(آيه 84)- اين آيه مى‏گويد: «به دنبال اين دعاى ايّوب، خواسته‏اش را اجابت كرديم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختيم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ).

«و خانواده او را به او باز گردانديم، و همانندشان را به آنها افزوديم» (وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).

«تا رحمتى از ناحيه ما (بر آنها) باشد و هم ياد آورى و تذكرى براى عبادت كنندگان پروردگار» (رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى‏ لِلْعابِدِينَ).

تا مسلمانان بدانند مشكلات هر قدر زياد باشد و گرفتاريها هر قدر فراوان و دشمنان هر قدر فشرده باشند باز با گوشه‏اى از لطف پروردگار همه اينها برطرف شدنى است، نه تنها زيانها جبران مى‏شود بلكه گاهى خداوند به عنوان پاداش صابران با استقامت همانند آنچه از دست رفته نيز بر آن مى‏افزايد.

(آيه 85)- اسماعيل و ادريس و ذا الكفل: قرآن در اينجا اشاره به مقام شكيبايى سه نفر ديگر از پيامبران الهى كرده، مى‏گويد: اسماعيل و ادريس و ذا الكفل را (به ياد آور) كه همه آنها از صابران و شكيبايان بودند» (وَ إِسْماعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ).

هر يك از آنها در طول عمر خود در برابر دشمنان و يا مشكلات طاقت فرساى زندگى صبر و مقاومت به خرج دادند و هرگز در برابر اين حوادث زانو نزدند و هر يك الگويى بودند از استقامت و پايمردى.

(آيه 86)- سپس بزرگترين موهبت الهى را در برابر اين صبر و استقامت براى آنان چنين بيان مى‏كند: «و ما آنها را در رحمت خود داخل كرديم، چرا كه آنها از صالحان بودند» (وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ).

(آيه 87)- نجات يونس از آن زندان وحشتناك: اين آيه و آيه بعد نيز گوشه‏اى از سر گذشت پيامبر بزرگ «يونس» را بيان كرده، مى‏گويد: «و ذا النون را به ياد آر هنگامى كه خشمگين (بر قوم بت پرست و نافرمان خويش) از ميان آنها رفت» (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً).

«او گمان مى‏كرد كه ما (زندگى را) بر او تنگ نخواهيم كرد» (فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ).

او گمان مى‏كرد تمام رسالت خويش را در ميان قوم نافرمانش انجام داده است و حتى ترك اولايى در اين زمينه نكرده، در حالى كه اولى اين بود كه بيش از اين در ميان آنها بماند و صبر و استقامت به خرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شايد بيدار شوند و به سوى خدا آيند سر انجام به خاطر همين ترك اولى او را در فشار قرار داديم، نهنگ عظيمى او را بلعيد «پس او در آن ظلمتهاى متراكم صدا زد خداوندا! جز تو معبودى نيست» (فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ).

«خداوندا! پاك و منزهى، من از ستمكاران بودم»! (سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ). هم بر خويش ستم كردم و هم بر قوم خود، مى‏بايست بيش از اين، ناملايمات و شدايد و سختيها را پذيرا مى‏شدم، تن به همه شكنجه‏ها مى‏دادم شايد آنها به راه آيند.