و تو ای مدینه چگونه مظلومیت علی و فاطمه را دیدی و سکوت کردی؟
دلهایمان، معبد غم و اندوه توست ای مدینه شهر پیامبر، باز دل ما بهانه تو را می گیرد و چشمها به یاد آن همه مظلومیت بارانی می شود، نامت یادآور مظلومیت علی است و فاطمه، مظلومیت حسن و فاطمه، مظلومیت حسین و فاطمه و ظلمی که گل نورسته جوانی ات را با غنچه ای در وجود پر پر کرد، و رحمی بر پهلوی شکسته و دل داغدارت ننمود، بر کدامین ماتم اشک بریزم، یا از کدام دیدگان وجودم خون ببارم بر محسن شهید؟ بر بازوی کبودت؟ بر صورت سیلی خورده ات؟ بر دل زخم خورده ات؟ با توام ای مدینه، تو را که تاج افتخار مدینة النبی بر سرت نهادند آری با توام، عجبا از خاموشی ات، عجبا از سکوت مرگبار جاهلیتی مکرر، چگونه تاب آوردی و درنگ نمودی؟ شاید چشمهایت اعمی بود از دیدن خشمی که گلی از سلالة النبی را بین در و دیوار پر پر کرد، ولی باز هم سکوتت را دلیلی نیست، مگر گوشهایت هم نمی شنیدند ناله های علی، ضجه های حسنین و زینب را که این گونه بر لبانت مهر سکوت زده بودی؟
آه که باید دهان باز می کردی و بغض فرو خورده خود را بیرون می ریختی، که ناله های بیت الاحزان برای زیر و رو کردن جهان بس بود و تو .... آه که با چه ولعی گل زخم خورده وجودش را در دلت جای دادی، چگونه دختر را اندکی پس از پدر در کام فرو کشیدی و دم نزدی، آه که در آن دم باید همه را می بلعیدی، پیش از آنکه دستهای پلید آن ناجوانمردان بر گونه خیر الکثیر دو عالم سیلی زده باشد، عجبا از تو، که پس از آن چاههایت از سوز جانگداز علی نخشکیده اند، آن هنگام که از فرط مصایب و ستمها به دل بیابان و نخلستانهایت پناه می برد، و با چاه راز دل می گفت، و شما ای چاه های مدینه چقدر حریص شنیدن سوز وصی خدا بودید، که روز به روز فزونی غمش را می دیدید و آتش نمی گرفتید؟.
و تو ای آسمان مدینه، اگر آن گاه که ناله های بیت الاحزانش به گوشت می رسید سنگ بر سر این جماعت بی همت و عهدشکن می باریدی و بر بدنهاشان زخم می زدی، باز هم نمی توانستی زخمهای دل فاطمه را قصاص کنی.