-
RE: سوره قلم [68]
(آيه 43)- اين آيه مىگويد: «اين در حالى است كه چشمهايشان (از شدت شرمسارى) به زير افتاده و ذلت و خوارى تمام وجودشان را فرا گرفته» (خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلة).
افراد مجرم هنگامى كه در دادگاه محكوم مىشوند معمولا سر خود را به زير مىافكنند، و ذلت تمام وجودشان را فرا مىگيرد.
سپس مىافزايد: «آنها پيش از اين (در دار دنيا) دعوت به سجود مىشدند در حالى كه سالم بودند» ولى امروز ديگر توانائى آن را ندارند (و قد كانوا يدعون الى السجود و هم سالمون).
آنها هرگز سجده نكردند، و روح استكبار و تمرد و سرپيچى را با خود به صحنه قيامت آوردند با اين حال چگونه قدرت بر سجده دارند.
(آيه 44)- سپس روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «اكنون مرا با آنها كه اين سخن (يعنى قرآن) را تكذيب مىكنند واگذار» تا حساب همه آنها را برسم (فذرنى و من يكذب بهذا الحديث).
اين تهديدى است شديد از ناحيه خداوند قادر قهار كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگويد:
نمىخواهد تو دخالت كنى، مرا با اين تكذيب كنندگان لجوج و سركش رها كن، تا آنچه مستحقند به آنها بدهم! سپس مىافزايد: «ما آنان را از آنجا كه نمىدانند به تدريج به سوى عذاب پيش مىبريم» (سنستدرجهم من حيث لا يعلمون).
-
RE: سوره قلم [68]
(آيه 45)- «و به آنها مهلت (بازگشت) مىدهم (و در عذابشان عجله نخواهم كرد) چرا كه نقشههاى من محكم و دقيق (و عذاب من شديد) است» (و املى لهم ان كيدى متين).
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «گاه هنگامى كه بندگان سركش گناه مىكنند خداوند به آنها نعمتى مىدهد، آنها از گناه خود غافل مىشوند، و توبه را فراموش مىكنند، اين همان استدراج و بلا و عذاب تدريجى است».
هنگامى كه انسان گناه مىكند از سه حال بيرون نيست، يا خودش متوجه مىشود و باز مىگردد، و يا خداوند تازيانه «بلا» بر او مىنوازد تا بيدار شود، و يا شايستگى هيچ يك از اين دو را ندارد، خدا به جاى بلا نعمت به او مىبخشد و اين همان «عذاب استدراج» است.
لذا انسان بايد به هنگام روى آوردن نعمتهاى الهى مراقب باشد نكند اين امر كه ظاهرا نعمت است «عذاب استدراج» گردد، به همين دليل مسلمانان بيدار در اين گونه مواقع در فكر فرو مىرفتند، و به بازنگرى اعمال خود مىپرداختند، چنانكه در حديثى آمده است كه يكى از ياران امام صادق عليه السّلام عرض كرد: من از خداوند مالى طلب كردم به من روزى فرمود، فرزندى خواستم به من بخشيد، خانهاى طلب كردم به من مرحمت كرد، من مىترسم نكند اين «استدراج» باشد! امام عليه السّلام فرمود: «اگر اينها توأم با حمد و شكر الهى است استدراج نيست» (نعمت است).
(آيه 46)- در ادامه بازپرسيهائى كه در آيات گذشته از مشركان و مجرمان شده بود، در اينجا دو سؤال ديگر بر آن مىافزايد، نخست مىگويد: «يا اين كه تو از آنها مزدى مىطلبى كه پرداختش براى آنها سنگين است»؟ (ام تسئلهم اجرا فهم من مغرم مثقلون).
اگر بهانه آنها اين است كه شنيدن دعوت تو خرج دارد و اجر و مزد كلانى بايد در مقابل آن بپردازند و آنها قادر بر آن نيستند اين سخن دروغى است، و تو مطلقا از آنها اجر و پاداشى مطالبه نمىكنى، و نه هيچ پيامبر ديگرى از پيامبران خدا مزدى مطالبه كردند.
(آيه 47)- سپس در ادامه همين گفتگو، مىافزايد: «يا اسرار غيب نزد آنهاست، و آن را مىنويسند» و به يكديگر منتقل مىكنند، و در اين اسرار آمده است كه آنها با مسلمانان يكسانند؟ (ام عندهم الغيب فهم يكتبون).
-
RE: سوره قلم [68]
(آيه 48)- و از آنجا كه سرسختى و بىمنطقى مشركان و دشمنان اسلام گاه چنان قلب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مىفشرد كه امكان داشت در مورد آنها نفرين كند، خداوند در اين آيه پيامبرش را دلدارى داده، و امر به صبر و شكيبائى مىكند، مىفرمايد:
«اكنون كه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش» (فاصبر لحكم ربك).
منتظر باش تا خداوند وسائل پيروزى تو و يارانت و شكست دشمنانت را فراهم سازد، و بدان اين مهلتها كه به آنها داده مىشود يك نوع عذاب استدراج است.
سپس مىافزايد: «و مانند صاحب ماهى [- يونس] مباش» كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد، و گرفتار مجازات ترك اولى شد (و لا تكن كصاحب الحوت).
«در آن زمان كه با نهايت اندوه خدا را (از درون شكم ماهى) خواند» (اذ نادى و هو مكظوم).
منظور از اين «ندا» همان است كه در آيه 87 سوره انبيا آمده است «او در ميان ظلمتها صدا زد كه معبودى جز تو نيست، منزهى تو من از ستمكاران بودم».
و به اين ترتيب به ترك اولاى خود اعتراف كرد، و از خدا تقاضاى عفو و بخشش نمود.
(آيه 49)- در اين آيه مىافزايد: «و اگر رحمت پروردگارش به ياريش نيامده بود (از شكم ماهى) بيرون افكنده مىشد در حالى كه نكوهيده بود» (لو لا ان تداركه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم).
منظور از «نعمت» در آيه فوق همان توفيق توبه و شمول رحمت الهى است.
(آيه 50)- لذا در اين آيه مىفرمايد: «ولى پروردگارش او را برگزيد و از صالحان قرار داد» (فاجتباه ربه فجعله من الصالحين).
و به دنبال آن مأموريت هدايت قومش را مجددا بر عهده او گذارد و او به سراغ آنها آمد، و همگى ايمان آوردند.
-
RE: سوره قلم [68]
(آيه 51)- مىخواهند تو را نابود كنند اما نمىتوانند! اين آيه و آيه بعد كه پايان سوره «قلم» را تشكيل مىدهد، در حقيقت تعقيب چيزى است كه در آغاز اين سوره در باره نسبت جنون از ناحيه دشمنان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمده، نخست مىفرمايد: «نزديك است كافران هنگامى كه آيات قرآن را مىشنوند با چشم زخم خود تو را از بين ببرند و مىگويند: او ديوانه است» (و ان يكاد الذين كفروا ليزلقونك بابصارهم لما سمعوا الذكر و يقولون انه لمجنون).
آنها وقتى آيات قرآن را مىشنوند آنقدر مجذوب مىشوند و در برابر آن اعجاب مىكنند كه مىخواهند تو را چشم بزنند (زيرا چشم زدن معمولا در برابر امورى است كه بسيار اعجاب انگيز باشد) اما در عين حال مىگويند: تو ديوانهاى، و اين راستى شگفتآور است، ديوانه و پريشان گوئى كجا و اين آيات اعجاب انگيز جذاب و پرنفوذ كجا؟
-
RE: سوره قلم [68]
(آيه 52)- و سر انجام در آخرين آيه مىافزايد: «در حالى كه اين (قرآن) جز مايه بيدارى براى جهانيان نيست» (و ما هو الا ذكر للعالمين).
معارفش روشنگر، انذارهايش آگاه كننده، مثالهايش پر معنى، تشويقها و بشارتهايش روحپرور، و در مجموع مايه بيدارى خفتگان و يادآورى غافلان است، با اين حال چگونه مىتوان نسبت جنون به آورنده آن داد؟
آيا چشم زدن واقعيت دارد؟
بسيارى از مردم معتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است كه وقتى از روى اعجاب به چيزى بنگرند ممكن است آن را از بين ببرد، يا درهم بشكند، و اگر انسان است بيمار يا ديوانه كند.
اين مسأله از نظر عقلى امر محالى نيست و در روايات اسلامى نيز تعبيرات مختلفى ديده مىشود كه وجود چنين امرى را اجمالا تأييد مىكند.
در حديثى آمده است كه امير مؤمنان على عليه السّلام فرمود: پيامبر براى امام حسن و امام حسين عليه السّلام «رقيه» «1» گرفت، و اين دعا را خواند: «شما را به تمام كلمات و اسماء حسناى خداوند از شرّ مرگ و حيوانات موذى، و هر چشم بد، و حسود آنگاه كه حسد ورزد مىسپارم.
سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نگاهى به ما كرد و فرمود: «اين چنين حضرت ابراهيم براى اسماعيل و اسحاق تعويذ نمود».
__________________________________________________
(1) منظور از «رقيه» دعاهائى است كه مىنويسند و افراد براى جلوگيرى از چشم زخم با خود نگه مىدارند و آن را «تعويذ» نيز مىگويند.
«پايان سوره قلم»