God

God

Lord, I am guilty, forgive me, you want, you read, you can worship, but
I've still not given up idolatry. Still have not been able to convince you, I still
You are scared and run away Mtlqyt, still my child, I'm still looking, often to
I'm looking for, anytime I make Betty and worship their own imaginations.
Lord, grant me forgiveness of capacity, the capacity of the Mtlqyt you worship me, I'm not mistaken his idol.
Lord, make me rich blessings alone, let alone in the universe with Anis and I'm familiar with, let
Your love, your beauty, your perfection, so I absorb the spirit and love for life that has survived.
Occasionally get bent under the load of pain and sorrow,
Sometimes I'm like a volcano explodes, it can sometimes escape Gzynm, the need for the Bat
I have to lie down, your pain would ask those who are feeble and helpless.
God, why does not my only weakness, and low capacity, I am weak, I Zrfytm low, like a child who escapes from the school I am also tempted to escape from Bargaht.
View Post says, the View Post-it View Post let more burn, Let my ashes, and let it fade

Get down, let someone know my name, I battle my name

, Let me be alone, just to be with you.
But God, My God, even if you leave me alone, if you want me
Bargaht Brown, hallucinations reject me now, I Forgot to Remember me, I will not complain, complain
I do not, let alone their Mtlqyt I start, let me familiarize myself with the absolute, let
Absolute Solitude go down so that even the burning flame in my heart to fail, even candlelight
Me alone in the darkness is Mhvd.
Let me just be with you.

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا ، من گناهکارم ، مرا ببخش ، تو را می خواهم ، تو را میخوانم ، تو را می پرستم ولی



هنوز از بت پرستی دست برنداشته ام . هنوز نتوانسته ام خود را به تو قانع کنم ، هنوز از



مطلقیت تو می ترسم و می گریزم ، هنوز کودکم ، هنوز به دنبال شب می گردم ، هرلحظه به



دنبال شب می گردم ، هرلحظه بتی می سازم و تصورات خویش را می پرستم .



خدایا ، به من ظرفیت بخشش عطا کن ، به من ظرفیت ده که مطلقیت تو را بپرستم ، بت ها را با تو اشتباه نکنم .



خدایا ، مرا به نعمت تنهایی غنی گردان ، بگذار در عالم تنهایی با تو انیس و آشنا گردم ، بگذار



عشق تو ، جمال تو ، کمال تو ، آن قدر روح و دلم را جذب کند که دیگر عشقی برای هستی باقی نماند .



گاه گاهی در زیر بار درد و غم خمیده می شوم ،



گاه گاهی مثل آتشفشان منفجر می گردم ، آن گاه راه فرار می گزینم ، دست نیاز به سوی بت



ها دراز می کنم ، درمان درد خود را از کسانی می طلبم که خود عاجز و درمانده اند .



خدایا ، این دلیلی جز ضعف و کم ظرفیتی من ندارد ، من ضعیفم ، من کم ظرفیتم ، مانند کودکی که از مدرسه

می گریزد من نیز دچار وسوسه می شوم که از بارگاهت بگریزم .



می سوزم ، می سوزم ، می سوزم ، بگذار بیشتر بسوزم ، بگذار خاکستر شوم ، بگذار محو و



نابود شوم ، بگذار کسی نام مرا نداند ، کسی اسم مرا نبرد



، بگذار تنها باشم ، فقط با تو باشم .

اما ای خدا ، ای خدای من ، حتی تو هم مرا تنها بگذار ، اگر می خواهی تو هم مرا از

بارگاهت بران ، توهم مرا طرد کن ، تو هم مرا به دست فراموشی بسپار ، گله نمی کنم ، گله

نمی کنم ، بگذار تنهایی خود را از مطلقیت شروع کنم ، بگذار با مطلق آشنا شوم ، بگذار در

تنهایی مطلق آنقدر فرو روم که حتی شعله های سوزان قلبم به من نرسد ، حتی نور شمع

وجودم در ظلمت تنهایی محود شود .

بگذار فقط با تو باشم .