-
RE: سوره مائده
(آيه 99)- و باز براى تأكيد بيشتر مىگويد: مسؤول اعمال شما خودتان هستيد و «پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مسؤوليتى جز ابلاغ رسالت و رساندن دستورات خدا ندارد» (ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ). «و در عين حال خداوند از نيات شما، و از كارهاى آشكار و پنهانى همگى آگاه و باخبر است» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ).
(آيه 100)- اكثريت دليل «پاكى» نيست! در آيات گذشته سخن از تحريم مشروبات الكلى و قمار و انصاب و ازلام و صيد كردن در حال احرام بود، از آنجا كه بعضى از افراد ممكن است براى ارتكاب اين گونه گناهان عمل اكثريت را در پارهاى از محيطها دستاويز قرار دهند.
خداوند يك قاعده كلى و اساسى را در يك عبارت كوتاه بيان كرده، مىفرمايد: «بگو اى پيامبر! هيچ گاه ناپاك و پاك يكسان نخواهد بود، اگر چه فزونى ناپاك و كثرت آلودهها تو را به شگفتى فرو برد»! (قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ).
بنابراين، خبيث و طيب در آيه به معنى هر گونه موجود پاك و ناپاك اعم از غذاها و افكار است.
و در پايان آيه، انديشمندان را مخاطب ساخته و مىگويد: «از (مخالفت) خدا بپرهيزيد اى صاحبان خرد، تا رستگار شويد» (فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
-
RE: سوره مائده
(آيه 101)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و آيه بعد، از على بن أبي طالب عليه السّلام نقل شده است كه: «روزى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خطبهاى خواند و دستور خدا را در باره حج بيان كرد، شخصى به نام عكاشه- و به روايتى سراقه- گفت: آيا اين دستور براى هر سال است، و همه سال بايد حج به جا بياوريم؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به سؤال او پاسخ نگفت، ولى او لجاجت كرد، و دوبار، و يا سه بار، سؤال خود را تكرار نمود، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: واى بر تو، چرا اين همه اصرار مىكنى اگر در جواب تو بگويم بلى، حجّ در همه سال بر همه شما واجب مىشود و اگر در همه سال واجب باشد توانايى انجام آن را نخواهيد داشت و اگر با آن مخالفت كنيد گناهكار خواهيد بود، بنابراين، مادام كه چيزى به شما نگفتهام روى آن اصرار نورزيد.
آيه نازل شد و آنها را از اين كار بازداشت.
تفسير:
سؤالات بيجا! شك نيست كه سؤال كردن، كليد فهم حقايق است، و در آيات و روايات اسلامى نيز به مسلمانان دستور اكيد داده شده است كه هر چه را نمىدانند بپرسند، ولى از آنجا كه هر قانونى معمولا استثنايى دارد، اين اصل اساسى تعليم و تربيت نيز استثنايى دارد و آن اين كه گاهى پارهاى از مسائل پنهان بودنش براى حفظ نظام اجتماع و تأمين مصالح افراد بهتر است در اين گونه موارد جستجوها و پرسشهاى پى در پى، براى پرده برداشتن، از روى واقعيت، نه تنها فضيلتى نيست بلكه مذموم و ناپسند نيز مىباشد.
قرآن در اين آيه به اين موضوع اشاره كرده، صريحا مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد از امورى كه افشاى آنها باعث ناراحتى و دردسر شما مىشود پرسش نكنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ).
ولى از آنجا كه سؤالات پى در پى از ناحيه افراد و پاسخ نگفتن به آنها ممكن است موجب شك و ترديد براى ديگران گردد و مفاسد بيشترى ببار آورد اضافه مىكند» اگر در اين گونه موارد زياد اصرار كنيد به وسيله آيات قرآن بر شما افشاء مىشود» و به زحمت خواهيد افتاد (وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ).
سپس اضافه مىكند: تصور نكنيد اگر خداوند از بيان پارهاى از مسائل سكوت كرده است از آن غفلت داشته، بلكه مىخواسته است شما را در توسعه قرار دهد و «آنها را بخشوده است، و خداوند بخشنده حليم است» (عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ).
در حديثى از على عليه السّلام مىخوانيم: «خداوند واجباتى براى شما قرار داده آنها را ضايع مكنيد، و حدود و مرزهايى تعيين كرده از آنها تجاوز ننماييد و از امورى نهى كرده، در برابر آنها پردهدرى نكنيد، و از امورى ساكت شده و صلاح در كتمان آن ديده و هيچ گاه اين كتمان از روى نسيان نبوده، در برابر اين گونه امور، اصرارى در افشاء نداشته باشيد».
-
RE: سوره مائده
(آيه 102)- در اين آيه براى تأكيد مطلب مىگويد: «بعضى از اقوام پيشين، اين گونه سؤالات را داشتند و به دنبال پاسخ آنها به مخالفت و عصيان برخاستند» (قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها كافِرِينَ).
و در پايان اين بحث ذكر اين نكته را لازم مىدانيم كه آيههاى فوق به هيچ وجه راه سؤالات منطقى و آموزنده و سازنده را به روى مردم نمىبندد، بلكه منحصرا مربوط به سؤالات نابجا و جستجو از امورى است كه نه تنها مورد نياز نيست بلكه مكتوم ماندن آن بهتر و حتى گاهى لازم است.
(آيه 103)- در اين آيه، اشاره به چهار «بدعت» نابجا شده كه در ميان عرب جاهلى معمول بود، آنها بر پارهاى از حيوانات به جهتى از جهات علامت و نامى گذارده و خوردن گوشت آن را ممنوع مىساختند و يا حتى خوردن شير و چيدن پشم و سوار شدن بر پشت آنها را مجاز نمىشمردند، يعنى عملا حيوان را بلااستفاده و بيهوده رها مىساختند.
قرآن مجيد مىگويد: «خداوند هيچ يك از اين احكام را به رسميت نمىشناسد، نه بحيرةاى قرار داده و نه سائبة و نه وصيلة و نه حام (ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصِيلَةٍ وَ لا حامٍ).
و اما توضيح اين چهار نوع حيوان:
1- بحيره به حيوانى مىگفتند كه پنج بار زاييده بود و پنجمين آنها ماده و به روايتى نر بود، گوش چنين حيوانى را شكاف وسيعى مىدادند و آن را به حال خود آزاد مىگذاشتند و از كشتن آن صرف نظر مىكردند.
2- سائبه شترى بوده كه دوازده- و به روايتى ده- بچه مىآورد، آن را آزاد مىساختند و حتى كسى سوار بر آن نمىشد، تنها گاهى از شير آن مىدوشيدند و به ميهمان مىدادند.
3- وصيله به گوسفندى مىگفتند كه هفت بار فرزند مىآورد و به روايتى به گوسفندى مىگفتند: كه دوقلو مىزاييد، كشتن چنان گوسفندى را نيز حرام مىدانستند.
4- حام به حيوان نرى مىگفتند كه ده بار از آن براى تلقيح حيوانات ماده استفاده مىكردند و هر بار فرزندى از نطفه آن به وجود مىآمد.
كوتاه سخن اين كه منظور حيواناتى بوده كه در واقع خدمات فراوان و مكررى به صاحبان خود از طريق «انتاج» مىكردند، و آنها هم در مقابل يك نوع احترام و آزادى بر اين حيوانات قائل مىشدند.
سپس مىفرمايد: «افراد كافر و بتپرست اينها را به خدا نسبت مىدادند و مىگفتند: قانون الهى است» (وَ لكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ).
«و اكثر آنها در اين باره كمترين فكر و انديشهاى نمىكردند و عقل خود را به كار نمىگرفتند» بلكه كوركورانه از ديگران تقليد مىنمودند (وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ).
-
RE: سوره مائده
(آيه 104)- در اين آيه اشاره به دليل و منطق آنها در اين تحريمهاى نابجا و بىمورد كرده، مىگويد: «هنگامى كه به آنها گفته شود به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بياييد، آنها از اين كار سر باز زده، مىگويند همان رسوم و آداب نياكان ما، ما را بس است»! (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا).
در حقيقت خلافكاريها و بتپرستيهاى آنها از يك نوع بتپرستى ديگر يعنى تسليم بدون قيد و شرط در برابر آداب و رسوم خرافى نياكان سر چشمه مىگرفت قرآن صريحا به آنها پاسخ مىگويد: كه «مگر نه اين است كه پدران آنها دانشى نداشتند و هدايت نيافته بودند» (أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ).
بنابراين، كار شما مصداق روشن تقليد «جاهل» از «جاهل» است كه در ميزان عقل و خرد بسيار ناپسند مىباشد؟
(آيه 105)- هر كس مسؤول كار خويش است! در آيه قبل سخن از تقليد كوركورانه مردم عصر جاهليت از نياكان گمراه، به ميان آمد و قرآن به آنها صريحا اخطار كرد كه چنين تقليدى، با عقل و منطق سازگار نيست، به دنبال اين موضوع طبعا اين سؤال در ذهن آنها مىآمد كه اگر ما حسابمان را از نياكانمان در اينگونه مسائل جدا كنيم، پس سرنوشت آنها چه خواهد شد، به علاوه اگر ما دست از چنان تقليدى برداريم سرنوشت بسيارى مردم كه تحت تأثير چنين تقاليدى هستند، چه مىشود، آيه شريفه در پاسخ اين گونه سؤالات مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد شما مسؤول خويشتنيد، اگر شما هدايت يافتيد گمراهى ديگران (اعم از نياكان و يا دوستان و بستگان هم عصر شما) لطمهاى به شما نخواهد زد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ).
سپس اشاره به موضوع رستاخيز و حساب و رسيدگى به اعمال هر كس كرده، مىگويد: «بازگشت همه شما به سوى خداست، و به حساب هر يك از شما جداگانه رسيدگى مىكند، و شما را از آنچه انجام مىداديد آگاه مىسازد» (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
-
RE: سوره مائده
(آيه 106)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد نقل شده كه: يك نفر از مسلمانان به نام «ابن ابى ماريه» به اتفاق دو نفر از مسيحيان عرب به نام «تميم» و «عدى» كه دو برادر بودند به قصد تجارت از مدينه خارج شدند در اثناى راه «ابن ماريه» كه مسلمان بود بيمار شد، وصيتنامهاى نوشت و آن را در ميان اثاث خود مخفى كرد، و اموال خويش را به دست دو همسفر نصرانى سپرد، وصيت كرد كه آنها را به خانواده او برسانند، و از دنيا رفت، همسفران متاع او را گشودند و چيزهاى گرانقيمت و جالب آن را برداشتند و بقيه را به ورثه بازگرداندند.
ورثه هنگامى كه متاع را گشودند، قسمتى از اموالى كه ابن ابى ماريه با خود برده بود در آن نيافتند، ناگاه چشمان آنها به وصيت نامه افتاد، ديدند، صورت تمام اموال مسروقه در آن ثبت است، مطلب را با آن دو نفر مسيحى همسفر در ميان گذاشتند آنها انكار كرده و گفتند: هر چه به ما داده بود به شما تحويل دادهايم! ناچار به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شكايت كردند، آيه نازل شد و حكم آن را بيان كرد.
تفسير:
از مهمترين مسائلى كه اسلام روى آن تكيه مىكند، مسأله حفظ حقوق و اموال مردم و بطور كلى اجراى عدالت اجتماعى است.
نخست براى اين كه حقوق ورثه در اموال ميت از ميان نرود و حق بازماندگان و ايتام و صغار پايمال نشود، به افراد با ايمان دستور مىدهد و مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد بايد به هنگام وصيت كردن دو نفر از افراد عادل مسلمان را به گواهى بطلبيد و اموال خود را به عنوان امانت براى تحويل دادن به ورثه به آنها بسپاريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ).
البته شهادت در اينجا توأم با وصايت است، يعنى اين دو نفر هم «وصيند» و هم «گواه»، سپس اضافه مىكند: «اگر در مسافرتى باشيد و مصيبت مرگ براى شما فرا رسد (و از مسلمانان وصى و شاهدى پيدا نكنيد) دو نفر از غير مسلمانها را براى اين منظور انتخاب نماييد» (أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ).
منظور از غير مسلمانان تنها اهل كتاب يعنى، يهود و نصارى مىباشد زيرا اسلام براى مشركان و بتپرستان در هيچ مورد اهميتى قائل نشده است.
سپس دستور مىدهد كه: «اگر به هنگام اداى شهادت در صدق آنها شك كرديد آنها را بعد از نماز نگاه مىداريد و وادار كنيد تا سوگند ياد كنند (و شهادت دهند) كه ما حاضر نيستيم حق را به چيزى (منافع مادى) بفروشيم (و به ناحق گواهى دهيم) اگر چه در مورد خويشاوندان ما باشد» (تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى).
«و ما هيچ گاه شهادت الهى را كتمان نمىكنيم كه در اين صورت از گناهكاران خواهيم بود» (وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِينَ).
-
RE: سوره مائده
(آيه 107)- در اين آيه سخن از مواردى به ميان آمده كه ثابت شود، دو شاهد مرتكب خيانت و گواهى بر ضد حق شدهاند- همانطور كه در شأن نزول آيه آمده بود- در چنين موردى دستور مىدهد كه: «اگر اطلاعاتى حاصل شود كه آن دو نفر مرتكب گناه و جرم و تعدى شدهاند و حق را پايمال كردهاند، دو نفر ديگر از كسانى كه گواهان نخست به آنها ستم كردهاند (يعنى ورثه ميت) به جاى آنها قرار گرفته و براى احقاق حق خود شهادت و گواهى مىدهند» (فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ).
و در ذيل آيه وظيفه دو شاهد دوم را چنين بيان مىكند كه «آنها بايد به خدا سوگند ياد كنند كه گواهى ما از گواهى دو نفر اول شايستهتر و به حق نزديكتر است و ما مرتكب تجاوز و ستمى نشدهايم و اگر چنين كرده باشيم از ظالمان و ستمگران خواهيم بود» (فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا اعْتَدَيْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ).
(آيه 108)- اين آيه در حقيقت فلسفه احكامى را كه در زمينه شهادت در آيات قبل گذشت بيان مىكند كه: «اگر طبق دستور بالا عمل شود (يعنى دو شاهد را بعد از نماز و در حضور جمع به گواهى بطلبند، و در صورت بروز خيانت آنها، افراد ديگرى از ورثه جاى آنها را بگيرند و حق را آشكار سازند) اين برنامه سبب مىشود كه شهود در امر شهادت دقت به خرج دهند و آن را بر طبق واقع- به خاطر ترس از خدا يا به خاطر ترس از خلق خدا- انجام دهند مبادا سوگندهايى جاى سوگندهاى آنها را بگيرد» (ذلِكَ أَدْنى أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها أَوْ يَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمانٌ بَعْدَ أَيْمانِهِمْ).
در حقيقت اين كار سبب مىشود كه حد اكثر ترس از مسؤوليت در برابر خدا و يا بندگان خدا در آنها بيدار گردد و از محور حق منحرف نشوند.
و در آخر آيه براى تأكيد روى تمام احكام گذشته دستور مىدهد: «پرهيزكارى پيشه كنيد و گوش به فرمان خدا فرا دهيد و بدانيد خداوند جمعيت فاسقان را هدايت نخواهد كرد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ).
(آيه 109)- اين آيه در حقيقت مكملى براى آيات قبل است، زيرا در ذيل آيات گذشته كه مربوط به مسأله شهادت حق و باطل بود دستور به تقوا و ترس از مخالفت فرمان خدا داده شده، در اين آيه مىگويد: «از آن روز بترسيد كه خداوند پيامبران را جمع مىكند و از آنها در باره رسالت و مأموريتشان سؤال مىكند و مىگويد مردم در برابر دعوت شما چه پاسخى گفتند» (يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ).
آنها از خود نفى علم كرده و همه حقايق را موكول به علم پروردگار كرده مىگويند: «خداوندا! ما علم و دانشى نداريم، تو آگاه بر تمام غيوب و پنهانيها هستى» (قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ).
و به اين ترتيب سر و كار شما با چنين خداوند علام الغيوب و با چنين دادگاهى است، بنابراين در گواهيهاى خود مراقب حق و عدالت باشيد.
-
RE: سوره مائده
(آيه 110)- مواهب الهى بر مسيح! اين آيه و آيات بعد تا آخر سوره مائده مربوط به سرگذشت حضرت مسيح و مواهبى است كه به او و امتش ارزانى داشته كه براى بيدارى و آگاهى مسلمانان در اينجا بيان شده است.
نخست مىگويد: «به ياد بياور هنگامى را كه خداوند به عيسى بن مريم فرمود: «نعمتى را كه بر تو و بر مادرت ارزانى داشتم متذكر باش» (إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ).
سپس به ذكر مواهب خود پرداخته، نخست مىگويد «تو را با روح القدس تقويت كردم» (إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ) «1».
ديگر از مواهب الهى بر تو اين است كه «به تأييد روح القدس با مردم در گهواره و به هنگام بزرگى و پختگى سخن مىگفتى» (تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا).
اشاره به اين كه سخنان تو در گاهواره همانند سخنان تو در بزرگى، پخته و حساب شده بود، نه سخنان كودكانه و بىارزش.
ديگر اين كه «كتاب و حكمت و تورات و انجيل را به تو تعليم دادم» (وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ).
ديگر از مواهب اين كه از «گل به فرمان من چيزى شبيه پرنده مىساختى سپس در آن مىدميدى و به اذن من پرنده زندهاى مىشد» (وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي).
ديگر اين كه: «كور مادرزاد و كسى كه مبتلا به بيمارى پيسى بود به اذن من شفا مىدادى» (وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي).
«و نيز مردگان را به اذن من زنده مىكردى» (وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي).
و بالاخره يكى ديگر از مواهب من بر تو اين بود كه «بنى اسرائيل را از آسيب رساندن به تو باز داشتم در آن هنگام كه كافران آنها در برابر دلايل روشن تو به پاخاستند و آنها را سحر آشكارى معرفى كردند» (وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ) من در برابر اين همه هياهو و دشمنان سرسخت و لجوج تو را حفظ كردم تا دعوت خود را پيش ببرى.
قابل توجه اين كه در اين آيه چهار بار كلمه «باذنى» (به فرمان من) تكرار شده است، تا جايى براى غلو و ادعاى الوهيت در مورد حضرت مسيح باقى نماند، او بندهاى بود سر بر فرمان خدا و هر چه داشت از طريق استمداد از نيروى لايزال الهى بود.
-
RE: سوره مائده
(آيه 111)- داستان نزول مائده بر حواريون! به دنبال بحثى كه در باره مواهب الهى در باره مسيح و مادرش در آيه قبل بيان شد در آيات بعد به موهبتهايى كه به حواريون يعنى ياران نزديك مسيح بخشيد، اشاره مىكند: نخست مىفرمايد:
«به خاطر بياور زمانى را كه بر حواريين وحى فرستادم كه به من و فرستادهام مسيح ايمان بياوريد و آنها دعوت مرا اجابت كردند و گفتند: ايمان آورديم، خداوندا گواه باش كه ما مسلمانان و در برابر فرمان تو تسليم هستيم» (وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ).
(آيه 112)- سپس اشاره به جريان معروف نزول مائده آسمانى كرده، مىگويد: «ياران خاص مسيح به عيسى گفتند: آيا پروردگار تو مىتواند غذايى از آسمان براى ما بفرستد»؟ (إِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ).
مسيح از اين تقاضا كه بوى شك و ترديد مىداد پس از آوردن آن همه آيات و نشانههاى ديگر نگران شد و به آنها هشدار داد و گفت: «از خدا بترسيد اگر ايمان داريد» (قالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
(آيه 113)- ولى به زودى به اطلاع عيسى رسانيدند كه ما هدف نادرستى از اين پيشنهاد نداريم، و غرض ما لجاجتورزى نيست بلكه «گفتند: مىخواهيم از اين مائده بخوريم (و علاوه بر نورانيتى كه بر اثر تغذيه از غذاى آسمانى در قلب ما پيدا مىشود، زيرا تغذيه بطور مسلم در روح انسان مؤثر است) قلب ما اطمينان و آرامش پيدا كند و با مشاهده اين معجزه بزرگ به سر حد عين اليقين برسيم و بدانيم آنچه به ما گفتهاى راست بوده و بتوانيم بر آن گواهى دهيم» (قالُوا نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشَّاهِدِينَ).
(آيه 114)- هنگامى كه عيسى از حسن نيت آنها در اين تقاضا آگاه شد، خواسته آنها را به پيشگاه پروردگار به اين صورت منعكس كرد: «خداوندا! مائدهاى از آسمان براى ما بفرست كه عيدى براى اول و آخر ما باشد، و نشانهاى از ناحيه تو محسوب شود و به ما روزى ده، تو بهترين روزى دهندگان هستى» (قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).
(آيه 115)- خداوند اين دعايى را كه از روى حسن نيت و اخلاص صادر شده بود اجابت كرد، و به آنها «فرمود: من چنين مائدهاى را بر شما نازل مىكنم، ولى توجه داشته باشيد، بعد از نزول اين مائده مسؤوليت شما بسيار سنگينتر مىشود و با مشاهده چنين معجزه آشكارى هر كس بعد از آن، راه كفر را بپويد او را چنان مجازاتى خواهم كرد كه احدى از جهانيان را چنين مجازاتى نكرده باشم»! (قالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ).
-
RE: سوره مائده
(آيه 116)- بيزارى مسيح از شرك پيروانش! اين آيه و دو آيه بعد پيرامون گفتگوى خداوند با حضرت مسيح (ع) در روز رستاخيز بحث مىكند، مىگويد:
«خداوند در روز قيامت به عيسى مىگويد: آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را علاوه بر خداوند معبود خويش قرار دهيد، و پرستش كنيد»؟ (وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
مسيح با نهايت احترام در برابر اين سؤال چند جمله در پاسخ مىگويد:
1- نخست زبان به تسبيح خداوند از هر گونه شريك و شبيه گشوده و مىگويد: «خداوندا! پاك و منزهى از هر گونه شريك» (قالَ سُبْحانَكَ).
2- «چگونه ممكن است چيزى را كه شايسته من نيست بگويم» (ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ).
در حقيقت نه تنها گفتن اين سخن را از خود نفى مىكند، بلكه مىگويد اساسا من چنين حقى را ندارم و چنين گفتارى با مقام و موقعيت من هرگز سازگار نيست.
3- سپس استناد به علم بىپايان پروردگار كرده، مىگويد: «گواه من اين است كه اگر چنين مىگفتم مىدانستى، زيرا تو از آنچه در درون روح و جان من است آگاهى، در حالى كه من از آنچه در ذات پاك توست بىخبرم، زيرا تو علام الغيوب و باخبر از تمام رازها و پنهانيها هستى» (إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ).
-
RE: سوره مائده
(آيه 117)- چهار: «تنها چيزى كه من به آنها گفتم، همان بوده است كه به من مأموريت دادى كه آنها را دعوت به عبادت تو كنم و بگويم خداوند يگانهاى را كه پروردگار من و شما است، پرستش كنيد» (ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ).
5- «و تا آن زمان كه در ميانشان بودم مراقب و گواه آنها بودم و نگذاشتم راه شرك را پيش گيرند، اما به هنگامى كه مرا از ميان آنها برگرفتى تو مراقب و نگاهبان آنها بودى، و تو گواه بر هر چيزى هستى» (وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ).
(آيه 118)- ششم: و با اين همه باز امر، امر تو و خواست، خواست توست «اگر آنها را در برابر اين انحراف بزرگ مجازات كنى بندگان تواند (و قادر به فرار از زير بار اين مجازات نخواهند بود، و اين حق براى تو در برابر بندگان نافرمانت ثابت است) و اگر آنها را ببخشى و از گناهانشان صرف نظر كنى، توانا و حكيم هستى» نه بخشش تو نشانه ضعف است، و نه مجازاتت خالى از حكمت و حساب (إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).