-
RE: سوره ذاريات [51]
(آيه 29)- «در اين هنگام همسرش جلو آمد در حالى كه (از خوشحالى و تعجب) فرياد مىكشيد به صورت خود زد و گفت: (آيا پسرى خواهم آورد در حالى كه) پير زنى نازا هستم» (فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ).
(آيه 30)- ولى قرآن در اين آيه پاسخ فرشتگان را به او نقل مىكند: «گفتند: پروردگارت چنين گفته است و او حكيم و داناست» (قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ).
گر چه تو پير زن فرتوتى هستى و شوهرت نيز چنين است، اما هنگامى كه فرمان پروردگار تو صادر شود و ارادهاش به چيزى تعلق گيرد بدون ترديد تحقق مىيابد.
آغاز جزء 27 قرآن مجيد
ادامه سوره ذاريات
(آيه 31)- شهرهاى بلا ديده قوم لوط آيت و عبرتى است: در تعقيب ماجراى ورود فرشتگان بر ابراهيم و بشارت دادن به او در باره تولد اسحاق بحث از گفتگويى است كه ميان «ابراهيم» و «فرشتگان» در باره قوم «لوط» در گرفت.
توضيح اين كه: ابراهيم پس از تبعيد به شام، به دعوت مردم به سوى خداوند و مبارزه با هر گونه شرك و بت پرستى ادامه مىداد، حضرت «لوط» كه از پيامبران بزرگ بود در عصر او مىزيست و احتمالا از سوى او مأموريت يافت كه براى تبليغ و هدايت گمراهان به يكى از مناطق شام (يعنى شهرهاى سدوم) سفر كند، او در ميان قوم گنهكارى آمد كه آلوده به شرك و گناهان بسيارى بودند، و از همه زشتتر گناه همجنس بازى و لواط بود سر انجام گروهى از فرشتگان مأمور هلاك اين قوم شدند اما قبلا نزد ابراهيم آمدند.
ابراهيم از وضع ميهمانان فهميد اينها به دنبال كار مهمى مىروند، و تنها براى بشارت تولد فرزند نزد او نيامدهاند، چرا كه براى چنين بشارتى يك نفر كافى بود، و يا به خاطر عجلهاى كه در حركت داشتند احساس كرد مأموريت مهمى دارند.
لذا در آيه مورد بحث مىگويد: ابراهيم «گفت: مأموريت شما چيست اى فرستادگان» خدا؟ (قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ).
-
RE: سوره ذاريات [51]
(آيه 32)- فرشتگان پرده از روى مأموريت خود برداشته، و به ابراهيم «گفتند: ما به سوى قوم مجرمى فرستاده شدهايم» (قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ). قومى كه علاوه بر فساد عقيده گرفتار انواع آلودگيها و گناهان مختلف زشت و ننگينى هستند.
(آيه 33)- سپس افزودند: ما مأموريت داريم «تا بارانى از سنگ گل بر آنها بفرستيم» (لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ).
تعبير به «حِجارَةً مِنْ طِينٍ» (سنگى از گل) همان چيزى است كه در آيه 82 سوره هود به جاى آن «سجّيل» آمده است، و در مجموع شايد اشاره به اين معنى است كه براى نابود كردن اين قوم مجرم حتى نيازى به نازل كردن صخرههاى عظيم از آسمان نبود، بلكه بارانى از ريگهاى كوچك و نه چندان محكم و مانند دانههاى باران بر آنها فرو باريد.
(آيه 34)- سپس افزودند: «سنگهائى كه از ناحيه پروردگارت براى اسرافكاران نشان گذاشته شده است» (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ).
(آيه 35)- قرآن در اينجا دنباله ماجراى اين رسولان پروردگار را- كه نزد حضرت لوط آمدند و به عنوان ميهمانانى بر او وارد شدند، و قوم بىشرم به گمان اين كه آنها جوانانى زيبا روى از جنس بشرند به سراغ آنها آمدند، اما به زودى به اشتباه خود پىبردند، و چشمان همه آنها نابينا شد- رها كرده و دنباله سخن را از سوى خداوند بازگو مىكند.
مىفرمايد: «ما مؤمنانى را كه در شهرها (ى قوم لوط) زندگى مىكردند (قبل از نزول عذاب) خارج كرديم» (فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
-
RE: سوره ذاريات [51]
(آيه 33)- سپس افزودند: ما مأموريت داريم «تا بارانى از سنگ گل بر آنها بفرستيم» (لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ).
تعبير به «حِجارَةً مِنْ طِينٍ» (سنگى از گل) همان چيزى است كه در آيه 82 سوره هود به جاى آن «سجّيل» آمده است، و در مجموع شايد اشاره به اين معنى است كه براى نابود كردن اين قوم مجرم حتى نيازى به نازل كردن صخرههاى عظيم از آسمان نبود، بلكه بارانى از ريگهاى كوچك و نه چندان محكم و مانند دانههاى باران بر آنها فرو باريد.
(آيه 34)- سپس افزودند: «سنگهائى كه از ناحيه پروردگارت براى اسرافكاران نشان گذاشته شده است» (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ).
(آيه 35)- قرآن در اينجا دنباله ماجراى اين رسولان پروردگار را- كه نزد حضرت لوط آمدند و به عنوان ميهمانانى بر او وارد شدند، و قوم بىشرم به گمان اين كه آنها جوانانى زيبا روى از جنس بشرند به سراغ آنها آمدند، اما به زودى به اشتباه خود پىبردند، و چشمان همه آنها نابينا شد- رها كرده و دنباله سخن را از سوى خداوند بازگو مىكند.
مىفرمايد: «ما مؤمنانى را كه در شهرها (ى قوم لوط) زندگى مىكردند (قبل از نزول عذاب) خارج كرديم» (فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 36)- «ولى (در تمام اين مناطق) جز يك خانواده با ايمان نيافتيم»! (فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ).
آرى! ما هرگز خشك و تر را با هم نمىسوزانيم و عدالت ما اجازه نمىدهد مؤمن را گرفتار سرنوشت كافر كنيم، حتى اگر در ميان ميليونها نفر بىايمان و مجرم، يك فرد با ايمان و پاك باشد نجاتش مىدهيم.
اين همان مطلبى است كه در سوره حجر آيه 59 و 60 به اين صورت آمده:
«مگر خاندان لوط كه همگى آنها را نجات خواهيم داد، به جز همسرش كه مقدّر داشتيم از بازماندگان (در شهر، و هلاك شوندگان) باشد»!
البته اين بخش از ماجراى قوم لوط در سورههاى مختلف قرآن با عبارات مختلف بيان شده كه همه آنها يك حقيقت را بازگو مىكند، ولى از آنجا كه ممكن است به يك حادثه از زواياى مختلف نگاه كرد و در هر نگاه بعدى از آن را مشاهده نمود، در قرآن مجيد نيز حوادث تاريخى غالبا به همين صورت مطرح و تكرار شده است، و در مقام تربيت گاه لازم مىشود كه روى يك مسأله مهم بارها تكيه شود، تا تأثير عميق در ذهن خواننده بگذارد.
به هر حال خداوند شهرهاى اين قوم آلوده را با زمين لرزهاى سخت و ويرانگر زير و رو كرد سپس بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو باريد و اثرى از آنها نماند، حتى جسدهاى پليدشان زير آوارها و سنگهاى آسمانى مدفون گشت، تا عبرتى باشد براى آيندگان و براى همه افراد بىايمان و مجرمان آلوده.
-
RE: سوره ذاريات [51]
(آيه 37)- و لذا در اين آيه مىافزايد: «و در آن (شهرهاى بلا ديده) نشانهاى روشن براى كسانى كه از عذاب دردناك مىترسند به جاى گذارديم» (وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ).
اين تعبير به خوبى نشان مىدهد كه از اين آيات و نشانههاى خدا تنها كسانى پند مىگيرند كه آمادگى پذيرش در وجودشان باشد، و احساس مسؤوليت كنند.
(آيه 38)- اين همه درس عبرت در تاريخ پيشينيان: قرآن در اينجا در تعقيب داستان قوم لوط و عاقبت دردناكى كه بر اثر گناهان بسيار زشت و ننگين پيدا كردند اشاره به سرگذشت چند قوم ديگر از اقوام پيشين مىكند.
نخست مىفرمايد: «و در (زندگى) موسى نيز (نشانه و درس عبرتى بود) در آن هنگامى كه او را به دليلى آشكار به سوى فرعون فرستاديم» (وَ فِي مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ).
«سلطان» چيزى است كه مايه تسلط گردد، و منظور در اينجا معجزه يا دليل و منطق نيرومند عقلى يا هر دو است كه «موسى» (ع) در برابر فرعون از آن استفاده كرد.
(آيه 39)- اما فرعون نه تسليم معجزات بزرگ موسى (ع) كه گواه ارتباطش با خدا بود شد، و نه در مقابل دلائل منطقى او سر تعظيم فرود آورد، بلكه به خاطر غرور و تكبرى كه داشت «با تمام وجودش از وى روى برتافت و گفت: (اين مرد) يا ساحر است يا ديوانه»! (فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ).
جالب اين كه جباران زورگو در تهمتها و نسبتهاى دروغين كه به انبياء بزرگ مىدادند گرفتار سر در گمى و تناقض گوئى عجيبى بودند، گاه آنها را ساحر مىخواندند، و گاه مجنون، با اين كه «ساحر» بايد انسان هوشيارى باشد كه با استفاده از ريزه كاريها و مسائل روانى و خواص مختلف اشيا كارهاى اعجاب انگيزى را انجام دهد و مردم را اغفال نمايد، در حالى كه مجنون نقطه مقابل آن است.
-
RE: سوره ذاريات [51]
(آيه 40)- اما قرآن از نتيجه كار فرعون جبار و اعوانش چنين خبر مىدهد:
«از اين رو ما او و لشكريانش را گرفتيم و به دريا افكنديم، در حالى كه در خور سرزنش بود»َأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ وَ هُوَ مُلِيمٌ).
(آيه 41)- سپس به سرنوشت اجمالى قوم «عاد» پرداخته، چنين مىگويد:
«در سرگذشت قوم عاد نيز (آيتى است) در آن هنگام كه تند بادى بىباران بر آنها فرستاديم» (وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ).
عقيم بودن بادها زمانى است كه ابرهاى بارانزا با خود حمل نكند، گياهان را تلقيح ننمايد، و فايده و بركتى نداشته باشد، و جز هلاكت و نابودى چيزى همراه نياورد.
(آيه 42)- سپس به توصيف تند بادى كه بر قوم عاد مسلط شد پرداخته، مىافزايد: «بر هيچ چيز نمىگذشت مگر اين كه آن را همچون استخوانهاى پوسيده مىساخت» (ما تَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ).
اين تعبير نشان مىدهد كه تند باد قوم عاد يك تند باد معمولى نبود، بلكه علاوه بر تخريب و درهم كوبيدن و به اصطلاح فشارهاى فيزيكى، داراى سوزندگى و مسموميتى بود كه اشياء گوناگون را مىپوساند.
اين بود اشاره كوتاهى به سرنوشت قوم نيرومند و ثروتمند «عاد» كه در سرزمين «احقاف» (منطقهاى ميان عمان و حضر موت) مىزيستند.
(آيه 43)- بعد از آنها نوبت به قوم «ثمود» مىرسد و در باره آنها مىفرمايد:
«و نيز در سرگذشت قوم ثمود (عبرتى است) در آن هنگام كه به آنها گفته شد:
مدتى كوتاه بهرهمند باشيد» و سپس منتظر عذاب (وَ فِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ).
منظور از «حَتَّى حِينٍ» همان سه روز مهلتى است كه در آيه 65 سوره هود به آن اشاره شده است: «آنها شترى را كه به عنوان اعجاز آمده بود از پاى درآورند و پيامبرشان صالح به آنها گفت: سه روز در خانههايتان بهره گيريد (و بعد از آن منتظر عذاب الهى باشيد) اين وعدهاى است تخلفناپذير».
-
RE: سوره ذاريات [51]
(آيه 44)- آرى «آنها از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و صاعقه آنان را فرا گرفت، در حالى كه (خيره خيره) نگاه مىكردند» بىآنكه قدرت دفاع داشته باشند (فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ).
اين جمله اشاره به تمام سرپيچيهائى است كه آنها در طول دعوت صالح داشتند، مانند بتپرستى و ظلم و ستم و از پاى درآوردن ناقهاى كه معجزه «صالح» بود، نه فقط سرپيچيهايى كه در طول اين سه روز انجام دادند و به جاى توبه و انابه به درگاه خدا در غفلت و غرور فرو رفتند.
(آيه 45)- سر انجام آخرين جملهاى كه در باره اين قوم سركش مىفرمايد اين است كه: «چنان بر زمين افتادند كه توان برخاستن نداشتند و نتوانستند از كسى يارى طلبند» (فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ).
آرى! صاعقه چنان آنها را غافلگير كرد و بر زمين كوبيد كه نه خود ياراى برخاستن و دفاع از خويشتن داشتند، و نه قدرت ناله و فرياد و كمك طلبيدن، و در همين حال جان دادند، و سرگذشتشان درس عبرتى براى ديگران شد.
(آيه 46)- در اين آيه اشاره كوتاهى به سرنوشت پنجمين قوم يعنى قوم نوح كرده، مىفرمايد: «همچنين قوم نوح را پيش از آنها هلاك كرديم، چرا كه قوم فاسقى بودند» (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ).
«فاسق» به كسى مىگويند كه از محدوده فرمان خداوند قدم بيرون گذارد، و آلوده به فكر و ظلم يا ساير گناهان شود.
-
RE: سوره ذاريات [51]
(آيه 47)- پيوسته آسمانها را گسترش مىدهيم! قرآن بار ديگر به مسأله آيات عظمت خداوند در عالم آفرينش مىپردازد و در حقيقت بحثهائى را كه در آيات 20 و 21 همين سوره در باره آيات او در زمين و وجود انسان گذشت تكميل مىكند، و در ضمن دليلى بر قدرت خداوند بر مسأله معاد و زندگى پس از مرگ است. نخست مىفرمايد: «و ما آسمان را با قدرت بنا كرديم، و همواره آن را وسعت مىبخشيم» (وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ).
(آيه 48)- «و زمين را گسترديم و چه خوب گسترانندهاى هستيم»! (وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ).
نشانههاى اين قدرت عظيم هم در عظمت آسمانها و هم در نظام خاصى كه بر آنها حاكم است به خوبى آشكار مىباشد.
با توجه به كشفيات اخير دانشمندان در مسأله «گسترش جهان» معناى آيه روشن است و آن اين كه خداوند آسمانها را آفريده و دائما گسترش مىدهد.
علم امروز مىگويد: نه تنها كره زمين، بر اثر جذب مواد آسمانى تدريجا فربه و سنگينتر مىشود، بلكه آسمانها نيز در گسترشند، يعنى ستارگانى كه در يك كهكشان قرار دارند بسرعت از مركز كهكشان دور مىشوند، حتى سرعت اين گسترش را در بسيارى از مواقع اندازهگيرى كردهاند.
(آيه 49)- بعد از آفرينش آسمانها و زمين نوبت به موجودات مختلف آسمانى و زمين و انواع گياهان و حيوانات مىرسد آيه مورد بحث مىفرمايد:
«و از هر چيز دو جفت آفريديم شايد متذكر شويد» (وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).
«مِنْ كُلِّ شَيْءٍ» (از هر چيزى) مىتواند اشاره به اين حقيقت باشد كه تمام اشياى جهان از ذرات مثبت و منفى ساخته شده، و امروز از نظر علمى مسلم است كه «اتمها» از اجزاء مختلفى تشكيل يافتهاند، از جمله اجزائى كه داراى بار الكتريسته منفى هستند، و «الكترون» ناميده مىشوند، و اجزائى كه داراى بار الكتريسته مثبت هستند و «پروتون» نام دارد.
-
RE: سوره ذاريات [51]
(آيه 50)- در اين آيه به عنوان يك نتيجهگيرى از بحثهاى توحيدى گذشته مىافزايد: «پس به سوى خدا بگريزيد كه من از سوى او براى شما بيم دهندهاى آشكارم» (فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ).
تعبير به «فرار» در اينجا تعبير جالب و لطيفى است، معمولا «فرار» در جائى گفته مىشود كه انسان از يك سو با موجود يا حادثه وحشتناكى رو برو شده، و از سوى ديگر پناهگاهى در نقطهاى سراغ دارد، لذا با سرعت تمام از محل حادثه دور مىشود و به نقطه امن و امان روى مىآورد، شما نيز از شرك و بتپرستى كه عقيده وحشتناكى است بگريزيد و به توحيد خالص كه منطقه امن و امان واقعى است روى آريد.
از زشتيها، بديها، بىايمانى، تاريكى جهل، و عذاب جاويدان بگريزيد، و در آغوش رحمت حق و سعادت جاويدان قرار گيريد.
(آيه 51)- باز براى تأكيد بيشتر، روى مسأله يكتاپرستى تكيه كرده، مىفرمايد: «و با خدا معبود ديگرى قرار ندهيد كه من براى شما از سوى او بيم دهندهاى آشكارم» (وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ).
(آيه 52)- در آيه 39 همين سوره خوانديم كه فرعون در برابر دعوت موسى (ع) به سوى خداوند يكتا و ترك ظلم و بيدادگرى، موسى را متهم ساخت كه او «ساحر» يا «مجنون» است، اين نسبت كه از سوى مشركان به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز داده مىشد براى مؤمنان اندك نخستين، بسيار گران بود، و روح پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را آزرده مىساخت.
آيه براى دلدارى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان مىگويد: تنها تو نيستى كه هدف اين تيرهاى زهرآگين تهمت قرار گرفتهاى «اين گونه است كه هيچ پيامبرى قبل از اينها به سوى قومى فرستاده نشد مگر اين كه گفتند: او ساحر است يا ديوانه» (كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ).
آنها را «ساحر» مىخواندند زيرا در برابر معجزات چشمگيرشان پاسخى منطقى نداشتند، و «مجنون» خطاب مىكردند چرا كه همرنگ محيط نبودند و در برابر امتيازات مادى سر تسليم فرود نمىآوردند.
-
RE: سوره ذاريات [51]
(آيه 53)- سپس مىافزايد: «آيا (اين قوم كافر و معاند) يكديگر را به آن سفارش مىكردند» كه همه چنين تهمتى بزنند (أَ تَواصَوْا بِهِ).
آن چنان هماهنگ و يكنواخت عمل مىكنند كه گوئى همگى در ماوراء تاريخ مجلسى تشكيل داده، و به مشاوره نشسته، و به يكديگر توصيه نمودهاند كه انبياء را عموما متهم به سحر و جنون كنند، تا از نفوذ اعتبار آنها در توده مردم كاسته شود.
سپس مىافزايد: «بلكه آنها قومى طغيانگرند» (بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ).
اين اثر روح طغيانگرى است كه براى بيرون كردن مردان حق از صحنه به هر دروغ و تهمتى متوسل مىشوند.
(آيه 54)- باز براى تسلّى خاطر و دلدارى بيشتر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىفرمايد:
«اكنون (كه اين قوم طاغى و سركش حاضر به شنيدن حق نيستند) از آنها روى بگردان» (فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).
و مطمئن باش كه تو وظيفه خود را بطور كامل انجام دادهاى، و «هرگز در خور ملامت نخواهى بود» (فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ).
اگر آنها حق را نپذيرند غم مخور كه دلهاى شايستهاى در انتظار آن است.
اين جمله در حقيقت يادآور آيات ديگرى است كه نشان مىدهد پيامبر آن قدر دلسوز بود كه گاه از عدم ايمان آنها نزديك بود دق كند، چنانكه در آيه 6 سوره كهف مىخوانيم: «گوئى مىخواهى خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاك كنى چرا كه آنها به اين قرآن ايمان نياوردهاند».
-
RE: سوره ذاريات [51]
(آيه 55)- مفسران گفتهاند: هنگامى كه آيه فوق نازل شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان اندوهگين شدند و تصور كردند كه اين آخرين سخن در برابر مشركان است، وحى آسمانى قطع شده، و عذاب الهى به زودى فرا مىرسد، ولى چيزى نگذشت كه اين آيه نازل شد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد: «و پيوسته تذكر و اندرز ده، زيرا تذكّر مؤمنان را سود مىبخشد» (وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ).
اينجا بود كه همگى احساس آرامش كردند.
اشاره به اين كه دلهاى آمادهاى در گوشه و كنار در انتظار سخنان توست، اگر گروهى به مخالفت در برابر حق برخاستهاند گروه ديگرى از جان و دل مشتاق آنند، و گفتار دلنشين تو تأثير خود را در نفوس آنان مىگذارد.
(آيه 56)- هدف خلقت انسان از ديدگاه قرآن: از مهمترين سؤالاتى كه هر كس از خود مىكند اين است كه «ما براى چه آفريده شدهايم»؟ و «هدف آفرينش انسانها و آمدن به اين جهان چيست»؟
آيه مورد بحث به اين سؤال مهم و همگانى با تعبيرات فشرده و پرمحتوايى پاسخ مىگويد، و بحثى را كه در آيه قبل پيرامون تذكر و يادآورى به مؤمنان بيان شد تكميل مىكند، چرا كه اين از مهمترين اصولى است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بايد آن را تعقيب كند، ضمنا معنى فرار به سوى خدا را كه در آيه 50 همين سوره آمده بود روشن مىسازد.
مىفرمايد: «من جن و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند» و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ).
(آيه 57)- من نيازى به آنها ندارم و «هرگز از آنها روزى نمىخواهم، و نمىخواهم مرا اطعام كنند»! (ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ).