-
RE: سوره لقمان [31]
(آيه 16)- دومين اندرز لقمان در باره حساب اعمال و معاد است كه حلقه «مبدأ» و «معاد» را تكميل مىكند.
مىگويد: «پسرم! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى (كار نيك يابد) باشد، و در دل سنگى يا در (گوشهاى از) آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را (در دادگاه قيامت) مىآورد (و حساب آن را مىرسد چرا كه) خداوند دقيق و آگاه است» (يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ).
«خردل» گياهى است كه داراى دانههاى سياه بسيار كوچكى است كه در كوچكى و حقارت ضرب المثل مىباشد.
اشاره به اين كه اعمال نيك و بد هر قدر كوچك و كم ارزش، و هر قدر مخفى و پنهان باشد، همانند خردلى كه در درون سنگى در اعماق زمين، يا در گوشهاى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطيف و خبير كه از تمام موجودات كوچك و بزرگ و صغير و كبير در سراسر عالم هستى آگاه است آن را براى حساب، و پاداش و كيفر حاضر مىكند، و چيزى در اين دستگاه گم نمىشود! توجه به اين آگاهى پروردگار از اعمال انسان، خمير مايه همه اصلاحات فردى و اجتماعى است و نيروى محرك قوى به سوى خيرات و باز دارنده مؤثر از شرور و بديهاست.
(آيه 17)- بعد از تحكيم پايههاى مبدأ و معاد كه اساس همه اعتقادات مكتبى است به مهمترين اعمال يعنى مسأله نماز پرداخته، مىگويد: «پسرم! نماز را برپا دار» (يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ).
چرا كه نماز مهمترين پيوند تو با خالق است، نماز قلب تو را بيدار و روح تو را مصفّا، و زندگى تو را روشن مىسازد.
آثار گناه را از جانت مىشويد، نور ايمان را در سراى قلبت پرتو افكن مىدارد، و تو را از فحشا و منكرات باز مىدارد.
بعد از برنامه نماز به مهمترين دستور اجتماعى يعنى امر به معروف و نهى از منكر پرداخته، مىگويد: «و (مردم را) به نيكيها و معروف دعوت كن و از منكرات و زشتيها بازدار» (وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ).
و بعد از اين سه دستور مهم عملى به مسأله صبر و استقامت كه در برابر ايمان همچون سر نسبت به تن است، پرداخته، مىگويد: «و در برابر مصائبى كه به تو مىرسد شكيبا باش كه اين از كارهاى مهم (هر انسانى) است» (وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).
-
RE: سوره لقمان [31]
(آيه 18)- سپس لقمان به مسائل اخلاقى در ارتباط با مردم و خويشتن پرداخته، نخست تواضع و فروتنى و خوشروئى را توصيه كرده، مىگويد: «با بىاعتنائى از مردم روى مگردان» (وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ).
«و مغرورانه بر زمين راه مرو» (وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً).
«چرا كه خداوند هيچ متكبر مغرورى را دوست ندارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).
و به اين ترتيب لقمان حكيم در اينجا از دو صفت بسيار زشت و ناپسند كه مايه از هم پاشيدن روابط صميمانه اجتماعى است اشاره مىكند: يكى تكبر و بىاعتنائى، و ديگر غرور و خود پسندى كه هر دو در اين جهت مشتركند كه انسان را در عالمى از توهّم و پندار و خود برتربينى فرو مىبرند، و رابطه او را از ديگران قطع مىكنند.
در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه از روى غرور و تكبر، روى زمين راه رود زمين، و كسانى كه در زير زمين خفتهاند، و آنها كه روى زمين هستند، همه او را لعنت مىكنند»!
(آيه 19)- در اين آيه دو برنامه ديگر اخلاقى را كه جنبه اثباتى دارد- در برابر دو برنامه گذشته كه جنبه نفى داشت- بيان كرده، مىگويد: پسرم! «در راه رفتن اعتدال را رعايت كند» (وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ).
«از صداى خود بكاه» و هرگز فرياد مزن (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ).
«چرا كه زشتترين صداها صداى خران است»! (إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ).
در واقع در اين دو آيه از دو صفت، نهى و به دو صفت، امر شده: «نهى» از «خود برتر بينى»، و «خود پسندى»، كه يكى سبب مىشود انسان نسبت به بندگان خدا تكبر كند، و ديگرى سبب مىشود كه انسان خود را در حد كمال پندارد، و در نتيجه درهاى تكامل را به روى خود ببندد هر چند خود را با ديگرى مقايسه نكند.
و «امر» به رعايت اعتدال در «عمل» و «سخن»، زيرا تكيه روى اعتدال در راه رفتن يا آهنگ صدا در حقيقت به عنوان مثال است.
و به راستى كسى كه اين صفات چهار گانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پيروزى است، در ميان مردم محبوب، و در پيشگاه خدا عزيز است.
از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده: «بيشترين چيزى كه سبب مىشود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقواى الهى و حسن خلق است».
-
RE: سوره لقمان [31]
(آيه 20)- تكيهگاه مطمئن! بعد از پايان اندرزهاى دهگانه لقمان در زمينه مبدأ و معاد و رسم زندگى، قرآن براى تكميل آن به سراغ بيان نعمتهاى الهى مىرود تا حسّ شكر گزارى مردم را بر انگيزد، شكرى كه سر چشمه «معرفة اللّه» و انگيزه اطاعت فرمان او مىشود.
روى سخن را به همه انسانها كرده، مىگويد: «آيا نديديد خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است مسخر فرمان شما كرد» كه در مسير منافع و سود شما حركت كند؟ (أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
سپس مىافزايد: «خداوند نعمتهاى خود را- اعم از نعمتهاى ظاهر و باطن- بر شما گسترده و افزون ساخت» (وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً).
و در پايان آيه از كسانى سخن مىگويد كه نعمتهاى بزرگ الهى را كه از درون و برون، انسان را احاطه كرده، كفران مىكنند، و به جدال و ستيز در برابر حق برمىخيزند، مىفرمايد: «بعضى از مردم هستند كه در باره خداوند بدون هيچ دانش و هدايت و كتاب روشنى، مجادله مىكنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ).
و به جاى اين كه بخشنده آن همه نعمتهاى آشكار و نهان را بشناسند، رو به سوى شرك و انكار، از سر جهل و لجاجت مىآورند.
در حقيقت اين گروه لجوج نه خود دانشى دارند، و نه به دنبال راهنما و رهبرى هستند، و نه از وحى الهى استمداد مىجويند، و چون راه هدايت در اين سه امر منحصر است لذا با ترك آن به وادى گمراهى و وادى شياطين كشيده شدهاند.
(آيه 21)- اين آيه به منطق ضعيف و سست اين گروه گمراه اشاره كرده، مىگويد: «هنگامى كه به آنها گفته شود، از آنچه خداوند نازل كرده پيروى كنيد، مىگويند: نه، ما از چيزى پيروى مىكنيم كه پدران خود را بر آن يافتهايم»! (وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا).
و از آنجا كه پيروى از نياكان جاهل و منحرف، جزء هيچ يك از طرق سه گانه هدايت آفرين فوق نيست، قرآن از آن به عنوان راه شيطانى ياد كرده، مىفرمايد: «آيا اگر حتى شيطان آنها را دعوت به عذاب آتش فروزان كند» باز هم تبعيت مىكنند؟! (أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ).
-
RE: سوره لقمان [31]
(آيه 22)- سپس به بيان حال دو گروه مؤمن خالص و كفار آلوده پرداخته، آنها را در مقايسه با يكديگر و مقايسه با آنچه در مورد پيروان شيطان و مقلدان كور و كر نياكان بيان كرده، مورد توجه قرار داده، مىگويد: «كسى كه روى خود را تسليم خدا كند در حالى كه نيكو كار باشد، به دستگيره محكمى چنگ زده» و به تكيهگاه مطمئنى تكيه كرده است (وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى).
چنگ زدن به دستگيره محكم، تشبيه لطيفى از اين حقيقت است كه انسان براى نجات از قعر درّه مادّيگرى و ارتقا به بلندترين قلّههاى معرفت و معنويت و روحانيت نياز به يك وسيله محكم و مطمئن دارد اين وسيله چيزى جز ايمان و عمل صالح نيست، غير آن، همه پوسيده و پاره شدنى و مايه سقوط و مرگ است، علاوه بر اين آنچه باقى مىماند اين وسيله است، و بقيه همه فانى و نابود شدنى! لذا در پايان آيه مىفرمايد: «و عاقبت همه كارها به سوى خداست» (وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).
در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام از پيامبر گرامى اسلام چنين آمده:
«بعد از من فتنهاى تاريك و ظلمانى خواهد بود تنها كسانى از آن رهايى مىيابند كه به عروة الوثقى چنگ زنند، عرض كردند: اى رسول خدا! عروة الوثقى چيست؟
فرمود: ولايت سيد اوصيا است.
عرض كردند: يا رسول اللّه سيد اوصيا كيست؟
فرمود: امير مؤمنان.
عرض كردند: امير مؤمنان كيست؟
فرمود: مولاى مسلمانان و پيشواى آنان بعد از من.
باز براى اين كه پاسخ صريحترى بگيرند، عرض كردند: او كيست؟
فرمود: برادرم علىّ بن أبي طالب عليه السّلام.
روايات ديگرى نيز در همين زمينه كه منظور از «عروة الوثقى» دوستى اهل بيت عليهم السّلام يا دوستى آل محمد صلّى اللّه عليه و آله يا امامان از فرزندان حسين عليه السّلام است نقل شده.
بارها گفتهايم كه اين تفسيرها بيان مصداقهاى روشن است، و منافات با مصاديق ديگرى همچون توحيد و تقوا و مانند آن ندارد.
-
RE: سوره لقمان [31]
(آيه 23)- سپس به بيان حال گروه دوم پرداخته، مىگويد: «و كسى كه كافر شود (و اين حقايق روشن را انكار كند) كفر او تو را غمگين نسازد» (وَ مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ). چرا كه تو وظيفهات را به خوبى انجام دادهاى، اوست كه بر خويشتن ظلم و ستم مىكند.
و نيز نگران مباش كه گروهى در دنيا با اين كه كفر مىورزند و ظلم و ستم مىكنند، از نعمتهاى الهى متنعمند، و گرفتار مجازات نيستند، زيرا دير نشده است «باز گشت همه آنها به سوى ماست و ما آنها را از اعمالشان (و نتايج شوم آن) آگاه مىسازيم» (إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).
نه تنها از اعمالشان آگاهيم كه از نيات و اسرار درون دلهايشان نيز با خبريم «زيرا خداوند به آنچه درون سينههاست آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
(آيه 24)- سپس مىافزايد: بهره آنها از زندگى دنيا تو را شگفتزده نكند، «ما اندكى از متاع دنيا در اختيار آنان مىگذاريم (و متاع هر چه باشد، كم و ناچيز است) سپس آنها را به تحمل عذاب شديدى وادار مىسازيم» عذابى مستمر و دردناك (نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ).
اين تعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه آنها تصور نكنند، در اين جهان از قبضه قدرت خداوند خارجند، خود او مىخواهد آنها را براى آزمايش و اتمام حجت و مقاصدى ديگر آزاد بگذارد.
(آيه 25)- ده وصف از اوصاف پروردگار: در اين آيه و پنج آيه بعد از آن مجموعهاى از صفات خداوند بيان شده است كه در حقيقت ده صفت عمده يا ده اسم از اسماء الحسنى را بيان مىكند:
غنى، حميد، عزيز، حكيم، سميع، بصير، خبير، حق، على و كبير.
اين از يك نظر، و از سوى ديگر در اين آيه از «خالقيت» خداوند سخن مىگويد و در آيه دوم از «مالكيت مطلقه» در آيه سوم از «علم بىانتهايش» بحث مىكند و در آيه چهارم و پنجم از «قدرت نامتناهيش».
و در آخرين آيه نتيجه مىگيرد كسى كه داراى اين صفات است «حق» است و غير از او همه باطل و هيچ و پوچند.
نخست مىفرمايد: «و هرگاه از آنان سؤال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است مسلما مىگويند: اللّه» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ).
اين تعبير از يك سو دليل بر اين است كه مشركان هرگز منكر توحيد خالق نبودند، و از سوى ديگر دليل بر فطرى بودن توحيد و تجلى اين نور الهى در سرشت همه انسانهاست.
سپس مىگويد: حال كه آنها به توحيد خالق معترفند «بگو: الحمد للّه (كه خود شما معترفيد) ولى بيشتر آنان نمىدانند» كه عبادت بايد منحصر به خالق جهان باشد (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
-
RE: سوره لقمان [31]
(آيه 26)- سپس به مسأله «مالكيت» حق مىپردازد چرا كه بعد از ثبوت خالقيت نياز به دليل ديگرى بر مالكيت او نيست، مىفرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست» (لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بديهى است آن كس كه «خالق» و «مالك» است مدبر امور جهان نيز مىباشد.
و كسى كه چنين است از همه چيز بىنياز و شايسته هر گونه ستايش است به همين دليل در پايان آيه مىافزايد: «خداوند غنى و حميد است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ).
او غنىّ على الاطلاق، و حميد از هر نظر است، چرا كه هر موهبتى در جهان است به او باز مىگردد، و هر كس هر چه دارد از او دارد.
(آيه 27)- اين آيه ترسيمى از علم بىپايان خداست، كه با ذكر مثالى بسيار گويا و رسا مجسّم شده است، مىگويد: «و اگر همه درختان روى زمين قلم شود، و دريا براى آن مركّب گردد، و هفت درياچه به آن افزوده شود اينها همه تمام مىشود ولى كلمات خدا پايان نمىگيرد، خداوند عزيز و حكيم است» (وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).
از آنجا كه مخلوقات گوناگون اين جهان هر كدام بيانگر ذات پاك خدا و علم و قدرت اويند، به هر موجودى «كلمة اللّه» اطلاق شده، و به همين مناسبت «كلمات اللّه» به معنى علم و دانش پروردگار به كار رفته است.
(آيه 28)- بعد از ذكر علم بىپايان پروردگار، سخن از قدرت بىانتهاى او به ميان آورده، مىفرمايد: «آفرينش و بر انگيختن (و زندگى دوباره) همه شما (در قيامت) همانند يك فرد بيش نيست، خداوند شنوا و بيناست» (ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).
(آيه 29)- اين آيه تأكيد و بيان ديگرى است براى قدرت واسعه خداوند، روى سخن را به پيامبر كرده، مىگويد: «آيا نديدى كه خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مىكند»؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ). و نيز آيا نديدى كه خداوند «خورشيد و ماه را (در مسير منافع انسانها) مسخّر ساخته»؟ (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
«و هر كدام تا سر آمد معينى به حركت خود ادامه مىدهند» (كُلٌّ يَجْرِي إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
و اين كه «خداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است»؟ (وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ).
-
RE: سوره لقمان [31]
(آيه 30)- و در اين آيه به صورت يك نتيجه گيرى جامع و كلى مىفرمايد:
«اينها همه دليل بر آن است كه خداوند حق است، و آنچه غير از او مىخوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ).
مجموع بحثهايى كه در آيات قبل پيرامون خالقيت و مالكيت و علم و قدرت بىانتهاى پروردگار آمده بود، اين امور را اثبات كرد كه «حق» تنها اوست و غير او زائل و باطل و محدود و نيازمند است، و «علىّ و كبير» كه از هر چيز برتر و از توصيف بالاتر است ذات پاك او مىباشد.
(آيه 31)- در اين آيه سخن از دليل نظم به ميان مىآيد، و در آيه بعد سخن از توحيد فطرى است و مجموعا بحثهايى را كه در آيات قبل آمد تكميل مىكند.
مىگويد: «آيا نديدى كشتيها بر (صفحه) درياها به فرمان خدا، و به (بركت) نعمت او حركت مىكنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ).
هدف اين است: «تا بخشى از آياتش را به شما نشان دهد» (لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ).
آرى «در اينها نشانههايى است براى كسانى كه بسيار شكيبا و شكر گزارند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ).
بدون شك حركت كشتيها بر صفحه اقيانوسها نتيجه مجموعهاى از قوانين آفرينش است.
-
RE: سوره لقمان [31]
(آيه 32)- در گرداب بلا! بعد از بيان نعمت حركت كشتيها در درياها كه هم در گذشته و هم امروز، بزرگترين و مفيدترين وسيله حمل و نقل انسانها و كالاها بوده است، اشاره به يكى از چهرههاى ديگر همين مسأله كرده، مىگويد: «و هنگامى كه (در سفر دريا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گيرد) خدا را با اخلاص مىخوانند» (وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ).
يعنى امواج عظيم دريا آن چنان بر مىخيزد، و اطراف آنها را احاطه مىكند كه گويى ابرى بر سر آنان سايه افكنده است، سايهاى وحشتناك و هولانگيز.
اينجاست كه انسان با تمام قدرتهاى ظاهرى كه براى خويش جلب و جذب كرده، خود را ضعيف و ناچيز و ناتوان مىبيند.
و اينجاست كه توحيد خالص همه قلب او را احاطه مىكند، و دين و آئين و پرستش را مخصوص او مىداند.
سپس اضافه مىكند: «اما وقتى آنها را به خشكى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پيش مىگيرند» و به ايمان خود وفادار مىمانند، در حالى كه بعضى ديگر فراموش كرده راه كفر را پيش مىگيرند (فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ).
و در پايان آيه به گروه دوم اشاره كرده، مىفرمايد: «ولى آيات ما را هيچ كس جز پيمان شكنان ناسپاس انكار نمىكنند» (وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ).
-
RE: سوره لقمان [31]
(آيه 33)- در اين آيه به صورت يك جمع بندى از مواعظ و اندرزهاى گذشته، و دلائل توحيد و معاد، همه انسانها را به خدا و روز قيامت توجه مىدهد، سپس از غرور ناشى از دنيا و شيطان بر حذر مىدارد، بعد به وسعت دامنه علم خداوند و شمول آن نسبت به همه چيز مىپردازد.
مىفرمايد: «اى مردم! تقواى الهى پيشه كنيد و بترسيد از روزى كه نه پدر كيفر (اعمال) فرزندش را تحمل مىكند و نه فرزند چيزى از كيفر (اعمال) پدرش را» (يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً).
در حقيقت دستور اول، توجه به مبدأ است، و دستور دوم توجه به معاد.
دستور اول، نيروى مراقبت را در انسان زنده مىكند، و دستور دوم احساس پاداش و كيفر را، و بدون شك كسى كه اين دو دستور را به كار بندد كمتر آلوده گناه و فساد مىشود.
به هر حال در آن روز هر كس چنان به خود مشغول است و در پيچ و خم اعمال خويش گرفتار كه به ديگرى نمىپردازد، حتى پدر و فرزند كه نزديكترين رابطهها را با هم دارند هيچ كدام به فكر ديگرى نيستند.
در پايان آيه انسانها را از دو چيز برحذر مىدارد، مىفرمايد: «به يقين وعده الهى حق است. پس مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد، و مبادا (شيطان) فريبكار شما را به (كرم) خدا مغرور سازد»! (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
-
RE: سوره لقمان [31]
(آيه 34)- وسعت علم خداوند! در آخرين آيه اين سوره به تناسب بحثى كه پيرامون روز رستاخيز در آيه قبل به ميان آمده، سخن از علومى به ميان مىآورد كه مخصوص پروردگار است مىگويد: «آگاهى از زمان قيام قيامت مخصوص خداست» (إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ).
«و اوست كه باران را نازل مىكند» و از تمام جزئيات نزول آن آگاه است (وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ).
و نيز «آنچه را كه در رحمها (ى مادران) است مىداند» (وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ).
«و هيچ كس نمىداند فردا چه به دست مىآورد» (وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً).
«و هيچ كس نمىداند در چه سر زمينى مىميرد»؟ (وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ).
«خداوند عالم و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ).
گويى مجموع اين آيه پاسخ به سؤالى است كه در زمينه قيامت مطرح مىشود همان سؤالى كه بارها مشركان قريش از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كردند و گفتند: «مَتى هُوَ روز قيامت كى خواهد بود». (اسراء/ 51)
«پايان سوره لقمان»