
- دلم برای خدا تنگ شده
-
دلم برای خدا تنگ شده
گرمی هوا مانع از خواب راحت می شود بلند می شوم کناره پنجره می ایستم نسیم خنکی صورتم را نوازش می دهددلم برای خدا تنگ شده و می خواهم دل سیر گریه کنم خداوند با نسیمی که از لابه لای موهایم می گذرد دست نوازش و رحمت بر سرم می کشد یادم می آید که خداوند به خاطر آفرینش موجودی به نام انسان به خودش بالیده و آفرین گفته است از روحش به کالبد بی جان دمیده است و.... شاید مثال کوچکی و مقایسه ی عینی کمی ما را به خود آورد و آن اینکه اگر شما لباسی از دوستتان به امانت جهت شرکت در مراسمی بگیرید و بر حسب اتفاق لباس لکه گرفته یا پاره شده ویا هر اتفاق دیگر عکس العمل شما چه خواهد بود؟حتما" به فکر چاره افتاده و یا در صدد خرید لباسی از همان نوع خواهیدبود ویا هر آنچه به ذهنتان برسد.
حال سئوال اینجاست که چرا ما انسان ها در صدد پس دادن صحیح وسالم روح خدا به خودش بر نمی آئیم تجسم کنید از دوستتان چقدر شرمنده می شوید اگر لکه ای بر روی لباسش به او پس دهید؟ هنگام مرگ روحی آکنده از زنگ و چرک و سیاهی به خدا پس دادن شرمندگی وصف ناپذیری دارد. راستی شما اولین های خود را به یاد دارید؟اولین روز مدرسه، اولین موفقیت تحصیلی، اولین موقعیت شغلی و... آیا اولین باری که با خدا صادقانه و به سادگی حرف زدید را به یاد دارید منظورم درد دلی و شکوه از وضعیت زندگی و سختی ها و با خدا درمیان گذاشتن نیست منظورم صحبتی از صمیمیت بی حاجت و خواسته ای از خدا مثل دو دوست صمیمی و قدیمی است.
-
4 کاربر پست غریبه عزیز را پسندیده اند .
پرواز (07-22-2012), امیرحسین (07-22-2012), رویا (07-24-2012), طاهره وحیدیان (07-22-2012)
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن