-
RE: سوره احقاف [46]
(آيه 17)- پايمال كنندگان حقوق پدر و مادر: در آيات قبل سخن از مؤمنانى در ميان بود كه در پرتو ايمان و عمل صالح و شكر نعمتهاى حق، و توجه به حقوق پدر و مادر و فرزندان، به مقام قرب الهى راه مىيابند، و مشمول الطاف خاص او مىشوند. در اينجا سخن از كسانى است كه در نقطه مقابل آنها قرار دارند، افرادى بىايمان و حق نشناس و عاق پدر و مادر.
مىفرمايد: «و آن كسى كه به پدر و مادرش مىگويد: اف بر شما! آيا به من وعده مىدهيد كه من (روز قيامت) مبعوث مىشوم؟ در حالى كه قبل از من اقوام زيادى بودند» و مردند و هرگز مبعوث نشدند! (وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي).
اما پدر و مادر مؤمن در مقابل اين فرزند خيرهسر تسليم نمىشدند «آنها فرياد مىكشند و خدا را به يارى مىطلبند كه واى بر تو (اى فرزند!) ايمان بياور كه وعده خدا حق است» (وَ هُما يَسْتَغِيثانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
اما او همچنان به لجاجت و خيره سرى خود ادامه مىدهد، و با تكبر و بىاعتنائى «مىگويد: اينها چيزى جز افسانههاى پيشينيان نيست»! (فَيَقُولُ ما هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).
اين كه مىگوييد معاد و حساب و كتابى در كار است از خرافات و داستانهاى دروغين اقوام گذشته است، و من هرگز در برابر آن تسليم نخواهم شد.
آرى! پدر و مادر دلسوز او هر چه تلاش و كوشش مىكنند تا اين فرزند دلبند گرفتار عذاب دردناك الهى نشود او همچنان در كفر خود پا فشارى مىكند و سر انجام ناچار او را رها مىكنند.
(آيه 18)- همان گونه كه در آيات گذشته پاداش مؤمنان صالح العمل بيان شده، در اينجا سر انجام كار كافران جسور و خيرهسر را نيز بيان كرده، مىفرمايد:
«آنها كسانى هستند كه فرمان عذاب الهى در باره آنان مسجل شده، و همراه اقوام كافر از جن و انس كه قبل از آنها بودند گرفتار مجازات دردناك مىشوند و اهل دوزخند» (أُولئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).
«چرا كه آنها همه از زيانكاران بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ).
چه زيانى از اين بدتر كه تمام سرمايههاى وجود خود را از دست دادند و خشم و غضب خدا را براى خود خريدند.
-
RE: سوره احقاف [46]
(آيه 19)- در اين آيه نخست به تفاوت درجات و مراتب هر يك از اين دو گروه اشاره كرده، مىگويد: «و براى هر كدام از آنها درجاتى است بر طبق اعمالى كه انجام دادهاند» (وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا).
چنان نيست كه بهشتيان يا دوزخيان همه در يك درجه باشند، بلكه آنها نيز به تفاوت اعمالشان، و به تناسب خلوص نيّت و ميزان معرفتشان، مقامات متفاوتى دارند، و اصل عدالت، دقيقا در اينجا حاكم است.
سپس مىافزايد: «هدف اين است كه خداوند اعمال آنها را بىكم و كاست به آنان تحويل دهد» (وَ لِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمالَهُمْ).
اين تعبير اشاره ديگرى است به مسأله «تجسم اعمال» كه در آنجا اعمال آدمى با او خواهد بود، اعمال نيكش مايه رحمت، و آرامش اوست، و اعمال زشتش مايه بلا و ناراحتى و رنج و عذاب.
و در پايان به عنوان تأكيد مىگويد: «و به آنها هيچ ستمى نخواهد شد» (وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ). چرا كه اعمال خودشان را دريافت مىدارند.
(آيه 20)- زهد و ذخيره براى آخرت: اين آيه همچنان بحث آيات گذشته را پيرامون مجازات كافران و مجرمان ادامه مىدهد و گوشههايى از عذابهاى جسمانى و روحى آنها را بازگو كرده، مىفرمايد:
«آن روز كه كافران را بر آتش عرضه مىكنند (به آنها گفته مىشود:) از طيبات و لذائذ در زندگى دنياى خود استفاده كرديد و از آن بهره گرفتيد اما امروز عذاب ذلت بار به خاطر استكبارى كه در زمين بنا حق كرديد و به خاطر گناهانى كه انجام مىداديد جزاى شما خواهد بود»! (وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فِي حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ).
آرى! شما غرق در لذّات بوديد، و به خاطر آزادى بىقيد و شرط در اين قسمت «معاد» را انكار كرديد تا دستتان كاملا باز باشد.
اين عرضه داشتن بر آتش خود يك نوع عذاب دردناك و هولناك است كه دوزخيان قبل از ورود در آتش تمام قسمتهاى جهنم را از بيرون با چشم خود مىبينند و سرنوشت شوم خويش را مشاهده مىكنند و زجر مىكشند.
-
RE: سوره احقاف [46]
(آيه 21)- قوم عاد و تند باد مرگبار! از آنجا كه قرآن مجيد بعد از ذكر قضاياى كلى به بيان مصداقهاى قابل ملاحظه آن مىپردازد تا آن كليات را پياده كند، در اينجا نيز بعد از شرح حال مستكبران سركش و هوسران به ذكر داستان قوم عاد كه نمونه واضحى از آن است مىپردازد.
مىگويد: «و (براى اين مشركان مكه) سرگذشت (هود) برادر قوم عاد را ياد آورى كن» (وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ).
سپس مىافزايد: «در آن هنگام كه قومش را در سرزمين احقاف انذار كرد، در حالى كه پيامبران بسيارى قبل از او در گذشتههاى دور و نزديك آمدند و به انذار اين اقوام پرداختند» (إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ).
اكنون ببينيم محتواى دعوت اين پيامبر بزرگ چه بود قرآن مىافزايد: به آنها گفت: «جز خداوند يگانه را نپرستيد» (أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).
سپس آنها را تهديد كرده، گفت: «من بر شما از عذاب روز بزرگى مىترسم» (إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ).
(آيه 22)- اما اين قوم لجوج سركش در برابر اين دعوت الهى ايستادگى كردند، و به هود «گفتند: آيا تو به سوى ما آمدهاى كه ما را با دروغهايت از خدايانمان برگردانى» (قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِكَنا عَنْ آلِهَتِنا).
«پس اگر راست مىگوئى عذابى را كه به ما وعده مىدهى بياور»! (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ).
(آيه 23)- ولى «هود» در پاسخ اين تقاضاى نابخردانه چنين «گفت: علم و آگاهى تنها نزد خداوند است» (قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ).
اوست كه مىداند در چه زمان، و با چه شرائطى عذاب استيصال نازل كند نه به تقاضاى شما مربوط است، و نه به ميل و اراده من.
سپس افزود: وظيفه اصلى من اين است كه «آنچه را به آن فرستاده شدم به شما ابلاغ كنم» (وَ أُبَلِّغُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ).
«ولى من شما را گروهى مىبينم كه پيوسته در جهل و نادانى اصرار داريد» (وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ).
ريشه بدبختى شما نيز همين جهل است جهلى توام با لجاجت و كبر و غرور كه به شما اجازه مطالعه دعوت فرستادگان خدا را نمىدهد.
-
RE: سوره احقاف [46]
(آيه 24)- سر انجام نصايح مؤثر و رهبريهاى برادرانه «هود» در آن سنگدلان تأثير نگذاشت، و به جاى پذيرش حق سخت در عقيده باطل خود لجاجت كردند، و پا فشارى نمودند، و حتى «هود» را با اين سخن تكذيب مىكردند كه اگر راست مىگويى پس عذاب موعودت چه شد؟
اكنون كه اتمام حجت به قدر كافى شده، حكمت الهى ايجاب مىكند كه «عذاب استيصال» همان عذاب ريشهكن كننده را بر آنها بفرستد.
ناگهان مشاهده كردند ابرى در افق ظاهر گشت، و در آسمان بسرعت گسترده شد.
«هنگامى كه اين ابر را مشاهده كردند كه به سوى درّهها و آبگيرهاى آنها رو مىآورد (خوشحال شدند، و) گفتند: اين ابرى است باران زا!» (فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا).
ولى به زودى به آنها گفته شد: اين ابر باران زا نيست «بلكه اين همان عذاب وحشتناكى است كه براى آمدنش شتاب مىكرديد» (بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ).
«اين تندباد شديدى است كه در آن عذاب دردناكى است» (رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ).
ظاهرا گوينده اين سخن خداوند بزرگ است، يا حضرت هود به هنگامىكه فريادهاى شوق و شادى آنها را شنيد اين سخن را به آنها گفت.
(آيه 25)- آرى! تند بادى است ويرانگر كه «همه چيز را به فرمان پروردگارش درهم مىكوبد و نابود مىكند» (تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها).
منظور از «همه چيز» انسانها و چهار پايان و اموال آنهاست.
زيرا در جمله بعد مىافزايد: «پس آنها صبح كردند در حالى كه چيزى جز مساكن و خانههاى آنها به چشم نمىخورد» (فَأَصْبَحُوا لا يُرى إِلَّا مَساكِنُهُمْ).
و اين نشان مىدهد كه مساكن آنها سالم بود، اما خودشان هلاك شدند، و اجساد و اموالشان نيز به وسيله تند باد به بيابانهاى دور دست، و يا در دريا افكنده شد.
و در پايان به اين حقيقت اشاره مىكند كه اين سرنوشت مخصوص اين قوم گمراه نبود، بلكه «ما اين گونه قوم مجرم را كيفر مىدهيم» (كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ).
اين هشدارى است به همه مجرمان و گنهكاران و كافران لجوج و خودخواه كه شما نيز اگر همين مسير را طى كنيد سرنوشتى بهتر از آن نخواهيد داشت.
-
RE: سوره احقاف [46]
(آيه 26)- شما هرگز از قوم عاد قويتر نيستيد! اين آيه و دو آيه بعد نتيجه گيرى از آيات گذشته است كه در مورد مجازات دردناك قوم عاد سخن مىگفت.
مشركان مكّه را مخاطب ساخته، مىفرمايد: «ما به آنها [قوم عاد] قدرتى داديم كه به شما نداديم» (وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ).
هم از نظر قدرت جسمانى از شما نيرومندتر بودند، و هم از نظر مال و ثروت و امكانات مادى از شما تواناتر.
با اين حال در برابر طوفان مجازات الهى تاب مقاومت نياوردند تا چه رسد به شما.
سپس مىافزايد: «ما براى آنها گوش و چشم و قلب قرار داديم» (وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً).
آنها از نظر درك و ديد و تشخيص واقعيتها نيز قوى و نيرومند بودند، و از اين وسائل خداداد در تأمين مقاصد مادى خود كاملا بهره مىگرفتند.
«ولى نه گوش و نه چشم و نه عقولشان آنها را به هنگام نزول عذاب الهى به هيچ وجه سودى نبخشيد، چرا كه پيوسته آيات خدا را انكار مىكردند» (فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ بِآياتِ اللَّهِ).
و سر انجام آنچه «استهزا مىكردند بر آنها وارد شد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
(آيه 27)- سپس براى تأكيد بر اين مطلب، و پند و اندرز بيشتر، مشركان مكّه را مخاطب ساخته، مىگويد: نه تنها قوم عاد بلكه «ما اقوام سركشى را كه در اطراف شما زندگى مىكردند هلاك كرديم» (وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا ما حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرى).
اقوامى كه سرزمين آنها از شما چندان دور نيست و تقريبا در گرداگرد جزيره عرب جايگاهشان بود.
بعد اضافه مىكند: «ما آيات خود را به صورتهاى گوناگون (براى آنها) بيان كرديم، شايد باز كردند» (وَ صَرَّفْنَا الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
-
RE: سوره احقاف [46]
(آيه 28)- در اين آيه، آنها را مورد سرزنش قرار داده و با اين بيان شديدا محكوم مىكند: «پس چرا معبودانى را كه غير خدا برگزيدند به گمان اين كه آنها را به خدا نزديك مىكنند در آن لحظات سخت و حساس به يارى آنها نشتافتند»؟! (فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً).
راستى اگر اين معبودان بر حق بودند پس چرا پيروان خود را در آن مواقع حساس يارى نكردند، و از چنگال عذابهاى هولناك نجاتشان ندادند؟
سپس مىافزايد: نه تنها به آنان كمكى نكردند «بلكه از ميان آنها گم شدند» (بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ).
موجوداتى اين چنين بىعرضه و بىارزش كه مبدأ هيچ اثرى نيستند، و به هنگام حادثه گم و گور مىشوند، چگونه شايسته پرستش و عبوديتند؟! و در پايان آيه مىگويد: «اين بود (نتيجه) دروغ آنها، و آنچه را افترا مىبستند»! (وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
اين هلاكت و بدبختى، اين عذابهاى دردناك، و اين گم شدن معبودان در زمان حادثه، نتيجه دروغها و پندارها و افتراهاى آنها بود.
-
RE: سوره احقاف [46]
(آيه 29)-
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و سه آيه بعد از آن، در روايتى آمده است كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله از مكه به سوى بازار عكاظ در طائف آمد، و «زيد بن حارثه» با او بود، به اين منظور كه مردم را به سوى اسلام دعوت كند، اما احدى به دعوت او پاسخ نگفت، ناچار به سوى مكه بازگشت تا به محلى رسيد كه آنجا را وادى جن مىناميدند، در دل شب به تلاوت قرآن پرداخت، جمعى از طايفه جن از آنجا مىگذشتند، قرائت قرآن پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را شنيدند، هنگامى كه تلاوت حضرت پايان يافت آنها ايمان آوردند و به عنوان مبلغانى به سوى قوم خود رفتند، و آنان را به سوى اسلام دعوت كردند، گروهى از آنها ايمان آوردند و با هم به محضر آن حضرت رسيدند، و آن حضرت صلّى اللّه عليه و اله تعليمات اسلام را به آنها ياد داد، اينجا بود كه اين چهار آيه و آيات سوره جن نازل گرديد.
تفسير:
طايفه جن ايمان مىآورند! در اينجا بحث فشردهاى پيرامون ايمان آوردن گروهى از طائفه جن به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله و كتاب آسمانى او آمده است.
در حقيقت داستان «قوم عاد هشدارى براى مشركان مكه بود و داستان ايمان طايفه «جن» هشدار ديگرى است.
نخست مىفرمايد: «به خاطر بياور موقعى كه گروهى از جن را به سوى تو متوجه ساختيم كه به قرآن گوش فرا دهند» (وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ).
سپس مىافزايد: «هنگامى كه در برابر قرآن حضور يافتند (و آيات روح پرور آن را شنيدند) به يكديگر گفتند خاموش باشيد و بشنويد» (فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا).
و اين موقعى بود كه پيامبر در دل شب يا به هنگام قرائت نماز صبح آيات قرآن را تلاوت مىفرمود.
سر انجام نور ايمان در دل آنها تابيدن گرفت، و حقانيت آيات قرآن را در درون جان خود لمس كردند، لذا «هنگامى كه تلاوت قرآن پايان يافت همچون مبلغانى به سوى قوم خود رفتند و آنها را انذار كردند» و از حقيقتى كه نصيبشان شده بود آگاه ساختند (فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ).
-
RE: سوره احقاف [46]
(آيه 30)- اين آيه بيانگر چگونگى دعوت اين گروه از قوم خود به هنگام بازگشت به سوى آنهاست، دعوتى منسجم، حساب شده، كوتاه و پر معنا، «گفتند:
اى قوم! ما كتابى را استماع كرديم كه بعد از موسى از آسمان نازل شده است» (قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى).
اين كتاب اوصافى دارد، نخست اين كه: «كتابهاى آسمانى قبل از خود را تصديق مىكند» و محتواى آن هماهنگ با محتواى آنهاست، و نشانههايى كه در كتب پيشين آمده است در آن به خوبى ديده مىشود (مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ).
وصف ديگر اين كه همگان را «به سوى حق هدايت مىنمايد» (يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ). به گونهاى كه هر كس عقل و فطرت خويش را به كار گيرد نشانههاى حقانيت را به روشنى در آن مىيابد.
و آخرين وصف اين كه: «به سوى راه مستقيم» دعوت مىكند (وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ).
(آيه 31)- سپس افزودند: «اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد، و به او ايمان آوريد» (يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ).
كه دو پاداش بزرگ به شما ارزانى مىدارد: «گناهانتان را مىبخشد، و شما را از عذاب اليم پناه مىدهد» (يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ).
(آيه 32)- در اين آيه آخرين سخن مبلغان جنّ را چنين بازگو مىكند: آنها به قوم خود گفتند: «و هر كس دعوت داعى الهى را پاسخ نگويد نمىتواند از چنگال عذاب الهى در زمين فرار كند» (وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ).
«و ياور و سرپرستى غير از خدا براى او نخواهد بود» (وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ).
و لذا «اين گروه در گمراهى آشكارند» (أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
چه گمراهى از اين بدتر و آشكارتر كه انسان به ستيزه جوئى با حق و پيامبر خدا، و حتى با خدا برخيزد كه نه در تمام عالم هستى جز او پناهگاهى وجود دارد و نه انسان مىتواند از محيط كشورش بگريزد و به جاى ديگرى فرار كند.
-
RE: سوره احقاف [46]
(آيه 33)- در آخرين آيات گذشته كه از زبان مبلغان جن نقل شد اشاره به مسأله «معاد» آمده بود.
از سوى ديگر سوره «احقاف» در بخشهاى نخست از مسأله توحيد و عظمت قرآن مجيد و اثبات نبوت پيامبر اسلام سخن مىگويد.
و در آخرين بخش از اين سوره مسأله «معاد» را پيش مىكشد، و به اين ترتيب اصول سه گانه اعتقادى را تكميل مىكند.
نخست مىفرمايد: «آيا آنها نمىدانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده، و از آفرينش آنها هرگز خسته و ناتوان نشده، قادر است كه مردگان را زنده كند آرى او بر هر چيز تواناست»؟! (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
اين دليلى است دندان شكن بر مسأله «امكان معاد».
(آيه 34)- در اين آيه صحنهاى از مجازات دردناك مجرمان و منكران معاد را مجسم كرده، مىفرمايد: «روزى را به خاطر بياوريد كه كافران را بر آتش عرضه مىكنند» (وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ).
آرى! گاه دوزخ را بر كافران عرضه مىكنند، و گاه كافران را بر دوزخ! هنگامى كه كافران را بر آتش عرضه مىكنند و شعلههاى سوزان و كوه پيكر و وحشتناك آن را مىبينند به آنها گفتند مىشود: «آيا اين حق نيست» (أَ لَيْسَ هذا بِالْحَقِّ).
آيا امروز هم مىتوانيد رستاخيز و دادگاه عدل خدا و پاداش و كيفر او را انكار كنيد، و بگوئيد اين از افسانههاى خرافى پيشينيان است؟! آنها كه چارهاى جز اعتراف ندارند «مىگويند: آرى سوگند به پروردگارمان» (قالُوا بَلى وَ رَبِّنا). كه اين حق است و جاى شك و ترديد در آن نيست، ما گمراه بوديم كه آن را نا حق مىپنداشتيم.
در اين هنگام خداوند يا مأمور عذاب الهى «مىگويد: پس بچشيد عذاب را به خاطر آنچه انكار مىكرديد» (قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ).
و به اين ترتيب در آن روز همه حقايق را با چشم خود مىبينند و اعتراف مىكنند، اعتراف و اقرارى كه سودى به حال آنها ندارد.
-
RE: سوره احقاف [46]
(آيه 35)- همچون پيامبران اولوا العزم شكيبا باش! در آخرين آيه سوره «احقاف» با توجه به آنچه در مورد معاد و كيفر كافران در آيات قبل گذشت به پيامبر خود دستور مىدهد: «پس صبر كن همان گونه كه پيامبران اولوا العزم صبر و شكيبائى كردند» (فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ).
تنها تو نيستى كه با مخالفت و عداوت اين قوم مواجه شدهاى، همه پيامبران اولوا العزم با اين مشكلات رو برو بودند و استقامت كردند.
تعبير «من الرّسل» اشاره به گروه خاصى از پيامبران بزرگ است كه صاحب شريعت بودهاند، همانها كه در آيه 7 سوره احزاب نيز به آنان اشاره شده: «به خاطر بياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم، از همه آنها پيمان محكمى گرفتيم».
روايات فراوانى در منابع شيعه و اهل سنت نيز در اين زمينه نقل شده است كه پيامبران اولوا العزم همين پنج تن بودند.
سپس قرآن در دنبال اين سخن مىافزايد: «در باره آنها (كافران) عجله و شتاب مكن» (وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ).
چرا كه قيامت به زودى فرا مىرسد و آنچه را در باره آن شتاب داشتند با چشم خود مىبينند، سخت مجازات مىشوند و به اشتباهات خود پى مىبرند.
به قدرى عمر دنيا در برابر آخرت كوتاه است كه: «هنگامى كه آنها وعدههايى كه به آنها داده مىشد مىبينند احساس مىكنند كه گويا در دنيا جز ساعتى از يك روز توقف نداشتند»! (كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ).
بعد به عنوان هشدار به همه انسانها مىافزايد: «اين ابلاغى است» براى همه (بَلاغٌ). براى تمام كسانى كه از خط عبوديت پروردگار خارج شدند، براى كسانى كه غرق در زندگى زود گذر دنيا و شهوات آن گشتند، و بالاخره ابلاغى است براى همه ساكنان اين جهان ناپايدار.
و در آخرين جمله ضمن يك استفهام پر معنى و تهديد آميز مىفرمايد: «آيا جز قوم فاسق هلاك مىشوند»؟ (فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ).