-
RE: سوره حجرات [49]
در روايات اسلامى نيز روى اين مسأله تأكيد فراوان شده، به عنوان نمونه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله در باره حقوق سى گانه مؤمن بر برادر مؤمنش نقل شده كه فرمود:
«مسلمان بر برادر مسلمانش سى حق دارد كه برائت ذمه از آن حاصل نمىكند مگر به اداى اين حقوق يا عفو كردن برادر مسلمان او:
لغزشهاى او را ببخشد، در ناراحتيها نسبت به او مهربان باشد، اسرار او را پنهان دارد، اشتباهات او را جبران كند، عذر او را بپذيرد، در برابر بدگويان از او دفاع كند، همواره خير خواه او باشد، دوستى او را پاسدارى كند، پيمان او را رعايت كند، در حال مرض از او عبادت كند، در حال مرگ به تشييع او حاضر شود.
دعوت او را اجابت كند، هديه او را بپذيرد، عطاى او را جزا دهد، نعمت او را شكر گويد، در يارى او بكوشد، ناموس او را حفظ كند، حاجت او را برآورد، براى خواستهاش شفاعت كند، و عطسهاش را تحيت گويد.
گمشدهاش را راهنمائى كند، سلامش را جواب دهد، گفته او را نيكو شمرد انعام او را خوب قرار دهد، سوگندهايش را تصديق كند، دوستش را دوست دارد و با او دشمنى نكند، در يارى او بكوشد خواه ظالم باشد يا مظلوم: اما يارى او در حالى كه ظالم باشد به اين است كه او را از ظلمش باز دارد، و در حالى كه مظلوم است به اين است كه او را در گرفتن حقش كمك كند.
او را در برابر حوادث تنها نگذارد، آنچه را از نيكيها براى خود دوست دارد براى او دوست بدارد، و آنچه از بديها براى خود نمىخواهد براى او نخواهد».
-
RE: سوره حجرات [49]
(آيه 11)-
شأن نزول:
مفسران نقل كردهاند: جمله «لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» در باره «ثابت بن قيس» (خطيب پيامبر صلّى اللّه عليه و اله) نازل شده است كه گوشهايش سنگين بود، و هنگامى كه وارد مسجد مىشد كنار دست پيامبر صلّى اللّه عليه و اله براى او جائى باز مىكردند، تا سخن حضرت را بشنود روزى وارد مسجد شد در حالى كه مردم از نماز فراغت پيدا كرده، و جاى خود نشسته بودند، او جمعيت را مىشكافت و مىگفت: جا بدهيد! جا بدهيد! تا به يكى از مسلمانان رسيد، و او گفت همين جا بنشين! او پشت سرش نشست، اما خشمگين شد، هنگامى كه هوا روشن گشت «ثابت» به آن مرد گفت: كيستى؟ او نام خود را برد و گفت فلان كس هستم.
«ثابت» گفت: فرزند فلان زن؟! و در اينجا نام مادرش را با لقب زشتى كه در جاهليت مىبردند ياد كرد.
آن مرد شرمگين شد و سر خود را به زير انداخت.
آيه نازل شد و مسلمانان را از اين گونه كارهاى زشت نهى كرد.
و گفتهاند: جمله «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» در باره «امّ سلمه» نازل گرديد كه بعضى از همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و اله او را به خاطر لباس مخصوصى كه پوشيده بود، يا به خاطر كوتاهى قدش مسخره كردند، آيه نازل شد و آنها را از اين عمل بازداشت.
تفسير:
استهزا، عيبجوئى و القاب زشت ممنوع! از آنجا كه قرآن مجيد در اين سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معيارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث در باره وظائف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروههاى مختلف اسلامى در اينجا به شرح قسمتى از ريشههاى اين اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نيز برچيده شود، و درگيرى و نزاع پايان گيرد.
-
RE: سوره حجرات [49]
در اين آيه در زمينه مسائل اخلاق اجتماعى به سه حكم اسلامى به ترتيب عدم سخريه، ترك عيبجوئى و تنابز به القاب اشاره كرده، مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را مسخره كند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ).
چه اين كه «شايد آنها (كه مورد سخريه قرار گرفتهاند) از اينها بهتر باشند» (عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ).
همچنين «و نه زنانى زنان ديگر را (نبايد مسخره كنند) شايد آنان بهتر از اينان باشند» (وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ).
در اينجا مخاطب مؤمنانند، اعم از مردان و زنان، قرآن به همه هشدار مىدهد كه از اين عمل زشت بپرهيزند، چرا كه سر چشمه استهزا و سخريه همان حسن خود برتر بينى و كبر و غرور است كه عامل بسيارى از جنگهاى خونين در طول تاريخ بوده.
سپس در دومين مرحله مىفرمايد: «و يكديگر را مورد طعن و عيبجوئى قرار ندهيد» (وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ).
و بالاخره در مرحله سوم مىافزايد: «و با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد» (وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ).
بسيارى از افراد بىبند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند كه بر ديگران القاب زشتى بگذارند و از اين طريق آنها را تحقير كنند، شخصيتشان را بكوبند، و يا احيانا از آنان انتقام گيرند، و يا اگر كسى در سابق كار بدى داشته سپس توبه كرده و كاملا پاك شده باز هم لقبى كه بازگو كننده وضع سابق باشد بر او بگذارند.
اسلام صريحا از اين عمل زشت نهى مىكند، و هر اسم و لقبى را كه كوچكترين مفهوم نامطلوبى دارد و مايه تحقير مسلمانى است ممنوع شمرده.
-
RE: سوره حجرات [49]
در حديثى آمده است كه روزى «صفيّه» دختر «حى بن اخطب» (همان زن يهودى كه بعد از ماجراى فتح خيبر مسلمان شد و به همسرى پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله در آمد) روزى خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله آمد در حالى كه اشك مىريخت، پيامبر صلّى اللّه عليه و اله از ماجرا پرسيد، گفت: عايشه مرا سرزنش مىكند و مىگويد: «اى يهودى زاده»! پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «چرا نگفتى پدرم هارون است، و عمويم موسى، و همسرم محمد!» در اينجا بود كه اين آيه نازل شد.
به همين جهت در پايان آيه مىافزايد: «بسيار بد است كه بر كسى پس از ايمان نام كفر آميز بگذاريد» (بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ).
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مىفرمايد: «و آنها كه توبه نكنند (و از اين اعمال دست بر ندارند) ظالم و ستمگرند» (وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
چه ظلمى از اين بدتر كه انسان با سخنان نيشدار، و تحقير و عيبجوئى، قلب مردم با ايمان را كه مركز عشق خداست بيازارد.
-
RE: سوره حجرات [49]
(آيه 12)-
شأن نزول:
مفسران نقل كردهاند: جمله «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» در باره دو نفر از اصحاب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله است كه رفيقشان «سلمان» را غيبت كردند، زيرا او را خدمت پيامبر فرستاده بودند تا غذائى براى آنها بياورد، پيامبر سلمان را سراغ «اسامة بن زيد» كه مسؤول «بيت المال» بود فرستاد.
«اسامه» گفت: الآن چيزى ندارم، آن دو نفر از «اسامه» غيبت كردند و گفتند:
او بخل ورزيده و در باره «سلمان» گفتند: اگر او را به سراغ چاه سميحه (كه چاه پر آبى بود) بفرستيم آب آن فروكش خواهد كرد! سپس خودشان به راه افتادند تا نزد «اسامه» بيايند، و در باره موضوع كار خود تجسس كنند.
پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: من آثار خوردن گوشت را در دهان شما مىبينم.
عرض كردند: اى رسول خدا ما امروز مطلقا گوشت نخوردهايم! فرمود: آرى گوشت «سلمان» و «اسامه» را مىخورديد.
آيه نازل شد و مسلمانان را از غيبت نهى كرد.
تفسير:
در اين آيه نيز در زمينه مسائل اخلاقى اجتماعى سه حكم اسلامى به ترتيب: اجتناب از گمان بد، تجسس و غيبت، بيان شده است.
نخست مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها گناه است»! (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ).
-
RE: سوره حجرات [49]
منظور از اين نهى، نهى از ترتيب آثار است. يعنى هر گاه گمان بدى نسبت به مسلمانى در ذهن شما پيدا شد، در عمل كوچكترين اعتنايى به آن نكنيد، طرز رفتار خود را دگرگون نسازيد و مناسبات خود را با طرف تغيير ندهيد.
لذا در روايات دستور داده شده كه اعمال برادرت را بر نيكوترين وجه ممكن حمل كن، تا دليلى بر خلاف آن قائم شود، و هرگز نسبت به سخنى كه از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر، مادام كه مىتوانى محمل نيكى براى آن بيابى! سپس در دستور بعد مسأله «نهى از تجسس» را مطرح كرده، مىفرمايد:
«و (هرگز در كار ديگران) تجسس نكنيد» (وَ لا تَجَسَّسُوا).
و بالاخره در سومين و آخرين دستور- كه در حقيقت معلول و نتيجه دو برنامه قبل است- مىفرمايد: «و هيچ يكى از شما ديگرى را غيبت نكند» (وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً).
و به اين ترتيب گمان بد سر چشمه تجسس، و تجسس موجب افشاى عيوب و اسرار پنهانى، و آگاهى بر اين امور سبب غيبت مىشود كه اسلام از معلول و علت همگى نهى كرده است.
سپس براى اين كه قبح و زشتى اين عمل را كاملا مجسم كند آن را در ضمن يك مثال گويا ريخته، مىگويد: «آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد»؟! (أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً).
به يقين «همه شما از اين امر كراهت داريد» (فَكَرِهْتُمُوهُ).
آرى آبروى برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست، و ريختن اين آبرو به وسيله غيبت و افشاى اسرار پنهانى همچون خوردن گوشت تن اوست، و تعبير به «ميتا» به خاطر آن است كه «غيبت» در غياب افراد صورت مىگيرد، كه همچون مردگان قادر بر دفاع از خويشتن نيستند.
و اين ناجوانمردانهترين ستمى است كه ممكن است انسان در باره برادر خود روا دارد.
-
RE: سوره حجرات [49]
و از آنجا كه ممكن است افرادى آلوده به بعضى از اين گناهان سه گانه باشند و با شنيدن اين آيات متنبه شوند، و در صدد جبران برآيند در پايان آيه راه را به روى آنها گشوده، مىفرمايد: «و تقواى الهى، پيشه كنيد (و از خدا بترسيد) كه خداوند بسيار توبه پذير و مهربان است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ).
نخست بايد روح تقوا و خدا ترسى زنده شود، و به دنبال آن توبه از گناه صورت گيرد، تا لطف و رحمت الهى شامل حال انسان شود.
نكتهها:
1- امنيت كامل و همه جانبه اجتماعى:
دستورهاى ششگانهاى كه در دو آيه فوق مطرح شده هر گاه بطور كامل در يك جامعه پياده شود آبرو و حيثيت افراد جامعه را از هر نظر بيمه مىكند.
انسان چهار سرمايه دارد كه همه آنها بايد در دژهاى اين قانون قرار گيرد و محفوظ باشد: جان، مال، ناموس و آبرو.
تعبيرات آيات فوق و روايات اسلامى نشان مىدهد كه آبرو و حيثيت افراد همچون مال و جان آنهاست، بلكه از بعضى جهات مهمتر است! اسلام مىخواهد در جامعه اسلامى امنيت كامل حكمفرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به يكديگر هجوم نكنند، بلكه از نظر زبان مردم، و از آن بالاتر از نظر انديشه و فكر آنان نيز در امان باشند، و هر كس احساس كند كه ديگرى حتى در منطقه افكار خود تيرهاى تهمت را به سوى او نشانه گيرى نمىكند، و اين امنيتى است در بالاترين سطح كه جز در يك جامعه مذهبى و مؤمن امكان پذير نيست.
پيغمبر گرامى صلّى اللّه عليه و اله در حديثى مىفرمايد: «خداوند خون و مال و آبروى مسلمان را بر ديگران حرام كرده، و همچنين گمان بد در باره او بردن».
-
RE: سوره حجرات [49]
2- تجسس نكنيد!
ديديم قرآن با صراحت تمام تجسس را در آيه فوق منع نموده، و از آنجا كه هيچ گونه قيد و شرطى براى آن قائل نشده نشان مىدهد كه جستجوگرى در كار ديگران و تلاش براى افشاگرى اسرار آنها گناه است، ولى قرائنى كه در داخل و خارج آيه است نشان مىدهد كه اين حكم مربوط به زندگى شخصى و خصوصى افراد است، و در زندگى اجتماعى تا آنجا كه تأثيرى در سرنوشت جامعه نداشته باشد نيز اين حكم صادق است.
اما روشن است آنجا كه ارتباطى با سرنوشت ديگران و كيان جامعه پيدا مىكند مسأله شكل ديگرى به خود مىگيرد، لذا شخص پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله مأمورانى براى جمع آورى اطلاعات قرار داده بود كه از آنها به عنوان «عيون» تعبير مىشود، تا آنچه را ارتباط با سرنوشت جامعه اسلامى در داخل و خارج داشت براى او گرد آورى كنند.
و نيز به همين دليل حكومت اسلامى مىتواند مأموران اطلاعاتى داشته باشد، يا سازمان گستردهاى براى گرد آورى اطلاعات تأسيس كند، و آنجا كه بيم توطئه بر ضد جامعه، و يا به خطر انداختن امنيت و حكومت اسلامى مىرود به تجسس برخيزند، و حتى در داخل زندگى خصوصى افراد جستجوگرى كنند.
ولى اين امر هرگز نبايد بهانهاى براى شكستن حرمت اين قانون اصيل اسلامى شود، و افرادى به بهانه مسأله «توطئه» و «اخلال به امنيت» به خود اجازه دهند كه به زندگى خصوصى مردم يورش برند، نامههاى آنها را باز كنند، تلفنها را كنترل نمايند و وقت و بىوقت به خانه آنها هجوم آورند.
خلاصه اين كه مرز ميان «تجسس» و «به دست آوردن اطلاعات لازم براى حفظ امنيت جامعه» بسيار دقيق و ظريف است، و مسؤولين اداره امور اجتماع بايد دقيقا مراقب اين مرز باشند، تا حرمت اسرار انسانها حفظ شود، و هم امنيت جامعه و حكومت اسلامى به خطر نيفتد.
-
RE: سوره حجرات [49]
3- غيبت از بزرگترين گناهان است:
گفتيم سرمايه بزرگ انسان در زندگى حيثيت و آبرو و شخصيت اوست، و هر چيز آن را به خطر بيندازد مانند آن است كه جان او را به خطر انداخته باشد، بلكه گاه ترور شخصيت از ترور شخص مهمتر محسوب مىشود، و اينجا است كه گاه گناه آن از قتل نفس نيز سنگينتر است.
يكى از فلسفههاى تحريم غيبت اين است كه اين سرمايه بزرگ بر باد نرود، و حرمت اشخاص درهم نشكند.
نكته ديگر اين كه غيبت، بد بينى مىآفريند، پيوندهاى اجتماعى را سست مىكند، سرمايه اعتماد را از بين مىبرد، و پايههاى تعاون و همكارى را متزلزل مىسازد.
از اينها گذشته «غيبت» بذر كينه و عداوت را در دلها مىپاشد، و گاه سر چشمه نزاعهاى خونين و قتل و كشتار مىگردد.
در حديثى آمده است: روزى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله با صداى بلند خطبه خواند و فرياد زد: «اى گروهى كه به زبان ايمان آوردهايد و نه با قلب! غيبت مسلمانان نكنيد، و از عيوب پنهانى آنها جستجو ننمائيد، زيرا كسى كه در امور پنهانى برادر دينى خود جستجو كند خداوند اسرار او را فاش مىسازد، و درون خانهاش رسوايش مىكند»! و در حديث ديگرى آمده است كه خداوند به موسى وحى فرستاد: «كسى كه بميرد در حالى كه از غيبت توبه كرده باشد آخرين كسى است كه وارد بهشت مىشود و كسى كه بميرد در حالى كه اصرار بر آن داشته باشد اولين كسى است كه وارد دوزخ مىگردد»! و نيز در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله مىخوانيم: «تأثير غيبت در دين مسلمان از خوره در جسم او سريعتر است»! تمام اين تأكيدات و عبارات تكان دهنده به خاطر اهميت فوق العادهاى است كه اسلام براى حفظ آبرو، و حيثيت اجتماعى مؤمنان قائل است، و نيز به خاطر تأثير مخربى است كه غيبت در وحدت جامعه، و اعتماد متقابل و پيوند دلها دارد.
-
RE: سوره حجرات [49]
(آيه 13)- تقوا بزرگترين ارزش انسانى! در آيات گذشته روى سخن به مؤمنان بود و مسائل متعدّدى كه يك «جامعه مؤمن» را با خطر رو برو مىسازد بازگو كرد و از آن نهى فرمود.
در حالى كه در آيه مورد بحث مخاطب كل جامعه انسانى است و مهمترين اصلى را كه ضامن نظم و ثبات است بيان مىكند، و ميزان واقعى ارزشهاى انسانى را در برابر ارزشهاى كاذب و دروغين مشخص مىسازد.
مىفرمايد: «اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم، و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد» اينها ملاك امتياز نيست (يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا).
منظور از آفرينش مردم از يك مرد و زن همان بازگشت نسب انسانها به «آدم» و «حوّا» است، بنابر اين چون همه از ريشه واحدى هستند معنى ندارد كه از نظر نسب و قبيله بر يكديگر افتخار كنند و اگر خداوند براى هر قبيله و طائفهاى ويژگيهايى آفريده براى حفظ نظم زندگى اجتماعى مردم است، چرا كه اين تفاوتها سبب شناسائى است. و بدون شناسايى افراد نظم در جامعه انسانى حكمفرما نمىشود.
به هر حال قرآن مجيد بعد از آن كه بزرگترين مايه مباهات و مفاخره عصر جاهلى يعنى نسب و قبيله را از كار مىاندازد، به سراغ معيار واقعى ارزشى رفته مىافزايد: «گرامىترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست» (إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ).
به اين ترتيب قلم سرخ بر تمام امتيازات ظاهرى و مادى كشيده، و اصالت و واقعيت را به مسأله تقوا و پرهيزكارى و خدا ترسى مىدهد، و مىگويد: براى تقرب به خدا و نزديكى به ساحت مقدس او هيچ امتيازى جز تقوا مؤثر نيست.
و از آنجا كه تقوا يك صفت روحانى و باطنى است كه قبل از هر چيز بايد در قلب و جان انسان مستقر شود، و ممكن است مدعيان بسيار داشته باشد و متصفان كم، در آخر آيه مىافزايد: «خداوند دانا و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ).