-
RE: سوره يس [36]
(آيه 78)- براى بىخبرى او همين بس كه «او مثلى براى ما زد (و به پندار خودش دليل دندان شكنى پيدا كرد) و در حالى كه آفرينش نخستين خود را به دست فراموشى سپرده گفت: چه كسى مىتواند اين استخوانها را زنده كند در حالى كه پوسيده است»؟! (وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ).
منظور از ضرب المثل در اينجا بيان استدلال و ذكر مصداق به منظور اثبات يك مطلب كلى است.
جالب اين كه قرآن مجيد با جمله كوتاه «و نسى خلقه» تمام پاسخ او را داده است هر چند پشت سر آن توضيح بيشتر و دلائل افزونتر نيز ذكر كرده.
مىگويد: اگر آفرينش خويش را فراموش نكرده بودى هرگز به چنين استدلال واهى و سستى دست نمىزدى، اى انسان فراموشكار! به عقب بازگرد، و آفرينش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچيزى بودى، و هر روز لباس تازهاى از حيات بر تن تو پوشانيد، تو دائما در حال مرگ و معاد هستى، از جمادى مردى نامى شدى، و از جهان نباتات نيز مردى، از حيوان سرزدى، از عالم حيوان نيز مردى، انسان شدى. اما توى فراموشكار همه اينها را به طاق نسيان زدى حال مىپرسى چه كسى اين استخوان پوسيده را زنده مىكند؟! اين استخوان هر گاه كاملا بپوسد تازه خاك مىشود، مگر روز اول خاك نبودى؟
(آيه 79)- لذا بلافاصله به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله دستور مىدهد كه به اين خيرهسر مغرور و فراموشكار «بگو: كسى او را زنده مىكند كه در روز نخست او را ايجاد كرد» (قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ).
و اگر فكر مىكنيد اين استخوان پوسيده وقتى كه خاك شد و در همه جا پراكنده گشت چه كسى مىتواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گردآورى كند؟ پاسخ آن نيز روشن است «او از هر مخلوقى آگاه است» و تمام ويژگيهاى آنها را مىداند (وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ).
كسى كه داراى چنين «علم» و چنان «قدرتى» است مسأله معاد و احياى مردگان مشكلى برايش ايجاد نخواهد كرد.
-
RE: سوره يس [36]
(آيه 80)- رستاخيز انرژيها! در ادامه بحث پيرامون مسأله امكان معاد مىفرمايد: «همان كسى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد و شما به وسيله آن آتش مىافروزيد» قادر است كه بر اين استخوانهاى پوسيده بار ديگر لباس حيات بپوشاند (الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ).
در اين جا تفسير دقيقى وجود دارد كه به كمك دانشهاى امروز بر آن دست يافتهايم كه ما نام آن را رستاخيز انرژيها گذاردهايم.- البته تفسيرهاى ديگر را نيز ردّ نمىكنيم.
توضيح اين كه: يكى از كارهاى مهم گياهان مسأله «كربن گيرى» از هوا، و ساختن «سلولز نباتى» است. اين سلولز ياختههاى درختان و گياهان- گاز كربن- را از هوا گرفته و آن را تجزيه مىكنند، اكسيژن آن را آزاد ساخته، و كربن را در وجود خود نگاه مىدارد، و سپس آن را با آب تركيب كرده و چوب درختان را از آن مىسازد.
ولى مسأله مهم اين است كه طبق گواهى علوم طبيعى هر تركيب شيميايى كه انجام مىيابد يا بايد توأم با جذب انرژى اصلى باشد و يا آزاد كردن آن- دقت كنيد.
بنابر اين هنگامى كه درختان به عمل كربنگيرى مشغولند، طبق اين قانون احتياج به وجود يك انرژى دارند، و در اينجا از گرما و نور آفتاب به عنوان يك انرژى فعال استفاده مىكنند.
-
RE: سوره يس [36]
به اين ترتيب به هنگام تشكيل چوبهاى درختان مقدارى از انرژى آفتاب نيز در دل آنها ذخيره مىشود و به هنگامى كه چوبها را به اصطلاح مىسوزانيم همان انرژى ذخيره شده آفتاب آزاد مىگردد، زيرا بار ديگر «كربن» با «اكسيژن» هوا تركيب شده و گاز كربن را تشكيل مىدهد، و اكسيژن و ئيدروژن (مقدارى آب) آزاد مىگردد.
و اين كه مىگويند همه انرژيها در كره زمين به انرژى آفتاب باز مىگردد يكى از چهرههايش همين است.
اينجاست كه به «رستاخيز انرژيها» مىرسيم، و مىبينيم نور و حرارتى كه در اين فضا پراكنده مىشود و برگ درختان و چوبهاى آنها را نوازش و پرورش مىدهد هرگز نابود نشده است، بلكه تغيير چهره داده، و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است، و هنگامى كه يك شعله آتش به چوب خشكيده مىرسد، رستاخيز آنها شروع مىشود، و تمام آنچه از انرژى آفتاب در درخت پنهان بود در آن لحظه «حشر و نشورش» ظاهر مىگردد، بىآنكه حتى به اندازه روشنايى يك شمع در يك زمان كوتاه از آن كم شده باشد!- باز هم دقت كنيد.
-
RE: سوره يس [36]
(آيه 81)- او مالك و حاكم بر همه چيز است! بعد از ذكر دلائل معاد از طريق توجه دادن به آفرينش نخستين، و آفرينش آتش از درخت سبز اين آيه مسأله را از طريق سومى تعقيب مىكند و آن از طريق قدرت بىپايان خداست.
مىفرمايد: «آيا كسى كه آسمانها و زمين را (با آن همه عظمت و عجايب و نظامات شگفتانگيز آفريده) توانايى ندارد كه همانند اين انسانهاى خاك شده را بيافريند؟ (و آنها را به حيات و زندگى جديدى بازگرداند) آرى مىتواند، و او آفريننده آگاه و داناست» (أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ).
(آيه 82)- اين آيه تأكيدى است بر آنچه در آيات قبل گذشت، تأكيدى است بر اين حقيقت كه هر گونه ايجادى در برابر اراده و قدرت او سهل و آسان است، ايجاد آسمانهاى عظيم، و كره خاكى، با ايجاد يك حشره كوچك براى او يكسان است.
مىفرمايد: «فرمان او اين است كه هر گاه چيزى را اراده كند به آن مىگويد:
موجود باش! آن هم موجود مىشود» همان گونه كه خدا خواسته (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
همه چيز به يك اشاره و فرمان او بسته است و كسى كه داراى چنين قدرتى است آيا جاى اين دارد كه در احياء مردگان به وسيله او ترديد شود؟
آرى! تعلق اراده او به چيزى همان، و موجود شدن آن همان است! و تعبير به «امر» و «قول» و جمله «كن» همه توضيحى است براى مسأله خلق و ايجاد، و بيانگر تحقق سريع اشيا بعد از تعلق اراده الهى.
-
RE: سوره يس [36]
(آيه 83)- اين آيه كه آخرين آيه سوره «يس» است به صورت يك نتيجهگيرى كلى در مسأله مبدأ و معاد اين بحث را به طرز زيبايى پايان مىدهد.
مىگويد: «پس منزه است خداوندى كه ملكوت همه چيز در دست قدرت اوست و همه شما به سوى او باز مىگرديد» (فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).
نكتهها:
در اينجا نظر خوانندگان عزيز را به مباحث ششگانه زير كه بحث فشردهاى پيرامون مسائل معاد است، جلب مىكنيم:
1- اعتقاد به معاد يك امر فطرى است
اگر انسان براى فنا آفريده شده بود بايد عاشق «فنا» باشد، و از مرگ- هر چند مرگ به موقع- و در پايان عمر لذت برد، در حالى كه مىبينيم قيافه مرگ به معنى نيستى براى انسان در هيچ زمانى خوشايند نبوده، سهل است، با تمام وجودش از آن مىگريزد! كوشش براى باقى نگهداشتن جسم مردگان از طريق موميايى كردن و ساختن مقابر جاويدانى همچون اهرام مصر، و دويدن دنبال آب حيات، و اكسير جوانى، و آنچه مايه طول عمر است، دليل روشنى از عشق سوزان انسان به مسأله بقا است.
اگر ما براى فنا آفريده شديم اين علاقه به بقا چه مفهومى مىتواند داشته باشد؟ جز يك علاقه مزاحم و حد اقل بيهوده و بىمصرف!
فراموش نكنيد ما بحث معاد را بعد از پذيرش وجود خداوند حكيم و دانا دنبال مىكنيم، ما معتقديم هر چه او در وجود ما آفريده روى حساب است، بنابر اين عشق به بقا نيز بايد حسابى داشته باشد، و آن هماهنگى با آفرينش و جهان بعد از اين عالم است.
-
RE: سوره يس [36]
به تعبير ديگر اگر دستگاه آفرينش در وجود ما عطش را آفريد، دليل بر اين است كه آبى در خارج وجود دارد، همچنين اگر غريزه جنسى و علاقه به جنس مخالف در انسان وجود دارد نشانه اين است كه جنس مخالفى در خارج هست، و گر نه جاذبه و كشش بدون چيزى كه به آن مجذوب گردد با حكمت آفرينش سازگار نيست.
از سوى ديگر هنگامى كه تاريخ بشر را از زمانهاى دوردست و قديميترين ايام بررسى مىكنيم نشانههاى فراوانى بر اعتقاد راسخ انسان به زندگى پس از مرگ مىيابيم.
آثارى كه امروز از انسانهاى پيشين- حتى انسانهاى قبل از تاريخ- در دست ما است، مخصوصا طرز دفن مردگان، كيفيت ساختن قبور، و حتى دفن اشيائى همراه مردگان، گواه بر اين است كه در درون وجدان ناآگاه آنها اعتقاد به زندگى بعد از مرگ نهفته بوده است.
يكى از روانشناسان معروف مىگويد: «تحقيقات دقيق نشان مىدهد كه طوائف نخستين بشر داراى نوعى مذهب بودهاند، زيرا مردگان خود را به طرز مخصوص به خاك مىسپردند و ابزار كارشان را در كنارشان مىنهادند، و به اين طريق عقيده خود را به وجود دنياى ديگر به ثبوت مىرساندند.
اينها نشان مىدهد كه اين اقوام زندگى پس از مرگ را پذيرفته بودند، هر چند در تفسير آن راه خطا مىپيمودند، و چنين مىپنداشتند كه آن زندگى درست شبيه همين زندگى است.
به هر حال اين اعتقاد قديمى ريشهدار را نمىتوان ساده پنداشت و يا صرفا نتيجه يك تلقين و عادت دانست.
از سوى سوم وجود محكمه درونى به نام «وجدان» گواه ديگرى بر فطرى بودن معاد است.
هر انسانى در برابر انجام كار نيك در درون وجدانش احساس آرامش مىكند، آرامشى كه گاه با هيچ بيان و قلمى قابل توصيف نيست.
و به عكس در برابر گناهان، مخصوصا جنايات بزرگ، احساس ناراحتى مىكند، تا آنجا كه بسيار ديده شده دست به خودكشى مىزند و يا خود را تسليم مجازات و چوبه دار مىكند، و دليل آن را رهائى از شكنجه وجدان مىداند.
-
RE: سوره يس [36]
با اين حال انسان از خود مىپرسد: چگونه ممكن است عالم كوچكى همچون وجود من داراى چنين دادگاه و محكمهاى باشد، اما عالم بزرگ از چنين وجدان و دادگاهى تهى باشد؟
و به اين ترتيب فطرى بودن مسأله معاد و زندگى پس از مرگ از طرق مختلف بر ما روشن مىشود.
از راه عشق عمومى انسانها به بقاء.
از طريق وجود اين ايمان در طول تاريخ بشر.
و از راه وجود نمونه كوچك آن در درون جان انسان.
2- بازتاب معاد در زندگى انسانها
اعتقاد به عالم پس از مرگ و بقاى آثار اعمال آدمى، و جاودانگى كارهاى او اعم از خير و شر، اثر بسيار نيرومندى بر فكر و اعصاب و عضلات انسانها مىگذارد و به عنوان يك عامل مؤثرى در تشويق به نيكيها و مبارزه با زشتيها مىتواند مؤثر شود.
اثراتى كه ايمان به زندگى پس از مرگ مىتواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تشويق افراد فداكار و مجاهد و ايثارگر بگذارد به مراتب بيش از اثرات دادگاهها و كيفرهاى معمولى است چرا كه مشخصات دادگاه رستاخيز با دادگاههاى معمولى بسيار متفاوت است، در آن دادگاه نه تجديد نظر وجود دارد، و نه زر و زور روى فكر ناظرانش اثر مىگذارد، نه ارائه مدارك دروغين در آن فايدهاى دارد، و نه تشريفات آن نيازمند به طول زمان است.
قرآن مجيد مىگويد: «از روزى بپرهيزيد كه هيچ كس بجاى ديگرى جزا داده نمىشود و نه شفاعتى از او پذيرفته خواهد شد و نه غرامت و بدل، و نه كسى به يارى او مىآيد». (بقره/ 48) و نيز مىگويد: «هر كس از آنها كه ظلم و ستم كرده، اگر تمامى روى زمين را در اختيار داشته باشد، در آن روز همه را براى نجات خويش مىدهد، و هنگامى كه عذاب الهى را مىبينند پشيمانى خود را مكتوم مىدارند (مبادا رسواتر شوند) و در ميان آنها به عدالت داورى مىشود و ستمى بر آنها نخواهد رفت». (يونس/ 54) و نيز مىخوانيم: «هدف اين است كه خداوند هر كس را به آنچه انجام داده جزا دهد چرا كه خداوند سريع الحساب است». (ابراهيم/ 51) به قدرى حساب او سريع و قاطع است كه طبق بعضى از روايات: «خداوند در يك چشم به هم زدن حساب همه را مىرسد!» به همين دليل در قرآن مجيد سر چشمه بسيارى از گناهان فراموش كردن روز جزا ذكر شده، آنجا كه مىفرمايد: «بچشيد آتش دوزخ را به خاطر اينكه ملاقات امروز را فراموش كرديد». (الم سجده/ 14) حتى از پارهاى از تعبيرات استفاده مىشود كه انسان اگر گمانى در باره قيامت داشته باشد نيز از انجام بسيارى از اعمال خلاف خوددارى مىكند.
-
RE: سوره يس [36]
چنانكه در باره كم فروشان مىفرمايد: «آيا آنها گمان نمىكنند كه براى روز بزرگى مبعوث مىشوند». (مطففين/ 4) حماسههاى جاويدانى كه مجاهدان اسلام در گذشته و امروز در ميدانهاى جهاد مىآفرينند، و گذشت و ايثار و فداكارى عظيمى كه بسيارى از مردم در زمينه دفاع از كشورهاى اسلامى و حمايت از محرومان و مستضعفان نشان مىدهند، همه بازتاب اعتقاد به زندگى جاويدان سراى ديگر است، مطالعات دانشمندان و تجربيات مختلف نشان داده كه اين گونه پديدهها در مقياس وسيع و گسترده جز از طريق عقيدهاى كه زندگى پس از مرگ در آن جاى ويژهاى دارد امكان پذير نيست.
سربازى كه منطقش اين است: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ» بگو:
شما دشمنان در باره ما چه مىانديشيد؟ جز رسيدن به يكى از دو خير و سعادت و افتخار» (يا پيروزى بر شما و يا رسيدن به افتخار شهادت) (توبه/ 52) قطعا سربازى است شكست ناپذير.
چهره مرگ كه براى بسيارى از مردم جهان وحشت انگيز است، و حتى از نام آن و هر چيز كه آن را تداعى كند مىگريزند، براى عقيدهمندان به زندگى پس از مرگ نه تنها نازيبا نيست، بلكه دريچهاى به جهانى بزرگ، شكستن قفس و آزاد شدن روح انسان، گشوده شدن درهاى زندان تن، و رسيدن به آزادى مطلق است.
اصولا مسأله معاد بعد از مبدأ، خط فاصل فرهنگ خداپرستان و ماديين است، چرا كه دو ديدگاه مختلف در اينجا وجود دارد:
ديدگاهى كه مرگ را فنا و نابودى مطلق مىبيند، و با تمام وجودش از آن مىگريزد، چرا كه همه چيز با آن پايان مىگيرد.
و ديدگاهى كه مرگ را يك تولد جديد و گام نهادن به عالمى وسيع و پهناور و روشن، و پر گشودن در آسمان بيكران مىشمرد.
طبيعى است كه طرفداران اين مكتب نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتى به خود راه نمىدهند، بلكه با الهام گرفتن از مكتب امير مؤمنان على عليه السّلام كه مىفرمايد: «به خدا سوگند فرزند ابى طالب علاقهاش به مرگ بيشتر است از كودك شيرخوار به پستان مادر» از مرگ در راه هدف استقبال مىكنند.
و به همين دليل هنگامى كه ضربه شمشير جنايتكار روزگار «عبد الرحمن بن ملجم» بر مغز مباركش فرو نشست فرمود: «فزت و ربّ الكعبة به خداى كعبه، پيروز و رستگار و راحت شدم!» كوتاه سخن اينكه ايمان به معاد از انسان ترسو و بىهدف، آدم شجاع و با شهامت و هدفدارى مىآفريند كه زندگيش مملو از حماسهها و ايثارها و پاكى و تقواست.
-
RE: سوره يس [36]
3- دلائل عقلى معاد
گذشته از دلائل نقلى فراوانى كه براى معاد در قرآن مجيد آمده است و شامل صدها آيه در اين زمينه مىشود دلائل عقلى روشنى نيز بر اين امر وجود دارد كه بطور فشرده در اينجا قسمتى از آن يادآورى مىشود:
الف- برهان حكمت:
اگر زندگى اين جهان را بدون جهان ديگر در نظر بگيريم پوچ و بىمعنى خواهد بود، درست به اين مىماند كه زندگى دوران جنينى را بدون زندگى اين دنيا فرض كنيم.
اگر قانون خلقت اين بود كه تمام جنينها در لحظه تولد خفه مىشدند و مىمردند چقدر دوران جنينى بىمفهوم جلوه مىكرد؟ همچنين اگر زندگى اين جهان بريده از جهان ديگر تصور شود اين سر در گمى وجود خواهد داشت.
زيرا چه لزومى دارد كه ما هفتاد سال يا كمتر و بيشتر در اين دنيا در ميان مشكلات دست و پا زنيم؟ مدتى خام و بىتجربه باشيم «و تا پخته شود خامى، عمر تمام است!» مدتى به دنبال تحصيل علم و دانش باشيم هنگامى كه از نظر معلومات به جايى رسيديم برف پيرى بر سر ما نشسته! تازه براى چه زندگى مىكنيم؟ خوردن مقدارى غذا و پوشيدن چند دست لباس و خوابيدن و بيدار شدنهاى مكرر و ادامه دادن اين برنامه خسته كننده تكرارى را دهها سال؟! آيا به راستى اين آسمان گسترده، اين زمين پهناور و اين همه مقدمات و مؤخرات و اين همه استادان و مربيان و اين همه كتابخانههاى بزرگ و اين ريزه كاريهايى كه در آفرينش ما و ساير موجودات به كار رفته، همه براى همان خوردن و نوشيدن و پوشيدن و زندگى مادى است؟
اينجاست كه آنها كه معاد را قبول ندارند، اعتراف به پوچى اين زندگى مىكنند و گروهى از آنها اقدام به خودكشى و نجات از اين زندگى پوچ و بىمعنى را مجاز و يا مايه افتخار مىشمرند!
چگونه ممكن است كسى به خداوند و حكمت بىپايان او ايمان داشته باشد و زندگى اين جهان را بىآنكه مقدمهاى براى زندگى جاويدان جهان ديگر باشد قابل توجه بشمرد؟
قرآن مجيد مىگويد: «آيا گمان كرديد بيهوده آفريده شدهايد و به سوى ما باز نمىگرديد؟» (مؤمنون/ 115) يعنى اگر بازگشت به سوى خدا نبود زندگى اين جهان عبث و بيهوده بود.
-
RE: سوره يس [36]
آرى در صورتى زندگى اين دنيا مفهوم و معنى پيدا مىكند و با حكمت خداوندى سازگار مىشود كه اين جهان را مزرعهاى براى جهان ديگر و گذرگاهى براى آن عالم وسيع و كلاس تهيه و دانشگاهى براى جهان ديگر و تجارتخانهاى براى آن سرا بدانيم، همانگونه كه امير مؤمنان على عليه السّلام در كلمات پرمحتوايش در نهج البلاغه فرمود: «اين دنيا جايگاه صدق و راستى است براى آن كس كه با آن به راستى رفتار كند و خانه تندرستى است براى آن كس كه از آن چيزى بفهمد، و سراى بىنيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد، و محل اندرز است، براى آنكه از آن اندرز گيرد، مسجد دوستان خداست، نمازگاه فرشتگان پروردگار و محل نزول وحى الهى و تجارتخانه اولياء حق است».
كوتاه سخن اينكه مطالعه و بررسى وضع اين جهان به خوبى گواهى مىدهد بر اينكه عالم ديگرى پشت سر آن است: «شما نشئه اولى و آفرينش خود را در اين دنيا ديديد چرا متذكر نمىشويد كه از پى آن جهان ديگرى است؟» (واقعه/ 62)
ب- برهان عدالت:
دقت در نظام هستى و قوانين آفرينش نشان مىدهد كه همه چيز آن حساب شده است.
در سازمان تن ما آنچنان نظام عادلانهاى حكمفرماست كه هرگاه كمترين تغيير و ناموزونى رخ مىدهد سبب بيمارى يا مرگ مىشود، حركات قلب ما، گردش خون ما، پردههاى چشم ما و جزء جزء سلولهاى تن ما مشمول همان نظام دقيق است كه در كل عالم حكومت مىكند. آيا انسان مىتواند يك وصله ناجور در اين عالم پهناور باشد؟
درست است كه خداوند به انسان آزادى اراده و اختيار داده تا او را بيازمايد و در سايه آن مسير تكامل را طى كند، ولى اگر انسان از آزادى سوء استفاده كرد، چه مىشود؟ اگر ظالمان و ستمگران، گمراهان و گمراه كنندگان با سوء استفاده از اين موهبت الهى به راه خود ادامه دادند عدل خداوند چه اقتضا مىكند؟
درست است كه گروهى از بدكاران در اين دنيا مجازات مىشوند و به كيفر اعمال خود- يا لااقل قسمتى از آن- مىرسند، اما مسلما چنان نيست كه همه مجرمان، همه كيفر خود را ببينند، و همه پاكان و نيكان به پاداش اعمال خود در اين جهان برسند، آيا ممكن است اين دو گروه در كفّه عدالت پروردگار يكسان باشند؟