همچنین در جاى دیگرى فرموده است:
( ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ‏یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ)
"این از خبرهاى غیب است که آن را به تو وحى مى‏کنیم و تو نزد آنان‏حاضر نبودى آن زمان که قرعه به نام نگهبانى و کفالت مریم مى‏زدند و تو نزدآنان نبودى هنگامى که با یکدیگر به مخاصمه بر مى‏خاستند."
بالاخره آنکه اینان در "وسعت" دانش پیامبران و اوصیا به تردیدافتاده‏ اند. آنان هنوز در نیافته ‏اند که چگونه بشرى محدود مى‏تواند به ‏راهنمایى پروردگار خویش به علم حقایق دست یابد. اینان از همان‏ خاستگاهى به تکذیب این "وسعت" علم مى‏پردازند که پیشینیان ازهمان خاستگاه پیامبرى پیامبران را تکذیب مى‏کردند و این خاستگاه‏ همان جهل به مقامى است که براى انسان مخلص و خداگر اختصاص داده‏ شده است. اینان هنگامى که "مجبور" شدند نبوّت را به رسمیّت بشناسندوابعاد آنرا نشناختند کوشیدند تا آنجا که ممکن است از شأن و مقام آن‏بکاهند و تا آنجا که مى‏توانند سعى میکنند معجزات ومقامات والاى آنان‏را انکار کنند و چون در این هدف ناکام شدند، از قدر اوصیاء مى‏کاهندوکرامات و برخوردارى آنان را از علم، آن هم از سر چشمه‏اى غیبى وبه‏ صورت الهام، نفى کردند. حال آن که اگر اینان با خود و با حق منصفانه‏ برخورد مى‏کردند و پس از آن همه دلایل محکمى که از خلال بررسى‏وپژوهش سخنان آنان به دست مى‏آمد، بدون هیچ تعصب کورکورانه یاپیشداورى هیچ مانع عقلى براى اعتراف به این نکته نمى‏یافتند.
امام باقر نیز همچون دیگر ائمه علیهم السلام با دو گروه متفاوت از مردم‏برخورد داشت. در همان هنگامى که برخى وى را از جنس بشرنمى‏دانستند و به سبب غلوى که در این خصوص نشان مى‏دادند از مرز دین ‏فراتر مى‏رفتند، برخى دیگر اصلاً وابداً مقام والا و بزرگ حضرتش را به ‏رسمیّت نمى‏شناختند!