سوم؛ عدم اتكاء به شرق يا غرب، خصوصيت استثنائى ديگر اين انقلاب بود و هم‏اكنون نيز سياست قاطع نظام انقلابى ماست. اين خود يكى از مظاهر اعتقاد و اتكاء به خدا در همه‏ى صحنه‏هاى حيات فردى و اجتماعى ماست. امروز تفكر مسلط بر دنياى سياست در سراسر جهان اين است كه بدون اتكاء به يكى از قطبهاى قدرت نمى‏توان در صحنه‏ى سياست معاصر زنده ماند. اگر در شدت و ضعف اين اتكاء اختلاف نظر باشد، در اصل آن حرفى نيست. حتى آنان كه در انديشه عدم اتكاء و عدم تعهد را پذيرفته‏اند، معتقدند در عمل نمى‏توان چنين بود.

انقلاب ما در چنين جوى يك فلسفه‏ى جديد را عرضه كرد، و تا امروز به آن پايبند ماند. انقلاب ما ثابت كرد كه مى‏توان قدرتهاى سلطه‏گر را به خود راه نداد، و قلدرى آنان را جدى نگرفت، و به آنان باج نداد. مشروط بر اينكه نقطه‏ى اتكائى قوى‏تر از هر قدرت مادى را باور داشت خدا را ما دانسته‏ايم كه براى اين عقيده و اين راه بهاى سنگينى نيز بايد پرداخت، و خود را آماده كرده‏ايم. بگذار اين تجربه ملتها را به استقلال واقعى و خدشه‏ناپذير و در نهايت نفى كامل سلطه‏هاى بزرگ جهانى رهنمون شود. روند كنونى تقسيم قدرت بشريت را به آينده‏ى بازهم تلخ‏ترى تهديد مى‏كند. چهارم؛ يك خصوصيت استثنائى ديگر نيز در انقلاب ما بود و هست و آن خصومتها و ضربه‏هاى استثنائى عليه آن است.

هيچ انقلابى از دشمنى نظام سلطه در جهان بركنار نمى‏ماند؛ اما تنوع، عمق، گستردگى و خشم‏آلودگى خصومتهايى كه در طول نُه سال با ما شده، حكايتى استثنائى و شنيدنى است. هنوز انقلاب به پيروزى نرسيده بود كه دشمنى با آن شروع شد، و بيشتر از سوى امريكا.

دست‏اندركارانى كه گذشت زمان را مجوز افشاى رازهاى نهان دانسته‏اند، امروز اعتراف مى‏كنند كه در ماههاى آخر عمر رژيم ستم‏شاهى دستگاه رياست جمهورى امريكا مشاور امنيتى رئيس‏جمهور و شخص او به شاه دلگرمى مى‏داده، و او را تشويق به قاطعيت مى‏كرده‏اند.