-
سوره اعراف [7]
ادامه جزء هشتم
سوره اعراف
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 206 آيه دارد.
محتواى سوره:
در آغاز اشاره كوتاه و گويايى به مسأله «مبدء و معاد» كرده سپس براى احياى شخصيت انسان، داستان آفرينش آدم را با اهميت فراوان شرح مىدهد. بعد پيمانهايى را كه خدا از فرزندان آدم در مسير هدايت و صلاح گرفته يك يك برمىشمرد.
سپس براى نشان دادن شكست و ناكامى اقوامى كه از مسير توحيد و عدالت و پرهيزكارى منحرف مىشوند، و هم براى نشان دادن پيروزى مؤمنان راستين، سرگذشت بسيارى از اقوام پيشين و انبياى گذشته مانند «نوح» و «لوط» و «شعيب» را بيان كرده، و با سرگذشت مشروح بنى اسرائيل و مبارزه «موسى» با فرعون اين بخش را پايان مىدهد.
در آخر سوره بار ديگر به مسأله مبدء و معاد باز مىگردد و انجام و آغاز را بدين وسيله تكميل مىكند.
فضيلت تلاوت اين سوره:
از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه فرمود: «هر كس سوره اعراف را در هر ماه بخواند در روز قيامت، از كسانى خواهد بود كه نه ترسى بر آنهاست و نه غمى دارند (من الّذين فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ) و اگر در هر جمعه بخواند، در روز قيامت از كسانى مىباشد كه بدون حساب به بهشت مىرود».
و نيز فرمود: «در اين سوره آيات محكمهاى است، «قرائت» و «تلاوت» و «قيام به آنها» را فراموش نكنيد، زيرا اينها روز رستاخيز در پيشگاه خدا براى كسانى كه آنها را خواندهاند گواهى مىدهند».
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- در آغاز اين سوره بار ديگر به «حروف مقطّعه» برخورد مىكنيم كه در اينجا چهار حرف: «الف، لام، ميم و صاد» است (المص).
ممكن است، يكى از اهداف اين حروف، جلب توجه شنوندگان، و دعوت آنها به سكوت و استماع بوده باشد، زيرا ذكر اين حروف در آغاز سخن، مطلب عجيب و نوظهورى در نظر عرب بود، و حس كنجكاوى آنها را برمىانگيخت، و در نتيجه به دنباله آن نيز گوش فرا مىدادند.
(آيه 2)- در اين آيه مىفرمايد: «اين كتابى است كه بر تو نازل شده است، و نبايد از ناحيه آن هيچ گونه نگرانى و ناراحتى به خود راه دهى» (كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ).
جمله فوق به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دلدارى مىدهد، كه چون اين آيات از ناحيه خداست، نبايد هيچ گونه نگرانى به خود راه دهد، نه نگرانى از جهت عكس العملى كه دشمنان لجوج و سرسخت در برابر آن نشان خواهند داد، و نه نگرانى از ناحيه نتيجه و برداشتى كه از تبليغ اين رسالت انتظار مىرود.
و در جمله بعد اضافه مىكند: «هدف از نزول اين كتاب انذار و بيم دادن مردم (از عواقب شوم افكار و اعمالشان است) و همچنين تذكر و يادآورى براى مؤمنان راستين» (لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنِينَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 3)- سپس روى سخن را به عموم مردم كرده، مىگويد: «از آنچه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، پيروى كنيد» (اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ). و به اين ترتيب، سخن از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مأموريت و رسالت او شروع مىشود و به وظيفه مردم منتهى مىگردد.
و براى تأكيد اضافه مىكند: «از فرمان غير خداوند پيروى نكنيد و از انتخاب ولىّ و سرپرستى جز او خوددارى نماييد» (وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ).
اما چون آنها كه به تمام معنى در برابر حق تسليمند و از تذكرات، متذكر مىگردند كمند، در پايان آيه مىگويد: «كمتر متذكر مىشويد» (قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ).
از اين آيه ضمنا استفاده مىشود كه انسان بر سر دو راهى است، يا پذيرش ولايت و رهبرى خداوند، و يا داخل شدن در (ولايت) ديگران، اگر مسير اول را قبول كند، (ولىّ) او تنها خداست، اما اگر تحت ولايت ديگران قرار گيرد، هر روز بايد بار كسى را بر دوش گيرد و ارباب تازهاى انتخاب كند.
(آيه 4)- اقوامى كه نابود شدند! اين آيه و آيه بعد در واقع «فهرستى» است، اجمالى از سرگذشت اقوام متعددى همچون قوم نوح و فرعون و عاد و ثمود و لوط كه بعدا خواهد آمد.
قرآن در اينجا به آنهايى كه از تعليمات انبياء سرپيچى مىكنند و به جاى اصلاح خويش و ديگران بذر فساد مىپاشند، شديدا اخطار مىكند كه نگاهى به زندگانى اقوام پيشين بيفكنيد و ببينيد «چقدر از شهرها و آباديها را ويران كرديم» و مردم فاسد آنها را به نابودى كشانيديم! (وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها).
سپس چگونگى هلاكت آنها را چنين تشريح مىكند: «عذاب دردناك ما، در دل شب (در ساعاتى كه در آرامش فرو رفته بودند) يا در وسط روز، به هنگامى كه پس از فعاليتهاى روزانه به استراحت پرداخته بودند به سراغ آنها آمد» (فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 5)- در اين آيه سخن را چنين ادامه مىدهد: «آنها به هنگامى كه در گرداب بلا گرفتار مىشدند و توفان مجازات، زندگيشان را درهم مىكوبيد (از مركب غرور و نخوت پياده شده) فرياد مىزدند: ما ستمگر بوديم» و اعتراف مىكردند كه ظلم و ستمهايشان دامانشان را گرفته است! (فَما كانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلَّا أَنْ قالُوا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ).
ولى اعترافى كه سودى به حال آنها نداشت، زيرا يك نوع اعتراف «اجبارى و اضطرارى» بود كه حتى مغرورترين افراد خود را از آن ناگزير مىبينند، و كمترين نشانهاى از انقلاب روحى در آن نيست.
قابل ذكر است كه اين گونه آيات اخطارهاى كوبندهاى است براى امروز و براى فردا، براى ما و همه اقوام آينده، زيرا در سنّت و قانون الهى تبعيض مفهوم ندارد.
هم اكنون، انسان صنعتى با تمام قدرتى كه پيدا كرده است، در مقابل يك زلزله، يك توفان، يك باران شديد و مانند اينها به همان اندازه ضعيف و ناتوان است كه انسانهاى قبل از تاريخ ناتوان بودند، بنابراين همان عواقب شوم و دردناكى كه ستمكاران اقوام گذشته و انسانهاى مست غرور و شهوت و افراد سركش و آلوده پيدا كردند، از انسانهاى امروز دور نيست.
(آيه 6)- بازپرسى عمومى! در آيه قبل سخن از مجازات دنيوى ستمكاران در ميان بود، در اين آيه و سه آيه بعد از مجازات اخروى آنها بحث مىكند و به اين ترتيب پيوندى روشن دارند.
نخست به عنوان يك قانون عمومى مىفرمايد: «از تمام كسانى كه پيامبران به سوى آنها فرستاده شدند، بطور قطع در روز قيامت سؤال مىكنيم» (فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ).
نه تنها از آنها سؤال مىكنيم «از پيامبرانشان نيز مىپرسيم» كه رسالت خويش را چگونه انجام دادند (وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ).
بنابراين، هم رهبران مسؤولند و هم پيروان، هم پيشوايان و هم تابعان، منتها چگونگى مسؤوليتهاى اين دو گروه متفاوت است.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 7)- در اين آيه براى اين كه كسى تصور نكند كه سؤال از امتها و پيامبرانشان دليل بر اين است كه چيزى از علم خدا مخفى مىماند، با صراحت و تأكيد آميخته با قسم مىگويد: «ما با علم و دانش خويش تمام اعمالشان را براى آنها شرح مىدهيم، زيرا ما هرگز از آنها غايب نبوديم» همه جا با آنها بوديم و در هر حال همراهشان (فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنَّا غائِبِينَ).
سؤال براى چيست؟ ما مىدانيم خدا همه چيز را مىداند و اصولا در همه جا حاضر و ناظر است. با اين حال چه نيازى به سؤال دارد كه انبياء و امتها را عموما و بدون استثناء مورد بازپرسى قرار دهد؟! پاسخ اين كه: اگر سؤال براى استعلام و درك واقعيت چيزى باشد، در مورد كسى كه عالم است معنى ندارد ولى اگر منظور توجه دادن خود شخص و اتمام حجت به او و امثال آن بوده باشد، هيچ مانعى ندارد، درست مثل اين كه ما به شخص فراموشكارى خدمتهاى زياد كردهايم، و او به جاى خدمت مرتكب خيانتهايى شده و همه اين مسائل پيش ما روشن است، او را مورد بازپرسى قرار داده و مىگوييم آيا ما اين همه به تو خدمت نكرديم؟ و آيا تو حق اين خدمات را ادا كردى؟ اين سؤال براى كسب علم نيست بلكه براى تفهيم طرف است.
(آيه 8)- در اين آيه براى تكميل بحث رستاخيز، اشاره به مسأله «سنجش اعمال» مىكند كه نظير آن در سورههاى ديگر قرآن از جمله در سوره مؤمنون آيه 102 و 103 و سوره قارعه آيه 6 و 8 آمده است.
نخست مىگويد: «مسأله توزين اعمال در آن روز حق است» (وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ).
آنچه مسلم است اين است كه در روز رستاخيز اعمال انسان با وسيله خاصى سنجيده مىشود نه با ترازوهايى همانند ترازوهاى دنيا، و چه بسا آن وسيله همان وجود انبياء و امامان و افراد صالح بوده باشد، و در رواياتى كه از طرق اهل بيت عليهم السّلام به ما رسيده است اين مطلب به خوبى ديده مىشود.
حتى در اين جهان نيز دوستان خدا مقياس سنجشند، ولى از آنجا كه بسيارى از حقايق در اين عالم در پرده ابهام مىماند و در روز قيامت كه- به مقتضاى وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (ابراهيم/ 48)- روز بروز و ظهور است اين واقعيتها آشكار مىگردد.
در پايان آيه مىفرمايد: «كسانى كه ميزانهاى (عمل) آنها سنگين است، همان رستگارانند» (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 9)- «و كسانى كه ميزانهاى (عمل) آنها سبك است، افرادى هستند كه سرمايه وجود خود را، به خاطر ظلم و ستمى كه نسبت به آيات ما مىكردند، از دست دادهاند» (وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ).
بديهى است منظور از سبكى و سنگينى ميزان اعمال، سبكى و سنگينى خود ميزان نيست بلكه ارزش و وزن چيزهايى است كه با ميزان سنجيده مىشود.
تعبير «ظلم به آيات» اشاره به اين است كه اين گونه اشخاص نه تنها به خود ستم مىكنند، بلكه به برنامههاى هدايت الهى نيز ستم كردهاند، زيرا اين برنامهها مىبايست وسيله هدايت و نجات گردد، و اگر به آن بىاعتنايى شد و اين اثر از آنها به دست نيامد، به آنها ستم شده است.
(آيه 10)- مقام با عظمت انسان در جهان هستى! به دنبال آياتى كه اشاره به مبدء و معاد در آنها شده بود در اين آيه و آيات بعد، «انسان» و عظمت و اهميت مقام او و چگونگى آفرينش او و افتخاراتى كه خداوند به او داده، مورد بحث قرار داده، مىفرمايد: «ما مالكيت و حكومت، و تسلط شما را بر زمين، مقرر داشتيم» (وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ).
«و انواع وسايل زندگى را براى شما در آن قرار داديم» (وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ). «اما با اين حال كمتر شكر اين همه نعمت و موهبت را به جاى مىآوريد» (قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ).
(آيه 11)- ماجراى سركشى و عصيان ابليس! در هفت سوره از سورههاى قرآن اشاره به آفرينش انسان و چگونگى خلقت او شده است.
در آيه مورد بحث، خداوند مىگويد: «ما شما را آفريديم، و سپس صورت بندى كرديم، بعد از آن به فرشتگان (و از جمله ابليس كه در صف آنها قرار داشت اگرچه جزء آنها نبود) فرمان داديم، براى آدم (جدّ نخستين شما) سجده كنند» (وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ).
«همگى (اين فرمان را به جان و دل پذيرفتند و) براى آدم سجده كردند، مگر ابليس كه از سجده كنندگان نبود» (فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ).
سجده فرشتگان براى آدم به معنى «سجده پرستش» نبوده است، زيرا پرستش مخصوص خداست، بلكه سجده در اينجا به معنى خضوع و تواضع است.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 12)- در اين آيه مىگويد: خداوند «ابليس» را به خاطر سركشى و طغيانگرى مؤاخذه كرد، فرمود: «در آن هنگام كه به تو فرمان دادم، چه چيز تو را مانع شد كه سجده كنى؟» (قالَ ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ).
او در پاسخ به يك عذر ناموجه متوسل گرديد، «گفت: من از او بهترم، به دليل اين كه مرا از آتش آفريدهاى و او را از خاك و گل»! (قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ).
گويا چنين مىپنداشت كه آتش برتر از خاك است، و اين يكى از بزرگترين اشتباهات ابليس بود، شايد هم اشتباه نمىكرد و به خاطر تكبر و خودپسندى دروغ مىگفت.
اما امتياز آدم در اين نبود كه از خاك است، بلكه امتياز اصلى او همان «روح انسانيت» و مقام خلافت و نمايندگى پروردگار بوده است.
در اينجا يك سؤال باقى مىماند، و آن اين كه چگونه شيطان، با خدا سخن گفت، مگر وحى بر او نازل مىشده است؟
پاسخ اين سؤال اين است كه: هيچ مانعى ندارد كه خداوند با شخص ديگرى نه به عنوان وحى و رسالت، بلكه از طريق الهام درونى، يا به وسيله بعضى از فرشتگان سخن بگويد، خواه اين شخص از صالحان و پاكان باشد، همانند مريم و مادر موسى يا از ناصالحان باشد مانند شيطان!
(آيه 13)- از آنجا كه امتناع شيطان از سجده كردن، براى آدم (ع) يك امتناع ساده و معمولى نبود و نه يك گناه عادى محسوب مىشد، بلكه يك سركشى و تمرّد آميخته به اعتراض و انكار مقام پروردگار بود. به اين جهت، مخالفت او سر از كفر و انكار علم و حكمت خدا درآورد و به همين جهت، مىبايست تمام مقامها و موقعيتهاى خويش را در درگاه الهى از دست بدهد، به همين سبب خداوند او را از آن مقام برجسته و موقعيتى كه در صفوف فرشتگان پيدا كرده بود بيرون كرد و به او «فرمود: از اين مقام و مرتبه، فرود آى» (قالَ فَاهْبِطْ مِنْها).
سپس سر چشمه اين سقوط و تنزّل را با اين جمله، براى او شرح مىدهد كه: «تو حق ندارى در اين مقام و مرتبه، راه تكبر، پيش گيرى» (فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها).
و باز به عنوان تأكيد بيشتر، اضافه مىفرمايد: «بيرونرو كه از افراد پست و ذليل هستى» (فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ). يعنى، نه تنها با اين عمل بزرگ نشدى، بلكه به عكس به خوارى و پستى گراييدى.
از اين جمله به خوبى روشن مىشود كه تمام بدبختى شيطان، مولود تكبر او بود.
از امام صادق عليه السّلام نيز نقل شده كه فرمود: «اصول و ريشههاى كفر و عصيان، سه چيز است. حرص و تكبر و حسد، اما حرص سبب شد كه آدم از درخت ممنوع بخورد، و تكبر سبب شد كه ابليس از فرمان خدا سرپيچى كند، و حسد سبب شد كه يكى از فرزندان آدم ديگرى را به قتل رساند»!
-
RE: سوره اعراف
(آيه 14)- اما داستان شيطان به همين جا پايان نيافت، او به هنگامى كه خود را مطرود دستگاه خداوند ديد، طغيان و لجاجت را بيشتر كرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چيزى كه از خدا تقاضا كرد اين بود كه گفت: «خدايا! مرا تا پايان دنيا مهلت ده، و زنده بگذار» (قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ).
(آيه 15)- اين تقاضاى او به اجابت رسيد و خداوند «فرمود: تو از مهلت داده شدگانى» (قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ).
(آيه 16)- ولى او نمىخواست براى جبران گذشته زنده بماند و عمر طولانى كند، بلكه هدف خود را از اين عمر طولانى چنين «بيان كرد: اكنون كه مرا گمراه ساختى! بر سر راه مستقيم تو كمين مىكنم و آنها را از راه به در مىبرم» (قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ). تا همانطور كه من گمراه شدم، آنها نيز به گمراهى بيفتند!
(آيه 17)- سپس شيطان، براى تأييد و تكميل گفتار خود، اضافه كرد كه نه تنها بر سر راه آنها كمين مىكنم بلكه «از پيش رو، و از پشت سر، و از طرف راست، و از طرف چپ (از چهار طرف) به سراغ آنها مىروم، و اكثر آنها را شكرگزار نخواهى يافت» (ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ).
در روايتى كه از امام باقر عليه السّلام نقل شده، تفسير عميقى براى اين چهار جهت ديده مىشود، آنجا كه مىفرمايد: «منظور از آمدن شيطان به سراغ انسان از «پيش رو» اين است كه آخرت و جهانى را كه در پيش دارد در نظر او سبك و ساده جلوه مىدهد، و منظور از «پشت سر» اين است كه آنها را به گردآورى اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت مىكند، و منظور از «طرف راست» اين است كه امور معنوى را به وسيله شبهات و ايجاد شك و ترديد، ضايع مىسازد، و منظور از «طرف چپ» اين است كه لذات مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مىدهد.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 18)- در اين آيه بار ديگر فرمان بيرون رفتن ابليس از حريم قرب خدا و مقام و منزلت رفيع صادر مىشود، با اين تفاوت كه در اينجا حكم طرد او به صورت تحقيرآميز و شديدتر صادر شده است و شايد به خاطر لجاجتى بود كه شيطان در مورد اصرار در وسوسه افراد انسان به خرج داد و گناه بزرگ ديگرى بر گناه خود افزود به او فرمود: «از اين مقام با بدترين ننگ و عار بيرون رو و باخوارى و ذلت فرود آى»! (قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً).
«و سوگند ياد مىكنم كه هر كس از تو پيروى كند، جهنم را از تو و آنها پر سازم» (لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ).
سؤال: بعد از آنكه شيطان مرتكب چنان گناه بزرگى شد، چرا خداوند تقاضاى او را مبنى بر ادامه حيات او پذيرفت؟
پاسخ اينكه: ادامه حيات او به عنوان وجود يك نقطه منفى براى تقويت نقاط مثبت نه تنها ضرر نداشت، بلكه مؤثر نيز بود، حتى قطع نظر از وجود شيطان، در درون خود ما، غرايز مختلفى وجود دارد، كه چون در برابر نيروهاى عقلانى و روحانى قرار گيرند، يك ميدان تضاد را تشكيل مىدهند كه در اين ميدان پيشرفت و تكامل و پرورش وجود انسان صورت مىگيرد.
بايد توجه داشت كه خداوند اگرچه شيطان را در انجام وسوسههايش آزاد گذاشته ولى انسان را در برابر او بىدفاع قرار نداده است، زيرا نيروى عقل و خرد به او بخشيده كه مىتواند سدّ نيرومندى در مقابل وسوسههاى شيطان به وجود آورد.
و از سوى ديگر فطرت پاك و عشق به تكامل را در درون وجود انسان به عنوان يك عامل سعادت قرار داده و از سوى سوم فرشتگانى كه الهام بخش نيكيها هستند، به كمك انسانهايى كه مىخواهند از وسوسههاى شيطان بركنار بمانند مىفرستد.
(آيه 19)- وسوسههاى شيطانى در لباسهاى دلپذير! از اين به بعد فصل ديگرى از سرگذشت آدم را بيان مىكند، نخست خداوند به آدم و همسرش دستور مىدهد كه: «و اى آدم! تو و همسرت (حوّا) در بهشت سكونت اختيار كنيد» (وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ).
از اين جمله چنين استفاده مىشود كه آدم و حوّا در بدو خلقت در بهشت نبودند سپس به سوى بهشت راهنمايى شدند.
در اين هنگام، نخستين تكليف و امر و نهى پروردگار به اين صورت، صادر شد: «شما از هر نقطهاى و از هر درختى از درختان بهشت كه مىخواهيد تناول كنيد، اما به اين درخت معين نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد بود» (فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 20)- سپس شيطان كه بر اثر سجده نكردن رانده درگاه خدا شده بود و تصميم قاطع داشت تا آنجا كه مىتواند از آدم و فرزندانش انتقام بگيرد «به وسوسه كردن آنان مشغول شد، تا لباسهاى اطاعت و بندگى خدا را از تن آنان بيرون كند، و عورت آنها را كه پنهان بود آشكار سازد» (فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما).
و براى رسيدن به اين هدف، از عشق و علاقه ذاتى انسان به تكامل و ترقى و «زندگى جاويدان»، استفاده كرد.
لذا نخست به آدم و همسرش گفت: «خداوند شما را از اين جهت نهى نكرده جز اين كه اگر از آن بخوريد يا فرشته خواهيد شد و يا عمر جاويدان پيدا مىكنيد» (وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ).
و به اين ترتيب، فرمان خدا را در نظر آنان به گونه ديگرى جلوه داد.
(آيه 21)- آدم با شنيدن اين سخن در فكر فرو رفت، اما شيطان براى اين كه پنجههاى وسوسه خود را بيشتر و محكمتر در جان آدم و حوّا فرو برد «سوگندهاى شديدى براى آنها ياد كرد، كه من خيرخواه شما هستم»! (وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 22)- آدم كه هنوز تجربه كافى در زندگى نداشت، و گرفتار دامهاى شيطان و خدعه و دروغ و نيرنگ نشده بود، سر انجام تسليم فريب شيطان شد، و به اين ترتيب «شيطان» آنها را با فريب (از مقامشان) فرود آورد» (فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ).
«همين كه آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشيدند، بلافاصله لباسهايشان از تنشان فرو ريخت اندامشان (عورتشان) آشكار گشت» (فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما).
و در حقيقت از لباس بهشتى كه لباس كرامت و احترام خدا بود برهنه شدند.
قرآن سپس مىگويد: هنگامى كه آدم و حوّا چنين ديدند «بلافاصله از برگهاى درختان بهشتى براى پوشيدن اندام خود، استفاده كردند» (وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ). «و در اين موقع از طرف خداوند ندا رسيد كه مگر من شما را از آن درخت نهى نكردم، مگر به شما نگفتم كه شيطان دشمن آشكار و سرسخت شماست» چرا فرمان مرا به دست فراموشى سپرديد و در اين گرداب سقوط كرديد؟» (وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ).
از مقايسه تعبير اين آيه با نخستين آيهاى كه به آدم و حوّا اجازه سكونت در بهشت را مىداد به خوبى استفاده مىشود كه آنها پس از اين نافرمانى، چه اندازه از مقام قرب پروردگار دور شدند.
1- شجره ممنوعه چه درختى بوده است؟
در منابع اسلامى دو نوع تفسير براى آن آمده است، يكى تفسير «مادى» كه طبق معروف در روايات، «گندم» بوده است و ديگرى تفسير «معنوى» كه در روايات از آن تعبير به «شجره حسد» شده است، زيرا طبق اين روايات، آدم پس از ملاحظه مقام و موقعيت خود چنين تصور كرد كه مقامى بالاتر از مقام او وجود نخواهد داشت، ولى خداوند او را به مقام جمعى از اوليا از فرزندان او (پيامبر اسلام و خاندانش) آشنا ساخت، او حالتى شبيه به حسد پيدا كرد، و همين شجره ممنوعه بود كه آدم مأمور بود به آن نزديك نشود.
در حقيقت طبق اين روايات، آدم از دو درخت تناول كرد كه يكى از مقام او پايينتر بود و او را به سوى جهان ماده مىكشيد و آن گندم بود، و ديگرى درخت معنوى مقام جمعى از اولياء خدا بود كه از مقام و موقعيت او بالاتر قرار داشت و چون از دو جنبه از حدّ خود تجاوز كرد به آن سرنوشت گرفتار شد.
اما بايد توجه داشت كه اين حسد از نوع حسد حرام نبوده و تنها يك احساس نفسانى بوده است، بىآنكه كمترين گامى بر طبق آن بردارد.
2- آيا آدم گناه كرد؟
مدارك اسلامى به ما مىگويد: هيچ پيامبرى مرتكب گناه نمىشود، و مقام پيشوايى خلق به شخص گناهكار، واگذار نخواهد شد، و مىدانيم كه آدم از پيامبران الهى بود، بنابراين آنچه در پارهاى از تعبيرات در باره پيامبران در قرآن آمده است كه نسبت عصيان به آنها داده شده، همگى به معنى «عصيان نسبى» و «ترك اولى» است، نه گناه مطلق.
توضيح اين كه: گناه بر دو گونه است، «گناه مطلق» و «گناه نسبى»، گناه مطلق همان مخالفت نهى تحريمى و مخالفت با فرمان قطعى خداوند است و هرگونه ترك واجب و انجام حرام را شامل مىشود.
اما «گناه نسبى» آن است كه عمل غير حرامى از شخص بزرگى سر زند، كه با توجه به مقام و موقعيتش شايسته او نباشد.
فى المثل نمازى كه ممكن است از يك فرد عادى، نماز ممتازى باشد براى اولياء حق، گناه محسوب شود.
ساير اعمال آنها غير از عبادات نيز چنين است، و با توجه به موقعيت آنها سنجيده مىشود، به همين دليل اگر يك «ترك اولى» از آنها سر زند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار مىگيرند- منظور از ترك اولى اين است كه انسان كار بهتر را رها كند و سراغ كار خوب يا مباحى برود.
نهى آدم از «شجره ممنوعه» نيز يك نهى تحريمى نبود بلكه با توجه به موقعيت آدم با اهميت تلقى شد و مخالفت با اين نهى- هر چند نهى كراهتى بود- موجب چنان مؤاخذه و مجازاتى از طرف خداوند گرديد.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 23)- بازگشت آدم به سوى خدا! سر انجام هنگامى كه آدم و حوّا، به نقشه شيطانى ابليس واقف شدند و نتيجه كار خلاف خود را ديدند به فكر جبران گذشته افتادند و نخستين گام را اعتراف به ظلم و ستم بر خويشتن، در پيشگاه خدا قرار دادند و «گفتند: پروردگار! ما بر خويشتن ستم كرديم» (قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا).
«و اگر ما را نيامرزى و رحمت خود را شامل حال ما نكنى، از زيانكاران خواهيم بود» (وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ).
(آيه 24)- گرچه توبه خالصانه آدم و همسرش در پيشگاه خدا پذيرفته شد ولى به هر حال اثر وضعى آن عمل، دامانشان را گرفت، و دستور خارج شدن از بهشت از سوى خداوند به آنها داده شد، «فرمود: فرود آييد در حالى كه شما با يكديگر (انسان و شيطان) دشمن خواهيد بود» (قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ).
«و زمين تا مدت معينى قرارگاه و وسيله بهرهگيرى شما خواهد بود» (وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ).
(آيه 25)- و «نيز به آنها گوشزد كرد، كه هم در زمين زندگى مىكنيد و هم در آن مىميريد، و از همان براى حساب در روز رستاخيز، برانگيخته خواهيد شد» (قالَ فِيها تَحْيَوْنَ وَ فِيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 26)- اخطار به همه فرزندان آدم! خداوند از اين جا به بعد يك سلسله دستورات و برنامههاى سازنده، براى همه فرزندان آدم، بيان مىكند، كه در حقيقت دنبالهاى است از برنامههاى آدم در بهشت.
نخست به همان مسأله لباس و پوشانيدن بدن كه در سرگذشت آدم نقش مهمى داشت اشاره كرده، مىفرمايد: «اى فرزندان آدم! ما لباسى بر شما فرو فرستاديم، كه (اندام شما را مىپوشاند و) زشتيهاى بدنتان را پنهان مىسازد» (يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ).
ولى فايده اين لباس كه براى شما فرستادهايم، تنها پوشانيدن تن و مستور ساختن زشتيها نيست بلكه «مايه زينت شماست» (وَ رِيشاً). لباس تجمل و زينت كه اندام شما را زيباتر از آنچه هست نشان مىدهد.
به دنبال اين جمله كه در باره لباس ظاهرى سخن گفته است، قرآن بحث را به لباس معنوى كشانده و آن چنان كه سيره قرآن در بسيارى از موارد است، هر دو جنبه را به هم مىآميزد و مىگويد: «لباس پرهيزكارى و تقوا از آن هم بهتر است» (وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ).
تشبيه تقوى و پرهيزكارى به لباس، تشبيه بسيار رسا و گويايى است، زيرا همانطور كه لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ مىكند، و هم سپرى است در برابر بسيارى از خطرها، و هم عيوب جسمانى را مىپوشاند و هم زينتى است براى انسان، روح تقوى و پرهيزكارى نيز علاوه بر پوشانيدن بشر از زشتى گناهان و حفظ از بسيارى از خطرات فردى و اجتماعى، زينت بسيار بزرگى براى او محسوب مىشود زينتى است چشمگير كه بر شخصيت او مىافزايد.
منظور از لباس تقوا همان «روح تقوا و پرهيزكارى» است، كه جان انسان را حفظ مىكند و معنى «حياء» و «عمل صالح» و امثال آن در آن جمع است.
در پايان آيه مىفرمايد: «اين (لباسهايى كه خدا براى شما قرار داده اعم از لباس مادى و معنوى، لباس جسمانى و لباس تقوا) همگى از آيات و نشانههاى خداست تا بندگان متذكر نعمتهاى پروردگار شوند» (ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ).
لباس در گذشته و حال-
تا آنجا كه تاريخ نشان مىدهد هميشه انسان لباس مىپوشيده است، ولى وسايل توليد لباس در عصر ما به قدرى متنوع شده و توسعه يافته است كه با گذشته اصلا قابل مقايسه نيست.
و متأسفانه، جنبههاى فرعى و حتى نامطلوب و زننده لباس چنان گسترش يافته كه فلسفه اصلى لباس را دارد تحت الشعاع خود قرار مىدهد.
لباس عاملى شده براى انواع تجمل پرستيها، توسعه فساد، تحريك شهوات، خودنمايى و تكبر و اسراف و تبذير و امثال آن، حتى گاه لباسهايى در ميان جمعى از مردم بخصوص «جوانان غربزده» ديده مىشود كه جنبه جنون آميز آن بر جنبه عقلانيش برترى دارد و به همه چيز شباهت دارد جز به لباس.
مسأله مدپرستى در لباس نه تنها ثروتهاى زيادى را به كام خود فرو مىكشد، بلكه قسمت مهمى از وقتها و نيروهاى انسانى را نيز بر باد مىدهد.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 27)- در اين آيه خداوند به همه افراد بشر و فرزندان آدم، هشدار مىدهد كه مراقب فريبكارى شيطان باشند زيرا شيطان سابقه دشمنى خود را با پدر و مادر آنها نشان داده و همانطور كه لباس بهشتى را بر اثر وسوسهها از اندام آنان بيرون كرد، ممكن است لباس تقوا را از اندام ايشان بيرون نمايد، لذا مىگويد: «اى فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آن چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون ساخت و لباس آنان را از اندامشان بيرون كرد، تا عورتشان را به آنها نشان دهد» (يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما).
سپس تأكيد مىكند كه حساب شيطان و همكارانش از ساير دشمنان جداست، «او و همكارانش شما را مىبينند در حالى كه شما آنها را مشاهده نمىكنيد» و از چنين دشمنى بايد سخت برحذر بود! (إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ).
و در پايان آيه جملهاى بيان مىكند كه در حقيقت پاسخى است به يك ايراد مهم و آن اين كه اگر كسى بگويد: چگونه خداوند دادگر و مهربان دشمنى را با اين قدرت بر انسان مسلط ساخته، دشمنى كه هيچ گونه موازنه قوا با او ندارد، به هر كجا بخواهد مىرود، بدون اين كه كسى حضورش را احساس كند، حتى طبق بعضى از روايات در درون وجود انسان همچون جريان خون در رگها حركت مىكند! آيا اين با عدالت پروردگار سازگار است؟
آيه در پاسخ اين سؤال احتمالى، مىگويد: «ما شياطين را اولياء و سرپرستان افراد بىايمان قرار داديم» (إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ).
يعنى، تنها پس از موافقت خود انسان است كه شيطان مىتواند از مرزهاى روح او بگذرد.
(آيه 28)- در اين آيه اشاره به يكى از وسوسههاى مهم شيطانى مىكند كه بر زبان جمعى از انسانهاى شيطان صفت نيز جارى مىشود و آن اين كه: «هنگامى كه عمل زشت و قبيحى را انجام مىدهند (اگر از دليل آن سؤال شود، در پاسخ) مىگويند: اين راه و رسمى است كه نياكان خود را بر آن يافتهايم خداوند هم ما را به آن دستور داده است» (وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها).
جالب اين كه قرآن در پاسخ آنها اعتنايى به دليل اول يعنى پيروى كوركورانه از نياكان نمىكند و تنها به پاسخ دليل دوم قناعت كرده، مىگويد: «بگو: خداوند هرگز به كارهاى زشت و قبيح فرمان نمىدهد» زيرا حكم او از فرمان عقل جدا نيست (قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ).
سپس با اين جمله آيه ختم مىشود كه: «آيا به خدا نسبتهايى مىدهيد كه نمىدانيد» (أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
منظور از «فاحِشَةً» در اينجا هر گونه كار زشت و قبيحى است كه مسأله «طواف عريان» و «پيروى از پيشوايان ظلم و ستم» از مصاديق روشن آن محسوب مىگردد.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 29)- در اين آيه به اصول دستورات پروردگار در زمينه وظايف عملى در يك جمله كوتاه اشاره، شده و سپس اصول عقايد دينى يعنى، مبدء و معاد را بطور فشرده بيان مىكند نخست مىگويد: اى پيامبر! «به آنان بگو: پروردگار من به عدالت دستور داده است» (قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ).
سپس دستور به يكتاپرستى و مبارزه با هرگونه شرك داده، مىفرمايد: «توجه قلب خويش را در هر عبادتى به او كنيد» و از ذات پاك او به سوى ديگر منحرف نشويد (وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ).
«او را بخوانيد و دين و آيين خود را خالص و مخصوص او قرار دهيد» (وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ).
پس از تحكيم پايه توحيد، توجه به مسأله معاد و رستاخيز كرده، مىگويد:
«همان گونه كه شما را در آغاز آفريد، دگر بار در قيامت باز مىگرديد» (كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ).
آيه فوق يكى از كوتاهترين و جالبترين تعبيرات را در زمينه معاد جسمانى بازگو مىكند، و مىگويد: نگاهى به آغاز آفرينش خود كنيد ببينيد همين جسم شما كه از مقدار زيادى آب و مقدار كمترى مواد مختلف، فلزات و شبه فلزات تركيب شده است در آغاز كجا بود؟ آبهايى كه در ساختمان جسم شما به كار رفته هر قطرهاى از آن احتمالا در يكى از اقيانوسهاى روى زمين سرگردان بود و سپس تبخير گرديد و تبديل به ابرها و به شكل قطرات باران بر زمينها فرو ريختند، و ذراتى كه هم اكنون از مواد جامد زمين در ساختمان جسم شما به كار رفته، روزى به صورت دانه گندم يا ميوه درخت، يا سبزيهاى مختلف بود كه از نقاط پراكنده زمين گردآورى شد.
بنابراين چه جاى تعجب كه پس از متلاشى شدن و بازگشت به حال نخستين، باز همان ذرات جمع آورى گردد و به هم پيوندند و اندام نخستين را تشكيل دهند؟
و اگر چنين چيزى محال بود چرا در آغاز آفرينش انجام شد؟ بنابراين «همان گونه كه در آغاز، خدا شما را آفريده است در روز رستاخيز نيز باز مىگرداند».
-
RE: سوره اعراف
(آيه 30)- در اين آيه چگونگى عكس العملهاى مردم را در برابر اين دعوت (دعوت به سوى نيكيها و توحيد و معاد) بيان كرده، مىگويد: «جمعى را هدايت كرده و جمعى (كه شايستگى نداشتهاند) گمراهى بر آنها مسلّم شده است» (فَرِيقاً هَدى وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ).
و براى اين كه كسى تصور نكند بدون جهت خداوند، طايفهاى را هدايت مىكند و جمع ديگرى را گمراه، در جمله بعد اضافه مىكند: «گروه گمراهان همانها بودند كه شياطين را اولياى خود انتخاب كرده بودند، و به جاى ولايت پروردگار ولايت شيطان را پذيرفتند» (إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
و عجب اين كه با تمام گمراهى و انحراف «چنين مىپنداشتند كه هدايت يافتگان واقعى آنها هستند» (وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ).
اين حالت مخصوص كسانى است كه در طغيان و گناه فرو روند و در اين حال درهاى هدايت بكلى به روى آنها مسدود خواهد شد، و اين همان چيزى است كه خودشان براى خويشتن فراهم ساختهاند.
(آيه 31)- در اين آيه به عنوان يك قانون هميشگى كه شامل تمام اعصار و قرون مىشود دستور مىدهد كه، «اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود داشته باشيد» (يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ).
اين جمله مىتواند هم اشاره به «زينتهاى جسمانى» باشد كه شامل پوشيدن لباسهاى مرتب و پاك و تميز، و شانه زدن موها، و به كار بردن عطر و مانند آن مىشود، و هم شامل «زينتهاى معنوى»، يعنى صفات انسانى و ملكات اخلاقى و پاكى نيت و اخلاص.
در جمله بعد اشاره به مواهب ديگر يعنى خوردنيها و آشاميدنيهاى پاك و پاكيزه مىكند، مىگويد از آنها «بخوريد و بنوشيد» (وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا).
اما چون طبع زياده طلب انسان، ممكن است از اين دو دستور سوء استفاده كند و به جاى استفاده عاقلانه و اعتدال آميز از پوشش و تغذيه صحيح، راه تجمل پرستى و اسراف و تبذير را پيش گيرد، بلافاصله اضافه مىكند: «ولى اسراف نكنيد كه خدا مسرفان را دوست نمىدارد» (وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ).
كلمه «اسراف» كلمه بسيار جامعى است كه هرگونه زيادهروى در كميت و كيفيت و بيهودهگرايى و اتلاف و مانند آن را شامل مىشود.
جمله كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد، در آيه فوق آمده، گرچه بسيار ساده به نظر مىرسد، اما امروز ثابت شده است كه يكى از مهمترين دستورات بهداشتى همين است، زيرا تحقيقات دانشمندان به اين نتيجه رسيده كه سر چشمه بسيارى از بيماريها، غذاهاى اضافى است كه به صورت جذب نشده در بدن انسان باقى مىماند، اين مواد اضافى هم بار سنگينى است براى قلب و ساير دستگاههاى بدن و هم منبع آمادهاى است براى انواع عفونتها و بيماريها! عامل اصلى تشكيل اين مواد مزاحم، اسراف و زيادهروى در تغذيه و به اصطلاح «پرخورى» است، و راهى براى جلوگيرى از آن جز رعايت اعتدال در غذا نيست، كسانى كه اين دستور را ساده فكر مىكنند خوب است در زندگى خود آن را بيازمايند تا اهميت رعايت اين دستور را در سلامت جسم و تن خود ببينند.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 32)- در اين آيه با لحن تندترى به پاسخ آنها كه گمان مىبرند، تحريم زينتها و پرهيز از غذاها و روزيهاى پاك و حلال، نشانه زهد و پارسايى و مايه قرب به پروردگار است پرداخته، مىگويد: اى پيامبر! «بگو: چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگانش آفريده و همچنين مواهب و روزيهاى پاكيزه را تحريم كرده است» (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ).
سپس براى تأكيد اضافه مىكند: به آنها «بگو: اين نعمتها و موهبتها براى افراد با ايمان در اين زندگى دنيا آفريده شده (اگرچه ديگران نيز بدون داشتن شايستگى از آن استفاده مىكنند) ولى در روز قيامت و زندگى عاليتر (كه صفوف كاملا از هم مشخص مىشوند) اينها همه در اختيار افراد با ايمان و درستكار قرار مىگيرد» و ديگران بكلى از آن محروم مىشوند! (قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ).
در پايان آيه به عنوان تأكيد مىگويد: «اين چنين آيات و احكام خود را براى جمعيتى كه آگاهند و مىفهمند تشريح مىكنيم» (كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).
در مورد استفاده از انواع زينتها، اسلام مانند تمام موارد، حدّ اعتدال را انتخاب كرده است و استفاده كردن از زيباييهاى طبيعت، لباسهاى زيبا و متناسب، به كار بردن انواع عطرها، و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده بلكه به آن توصيه و سفارش نيز شده است.
(آيه 33)- محرمات الهى! بارها ديدهايم كه قرآن مجيد هرگاه سخن از امر مباح يا لازمى به ميان مىآورد، بلافاصله از نقطه مقابل آن يعنى زشتيها و محرمات سخن مىگويد، تا هر دو بحث، يكديگر را تكميل كنند، در اينجا نيز به دنبال اجازه استفاده از مواهب الهى و زينتها و نفى تحريم آنها، سخن از محرمات به ميان آورده و بطور عموم، و سپس بطور خصوص انگشت روى چند نقطه مهم مىگذارد.
در آغاز از تحريم فواحش سخن مىگويد، مىفرمايد: اى پيامبر! «بگو:
پروردگار من تنها اعمال زشت و قبيح را حرام كرده است، اعم از اين كه آشكار باشد يا پنهان» (قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ).
سپس موضوع را تعميم داده، مىگويد: «و (همچنين) گناه و ستم به ناحق را» (وَ الْإِثْمَ).
بار ديگر انگشت روى چند قسمت از بزرگترين گناهان گذاشته، مىگويد:
«و هرگونه ستم و تجاوز به ناحق به حقوق ديگران» (وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ).
سپس اشاره به مسأله شرك كرده، مىگويد: و نيز پروردگار من، حرام كرده «اين كه چيزى را كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده، شريك او قرار دهيد» (وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).
آخرين چيزى را كه به عنوان محرمات روى آن تكيه مىكند، نسبت دادن چيزى به خدا بدون علم و آگاهى است، مىفرمايد: «و اين كه به خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمىدانيد» (وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 34)- هر جمعيتى سر انجامى دارد! در اين آيه خداوند به يكى از قوانين آفرينش يعنى فنا و نيستى ملتها، اشاره مىكند و بحثهاى مربوط به زندگى فرزندان آدم در روى زمين و سر انجام و سرنوشت گنهكاران كه در آيات قبل گفته شد با اين بحث روشنتر مىشود نخست مىگويد: «براى هر امتى زمان و مدت معينى وجود دارد» (وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ).
«و به هنگامى كه اين اجل فرا رسد، نه لحظهاى تأخير خواهند كرد و نه لحظهاى بر آن پيشى مىگيرند» (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ).
يعنى، ملتهاى جهان همانند افراد، داراى مرگ و حياتند، ملتهايى از صفحه زمين برچيده مىشوند، و به جاى آنها ملتهاى ديگرى قرار مىگيرند، قانون مرگ و حيات مخصوص افراد انسان نيست، بلكه اقوام و جمعيتها و جامعهها را نيز در بر مىگيرد با اين تفاوت كه مرگ ملتها غالبا بر اثر انحراف از مسير حق و عدالت و روى آوردن به ظلم و ستم و غرق شدن در درياى شهوات و فرو رفتن در امواج تجمل پرستى و تنپرورى مىباشد.
هنگامى كه ملتهاى جهان در چنين مسيرهايى گام بگذارند، و از قوانين مسلم آفرينش منحرف گردند، سرمايههاى هستى خود را يكى پس از ديگرى از دست خواهند داد و سر انجام سقوط مىكنند.
(آيه 35)- دستور ديگرى به همه فرزندان آدم! بار ديگر خداوند فرزندان آدم را مخاطب ساخته، مىگويد: «اى فرزندان آدم! اگر رسولانى از خودتان (از طرف من) به سوى شما آمدند كه آيات مرا به شما عرضه مىدارند (از آنها پيروى كنيد) زيرا آنها كه پرهيزكارى پيشه كنند و در اصلاح خويشتن و ديگران بكوشند نه وحشتى از مجازات الهى خواهند داشت و نه اندوه و غمى» (يا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
(آيه 36)- و در اين آيه اضافه مىكند: «اما آنها كه آيات ما را تكذيب كنند و در برابر آن تكبر ورزند آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند» (وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 37)- از اين آيه به بعد قسمتهاى مختلف از سرنوشت شومى كه در انتظار افترا گويان و تكذيب كنندگان آيات خداست، بيان شده، نخست مىگويد:
«چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا دروغ مىبندند و يا آيات او را تكذيب مىكنند»؟ (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ).
سپس وضع آنها را به هنگام مرگ چنين توصيف مىكند: «آنان چند روزى بهره خود را از آنچه برايشان مقدر شده است مىبرند و از نعمتهاى مختلف سهم خود را مىگيرند، تا (پيمانه عمرشان لبريز گردد و به اجل نهايى برسد) در اين هنگام فرشتگان ما كه مأمور گرفتن ارواحند به سراغ آنها مىآيند تا جانشان را بگيرند» (أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ).
به هر حال از لحظه مرگ مجازاتهاى آنها شروع مىشود، نخستين بار با توبيخ و سرزنش فرشتگان پروردگار كه مأمور گرفتن جانشان هستند رو برو مىشوند، «آنها مىپرسند كجا هستند معبودهايى كه غير از خدا مىپرستيديد» و يك عمر از آنها دم مىزديد و همه چيز خود را نابخردانه در پاى آنها مىريختيد؟ (قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
آنها چون دست خود را از همه چيز كوتاه مىبينند و پندارهايى را كه در باره معبودهاى ساختگى داشتند همچون نقش برآب مشاهده مىكنند، در پاسخ مىگويند: «آنها همه گم شدند و از ما دور گشتند» (قالُوا ضَلُّوا عَنَّا).
اثرى از آنها نمىبينيم و هيچ گونه قدرتى بر دفاع از ما ندارند، و تمام عبادات ما براى آنها بيهوده بود، «و به اين ترتيب خودشان بر ضدّ خود گواهى مىدهند كه كافر بودند» (وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ).
در حالى كه راه بازگشت به روى آنها بسته است و اين نخستين تازيانه آتشين مجازات الهى است كه بر روح آنها نواخته مىشود.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 38)- درگيرى پيشوايان و پيروان گمراه در دوزخ! در آيات گذشته صحنهاى كه به هنگام مرگ و بازپرسى فرشتگان قبض ارواح رخ مىدهد ترسيم شده بود و در اينجا صحنه برخورد گروههاى اغوا كننده و اغوا شونده را در قيامت شرح مىدهد: «در روز رستاخيز خداوند به آنها مىگويد در صف گروههاى مشابه خود از جن و انس كه پيش از شما بودند، قرار گيريد و در آتش داخل شويد» (قالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ).
هنگامى كه همگى در آتش داخل شدند برخوردشان با هم مسلكهايشان شروع مىشود، برخوردى عجيب و عبرت انگيز، «هر دستهاى كه وارد دوزخ مىشوند به ديگرى لعن و نفرين مىكند» و او را مسؤول بدبختى خويش مىداند (كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها).
مطلب به همين جا پايان نمىپذيرد، «هنگامى كه همگى با ذلت و خوارى در محيط شرر بار دوزخ قرار مىگيرند (شكايت آنها به پيشگاه پروردگار از يكديگر شروع مىشود) نخست فريب خوردگان عرضه مىدارند: پروردگارا! اين اغواگران بودند كه ما را گمراه ساختند، خدايا عذاب و كيفر آنها را مضاعف كن» كيفرى به خاطر گمراهيشان، و كيفرى به خاطر گمراه كردن ما (حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيها جَمِيعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ).
ولى عجيب اين است كه خداوند در پاسخ آنها «مىفرمايد: براى هر كدام (از شما) عذاب مضاعف است ولى نمىدانيد!» چرا كه پيروان اگر گرد پيشوايان گمراه را نگرفته بودند، قدرتى بر اغواى مردم نداشتند (قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ).
(آيه 39)- در اين آيه پاسخ پيشوايان گمراه را چنين نقل مىكند كه: «آنها به پيروان خود مىگويند شما هيچ تفاوت و برترى بر ما نداريد، (يعنى اگر ما گفتيم شما تأييد كرديد و اگر گام برداشتيم كمك نموديد و اگر ستم نموديم شما يار و مددكار ما بوديد) بنابراين شما هم در مقابل اعمالتان عذاب دردناك الهى را بچشيد» (قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 40)- بار ديگر قرآن به سراغ سرنوشت افراد متكبر و لجوج يعنى آنها كه زير بار آيات پروردگار نمىروند و در برابر حق تسليم نيستند رفته، مىگويد:
«كسانى كه آيات ما را تكذيب كنند و در برابر آن تكبر ورزند درهاى آسمان به روى آنان گشوده نمىشود» (إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ).
در حديثى از امام باقر عليه السّلام چنين مىخوانيم: «اما مؤمنان، اعمال و ارواحشان به سوى آسمانها برده مىشود و درهاى آسمان به روى آنها گشوده خواهد شد، اما كافر روح و عملش را بالا مىبرند تا به آسمان برسد در اين هنگام كسى صدا مىزند آن را به سوى سجّين (دوزخ) پايين ببريد».
سپس اضافه مىكند: «آنها وارد بهشت نخواهند شد، تا زمانى كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد»! (وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ).
اين تعبير كنايه لطيفى از محال بودن اين امر است، كه راهى براى ورود افراد بىايمان متكبر در بهشت مطلقا موجود نيست! در پايان آيه براى تأكيد و توضيح بيشتر اضافه مىكند، «و اين چنين گنهكاران را كيفر مىدهيم» (وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ).
(آيه 41)- در اين آيه، به قسمتى ديگر از مجازات دردناك آنها اشاره كرده، مىگويد: «براى اين گونه افراد، بسترهايى از جهنم و آتش سوزان است و روى آنها پوششهايى از همان آتش سوزان قرار دارد» (لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ).
و باز براى تأكيد اضافه مىكند: «اين چنين ظالمان و ستمگران را كيفر مىدهيم» (وَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 42)- آرامش كامل و سعادت جاويدان! در آيات گذشته بحث از سرنوشت منكران آيات خدا و متكبران و ظالمان بود، در اينجا آينده روشن افراد با ايمان را چنين شرح مىدهد: «كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، ...
اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ...
أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
ولى در ميان اين جمله يك جمله معترضه كه اشاره به پاسخ بسيارى از سؤالات است بيان كرده، مىگويد: «ما هيچ كس را جز به اندازه توانائيش تكليف نمىكنيم» (لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
اشاره به اين كه كسى تصور نكند كه قرار گرفتن در صف افراد با ايمان و انجام عمل صالح در دسترس همه كس نيست، زيرا تكاليف پروردگار به اندازه قدرت افراد است.
اين آيه مانند بسيارى ديگر از آيات قرآن، وسيله نجات و سعادت جاويدان را منحصرا ايمان و عمل شايسته معرفى مىكند و به اين ترتيب به عقيده خرافى مسيحيان امروز كه وسيله نجات را قربانى شدن مسيح در برابر گناهان بشريت مىدانند، خط بطلان مىكشد، اصرار قرآن روى مسأله ايمان و عمل صالح در آيات مختلف براى كوبيدن اين طرز تفكر و مانند آن است.
(آيه 43)- در اين آيه به يكى از مهمترين نعمتهايى كه خدا به بهشتيان ارزانى مىدارد و مايه آرامش روح و جان آنهاست اشاره كرده، مىگويد: «كينهها و حسدها و دشمنيها را از دل آنها برمىكنيم» (وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).
در حقيقت يكى از بزرگترين ناراحتيهاى انسانها در زندگى دنيا كه سر چشمه پيكارهاى وسيع اجتماعى مىشود و علاوه بر خسارتهاى سنگين جانى و مالى آرامش روح را بكلى بر هم مىزند، همين «كينه توزى» و «حسد» است.
بهشتيان بكلى از بدبختيهاى ناشى از اين گونه صفات و عواقب آن بركنارند، آنها با هم در نهايت دوستى و محبت و صفا و صميميت و آرامش زندگى مىكنند، و همه از وضع خود راضيند.
قرآن پس از ذكر اين نعمت روحانى، اشاره به نعمت مادى و جسمانى آنها كرده، مىگويد: «از زير قصرهاى آنها نهرهاى آب جريان دارد» (تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ).
سپس رضايت و خشنودى كامل و همه جانبه اهل بهشت را با اين جمله منعكس مىكند كه آنها «مىگويند: حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه ما را به اين همه نعمت رهنمون شد و اگر خدا ما را راهنمايى نمىكرد، هرگز، هدايت نمىيافتيم» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ).
اين توفيق او بود كه دست ما را گرفت و از گذرگاههاى زندگى عبور داد و به سر منزل سعادت رسانيد. «مسلما فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند!» آنها راست مىگفتند و ما با چشم خود درستى گفتارشان را هم اكنون مىبينيم (لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ).
«در اين هنگام ندايى برمىخيزد، و اين جمله را در گوش جان آنها سر مىدهد كه اين بهشت را به خاطر اعمال پاكتان به ارث برديد» (وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 44)- از اين آيه استفاده مىشود كه بهشتيان و دوزخيان از جايگاه خود مىتوانند با يكديگر سخن بگويند نخست مىگويد: «بهشتيان، دوزخيان را مخاطب ساخته و صدا مىزنند كه ما وعده پروردگار خويش را حق يافتيم، آيا شما هم به آنچه خدا به وسيله فرستادگانش وعده داده بود، رسيديد؟» (وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا).
در پاسخ «مىگويند: آرى» همه را عين حقيقت ديديم (قالُوا نَعَمْ).
سپس اضافه مىكند: «در اين هنگام ندا دهندهاى در ميان آنها ندا در مىدهد (آنچنان كه صداى او به گوش همگان مىرسد) كه: لعنت خدا بر ستمگران باد» (فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ).
(آيه 45)- سپس ستمگران را چنين معرفى مىكند: «همانها كه مردم را از راه راست باز مىداشتند (و با تبليغات مسموم و زهرآگين خود، ايجاد شك و ترديد در ريشههاى عقايد مردم مىكردند) و جاده مستقيم الهى را كج و معوج نشان مىدادند، و به سراى ديگر نيز ايمان نداشتند» (الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ كافِرُونَ).
اين مؤذّن در روايات اسلامى، غالبا به امير مؤمنان على عليه السّلام تفسير شده است.
حاكم «ابو القاسم حسكانى» كه از دانشمندان اهل سنّت است به سند خود از «محمّد بن حنفيه» از «على» عليه السّلام نقل مىكند كه فرمود: انا ذلك المؤذّن: «آن كه اين ندا را سر مىدهد منم» و همچنين به سند خود از ابن عباس نقل مىكند كه على عليه السّلام در قرآن نامهايى دارد كه مردم آنها را نمىدانند، از جمله «مؤذّن» در آيه شريفه فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ على عليه السّلام است كه اين ندا را سر مىدهد و مىگويد: الا لعنة اللّه على الّذين كذّبوا بولايتى و استخفّوا بحقّى «لعنت خدا بر آنها باد كه ولايت مرا تكذيب كردند و حق مرا كوچك شمردند».
-
RE: سوره اعراف
(آيه 46)- اعراف گذرگاه مهمى به سوى بهشت! در تعقيب بيان سرگذشت بهشتيان و دوزخيان اين آيه و سه آيه بعد از آن در باره «اعراف» كه منطقهاى است حد فاصل ميان بهشت و دوزخ، با ويژگيهايى كه دارد سخن مىگويد.
نخست به حجابى كه در ميان بهشتيان و دوزخيان كشيده شده است اشاره كرده، مىگويد: «ميان اين دو گروه حجابى قرار دارد» (وَ بَيْنَهُما حِجابٌ).
از آيات بعد چنين استفاده مىشود كه حجاب مزبور همان «اعراف» است كه مكان مرتفعى است در ميان اين دو گروه، كه مانع از مشاهده يكديگر مىشود، البته كسانى كه بر اعراف يعنى قسمتهاى بالاى اين مانع مرتفع قرار دارند، هر دو گروه را مىتوانند ببينند.
سپس قرآن مىگويد: «بر اعراف مردانى قرار دارند كه هر يك از جهنميان و دوزخيان را (در جايگاه خود مىبينند و) از سيمايشان آنها را مىشناسند» (وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ).
سپس مىگويد: مردانى كه بر اعراف قرار دارند «بهشتيان را صدا مىزنند و مىگويند: درود بر شما باد، اما خودشان وارد بهشت نشدهاند، اگرچه بسيار تمايل دارند» (وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ).
(آيه 47)- «اما به هنگامى كه به سوى ديگر نگاه مىكنند و دوزخيان را در دوزخ مىبينند (به درگاه خدا راز و نياز مىكنند و) مىگويند: پروردگارا! ما را با جمعيت ستمگران قرار مده» (وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
(آيه 48)- در اين آيه اضافه مىكند كه: «و اصحاب اعراف مردانى از دوزخيان را كه از چهره و سيمايشان مىشناسند صدا مىزنند (و مورد ملامت و سرزنش قرار مىدهند كه ديديد عاقبت) گردآورى اموال و نفرت در دنيا و تكبر ورزيدن از قبول حقّ، به شما سودى نداد» چه شد آن مالها؟ و كجا رفتند آن نفرات؟ و چه نتيجهاى گرفتيد از آن همه كبر و خودپرستى؟ (وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 49)- بار ديگر با همان زبان ملامت و سرزنش در حالى كه اشاره به جمعى از ضعفاى مؤمنان كه بر اعراف قرار گرفتهاند مىكنند، مىگويند: «آيا اينها همان كسانى هستند كه شما سوگند ياد كرديد هيچ گاه خداوند آنان را مشمول رحمت خود قرار نخواهد داد» (أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ).
سر انجام رحمت الهى شامل حال اين دسته از ضعفاى مؤمنان شده و به آنها خطاب مىشود كه: «وارد بهشت شويد نه ترسى بر شماست و نه در آنجا غم و اندوهى داريد» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ).
«اصحاب اعراف» چه كسانى هستند؟
از مجموع آيات و روايات چنين استفاده مىشود كه «اعراف» گذرگاه سخت و صعب العبورى بر سر راه بهشت سعادت جاويدان است، طبيعى است كه افراد نيرومند و قوى يعنى صالحان و پاكان با سرعت از اين گذرگاه عبور مىكنند اما افرادى كه خوبى و بدى را به هم آميختند در اين مسير وا مىمانند.
همچنين طبيعى است كه سرپرستان جمعيت و پيشوايان قوم در گذرگاههاى سخت همانند فرماندهانى كه در اين گونه موارد در آخر لشكر راه مىروند تا همه سپاهيان بگذرند، در آنجا توقف مىكنند تا به كمك ضعفاى مؤمنان بشتابند و آنها كه شايستگى نجات را دارند در پرتو امدادشان رهايى يابند.
بنابراين در اعراف، دو گروه وجود دارند، ضعيفان و آلودگانى كه در رحمتند و پيشوايان بزرگ (يعنى انبياء، امامان و صالحان) كه در همه حال يار و ياور ضعيفانند.
(آيه 50)- نعمتهاى بهشتى بر دوزخيان حرام است! پس از آن كه بهشتيان و دوزخيان هر كدام در محل مناسب خود مستقر شدند گفتگوهايى در ميان آنها رد و بدل مىشود كه نتيجه آن مجازات و كيفرى است روحانى و معنوى براى دوزخيان، نخست مىفرمايد: «دوزخيان، بهشتيان را صدا مىزنند كه (محبت كنيد) و مقدارى آب يا از آنچه خدا به شما روزى داده، به ما ببخشيد» تا عطش سوزان خود را تسكين دهيم و از آلام خود بكاهيم (وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ).
ولى بلافاصله بهشتيان دست ردّ بر سينه آنها زده، و «مىگويند: خداوند اينها را بر كافران تحريم كرده است» (قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ).
1- جمله «مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ» (از آنچه خدا به شما روزى داده) كه تعبيرى است سر بسته و توأم با يك نوع ابهام نشان مىدهد كه حتى دوزخيان نمىتوانند از ماهيت و انواع نعمتهاى بهشتى آگاه شوند.
2- جمله «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ» (خداوند آنها را بر كافران حرام كرده) اشاره به اين است كه بهشتيان مضايقهاى از بخشيدن اين نعمتها ندارند زيرا نه چيزى از آنها كم مىشود و نه در درون سينه، كينهاى نسبت به كسى دارند، ولى وضع دوزخيان آنچنان است كه نمىتوانند از نعمتهاى بهشتى بهره گيرند، اين تحريم در حقيقت يك نوع «تحريم تكوينى» است، همانند محروميت بسيارى از بيماران از غذاهاى لذيذ و رنگارنگ.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 51)- در اين آيه سبب محروميت آنها را تشريح مىكند و با ذكر صفات دوزخيان روشن مىسازد كه اين سرنوشت شوم را خودشان براى خويشتن فراهم ساختهاند نخست مىگويد: «آنها كسانى هستند كه دين و مذهب خود را به سرگرمى و بازى گرفتند» (الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً).
«و زندگى دنيا آنها را فريب داد و مغرور ساخت» (وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا).
اين امور سبب شد كه آنها در لجنزار شهوات فرو روند و همه چيز حتى رستاخيز را به دست فراموشى بسپارند و گفتار پيامبران و آيات الهى را انكار كنند، لذا به دنبال آن اضافه مىكند: «پس امروز هم ما آنها را فراموش خواهيم كرد همان گونه كه آنها لقاى چنين روزى را فراموش كردند و همان گونه كه آيات ما را انكار نمودند» (فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ).
ضمنا از اين آيه استفاده مىشود كه نخستين مرحله گمراهى و انحراف آن است كه انسان مسائل سرنوشت ساز خود را جدّى نگيرد و با آنها به عنوان يك سرگرمى و بازيچه رفتار كند.
(آيه 52)- اين آيه اشاره به اين است كه محروميت كفار و سرنوشت شومشان نتيجه كوتاهيها و تقصيرات خودشان است و گر نه از ناحيه خداوند هيچ گونه كوتاهى در هدايت و رهبرى و ابلاغ آيات و بيان درسهاى تربيتى نشده است لذا مىگويد: ما در هدايت و راهنمايى آنها چيزى فروگذار نكرديم «كتابى براى آنها فرستاديم كه تمام اسرار و رموز آن را با آگاهى كامل تشريح كرديم» (وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ).
«كتابى كه مايه هدايت و موجب رحمت براى ايمان آورندگان بود» اگرچه افراد لجوج و خودخواه از آن بىبهره مىمانند (هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 53)- و در اين آيه اشاره به طرز تفكر غلط تبهكاران و منحرفان در زمينه هدايتهاى الهى كرده، مىگويد: «آيا آنها جز انتظار تأويل آيات (و فرا رسيدن تهديدهاى الهى) دارند»؟ (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ).
اما چه انتظار نابجايى، زيرا هنگامى كه نتايج و سر انجام اين وعدههاى الهى را مشاهده كنند، كار از كار گذشته و راهى براى بازگشت باقى نمانده است «آن روز كه تأويل آنها فرا رسد، كسانى كه قبلا آن را فراموش كرده بودند مىگويند: فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند» و گفتار آنها نيز همه حق بود (يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ).
اما در اين هنگام در وحشت و اضطراب فرو مىروند، و به فكر چارهجويى مىافتند و مىگويند: «آيا (امروز) شفيعانى يافت مىشوند كه براى ما شفاعت كنند»؟ (فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا).
و «يا (اگر شفيعانى براى ما در كار نيست و اصولا شايسته شفاعت نيستيم) آيا ممكن است به عقب باز گرديم و اعمالى غير آنچه انجام داديم انجام دهيم» و تسليم حق و حقيقت باشيم (أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ).
ولى افسوس! اين بيدارى بسيار دير است، نه راه بازگشتى وجود دارد و نه شايستگى شفاعت دارند، زيرا «آنها سرمايههاى وجود خود را از دست داده و گرفتار خسران و زيانى شدهاند كه تمام وجودشان را در بر مىگيرد» (قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ).
و بر آنها ثابت مىشود كه بتها و معبودهاى ساختگى آنان در آنجا هيچ گونه نقشى ندارد «و معبودهايى را كه به دروغ ساخته بودند همگى از نظرشان گم مىشوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
از اين آيه استفاده مىشود كه انسان در اعمال خود مختار و آزاد است و الّا تقاضاى بازگشت به دنيا نمىكرد تا اعمال بد خود را جبران كند. و نيز استفاده مىشود كه جهان ديگر جاى انجام عمل و كسب فضيلت و نجات نيست.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 54)- اين آيه معبود حقيقى و واقعى را با ذكر صفات خاصش معرفى مىكند، تا آنها كه حقيقت جو هستند قبل از فرا رسيدن رستاخيز در همين جهان او را به روشنى بشناسند، نخست مىگويد: «معبود و پروردگار شما آن كس است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد» (إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ). يعنى «معبود» كسى جز «آفريدگار» نمىتواند باشد.
آيا جهان در شش روز آفريده شده؟
با توجه به مفهوم وسيع كلمه «ايّام» (روزها) و معادل آن در زبانهاى ديگر، پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا بسيار مىشود كه «ايّام» به معنى «دورانها» به كار مىرود.
بنابراين خداوند مجموعه زمين و آسمان را در شش دوران متوالى آفريده است، هر چند اين دورانها گاهى به ميليونها يا ميلياردها سال بالغ شده است و علم امروز هيچ گونه مطلبى را كه مخالف اين موضوع باشد بيان نكرده است.
سپس قرآن مىگويد: «خداوند پس از آفرينش آسمان و زمين، زمام رهبرى آنها را به دست گرفت» (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ).
يعنى، نه تنها آفرينش از اوست بلكه اداره و رهبرى جهان نيز با او مىباشد.
و اين پاسخى است به آنها كه جهان را در آفرينش نيازمند به خدا مىدانند نه در بقا و ادامه هستى.
«عرش» چيست؟
عرش در لغت معانى متعددى دارد از جمله: به معنى سقف يا چيزى است كه داراى سقف بوده باشد، و گاهى به معنى تختهاى بلند همانند تخت سلاطين نيز آمده است.
ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مىرود و گفته مىشود «عرش خدا» منظور از آن مجموعه جهان هستى است كه در حقيقت تخت حكومت پروردگار محسوب مىشود.
بنابراين در آيه مورد بحث جمله «اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ» كنايه از احاطه كامل پروردگار و تسلط او بر تدبير امور آسمانها و زمين بعد از خلقت آنهاست.
سپس مىفرمايد: «اوست كه شب را همچون پوششى بر روز مىافكند و روشنايى روز را با پردههاى ظلمانى شب مىپوشاند» (يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ).
بعد از آن اضافه مىكند: «شب با سرعت به دنبال روز در حركت است» (يَطْلُبُهُ حَثِيثاً). همانند طلبكارى كه با سرعت به دنبال بدهكار مىدود.
سپس مىافزايد: «اوست كه خورشيد و ماه و ستارگان را آفريده است، در حالى كه همه سر بر فرمان او هستند» (وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ).
پس از ذكر آفرينش جهان هستى و نظام شب و روز و آفرينش ماه و خورشيد و ستارگان به عنوان تأكيد مىگويد: «آگاه باشيد آفرينش و اداره امور جهان هستى تنها به دست اوست» (أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ).
منظور از «الْخَلْقُ» آفرينش نخستين، و منظور از «الْأَمْرُ» قوانين و نظاماتى است كه به فرمان پروردگار بر عالم هستى حكومت مىكند و آنها را در مسير خود رهبرى مىنمايد.
به عبارت ديگر: همان طور كه جهان در حدوثش نيازمند به اوست در تدبير و ادامه حيات و ادارهاش نيز وابسته به او مىباشد، و اگر لحظهاى لطف خدا از آن گرفته شود نظامش بكلى از هم گسسته و نابود مىگردد.
و در پايان آيه مىفرمايد: «پر بركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است» (تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ).
اين جمله بعد از ذكر آفرينش و تدبير جهان هستى يك نوع ستايش از مقام مقدس پروردگار است كه وجودى مبارك، ازلى، ابدى و سر چشمه همه بركات و نيكيها و خير مستمر مىباشد.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 55)- شرايط اجابت دعا: آيه قبل با ذكر دلايل روشن اين حقيقت را اثبات كرد كه شايسته عبوديت و بندگى تنها خداست و به دنبال آن در اينجا دستور مىدهد كه «دعا و نيايش» كه جان و روح عبادت است بايد در برابر خدا انجام گيرد، نخست مىگويد: «پروردگار خود را از روى تضرّع و در پنهانى بخوانيد» (ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً).
اين كه در آيه فوق دستور داده شده كه خدا را در «خفيّه» و پنهانى بخوانيد براى اين است كه از «ريا» دورتر، و به اخلاص نزديكتر، و توأم با تمركز فكر و حضور قلب باشد.
و در پايان آيه مىفرمايد: «او (خداوند) تجاوزكاران را دوست نمىدارد» (إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ).
و اين جمله معنى وسيعى دارد كه هرگونه تجاوز را، اعم از فرياد كشيدن به هنگام دعا، و يا تظاهر و رياكارى، و يا توجه به غير خدا را به هنگام دعا، شامل مىشود.
(آيه 56)- در اين آيه اشاره به حكمى شده است كه در واقع يكى از شرايط تأثير دعا است، مىفرمايد: «در روى زمين فساد مكنيد بعد از آن كه اصلاح شده است» (وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها). بنابراين هيچ گاه دعاى افراد مفسد و تبهكار به جايى نخواهد رسيد.
در روايتى از امام باقر عليه السّلام مىخوانيم: «زمين فاسد بود و خداوند به وسيله پيامبر اسلام آن را اصلاح كرد».
باز ديگر به مسأله دعا مىپردازد و يكى ديگر از شرايط آن را بازگو مىكند، مىگويد: «و خدا را با ترس و اميد بخوانيد» (وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً).
نه آن چنان از اعمال خود راضى باشيد كه گمان كنيد هيچ نقطه تاريكى در زندگى شما نيست كه اين خود عامل عقبگرد و سقوط است، و نه آن چنان مأيوس باشيد كه خود را شايسته عفو خدا و اجابت دعا ندانيد، بلكه با دو بال «بيم» و «اميد» به سوى او پرواز كنيد، اميد به رحمتش و بيم از مسؤوليتها و لغزشهاى خود.
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر روى اسباب اميدوارى به رحمت خدا، مىگويد: «رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است» (إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ).
در اين دو آيه اشاره به پنج قسمت از شرايط قبولى دعا شده است: نخست اين كه از روى تضرع و در پنهانى باشد، ديگر اين كه از حدّ اعتدال تجاوز نكند، سوم اين كه با توليد فساد و تبهكارى همراه نگردد، چهارم اين كه توأم با بيم و اميد متوازن باشد، پنجم اين كه با نيكوكارى توأم گردد.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 57)- در آيات گذشته اشارههاى مكرر به مسأله «مبدء» يعنى توحيد و شناسايى پروردگار از روى اسرار جهان آفرينش شد، و در اين آيه اشاره به مسأله «معاد» و رستاخيز مىشود، تا اين دو بحث يكديگر را تكميل كنند، و اين سيره قرآن است كه در بسيارى از موارد «مبدء» و «معاد» را با هم قرين مىسازد، نخست مىگويد: «او كسى است كه بادها را پيشاپيش باران رحمتش همچون بشارت دهندهاى (كه از قدوم مسافر عزيزى خبر مىدهد) مىفرستد» (وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ).
«بادهايى كه از اقيانوسها برخاسته و ابرهاى سنگين بار و پر آب را با خود حمل مىكند» (حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا).
«در اين موقع آنها را به سوى سرزمينهاى مرده و خشك و سوزان مىرانيم» و مأموريت آبيارى اين تشنگان را به عهده آنها مىنهيم (سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ).
«و به وسيله آن، آب حيات بخش را در همه جا فرو مىفرستيم» (فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ). «سپس به كمك اين آب انواع ميوهها را از خاك تيره بيرون مىآوريم» (فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ).
و به دنبال آن اضافه مىكند: «اين چنين مردگان را از زمين بيرون مىآوريم» و لباس حيات را در اندامشان مىپوشانيم (كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى).
اين مثال را براى آن آورديم كه نمونه معاد را در اين دنيا كه همه سال در برابر چشم شما تكرار مىشود به شما نشان دهيم «تا شايد متذكر گرديد» (لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).
(آيه 58)- در اين آيه براى اين كه گمان نشود يكنواخت بودن باران دليل آن است كه همه سرزمينها يكسان زنده شوند، و براى اين كه روشن گردد، استعدادها و آمادگيهاى متفاوت سبب استفادههاى مختلف از مواهب الهى مىشود، مىگويد:
«سرزمين شيرين و پاكيزه گياهان پربركت و مفيد و سودمند به اذن پروردگار، از آن مىرويد» (وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ).
«اما زمينهاى شورهزار و خبيث و زشت، چيزى جز گياهان ناچيز و كم ارزش نمىروياند» (وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً).
و در پايان آيه مىفرمايد: «اين چنين آيات را براى كسانى كه شكرگزارند (و از آن استفاده مىكنند و راه هدايت را مىپويند) بيان مىكنيم» (كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ).
آيه فوق در حقيقت اشاره به يك مسأله مهم است و آن اين كه تنها «فاعليت فاعل» براى به ثمر رسيدن يك موضوع، كافى نيست بلكه استعداد و «قابليت قابل» نيز شرط است.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 59)- رسالت نوح نخستين پيامبر اولوا العزم: سرگذشت نوح در سورههاى مختلفى از قرآن مانند سوره هود، انبياء، مؤمنون، شعراء و نوح مشروحا آمده است، اما در اينجا تنها فهرستى از آن در شش آيه آمده، نخست مىفرمايد: «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم» (لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ).
نخستين چيزى كه او به آنها يادآور شد، همان توجه به حقيقت توحيد و نفى هرگونه بت پرستى بود، «پس به آنها گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست» (فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
نوح پس از بيدار كردن فطرتهاى خفته، آنان را از سر انجام بت پرستى بر حذر داشته و گفت: «من از عذاب روزى بزرگ بر شما مىترسم» (إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ).
منظور از مجازات «روز بزرگ» ممكن است همان توفان معروف نوح يا مجازات الهى در روز رستاخيز باشد.
(آيه 60)- ولى قوم نوح به جاى اين كه از دعوت اصلاحى اين پيامبر بزرگ كه توأم با نهايت خيرخواهى بود استقبال كنند، به آيين توحيد بپيوندند و دست از ستم و فساد بردارند «جمعى از اشراف و ثروتمندان قوم او (كه منافع خود را با بيدارى مردم در خطر مىديدند، و مذهب او را مانعى بر سر راه هوسرانيها و هوسبازيهاى خويش مشاهده مىكردند) صريحا در جواب نوح گفتند: ما تو را در گمراهى آشكار مىبينيم» (قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
(آيه 61)- «نوح» در برابر توهين و خشونت آنها با همان لحن آرام و متين و محبتآميز خود در پاسخ آنها «گفت: (من نه تنها گمراه نيستم بلكه) هيچ گونه نشانهاى از گمراهى در من وجود ندارد، ولى من فرستاده پروردگار جهانيانم» (قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلالَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ).
اشاره به اين كه خدايان پراكندهاى كه شما قائل شدهايد همه بىاساس است، پروردگار و ربّ همه جهانيان تنها خداوند يگانه يكتاست كه خالق همه آنها مىباشد.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 62)- هدف من اين است كه رسالت پروردگار را انجام داده و دستورات او را به شما برسانم» (أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي).
«و در اين راه از هيچ گونه خيرخواهى فروگذارى نمىكنم» (وَ أَنْصَحُ لَكُمْ).
و در پايان اضافه مىكند: «من چيزهايى از خداوند مىدانم كه شما نمىدانيد» (وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
اين جمله ممكن است جنبه تهديد در برابر مخالفتهاى آنها داشته باشد كه من مجازاتهاى دردناكى از خداوند در برابر تبهكاران سراغ دارم كه شما هنوز از آن بىخبريد، و يا اشاره به لطف و رحمت پروردگار باشد كه اگر در مسير اطاعتش گام بگذاريد بركات و پاداشهايى از او سراغ دارم كه شما به عظمت و وسعت آن واقف نيستيد.
(آيه 63)- در اين آيه گفتار ديگرى را از نوح مىخوانيم كه در برابر اظهار تعجب قوم خود از اين كه چگونه ممكن است انسانى عهدهدار رسالت پروردگار گردد، بيان كرده است: «آيا تعجب كردهايد كه انسانى مأمور ابلاغ رسالت پروردگار گردد و دستورات بيدار كننده او بر اين انسان نازل شود تا شما را از عواقب سوء اعمالتان برحذر دارد و به آيين پرهيزكارى دعوت كند و تا مشمول رحمت الهى شويد» (أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ).
يعنى، اين موضوع چه جاى تعجب است؟ زيرا يك انسان شايسته، استعداد انجام اين رسالت را بهتر از هر موجود ديگر دارد.
(آيه 64)- ولى به جاى اين كه دعوت چنين رهبر دلسوز و خيرخواه و آگاهى را بپذيرند، «همه گفتههاى او را تكذيب كردند (و در برابر دعوتش سر تسليم فرود نياوردند، هر چه نوح بيشتر تبليغ مىكرد، آنها بر لجاجت و سرسختى خود مىافزودند) و همين سبب شد كه ما نوح و آنها كه با او در كشتى بودند نجات داده و تكذيب كنندگان به آياتش را گرفتار غرقاب ساخته و هلاك كنيم» (فَكَذَّبُوهُ فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا).
در پايان آيه، دليل اين كيفر سخت را چنين بيان مىكند كه «آنها جمعيت نابينايى بودند» يعنى مردمى بودند كور دل و كورباطن كه از مشاهده چهره حقيقت محروم بودند (إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً عَمِينَ).
و اين كوردلى نتيجه اعمال شوم و لجاجتهاى مستمر خودشان بود، زيرا چشم پوشى مستمر از حقايق، تدريجا چشم تيزبين عقل را ضعيف كرده و سر انجام نابينا مىكند.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 65)- گوشهاى از سرگذشت قوم هود: در تعقيب ذكر رسالت نوح و درسهاى عبرتى كه در آن نهفته بود، به سرگذشت يكى ديگر از پيامبران بزرگ يعنى هود و درگيريهاى او با قوم و ملتش مىپردازد، نخست مىفرمايد: «ما به سوى جمعيت عاد، برادرشان هود را فرستاديم» (وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً).
قوم «عاد» مردمى بودند كه در سرزمين «يمن» زندگى مىكردند، از نظر قدرت جسمانى و ثروت ملتى نيرومند و قوى بودند، ولى انحرافات عقيدهاى مخصوصا بت پرستى و مفاسد اخلاقى در ميان آنها غوغا مىكرد.
سپس مىگويد: هود دعوت خود را از مسأله توحيد و مبارزه با شرك و بت پرستى شروع كرد و «به آنها گفت: اى قوم من! خداوند يگانه را بپرستيد كه هيچ معبودى براى شما غير او نيست، آيا پرهيزگارى را پيشه نمىكنيد»! (قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ).
(آيه 66)- ولى ثروتمندان از خود راضى (الْمَلَأُ) يعنى كسانى كه ظاهر آنها چشم پركن بود، به هود همان گفتند: كه قوم نوح به نوح گفته بودند، بلكه نسبت سفاهت نيز به او دادند، «اشراف كافر قوم او گفتند ما تو را در سفاهت و سبك مغزى مىبينيم و گمان مىكنيم تو از دروغگويان باشى»! (قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ فِي سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبِينَ).
(آيه 67)- اما هود با وقار و ادبى كه مخصوص پيامبران و رهبران راستين و پاك است، بىآنكه از گفته آنان عصبانى و يا دلسرد و مأيوس گردد، «گفت: اى جمعيت من! هيچ گونه سفاهتى در من نيست و وضع رفتار و گفتار من بهترين دليل بر سرمايههاى عقلانى من است، من فرستاده پروردگار جهانيانم» (قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ).
(آيه 68)- هود اضافه كرد: «رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىكنم و من خيرخواه امينى براى شما هستم» (أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 69)- سپس هود در برابر افرادى كه از بعثت يك انسان به عنوان پيامبر در تعجب بودند به همان مطلبى اشاره مىكند كه نوح پيامبر نيز به قوم خود گفته بود و آن اين كه: «آيا تعجب مىكنيد كه از طرف پروردگار به فردى از شما وحى شود، تا شما را از كيفرهايى كه به خاطر اعمالتان در پيش داريد بيم دهد!» (أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ).
سپس براى تحريك عواطف خفته آنها و برانگيختن حس شكرگزارى در درون جانشان قسمتى از نعمتهاى پروردگار را، براى آنان شرح مىدهد، مىگويد:
«به خاطر بياوريد كه خداوند شما را جانشينان قوم نوح قرار داد» (وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ). و هنگامى كه آنها بر اثر طغيانشان به وسيله توفان نابود شدند، سرزمينهاى وسيع و گسترده آنان را با تمام نعمتهايى كه داشتند در اختيار شما قرار داد.
به علاوه «و شما را از جهت خلقت (جسمانى) گسترش (و قدرت) داد» (وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً).
(آيه 70)- اما در مقابل اين اندرزها و راهنماييهاى منطقى و يادآورى نعمتهاى الهى آنها كه منافع مادى خود را در خطر مىديدند و قبول دعوت او را مانع هوسبازيهاى خويش مىدانستند، در مقام مخالفت برآمده و «گفتند: آيا به سراغ ما آمدهاى كه تنها خداى يگانه را بپرستيم، و آنچه را پدران ما مىپرستيدند، رها كنيم»؟ نه هرگز چنين چيزى، ممكن نيست (قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا).
و سر انجام براى اين كه اميد «هود» را بكلى از خود قطع كنند و به اصطلاح حرف آخر را به او زده باشند گفتند: «اگر راست مىگويى (و عذابها و مجازاتهايى را كه به ما وعده مىدهى حقيقت دارد) هر چه زودتر آنها را به سراغ ما بفرست و ما را محو و نابود كن»! (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ).
يعنى ما كمترين واهمهاى از تهديدهاى تو نداريم.
-
RE: سوره اعراف
(آيه 71)- هنگامى كه سخن به اينجا رسيد و آخرين حرف خود را كه نشانه امتناع كامل از قبول دعوت هود بود زدند و او بكلى از هدايت آنان مأيوس شد، «به آنها گفت: اكنون كه چنين است بدانيد عذاب و كيفر خشم خدا بر شما مسلّما واقع خواهد شد» (قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ).
سپس براى اين كه گفتار آنها در باره بتها بدون پاسخ نماند، اضافه مىكند: «آيا شما با من در مورد چيزهايى كه از الوهيت جز نامى بىاثر ندارند و شما و پدرانتان اسم خدا بر آنها گذاردهايد و به دروغ آثار و خاصيتهايى براى آنها قائل شدهايد، به مجادله برخاستهايد، در حالى كه هيچ گونه فرمان و حجتى خدا در اين باره نازل نكرده است» (أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).
سپس گفت: «اكنون كه چنين است شما در انتظار بمانيد من هم با شما انتظار مىكشم» (فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ). شما در اين انتظار باشيد كه بتها ياريتان كنند و من در انتظارم كه عذاب دردناك الهى بر شما فرود آيد آينده نشان خواهد داد كداميك از اين دو انتظار به حقيقت نزديكتر خواهد بود.
(آيه 72)- در اين آيه سر انجام كار اين قوم لجوج در عبارت كوتاهى چنين بيان شده است: «ما هود و كسانى را كه با او بودند به لطف و رحمت خود، رهايى بخشيديم، و ريشه كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و حاضر نبودند در برابر حق تسليم شوند، قطع و نابود ساختيم» (فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنِينَ).
(آيه 73)- سرگذشت عبرت انگيز قوم ثمود! از اين به بعد به قيام «صالح» پيامبر بزرگ خدا در ميان قوم «ثمود» كه در يك منطقه كوهستانى ميان حجاز و شام زندگى مىكردند اشاره شده، نخست مىگويد: «ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم» (وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً).
پيامبر آنان صالح نيز همانند ساير پيامبران، نخستين گام را در راه هدايت آنها از مسأله توحيد و يكتاپرستى برداشت و به آنها «گفت: اى قوم من! خداوند يگانه را پرستش كنيد كه معبودى جز او نداريد» (قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
سپس اضافه نمود: من بدون دليل چيزى نمىگويم، «بيّنه و دليل روشن از طرف پروردگارتان براى شما آمده است و اين همان شترى است كه خداوند براى شما معجزه قرار داده است» (قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً).
سپس به آنها مىگويد: «او را به حال خود واگذاريد و بگذاريد در زمين خدا به چرا بپردازد، و به او آزار مرسانيد كه عذاب دردناكى شما را فرا خواهد گرفت» (فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 74)- در اين آيه مىگويد: «به خاطر داشته باشيد كه خداوند شما را جانشينان در روى زمين بعد از قوم عاد قرار داد، و در آن مستقر ساخت» (وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ).
يعنى از يك سو نعمتهاى فراوان الهى را فراموش نكنيد و از سوى ديگر توجه داشته باشيد كه پيش از شما اقوام طغيانگرى مانند قوم عاد بودند كه بر اثر مخالفتهايشان به عذاب الهى گرفتار شدند و نابود گرديدند.
سپس روى بعضى از نعمتها و امكانات خداداد قوم ثمود تكيه كرده، مىگويد: شما در سرزمينى زندگى داريد كه هم دشتهاى مسطح با خاكهاى مساعد و آماده كه «در دشتهايش قصرها براى خود بنا مىكنيد و در كوهها براى خود خانهها مىتراشيد» (تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً).
و در پايان آيه مىگويد: «اين همه نعمتهاى فراوان خدا را يادآور شويد و در زمين فساد نكنيد و كفران نعمت ننماييد» (فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ).
(آيه 75)- باز ملاحظه مىكنيم كه جمعيت اشراف و ثروتمندان خوش ظاهر و بد باطن سر رشته مخالفت با اين پيامبر بزرگ الهى را به دست گرفتند و همان طور كه قرآن مىگويد: «اين جمعيت اشرافى و متكبر از قوم صالح به افرادى از مستضعفان كه ايمان آورده بودند گفتند: آيا به راستى شما مىدانيد كه صالح از طرف خداوند براى راهنمايى ما فرستاده شده است» (قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ).
ولى به زودى با پاسخ قاطع آنان كه حكايت از تصميم و اراده قوى مىكرد رو برو شدند و اين پاسخ را از آنان شنيدند كه «گفتند: ما نه تنها مىدانيم صالح فرستاده خداست بلكه) ما به آنچه او مأموريت دارد، و دعوت به سوى آن مىكند، ايمان آوردهايم» (قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ).
(آيه 76)- «اين مغروران متكبر (دست از كار خود برنداشته و مجددا براى تضعيف روحيه جمعيت مؤمنان) گفتند: ما به آنچه شما ايمان آوردهايد كافريم» (قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 77)- هنگامى كه ثروتمندان متكبر و خودخواه از ايجاد تزلزل در پايههاى ايمان تودههاى مردم با ايمان مأيوس شدند، و از سوى ديگر مىديدند با وجود «ناقه» كه معجزه صالح محسوب مىشد، سمپاشيهاى آنها به جايى نمىرسد، تصميم به نابود كردن ناقه گرفتند، و قبل از هر چيز «آن را پى كردند و كشتند و از فرمان خدا سر برتافتند» (فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ).
و به اين نيز قناعت نكردند بلكه به سراغ صالح آمدند و صريحا به او «گفتند:
اى صالح! اگر تو فرستاده خدا هستى هر چه زودتر عذاب الهى را به سراغ ما بفرست» (وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ).
اين سخن در حقيقت برپا ساختن يك نوع جنگ اعصاب در مقابل صالح و براى تضعيف روحيه «صالح» و مؤمنان بود.
(آيه 78)- هنگامى كه آنها ستيزهجويى و طغيانگرى را به آخر رساندند و آخرين بارقه آمادگى ايمان را در وجود خود خاموش ساختند، مجازات الهى كه طبق قانون انتخاب اصلح و از ميان بردن موجودات فاسد و مفسد صورت مىگيرد به سراغ آنها آمد و «آن چنان زمين لرزهاى قصرها و خانههاى مستحكمشان را تكان داد و فرو ريخت (و زندگى پرزرق و برق آنها را در هم كوبيد) كه صبحگاهان تنها جسم بىجان آنها در خانههايشان باقى مانده بود» (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ).
قوم ثمود به چه وسيله نابود شدند؟
از آيه فوق استفاده مىشود كه وسيله نابودى اين قوم سركش، زلزله بود، اما از آيه 13 سوره فصلت بر مىآيد كه صاعقه آنها را نابود كرد، و در آيه 5 سوره حاقه مىخوانيم به وسيله يك عامل ويرانگر (طاغيه) از ميان رفتند. بايد بگوييم اين هر سه عامل به يك چيز بازگشت مىكنند، يعنى نخست صاعقه توليد مىشود و به دنبال آن زمين لرزه به وجود مىآيد، و اما «طاغيه» به معنى موجودى است كه از حد خود تجاوز كند و اين هم، با زلزله سازگار است و هم با صاعقه، بنابراين تضادى در ميان آيات نيست.
(آيه 79)- در اين آيه مىگويد: «بعد از اين جريان صالح از آنها روى برتافت و به آنها گفت: من حق رسالت پروردگارم را ادا كردم و آنچه گفتنى بود به شما گفتم و از نصيحت و خيرخواهى كوتاهى نكردم، لكن شما خيرخواهان را دوست نداريد» (فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 80)- سرنوشت دردناك قوم لوط: قرآن، صحنه عبرت انگيز ديگرى از سرگذشت پيامبران را بازگو مىكند و هدف آيات پيشين را تعقيب و تكميل مىنمايد، و آن سرگذشت پيامبر بزرگ خدا «لوط» و قوم اوست.
نخست مىگويد: «به خاطر بياوريد لوط پيامبر را هنگامى كه به قوم خود گفت: آيا شما عمل زشت و ننگينى انجام مىدهيد كه احدى از جهانيان تاكنون مرتكب آن نشده است»؟ (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ).
(آيه 81)- در اين آيه گناهى را كه در آيه قبل بطور سر بسته ذكر شده بود، تشريح مىكند و مىگويد: «شما از روى شهوت به سراغ مردان مىرويد، و از زنان صرف نظر مىكنيد» (إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ).
چه انحرافى از اين بدتر و بالاتر كه وسيله توليد نسل را كه آميزش زن و مرد است و خداوند آن را بطور غريزى در هر انسانى قرار داده، رها كنند، و سراغ «جنس موافق» بروند كارى كه اصولا برخلاف فطرت و ساختمان طبيعى جسم و روح انسان و غريزه تحريف نايافته اوست. و در پايان آيه به عنوان تأكيد مىگويد: «بلكه شما جمعيت اسراف كاريد» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ). يعنى از حدود الهى قدم بيرون گذارده و در سنگلاخ انحراف و تجاوز از مرز فطرت سرگردان شدهايد.
(آيه 82)- در اين آيه اشاره به جواب لجوجانه و غير منطقى قوم لوط كرده، مىگويد: «از آنها هيچ گونه جوابى در برابر دعوت اين پيامبر خيرخواه و دلسوز و مصلح نداشتند جز اين كه با خشم و عصبانيت گفتند: لوط و پيروان او را از شهر خود بيرون كنيد (گناهشان چيست؟ گناهشان اين است) كه مردمى پاكند و گناه نمىكنند»! و نه تنها با ما هم صدا نمىشوند، بلكه مزاحم ما نيز هستند! (وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ).
اين احتمال نيز در تفسير جمله «إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ» وجود دارد، كه قوم لوط مىخواستند اين پيامبر و پيروانش را متهم به تظاهر و رياكارى كنند.
(آيه 83)- با توجه به آنچه در سه آيه فوق بيان شد، هر داور منصفى مىتواند حكم محكوميت چنين قوم و ملتى را صادر كند.
لذا در اين آيه خداوند مىفرمايد: «چون كار به اينجا رسيد ما لوط و پيروان واقعى و خاندانش را كه پاكدامن بودند، نجات بخشيديم جز همسرش كه او را در ميان قوم تبهكار رها ساختيم» زيرا او هم از نظر عقيده و آيين و مذهب با آنان هماهنگ بود (فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 84)- در اين آيه اشاره بسيار كوتاه و پرمعنى به مجازات شديد و وحشتناك اين قوم كرده، مىگويد: «ما بارانى بر آنها فرستاديم» اما چه بارانى؟! بارانى از سنگ كه آنها را در هم مىكوبيد و نابود مىكرد (وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً).
«اكنون تماشا كن ببين سر انجام كار مجرمان به كجا كشيد» (فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ).
گرچه روى سخن در اينجا به پيامبر است اما پيداست كه هدف عبرت گرفتن همه افراد با ايمان مىباشد.
(آيه 85)- رسالت شعيب در مدين: شعيب كه نسبش طبق تواريخ با چندين واسطه به «ابراهيم» مىرسيد، به سوى اهل مدين مبعوث گرديد، «مدين» از شهرهاى شام بود و مردمى تجارت پيشه و مرفّه داشت، كه در ميان آنها بت پرستى و همچنين تقلب و كم فروشى در معامله كاملا رايج بود- شرح درگيرى اين پيامبر بزرگ با اهل «مدين» در سورههاى متعددى از قرآن مخصوصا سوره «هود» و «شعرا» آمده است.
در اين آيه خداوند مىفرمايد: «ما به سوى مردم مدين، برادر آنها شعيب را فرستاديم» (وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً).
سپس اضافه مىكند كه شعيب دعوت خود را همانند پيامبران ديگر از مسأله توحيد شروع كرد و «صدا زد اى قوم من! خداوند يگانه را بپرستيد كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست» (قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
و گفت اين حكم علاوه بر اين كه فرمان عقل است به وسيله «دلايل روشنى كه از طرف خداوند براى شما آمده» نيز اثبات شده است (قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ).
پس از دعوت به توحيد، به مبارزه با مفاسد اجتماعى و اخلاقى و اقتصادى آنها برخاسته نخست آنان را كه آلوده كم فروشى و تقلب و تزوير در معامله بودند از اين كار باز مىدارد و مىگويد: اكنون كه راه خدا براى شما آشكار شده «حق پيمانه و وزن را ادا كنيد و از حقوق مردم چيزى كم نگذاريد» (فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ).
سپس به يكى ديگر از كارهاى خلاف آنها اشاره كرده، مىگويد: «در روى زمين بعد از آن كه (در پرتو ايمان و كوششهاى انبياء) اصلاح شده است، فساد نكنيد» (وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها).
مسلم است كه از توليد فساد، اعم از فساد اخلاقى يا بىايمانى يا ناامنى، هيچ كس بهرهاى نمىگيرد، لذا در آخر آيه اضافه مىكند: «اين به سود شماست اگر ايمان داشته باشيد» (ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
-
RE: سوره اعراف
(آيه 86)- در اين آيه به چهارمين نصيحت شعيب، اشاره شده است، آنجا كه مىگويد: «شما بر سر راه مردم با ايمان ننشينيد و آنها را تهديد نكنيد و مانع راه خدا نشويد و با القاى شبهات راه مستقيم حق را در نظر آنها كج و معوج نشان ندهيد» (وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً).
و در پايان آيه پنجمين نصيحت شعيب كه يادآورى نعمتهاى پروردگار براى تحريك حسّ شكرگزارى آنهاست آمده: «و به خاطر بياوريد هنگامى كه افراد كمى بوديد سپس خداوند جمعيت شما را زياد كرد و نيروى انسانى شما را فزونتر ساخت» (وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ).
از جمله فوق استفاده مىشود كه در اكثر موارد كثرت نفرات، مىتواند سر چشمه قدرت و عظمت و پيشرفت جامعه باشد.
«و نيز خوب بنگريد كه سر انجام كار مفسدان به كجا منتهى شد» و به دنبال آنها گام برنداريد (وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ).
(آيه 87)- در اين آيه كه در واقع پاسخى است به بعضى از گفتههاى مؤمنان و كافران، شعيب مىگويد: «اگر طايفهاى از شما به آنچه من مبعوث شدهام ايمان آورده و جمعيت ديگرى ايمان نياوردهاند (نبايد موجب غرور كافران و يأس مؤمنان گردد) شما صبر كنيد تا خداوند ميان ما حكم كند كه او بهترين حاكمان است» (وَ إِنْ كانَ طائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ). يعنى، آينده نشان خواهد داد، چه كسانى بر حق بودهاند و چه كسانى بر باطل.
-
RE: سوره اعراف
آغاز جزء نهم قرآن مجيد
ادامه سوره اعراف
(آيه 88)- در اين آيه و آيه بعد عكس العمل قوم مستكبر شعيب در برابر سخنان منطقى اين پيامبر بزرگ بيان شده است.
قرآن مىگويد: «اشراف زورمند و متكبر قوم شعيب به او گفتند سوگند ياد مىكنيم كه قطعا، هم خودت و هم كسانى را كه به تو ايمان آوردهاند، از محيط خود بيرون خواهيم راند، مگر اين كه هر چه زودتر به آيين ما باز گرديد» (قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا)».
پاسخى كه شعيب در برابر اين همه تهديد و خشونت به آنها داد خيلى ساده و ملايم و منطقى بود، «گفت: آيا (مىخواهيد ما را به آيين خودتان بازگردانيد) اگر چه مايل نباشيم» (قالَ أَ وَ لَوْ كُنَّا كارِهِينَ).
(آيه 89)- در اين آيه شعيب چنين ادامه مىدهد: «اگر ما به آيين بت پرستى شما باز گرديم، و بعد از آن كه خدا ما را نجات داده خود را به اين پرتگاه بيفكنيم، بر خدا افترا بستهايم» (قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها).
سپس اضافه مىكند: «ممكن نيست ما به آيين شما بازگرديم مگر اين كه خدا بخواهد» (وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا).
و بلافاصله اضافه مىكند كه خداوند نيز چنين دستورى نخواهد داد، «چرا كه او از همه چيز آگاه است و به همه چيز احاطه علمى دارد» (وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً).
بنابراين هرگز ممكن نيست او از دستورى كه داده باز گردد، زيرا كسى كه از دستورش برمىگردد، كه علمش محدود باشد و اشتباه كند و از دستور خود پشيمان گردد، اما آن كس كه احاطه علمى به همه چيز دارد، تجديد نظر براى او ممكن نيست.
سپس براى اين كه به آنها حالى كند از تهديدشان هراسى ندارد و محكم بر جاى خود ايستاده است، مىگويد: «توكل و تكيه ما تنها به خداست» (عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا).
و سر انجام براى اين كه حسن نيت خود را ثابت كند و چهره حقيقت طلبى و مسالمت جويى خويش را آشكار سازد، تا دشمنانش او را متهم به ماجراجويى و غوغا طلبى نكنند، مىگويد: «پروردگارا! ميان ما و جمعيت ما به حق حكم و داورى كن، و مشكلات و گرفتاريهاى ما را برطرف ساز، و درهاى رحمتت را به سوى ما بگشا كه بهترين گشايندگانى» (رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ).