اخلاق پسنديده

اخلاق محمدى (ص )

نجمة السادات ، دختر علامه طباطبايى ، باز از او مى گويد:
((ايشان اخلاق و رفتار محمدى داشتند، هرگز عصبانى نمى شدند و هيچ وقت صداى بلند ايشان را در حرف زدن نشنيديم ، در عين حال اين ملايمت در خوى و خلق ، بسيار قاطع و استوار بودند، مثلا در امر نماز مقيد بودند كه اول وقت بخوانند و در اين زمينه اهمال روا نمى داشتند و سستى ديگران را با صراحت تذكر مى دادند. در ماه مبارك رمضان تمام شب ها تا سحر بيدار مى نشستند، بسيار دقيق منظم بودند و براى همه ى اوقات روزشان برنامه ريزى مى كردند.))

((علاقه زيادى به تلاوت قرآن داشتند و سعى مى كردند آن را با صوت بلند بخوانند، خودشان مى گفتند: برنامه اى كه براى كار روزانه ام دارم از بيست و شش سالگى تا به حال به هم نخورده است . با وجود انبوه كارهاى مهمى كه داشتند هرگز دست رد به سينه ى كسى كه براى امرى ، هر چند پيش پا افتاده ، نزد ايشان مى آمد نمى زدند و اين به سبب رقت قلب و عاطفه ى شديد ايشان بود)).
((حتى در اين سال هاى آخر كه بيمار بودند، مراجعات را رد نمى كردند، يك بار كه به قم رفته بودم به من گفتند)):
((صبح تا به حال بيست و چهار بار به در خانه رفته و مراجعات مردم را جواب داده ام ))
((يكى از خصوصيات بر جسته ى پدرم علاقه ى وافر ايشان به شاگردانشان بود، مخصوصا آقاى مطهرى (ره )؛ خودشان مى گفتند)):
((من هر وقت در كنار اينها (كلمه رفقا را در مورد شاگردان به كار مى بردند) مى نشينم مثل اين است كه همه دنيا در نظرم روشن مى شود، واقعا لذت مى برم .))

بسيار كم حرف بودند و ديگران را به كم حرفى سفارش مى كردند و پر حرفى را باعث كمى حافظه مى دانستند. در عين حال وقتى صحبت مى كردند، بسيار ساده حرف مى زدند تا جايى كه آدم گمان مى كرد اين يك فرد عادى و عامى است و نه يك عالم و فيلسوف ، اين به سبب فروتنى بيش از حدى بود كه داشتند. اصولا سخت از اين كه شخصيت خود را بالا نشان دهند، اجتناب مى كردند. گاهى كه از اعمال و رفتار ايشان مثل نماز اول وقت تعريف مى شد، سعى مى كردند آنها را تنها يك عادت نشان دهند و بس ؛ و كار خود را كوچك و بى ارزش بنمايند.))

طبع بلند

على اكبر حسنى ياد آور مى شود(34)
((به هيچ عنوان در برابر پرسش ها - حتى اگر ارتباطى هم نداشت - نمى گفت وقت ندارم ، هرگز عصبانى و ناراحت نمى شد و طرف را نااميد نمى كرد، اگر سائل زياد اصرار مى كرد يا در مطلبى پافشارى داشت ، مى فرمود)):
((بيش از اين نمى دانم .))
((جالب اين كه معمولا حتى مثل مردم عادى در صف نانوايى و مانند آن مى ايستاد، در حالى كه امكانات افزونترى برايش فراهم بود.))
((درباره ى اشخاص صحبت نمى كرد كه مبادا غيبت شود و با اين كه نيازهاى مالى داشت ، هيچ وقت اظهار نمى كرد و خود را در همه حال بى نياز نشان مى داد.))