RE: نامه یک کودک به قرائتی: تو اسراف میکنی!
وی همچنین در ادامه سخنانش به خاطرهای از یک کودک اشاره کرد و گفت: نمیدانم برایتان گفتم یا نه؟ یك بچه مدرسهای، ابتدایی نامه نوشته قرائتی تو اسراف میكنی، خدا تو را دوست ندارد. چون گچ كوچك دستت بود، افتاد، خم نشدی برداری، یك گچ دیگر دست گرفتی. این گچ زیر پایت له شد. همین مقداری كه گچ له شد اسراف كردی، اسراف گناه كبیره است. تو هم آدم بدی هستی. حالا باید از آن بچه تشكر كنیم، حالا اگر عیبهای مرا در بوق كنند، بگویند: هر كسی یك عیب پیدا كند. آنوقت معلوم میشود كه اصلاً ما هیچی برای گفتن در قیامت نداریم. اولین سؤال صفر، آن هم نه صفر ساده، یك صفر اندازه در یك قوری. صفر بزرگ! حالا فعلاً خدا ستار العیوب است.
حجت الاسلام قرائتی در ادامه سخنانش به عفو و مغفرت در برابر خطاهای همسر اشاره کرد و درباره آن گفت: گاهی وقتها آدم یك كسی را میبخشد، ولی میگوید: خوب بخشیدمت، اما دیگر از این غلطها نكنی، بسیار كار بدی كردی، خیلی غلط كردی. بابا ولش كن دیگر. اگر گذشتی دیگر به رویش نیاور. و لذا قرآن اول میگوید: هم بگذرید، غیر از اینكه بگذرید، سرزنشش نكنید، اصلاً شتر دیدی ندیدی! از ذهنت بیرون برود.
نكتهاش چیست؟ نكتهاش این است كه آقایان و خواهرهایی كه خوب هستید، به خوب كم قانع نباشید. نمیگوید: ببخشید! بالاتر، سرزنش هم نكنید. بالاتر، از فكرتان بیرون برود. اصلاً «تصفحوا» از صفحه هست. چرا به این كاغذها صفحه میگویند؟ صفحه كاغذ، صفحه یعنی ورق بزن برگردد. یعنی برگردان. یعنی ذهنت را ورق بزن.