در اواخر دوره بنیامیه که منجر به سقوط آنها شد و در زمان بنیالعباس عموماً بالخصوص در ابتدای آن اوضاع طور دیگری شد، نمیخواهم آن را به حساب آزادمنشی بنیالعباس بگذارم، به حساب طبیعت جامعه اسلامی باید گذاشت، به گونهای که اولاً حریت فکری در میان مردم پیدا شد، در اینکه چنین حریتی بوده است، آزادی فکر و آزادی عقیده وجود داشته بحثی نیست. منتها صحبت در این است که منشاء این آزادی فکری چه بود؟ و آیا واقعاً سیاست بنی العباس چنین بود؟ و ثانیاً شور و نشاط علمی در میان مردم پدید آمد، یک شور و نشاط علمیای که در تاریخ بشر کمسابقه است که ملتی با این شور و نشاط به سوی علوم روی آورد، اعم از علوم اسلامی یعنی علومی که مستقیماً مربوط به اسلام است، مثل علم قرائت، علم تفسیر، علم حدیث، علم فقه، مسائل مربوط به کلام و قسمتهای مختلف ادبیات و یا علومی که مربوط به اسلام نیست، به اصطلاح علوم بشری است یعنی علوم کلی انسانی است، مثل طب، فلسفه، نجوم و ریاضیات.
این را در کتب تاریخ نوشتهاند که ناگهان یک حرکت و یک جنبش علمی فوقالعاده ای پیدا میشود و زمینه برای اینکه اگر کسی متاع فکری دارد عرضه بدارد، فوقالعاده آماده میگردد، یعنی همان زمینهای که در زمانهای سابق تا قبل از اواخر زمان امام باقر(ع) و دوره امام صادق(ع) اصلاً وجود نداشت، یک دفعه فراهم شد که هر کس مرد میدان علم و فکر و سخن است بیاید حرف خودش را بگوید. البته در این امر عوامل زیادی دخالت داشت که اگر بنی العباس هم میخواستند جلویش را بگیرند امکان نداشت زیرا نژادهای دیگر - غیر از نژاد عرب - وارد دنیای اسلام شده بودند که از همه آن نژادها پرشورتر همین نژاد ایرانی بود، از جمله آن نژادها مصری بود. از همهشان قویتر و نیرومندتر و دانشمندتر بینالنهرینیها و سوریهایها بودند که این مناطق یکی از مراکز تمدن آن عصر بود، این ملل مختلف که آمدند، خود به خود اختلاف ملل و اختلاف نژادها، زمینه را برای اینکه افکار تبادل شود فراهم کرد و اینها هم که مسلمان شده بودند، بیشتر میخواستند از ماهیت اسلام سر در آورند، اعراب آنقدرها تعمق و تدبر و کاوش در قرآن نمیکردند، ولی ملتهای دیگر آنچنان در اطراف قرآن و مسائل مربوط به آن کاوش میکردند که حد نداشت، روی کلمه به کلمه قرآن فکر و حساب کردند.
منبع: فارس