داستانهايي از کودکي امام سجاد (عليه السلام)
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7

موضوع: داستانهايي از کودکي امام سجاد (عليه السلام)

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    کهنه کار آســـــمان آواتار ها
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    950
    می پسندم
    1,456
    مورد پسند : 934 بار در 574 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    میزان امتیاز
    66

    RE: داستانهايي از کودکي امام سجاد (عليه السلام)

    کناسه کوفه

    ابوحمزه ثمالي مي گويد : سالي يک بار در موسم حج ، خدمت امام سجاد (ع) مي رسيدم . سالي
    خدمت آن حضرت رسيدم ، در حالي که کودکي را بر روي زانويش نشانده بود . وقتي من وارد شدم ،
    کودک از جا برخاست و مي خواست از در خانه بيرون برود ، که پايش به در خورد و بر زمين افتاد و خون از صورت مبارکش جاري شد.

    امام سجاد (ع) با عجله جلو رفت و خون از سر و صورت او پاک کرد و فرمود : «تو را به خدا مي سپارم و پناه به خدا ، از آن که تو را در کناسه به دار آويزند.»


    ابوحمزه مي گويد : عرض کردم : «کدام کناسه؟». فرمود : «کناسه کوفه . اگر تو پس از من زنده بماني ، خواهي ديد که اين پسرم در ناحيه ي کوفه کشته اند و بعد از دفن قبر او را شکافته ، بدنش را در کناسه کوفه به دار مي آويزند و بعد او را مي سوزانند ». گفت : «فدايت شوم ، نام اين پسر بچه چيست ؟ امام (ع) فرمود : «نام او زيد است ».
    ***
    **
    *


    پشت هر کوه بلند

    سبزه زاریست پر از یاد خدا
    و در آن باغ کسی می خواند
    که خدا هست، دگر غصه چرا؟!؟!...


    *
    **
    ***


  2. کاربر مقابل پست آســـــمان عزیز را پسندیده است:

    امیرحسین (09-13-2012)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •