاطر آز و طمع، و به علت تفكر محدود مادى، و يا غلبه خودخواهى و هوى و هوس، گرفتار آن مىشوند مصون و محفوظ بماند.
و اين كه در روايات اسلامى مىخوانيم: المؤمن ينظر بنور اللّه «انسان با ايمان با نور خدا نگاه مىكند» اشاره به همين حقيقت است.
سپس چنين فرد زنده و فعال و نورانى و مؤثرى را با افراد بىايمان لجوج مقايسه كرده، مىگويد: «آيا چنين كسى همانند شخصى است كه در امواج ظلمتها و تاريكيها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمىگردد»؟! (كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها).
از هستى و وجود اين گونه افراد در حقيقت چيزى جز يك شبح، يك قالب، يك مثال و يك مجسمه باقى مانده است، هيكلى دارند بىروح و مغز و فكرى از كار افتاده! و در پايان آيه اشاره به علت اين سرنوشت شوم كرده، مىگويد: «اين چنين اعمال كافران در نظرشان جلوه داده شده است» (كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 123)- و از آنجا كه قهرمان اين ماجرا در جهت نفى «ابو جهل» بود، و او از سردمداران مشركان مكّه و قريش محسوب مىشد در اين آيه اشاره به وضع اين رهبران گمراه و زعماى كفر و فساد كرده مىفرمايد: «اين چنين قرار داديم در هر شهر و آبادى بزرگانى را كه طريق گناه پيش گرفتند و با مكر و فريب و نيرنگ مردم را از راه منحرف ساختند» (وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِمِيها لِيَمْكُرُوا فِيها).
يعنى، سر انجام نافرمانى و گناه فراوان اين شد كه رهزن راه حق شدند و بندگان خدا را از راه منحرف ساختند.
و در پايان آيه مىگويد: «آنها جز به خودشان نيرنگ نمىزنند ولى نمىفهمند و متوجه نيستند» (وَ ما يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ).
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه مفاسد و بدبختيهايى كه دامن اجتماعات را مىگيرد از بزرگترها و سردمداران اقوام سر چشمه مىگيرد و آنها هستند كه با انواع حيله و نيرنگ راه خدا را دگرگون ساخته و چهره حق را بر مردم مىپوشانند.
(آيه 124)
شأن نزول:
نقل شده كه: اين آيه در باره وليد بن مغيره (كه از سران معروف بتپرستان بود و به اصطلاح مغز متفكر آنها محسوب مىشد) نازل گرديده است، او به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگفت: اگر نبوت راست باشد من به احراز اين مقام از تو سزاوارترم، زيرا هم سنّم از تو بيشتر است و هم مالم!
تفسير:
انتخاب پيامبر به دست خداست- در اين آيه اشارهاى كوتاه و پرمعنى به طرز تفكّر و ادعاهاى مضحك اين سردمداران باطل و «اكابر مجرميها» كرده مىگويد: «هنگامى كه آيهاى از طرف خدا براى هدايت آنها فرستاده مىشد مىگفتند: ما هرگز ايمان نمىآوريم، مگر اين كه به ما نيز همان مقامات و آياتى كه به فرستادگان خدا اعطا شده است داده شود» (وَ إِذا جاءَتْهُمْ آيَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ).
قرآن پاسخ روشنى به آنها مىدهد و مىگويد لازم نيست شما به خدا درس بدهيد كه چگونه پيامبران و رسولان خويش را اعزام دارد و از ميان چه افرادى انتخاب كند! زيرا «خداوند از همه بهتر مىداند رسالت خود را در كجا قرار دهد» (اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ).
روشن است رسالت نه ارتباطى به سن و مال دارد و نه به موقعيت قبايل، بلكه شرط آن قبل از هر چيز آمادگى روحى، پاكى ضمير، سجاياى اصيل انسانى، فكر بلند و انديشه قوى، و بالاخره تقوى و پرهيزكارى فوق العادهاى در مرحله عصمت است، و وجود اين صفات مخصوصا آمادگى براى مقام عصمت چيزى است كه جز خدا نمىداند، و چقدر فرق است ميان اين شرايط و ميان آنچه آنها فكر مىكردند.
جانشين پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز تمام صفات و برنامههاى او را، به جز وحى و تشريع، دارد يعنى هم حافظ شرع و شريعت است و هم پاسدار مكتب و قوانين او و هم رهبر معنوى و مادى مردم، لذا بايد او هم داراى مقام عصمت و مصونيت از خطا و گناه باشد تا بتواند رسالت خويش را به ثمر برساند و رهبرى مطاع و سرمشقى مورد اعتماد گردد.
و به همين دليل انتخاب او نيز به دست خداست نه از طريق انتخاب مردم و شورى و خدا مىداند اين مقام را در چه جايى قرار دهد نه خلق خدا! و در آخر آيه سرنوشتى را كه در انتظار اين گونه مجرمان و رهبران پر ادعاى باطل است بيان كرده، مىگويد: «به زودى اين گنهكاران به خاطر مكر و فريبى كه براى گمراه ساختن مردم به كار زدند، گرفتار كوچكى و حقارت در پيشگاه خدا و عذاب شديد خواهند شد» (سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما كانُوا يَمْكُرُونَ).
اين خودخواهان مىخواستند با كارهاى خلاف خود موقعيت و بزرگى خويش را حفظ كنند، ولى خدا آنها را آنچنان «تحقير» خواهد كرد كه دردناكترين شكنجههاى روحى را احساس كنند.
-
RE: سوره انعام
(آيه 125)- امدادهاى الهى! در تعقيب آيات گذشته كه در زمينه مؤمنان راستين و كافران لجوج، بحث مىكرد در اينجا مواهب بزرگى را كه در انتظار دسته اول، و بىتوفيقيهايى را كه دامنگير دسته دوم مىشود شرح مىدهد.
نخست مىگويد: «هر كس را خدا بخواهد هدايت كند سينهاش را براى پذيرش حق گشاده مىسازد و آن كس را كه بخواهد گمراه سازد سينهاش را آن چنان تنگ و محدود مىكند كه گويا مىخواهد به آسمان بالا رود» (فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ).
و براى تأكيد اين موضوع اضافه مىكند: «خداوند اين چنين، پليدى و رجس را، بر افراد بىايمان قرار مىدهد» و سراپاى آنها را نكبت و سلب توفيق فرا خواهد گرفت (كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ).
كرارا گفتهايم كه منظور از «هدايت» و «اضلال» الهى فراهم ساختن يا از ميان بردن مقدمات هدايت در مورد كسانى است كه آمادگى و عدم آمادگى خود را براى پذيرش حق با اعمال و كردار خويش اثبات كردهاند.
(آيه 126)- در اين آيه به عنوان تأكيد بحث گذشته مىگويد: «اين مطلب (كه مددهاى الهى شامل حال حق طلبان مىگردد و سلب موفقيت به سراغ دشمنان حق مىرود) يك سنت مستقيم و ثابت و دگرگونىناپذير الهى است» (وَ هذا صِراط رَبِّكَ مُسْتَقِيماً).
در پايان آيه باز تأكيد مىكند كه: «ما نشانهها و آيات خود را براى آنها كه دلى پذيرا و گوشى شنوا دارند شرح داديم» (قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 127)- در اين آيه دو قسمت از بزرگترين موهبتهايى را كه به افراد بيدار و حقطلب مىدهد بيان مىكند، نخست اين كه: «براى آنها خانه امن و امان نزد پروردگارشان است» (لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ). و ديگر اين كه: «ولى و سرپرست و حافظ و ناصر آنها خداست» (وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ). «و تمام اينها به خاطر اعمال نيكى است كه انجام مىدادند» (بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).
چه افتخارى از اين بالاتر كه سرپرستى و كفالت امور انسان را خداوند بر عهده گيرد و او حافظ و يار و ياورش باشد.
و چه موهبتى از اين عظيمتر كه «دار السّلام» يعنى محلى كه در آن نه جنگ است نه خونريزى، نه خشونت است و نه رقابتهاى كشنده و طاقتفرسا، نه تصادم منافع است و نه دروغ و افترا و تهمت و حسد و كينه و نه غم و اندوه، كه از هر نظر قرين آرامش است، در انتظار انسان باشد.
(آيه 128)- در اين آيه مجددا قرآن به سرنوشت مجرمان گمراه و گمراهكننده باز مىگردد و بحثهاى آيات گذشته را با آن تكميل مىكند.
آنها را به ياد روزى مىاندازد كه رو در روى شياطينى كه از آنها الهام گرفتهاند مىايستند و از اين پيروان و آن پيشوايان سؤال مىشود.
نخست مىگويد: «آن روز كه خداوند همه را جمع و محشور مىسازد، ابتدا مىگويد: اى جمعيت جن و شياطين اغواگر! شما افراد زيادى از انسانها را گمراه ساختيد» (وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ).
منظور از كلمه «جن» در اينجا همان شياطين است، زيرا جن در اصل به معنى هر موجود ناپيدا مىباشد و در آيه 50 سوره كهف در باره رئيس شياطين «ابليس» مىخوانيم: كانَ مِنَ الْجِنِّ يعنى او از جن بود.
اما شياطين اغواگر گويا در برابر اين سخن پاسخى ندارند و سكوت مىكنند، ولى «پيروان آنها از بشر چنين مىگويند: پروردگارا! آنها از ما بهره گرفتند و ما هم از آنها، تا زمانى كه اجل ما پايان گرفت» (وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنا).
منظور از «اجل» در اين آيه پايان زندگى است، زيرا اجل به اين معنى در بسيارى از آيات قرآن به كار رفته است.
اما خداوند همه اين پيشوايان و پيروان مفسد و فاسد را مخاطب ساخته مىگويد: «جايگاه همه شما آتش است و جاودانه در آن خواهيد ماند مگر آنچه خدا بخواهد» (قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدِينَ فِيها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «پروردگار تو حكيم و داناست» (إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ).
هم كيفرش روى حساب است و هم عفو و بخشش، و به خوبى از موارد آنها آگاه مىباشد.
-
RE: سوره انعام
(آيه 129)- در اين آيه اشاره به يك قانون هميشگى الهى در مورد اين گونه اشخاص كرده مىگويد: ستمگران و طاغيان در اين دنيا حامى و پشتيبان يكديگر و رهبر و راهنماى هم بودند و در مسيرهاى غلط همكارى نزديك داشتند «همان طور كه در جهان ديگر نيز آنها را به يكديگر وامىگذاريم و اين به خاطر اعمالى است كه در اين جهان انجام دادند» (وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ).
تعبير «بما كانوا يكسبون» نشان مىدهد كه اين سيه روزى و بدبختى به خاطر اعمال خودشان است و اين يك سنت الهى و قانون آفرينش است كه رهسپران راههاى تاريك جز سقوط در چاه و درّه بدبختى فرجامى نخواهند داشت.
(آيه 130)- اتمام حجت! در آيات گذشته سرنوشت شيطان صفتان ستمگر در روز رستاخيز بيان شده، براى اين كه تصور نشود آنها در حال غفلت دست به چنين اعمالى زدند در اين آيه و دو آيه بعد روشن مىسازد كه به اندازه كافى هشدار به آنها داده شده و اتمام حجت گرديده است.
لذا خداوند در روز قيامت به آنها مىگويد: «اى جمعيت جن و انس آيا رسولانى از شما به سوى شما نيامدند و آيات مرا بازگو نكردند و در باره ملاقات چنين روزى به شما اخطار ننمودند»ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا).
سپس مىگويد: از آنجا كه روز رستاخيز روز كتمان نيست و نشانههاى همه چيز آشكار است و هيچ كس نمىتواند چيزى را پنهان دارد، «همگى در برابر اين پرستش الهى، اظهار مىدارند: ما بر ضد خود گواهى مىدهيم و اعتراف مىكنيم» كه چنين رسولانى آمدند و پيامهاى تو را به ما رسانيدند اما مخالفت كرديمالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا).
آرى! دلايل كافى از طرف پروردگار در اختيار آنها بود و آنها راه را از چاه مىشناختند «ولى زندگى فريبنده دنيا و زرق و برق وسوسهانگيز آن، آنها را فريب داد»َ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا)
. بار ديگر قرآن تأكيد مىكند كه «آنها با صراحت به زبان خود گواهى مىدهند كه راه كفر پوييدند و در صف منكران حق قرار گرفتند»َ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 131)- در اين آيه همان مضمون آيه گذشته را، اما به صورت يك قانون كلى و سنت هميشگى الهى، بازگو مىكند كه «اين به خاطر آن است كه پروردگار تو هيچ گاه مردم شهرها و آباديها را به خاطر ستمگريهايشان، در حالى كه غافلند، هلاك نمىكند» مگر اين كه رسولانى به سوى آنها بفرستد و آنها را متوجه زشتى اعمالشان سازد و گفتنيها را بگويد (ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ).
ممكن است كلمه «بظلم» به اين معنى باشد كه خدا افراد غافل را از روى ظلم و ستم كيفر نمىدهد زيرا كيفر دادن آنها در اين حال، ظلم و ستم است و خداوند برتر از اين است كه در باره كسى ستم كند.
(آيه 132)- و سر انجام آنها را در اين آيه خلاصه كرده، چنين مىگويد: «هر يك از اين دستهها (نيكوكار و بدكار، فرمانبردار و قانون شكن، حق طلب و ستمگر) درجات و مراتبى بر طبق اعمال خود در آنجا دارند و پروردگارت هيچ گاه از اعمال آنها غافل نيست، بلكه همه را مىداند و به هر كس آنچه لايق است مىدهد» (وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ).
اين آيه بار ديگر بر اين حقيقت تأكيد مىكند كه تمام مقامها و «درجات» و «دركات» زاييده اعمال خود آدمى است و نه چيز ديگر.
(آيه 133)- اين آيه در واقع استدلالى است براى آنچه در آيات پيش در زمينه عدم ظلم پروردگار بيان شد، مىگويد: «پروردگار تو، هم بىنياز است، و هم رحيم و مهربان» (وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ).
بنابراين، دليلى ندارد كه بر كسى كوچكترين ستم روا دارد، زيرا كسى ستم مىكند كه يا نيازمند باشد يا خشن و سنگدل به علاوه نه نيازى به اطاعت شما دارد و نه بيمى از گناهانتان، زيرا «اگر بخواهد همه شما را مىبرد و به جاى شما كسان ديگرى را كه بخواهد جانشين مىسازد همان طور كه شما را از دودمان انسانهاى ديگرى كه در بسيارى از صفات با شما متفاوت بودند آفريد» (إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ كَما أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ).
بنابراين، او هم بىنياز و هم مهربان و هم قادر بر هر چيز است با اين حال تصور ظلم در باره او ممكن نيست.
-
RE: سوره انعام
(آيه 134)- و با توجه به قدرت بىپايان او روشن است كه: «آنچه به شما در زمينه رستاخيز و پاداش و كيفر وعده داده خواهد آمد و كمترين تخلفى در آن نيست» (إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ). «و شما هرگز نمىتوانيد از قلمرو حكومت او خارج شويد و از پنجه عدالت او فرار كنيد» (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ).
(آيه 135)- سپس به پيامبر دستور مىدهد كه «آنها را تهديد كن و بگو: اى قوم من! هر كار از دستتان ساخته است انجام دهيد من هم آنچه خدا به من دستور داده انجام خواهم داد، اما به زودى خواهيد دانست سر انجام نيك و پيروزى نهايى با كيست اما بطور مسلم ظالمان و ستمگران پيروز نخواهند شد و روى سعادت را نخواهند ديد» (قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).
(آيه 136)- بار ديگر براى ريشه كن ساختن افكار بت پرستى از مغزها به ذكر عقايد و رسوم و آداب و عبادات خرافى مشركان پرداخته و با بيان رسا خرافى بودن آنها را روشن مىسازد.
نخست مىگويد: «كفار مكّه و ساير مشركان سهمى از زراعت و چهارپايان خود را براى خدا و سهمى نيز براى بتها قرار مىدادند، و مىگفتند: اين قسمت مال خداست و اين هم مال شركاى ما، يعنى بتهاست» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا).
سپس اشاره به داورى عجيب آنها در اين باره كرده، مىگويد: «سهمى را كه براى بتها قرار داده بودند هرگز به خدا نمىرسيد و اما سهمى را كه براى خدا قرار داده بودند به بتها مىرسيد» (فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ ما كانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى شُرَكائِهِمْ).
هر گاه بر اثر حادثهاى قسمتى از سهمى كه براى خدا از زراعت و چهارپايان قرار داده بودند آسيب مىديد و نابود مىشد مىگفتند: مهم نيست خداوند بىنياز است، اما اگر از سهم بتها از بين مىرفت سهم خدا را به جاى آن قرار مىدادند و مىگفتند: بتها نياز بيشترى دارند.
در پايان آيه با يك جمله كوتاه اين عقيده خرافى را محكوم مىسازد و مىگويد: «چه بد حكم مىكنند» (ساءَ ما يَحْكُمُونَ).
چه حكمى از اين زشتتر و ننگينتر كه انسان قطعه سنگ و چوب بىارزشى را بالاتر از آفريننده جهان هستى فكر كند، آيا انحطاط فكرى از اين بالاتر تصور مىشود؟!
-
RE: سوره انعام
(آيه 137)- قرآن در اين آيه اشاره به يكى ديگر از زشتكاريهاى بتپرستان و جنايتهاى شرم آور آنها كرده مىگويد: «همان طور (كه تقسيم آنها در مورد خداوند و بتها در نظرشان جلوه داشت و اين عمل زشت و خرافى و حتى مضحك را كارى پسنديده مىپنداشتند) همچنين شركاى آنها قتل فرزندان را در نظر بسيارى از بتپرستان جلوه داده بود» (وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ).
تا آنجا كه كشتن بچههاى خود را يك نوع افتخار و يا عبادت محسوب مىداشتند.
منظور از «شركاء» در اينجا بتها هستند كه به خاطر آنان گاهى فرزندان خود را قربانى مىنمودند و يا نذر مىكردند كه اگر فرزندى نصيب آنها شد آن را براى بت قربانى كنند، همان طور كه در تاريخ بتپرستان قديم گفته شده است.
و بنابراين نسبت «تزيين» به بتها به خاطر آن است كه علاقه و عشق به بت آنها را وادار به اين عمل جنايت بار مىكرد.
سپس قرآن مىگويد: «نتيجه اين گونه اعمال زشت اين بود كه «بتها و خدمه آن، مشركان را به هلاكت بيفكنند و دين و آيين حق را مشتبه سازند و آنها را از رسيدن به يك آيين پاك محروم نمايند» (لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ).
قرآن مىگويد: «اما با اين همه اگر خدا مىخواست مىتوانست به اجبار جلو آنها را بگيرد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ).
ولى اجبار بر خلاف سنت خداست، خداوند خواسته بندگان، آزاد باشند تا راه تربيت و تكامل هموار گردد زيرا در اجبار نه تربيت است و نه تكامل.
و در پايان مىفرمايد: اكنون كه چنين است و آنها در ميان يك چنين اعمال خرافى زشت و ننگينى غوطهورند و حتى قبح آن را درك نمىكنند، و از همه بدتر اين كه گاهى آن را به خدا نيز نسبت مىدهند «آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذار» و به تربيت دلهاى آماده و مستعد بپرداز (فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 138)- در اين آيه و آيات بعد به چند قسمت از احكام خرافى بتپرستان كه حكايت از كوتاهى سطح فكر آنها مىكند اشاره شده است.
نخست مىگويد بتپرستان مىگفتند: «اين قسمت از چهارپايان و زراعت كه مخصوص بتهاست و سهم آنها مىباشد بطور كلى براى همه ممنوع است، مگر آنهايى كه ما مىخواهيم و به پندار آنها تنها اين دسته حلال بود نه بر ديگران» (وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلَّا مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ).
و منظورشان همان خدمه و متوليان بت و بتخانه بود، تنها اين دسته بودند كه به پندار آنها حق داشتند از سهم بتها بخورند.
سپس اشاره به دومين چيزى مىكند كه آنها تحريم كرده بودند و مىگويد:
آنها معتقد بودند كه «قسمتى از چهارپايان هستند كه سوار شدن بر آنها حرام است» (وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها).
بعد سومين قسمت از احكام نارواى آنها را بيان كرده مىگويد: «نام خدا را بر قسمتى از چهارپايان نمىبردند» (وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا).
اين جمله ممكن است اشاره به حيواناتى باشد كه به هنگام ذبح تنها نام بت را بر آنها مىبردند و يا حيواناتى بوده است كه سوار شدن بر آنها را براى حج تحريم كرده بودند.
عجيب اين است كه به اين احكام خرافى قناعت نمىكردند، بلكه «به خدا افترا مىبستند و آن را به او نسبت مىدادند» (افْتِراءً عَلَيْهِ).
در پايان آيه پس از ذكر اين احكام ساختگى مىگويد: «خداوند به زودى كيفر آنها را در برابر اين افترائات خواهد داد» (سَيَجْزِيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 139)- در اين آيه نيز به يكى ديگر از احكام خرافى بتپرستان در مورد گوشت حيوانات اشاره كرده مىفرمايد: «آنها گفتند: جنينهايى كه در شكم اين حيوانات است مخصوص مردان ما است، و بر همسران ما حرام است ولى اگر مرده متولد شود، همگى در آن شريكند» (وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى أَزْواجِنا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ).
قرآن به دنبال اين حكم جاهلى، با اين جمله مطلب را تمام كرده و مىگويد:
«به زودى خداوند كيفر اين گونه توصيفات آنها را مىدهد» (سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «او حكيم و داناست» (إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ).
هم از اعمال و گفتار و تهمتهاى نارواى آنان باخبر است و هم روى حساب، آنها را مجازات مىكند.
(آيه 140)- در تعقيب چند آيه گذشته كه سخن از قسمتى از احكام خرافى و آداب زشت و ننگين عصر جاهليت عرب به ميان آورد، در اين آيه به شدت همه اين اعمال و احكام را محكوم كرده و با «هفت تعبير مختلف» در جملههايى كوتاه اما بسيار رسا و جالب، وضع آنها را روشن مىسازد.
نخست مىگويد: «كسانى كه فرزندان خود را از روى سفاهت و جهل كشتند، زيان كردند» (قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ).
هم از نظر انسانى و اخلاقى، و هم از نظر عاطفى، و هم از نظر اجتماعى گرفتار خسارت و زيان گشتند و از همه بالاتر خسارت معنوى در جهان ديگر! هر يك از اين تعبيرهاى سهگانه به تنهايى براى معرفى زشتى عمل آنها كافى است. كدام علم و دانش اجازه مىدهد كه انسان چنين عملى را به عنوان يك سنت و يا قانون در جامعه خود بپذيرد؟! اينجاست كه به ياد گفتار ابن عباس مىافتيم كه مىگفت: اگر كسى بخواهد ميزان عقب ماندگى اقوام جاهلى را بداند آيات سوره انعام (يعنى آيات فوق) را بخواند.
سپس قرآن مىگويد: «اينان آنچه را خدا به آنان روزى داده بود و مباح و حلال ساخته بود، بر خود تحريم كردند و به خدا افترا زدند كه خدا آنها را حرام كرده است» (وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ).
در اين جمله با دو تعبير ديگر اعمال آنها محكوم شده است، زيرا آنها نعمتى را كه خدا به آنان «روزى» داده بود و حتى براى ادامه حياتشان لازم و ضرورى بود بر خود تحريم كردند و قانون خدا را زير پا گذاشتند و ديگر اين كه به خدا «افترا» بستند كه او چنين دستورى داده است، با آن كه ابدا چنين نبود.
و در پايان آيه با دو تعبير ديگر آنان را محكوم مىسازد، نخست مىگويد:
«آنها بطور مسلم گمراه شدند» (قَدْ ضَلُّوا).
سپس اضافه مىكند «آنها هيچ گاه در مسير هدايت نبودهاند» (وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 141)- يك درس بزرگ توحيد! در اين آيه به چند موضوع اشاره شده است كه هر كدام در حقيقت نتيجه ديگرى است.
نخست مىگويد: «خداوند همان كسى است كه انواع باغها و زراعتها با درختان گوناگون آفريده است كه بعضى روى داربستها قرار گرفته (و با منظره بديع و دلانگيز خود چشمها را متوجه خويش مىسازند، و با ميوههاى لذيذ و پربركت كام انسان را شيرين مىكنند) و بعضى بدون احتياج به داربست بر سر پا ايستاده و سايه بر سر آدميان گسترده، و با ميوههاى گوناگون به تغذيه انسان كمك مىكنند» (وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ).
سپس اشاره به دو قسمت از باغها و جنات كرده، مىگويد: «و همچنين درختان نخل و زراعت را آفريد» (وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ).
بعد اضافه مىكند كه: «اين درختان از نظر ميوه و طعم با هم متفاوتند» (مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ). يعنى با اين كه از زمين واحدى مىرويند هر كدام طعم و عطر و خاصيتى مخصوص به خود دارند، كه در ديگرى ديده نمىشود.
سپس اشاره به دو قسمت ديگر از ميوههايى مىكند كه فوق العاده مفيد و داراى ارزش حياتى هستند، و مىگويد: «همچنين زيتون و انار» را آفريد (وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ).
انتخاب اين دو، ظاهرا به خاطر آن است كه اين دو درخت در عين اين كه از نظر ظاهر با هم شباهت دارند، از نظر ميوه و خاصيت غذايى بسيار با هم متفاوتند.
لذا بلافاصله مىفرمايد «هم با يكديگر شبيهند و هم غير شبيه» (مُتَشابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ).
پس از ذكر اين همه نعمتهاى گوناگون پروردگار، مىگويد: «از ميوه آنها به هنگامى كه به ثمر نشست، بخوريد ولى فراموش نكنيد كه به هنگام چيدن، حق آن را بايد ادا كنيد» (كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ).
و در پايان، فرمان مىدهد كه «اسراف نكنيد، زيرا خداوند مسرفان را دوست نمىدارد» (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 142)- در اين آيه و دو آيه بعد در باره حيوانات حلال گوشت و خدمات آنها سخن مىگويد.
نخست مىگويد: خداوند كسى است كه از چهارپايان براى شما حيوانات بزرگ و باربر و حيوانات كوچك آفريد» (وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً).
«فرش» به همان معنى معروف است، ولى در اينجا به معنى گوسفند و نظير آن از حيوانات كوچك تفسير شده است.
سپس چنين نتيجه مىگيرد، اكنون كه همه اينها مخلوق خداست و حكم آن به دست اوست، به شما اجازه مىدهد كه «از آنچه خدا به شما روزى داده است بخوريد» (كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ).
و براى تأكيد اين سخن و ابطال احكام خرافى مشركان، مىفرمايد: «از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، كه او دشمن آشكار شماست» دشمنى كه از آغاز خلقت آدم با شما اعلان جنگ داده است (وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ).
(آيه 143)- در اين آيه به عنوان توضيح، قسمتى از حيوانات حلال گوشت و قسمتى از حيواناتى را كه هم باربرند و هم براى تغذيه انسان قابل استفادهاند، شرح مىدهد و مىگويد: «خداوند هشت جفت از چهارپايان را براى شما آفريد، از گوسفند و ميش يك جفت (نر و ماده) و از بز يك جفت (نر و ماده)» (ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ).
پس از ذكر اين چهار زوج بلافاصله به پيامبرش دستور مىدهد كه «از آنها صريحا بپرس: آيا خداوند نرهاى آنها را حرام كرده يا مادهها را»؟ (قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ). «يا حيواناتى كه در شكم ميشها يا بزهاى ماده است» (أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ).
بعد اضافه مىكند: «اگر راست مىگوييد و بر تحريم هر يك از اين حيوانات از روى علم و دانش دليلى داريد به من خبر دهيد» (نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
-
RE: سوره انعام
(آيه 144)- در اين آيه، چهار زوج ديگر را بيان مىكند و مىفرمايد: «از شتر، دو زوج (نر و ماده) و از گاو هم دو زوج (نر و ماده) قرار داديم، بگو: كداميك از اينها را خدا حرام كرده است، نرها يا مادهها را و يا حيواناتى كه در شكم شترها يا گاوهاى ماده است»؟ (وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ).
حكم به حلال بودن يا حرام بودن اين حيوانات تنها به دست خداوندى است كه آفريننده آنها و آفريدگار بشر و تمام جهان هستى است.
در آيه قبل تصريح شده بود كه هيچ گونه دليل علمى و عقلى براى تحريم اين حيوانات در اختيار مشركان نبود، و چون آنها ادعاى نبوت و وحى نيز نداشتند، بنابراين، احتمال سوم باقى مىماند كه ادعا كنند به هنگام صدور اين فرمان، از پيامبران الهى، حاضر و گواه بودهاند.
لذا مىفرمايد: «آيا شما شاهد و گواه اين مطلب بوديد، هنگامى كه خداوند شما را به اين موضوع توصيه كرد» (أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهذا).
و چون جواب اين سؤال نيز منفى بوده، ثابت مىشود كه آنها جز تهمت و افتراء در اين باره سرمايهاى نداشتند.
لذا در پايان آيه اضافه مىكند: «چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا دروغ مىبندند تا مردم را از روى جهل گمراه سازند، مسلما خداوند هيچ گاه ستمگران را هدايت نخواهد كرد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ، إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).
از آيه فوق استفاده مىشود كه دروغ بستن به خدا يكى از بزرگترين ستمها است، ستم به مقام مقدس پروردگار، و ستم به بندگان خدا، و ستم به خويشتن!
-
RE: سوره انعام
(آيه 145)- بخشى از حيوانات حرام. براى روشن ساختن محرمات الهى از بدعتهايى كه مشركان در آيين حق گذاشته بودند، در اين آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه: «صريحا به آنها بگو: در آنچه بر من وحى شده هيچ غذاى حرامى را براى هيچ كس (اعم از زن و مرد، كوچك و بزرگ) نمىيابم» (قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ).
مگر چند چيز «نخست اين كه مردار باشد» (إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً).
«يا خونى كه از بدن حيوان بيرون مىريزد» (أَوْ دَماً مَسْفُوحاً).
نه خونهايى كه پس از بريدن رگهاى حيوان و خارج شدن مقدار زيادى از خون در لابلاى رگهاى مويين در وسط گوشتها باقى مىماند «يا گوشت خوك» (أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ). زيرا «همه اينها رجس و پليدى است» و مايه تنفر طبع سالم آدمى و منبع انواع آلودگيها و سر چشمه زيانهاى مختلف (فَإِنَّهُ رِجْسٌ).
سپس به نوع چهارم اشاره كرده مىگويد: «يا حيواناتى كه هنگام ذبح نام غير خدا بر آنها برده شده است» (أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ). كه از نظر اخلاقى و معنوى نشانه بيگانگى از خدا و دورى از مكتب توحيد است.
بنابراين، شرايط ذبح اسلامى، بر دو گونه است، بعضى مانند بريدن رگهاى چهارگانه و بيرون ريختن خون حيوان، جنبه بهداشتى دارد، و بعضى مانند رو به قبله بودن و گفتن «بسم اللّه» و ذبح به وسيله مسلمان، جنبه معنوى.
در پايان آيه كسانى را كه از روى ناچارى و اضطرار، و نيافتن هيچ غذاى ديگر براى حفظ جان خويش، از اين گوشتهاى حرام استفاده مىكنند، استثناء كرده و مىگويد: «كسانى كه اضطرار پيدا كنند، گناهى بر آنها نيست، مشروط بر اين كه تنها به خاطر حفظ جان باشد نه به خاطر لذت و يا حلال شمردن حرام الهى و نه زياد از حد، بخورند، در اين صورت پروردگار آمرزنده مهربان، آنها را معاف خواهد ساخت» (فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
در حقيقت اين دو شرط براى آن است كه افرادى اضطرار را دستاويز براى تجاوز به حريم قوانين الهى نسازند.