مسئله ديگر علم زدگى است و غرور علمى است. انسان موفق شد چيزهاى را كشف كرد، پى به يك سرى اسرار و قوانينى برد خيال مىكند تمام مطالب هنوز بعد مادى دارد و بايد مثل چيزى. . . ، آخه هرچيزى يك معيارى دارد شما نمره را با معيار نمره بيست مىسنجيد، خط را با خط كش اندازه مىگيريد، هوا را با هوا سنج اندازه مىگيريد، ميزان هندوانه، كيلو است. ميزان پارچه، متر است. هر چيزى يك معيارى دارد. غلط است كه ما يك آزمايشگاه داشته باشيم و بخواهيم هست و نيست جهان را از همين آزمايشگاه، يك متر داشته باشيم و بخواهيم شعر را هم روى متر ميزان كنيم.
اين شعر خوبى است چون سى و هفت سانت است. شعر را هم روى متر خواسته باشيم اندازه بگيريم. هندوانه را هم روى متر خواسته باشيم اندازه بگيريم. تخم مرغ را هم روى متر خواسته باشيم اندازه بگيريم، اين غلط است. متر ميزان است، معيار است، وسيله سنجش است ولى فقط براى پارچه. يك سرى معيارهاى مادى دارند.
يك سرى موفقيتهایى پيدا شد خواستند خدا را هم، وحى را هم با معيار مادى بسنجند. اين غرور علمى هم يكى از علل گريز است.