-
RE: سوره انبياء [21]
(آيه 64)- سخنان ابراهيم، بت پرستان را تكان داد، وجدان خفته آنها را بيدار كرد و همچون توفانى كه خاكسترهاى فراوان را از روى شعلههاى آتش بر گيرد و فروغ آن را آشكار سازد، فطرت توحيدى آنها را از پشت پردههاى تعصب و جهل و غرور آشكار ساخت.
در يك لحظه كوتاه و زود گذر از اين خواب عميق و مرگزا بيدار شدند، چنانكه قرآن مىگويد: «پس آنها به وجدان و فطرتشان باز گشتند و به خود گفتند:
حقا كه شما ظالم و ستمگريد» (فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ).
هم به خويشتن ظلم و ستم كرديد و هم بر جامعهاى كه به آن تعلق داريد و هم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمتها.
(آيه 65)- ولى افسوس كه زنگار جهل و تعصب و تقليد كور كورانه بيشتر از آن بود كه با نداى صيقل بخش اين قهرمان توحيد بكلى زدوده شود.
افسوس كه اين بيدارى روحانى و مقدس چندان به طول نيانجاميد، و در ضمير آلوده و تاريكشان از طرف نيروهاى اهريمنى و جهل قيامى بر ضد اين نور توحيدى صورت گرفت و همه چيز به جاى اول بازگشت، چه تعبير لطيفى قرآن مىكند: «سپس آنها بر سرهاشان واژگونه شدند» (ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ).
و براى اين كه از طرف خدايان گنگ و بسته دهانشان عذرى بياورند گفتند:
«تو ميدانى اينها هرگز سخن نمىگويند»! (لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ).
اينها هميشه خاموشند و ابهت سكوت را نمىشكنند! و با اين عذر پوشالى خواستند ضعف و زبونى و ذلت بتها را كتمان كنند.
(آيه 66)- اينجا بود كه ميدانى براى استدلال منطقى در برابر ابراهيم قهرمان گشوده شد تا شديدترين حملات خود را متوجه آنها كند، و مغزهايشان را زير رگبارى از سرزنش منطقى و بيدار كننده قرار دهد: «فرياد زد: آيا شما معبودهايى غير خدا را مىپرستيد كه نه كمترين سودى به حال شما دارند و نه كوچكترين ضررى» (قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ).
-
RE: سوره انبياء [21]
(آيه 67)- باز اين معلم توحيد، سخن را از اين هم فراتر برد و با تازيانههاى سرزنش بر روح بىدردشان كوبيد و گفت: «اف بر شما، و بر اين معبودهايى كه غير از اللّه انتخاب كردهايد»! (أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«آيا هيچ انديشه نمىكنيد، و عقل در سر نداريد»؟ (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
ولى در توبيخ و سرزنششان، ملايمت را از دست نداد مبادا بيشتر لجاجت كنند.
(آيه 68)- آنجا كه آتش گلستان مىشود: گر چه با استدلال عملى و منطقى ابراهيم، همه بت پرستان محكوم شدند ولى لجاجت و تعصب شديد آنها مانع از پذيرش حق شد، به همين دليل تصميم بسيار شديد و خطرناكى در باره ابراهيم گرفتند.
قرآن مىگويد: «جمعيت فرياد زدند: او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد اگر كارى از دست شما ساخته است» (قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ).
امثال اين لاطائلات بسيار گفتند و مردم را بر ضد ابراهيم شوراندند آنچنان كه به جاى چند بار هيزم كه براى سوزاندن چندين نفر كافى است هزاران بار بر روى هم ريختند و كوهى از هيزم، و به دنبال آن دريايى از آتش به وجود آوردند.
(آيه 69)- به هر حال ابراهيم (ع) در ميان هلهله و شادى و غريو فرياد مردم با منجنيق به درون شعلههاى آتش پرتاب شد، آن چنان مردم فرياد شادى كشيدند كه گويى شكننده بتها براى هميشه نابود و خاكستر شد.
اما خدايى كه همه چيز سر بر فرمان اوست، حتى سوزندگى را او به آتش ياد داده، و رمز محبت را او به مادران آموخته، اراده كرد اين بنده مؤمن خالص در اين درياى آتش سالم بماند، تا سند ديگرى بر اسناد افتخارش بيفزايد، چنانكه قرآن در اينجا مىگويد: «به آتش گفتيم: اى آتش! سرد و سالم بر ابراهيم باش»! (قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ).
بدون شك فرمان خدا در اينجا فرمان تكوينى بود همان فرمانى كه در جهان هستى به خورشيد و ماه و زمين و آسمان و آب و آتش و گياهان و پرندگان مىدهد و بدون آن فرمان از هيچ سببى كارى ساخته نيست.
معروف چنين است كه آتش آن چنان سرد و ملايم شد كه دندان ابراهيم از شدت سرما به هم مىخورد.
-
RE: سوره انبياء [21]
(آيه 70)- و در اين آيه به عنوان نتيجه گيرى كوتاه و فشرده، مىفرمايد: «آنها مىخواستند ابراهيم را با اين نقشه نابود كنند، ولى ما آنها را زيانكارترين مردم قرار داديم» (وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ).
ناگفته پيداست كه با سالم ماندن ابراهيم در ميان آتش، صحنه بكلى دگرگون شد، غريو شادى فرو نشست، دهانها از تعجب باز ماند، ولى باز هم تعصب و لجاجت مانع از پذيرش حق بطور كامل گرديد، هر چند دلهاى بيدار بهره خود را از اين ماجرا بردند و بر ايمانشان نسبت به خداى ابراهيم افزوده شد.
(آيه 71)- هجرت ابراهيم از سرزمين بت پرستان: داستان آتش سوزى ابراهيم و نجات اعجاز آميزش از اين مرحله خطرناك، لرزه بر اركان حكومت نمرود افكند او اگر با اين حال در آن شهر و كشور باقى مىماند، با آن زبان گويا و منطق نيرومند و شهامت بىنظيرش مسلما كانون خطرى براى آن حكومت جبار و خودكامه بود.
از سوى ديگر ابراهيم در واقع رسالت خود را در آن سر زمين انجام داده، و بذر ايمان و آگاهى را در آن سر زمين پاشيده بود.
او بايد از اينجا به سر زمين ديگرى برود و رسالت خود را در آنجا نيز پياده كند، لذا تصميم گرفت تا به اتفاق «لوط»- برادر زادهاش- و همسرش «ساره» و احتمالا گروه اندكى از مؤمنان از آن سر زمين به سوى شام هجرت كند.
آنچنانكه قرآن مىگويد: «و ما ابراهيم و لوط را به سوى سر زمينى كه براى جهانيان پر بركت ساخته بوديم نجات و رهايى بخشيديم» (وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ).
(آيه 72)- اين آيه به يكى از مهمترين مواهب خدا به ابراهيم كه داشتن فرزندى صالح و نسلى برومند و شايسته است اشاره كرده، مىفرمايد: «و ما به او اسحاق را بخشيديم و يعقوب (فرزند اسحاق) را بر او افزوديم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً).
«و همه آنها را مردانى صالح و شايسته و مفيد قرار داديم» (وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ).
-
RE: سوره انبياء [21]
(آيه 73)- اين آيه به مقام امامت و رهبرى اين پيامبران بزرگ و بخشى از صفات و برنامههاى مهم و پر ارزش آنها بطور جمعى اشاره مىكند.
در اينجا مجموعا «شش قسمت» از اين ويژگيها بر شمرده شده كه با اضافه كردن توصيف به صالح بودن كه از آيه قبل استفاده مىشود مجموعا هفت ويژگى را تشكيل مىدهد.
نخست مىگويد: «و ما آنها را پيشوايانى قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً).
در مرحله بعد فعليت و ثمره اين مقام را باز گو مىكند: «آنها به فرمان ما (مردم را) هدايت مىكردند» (يَهْدُونَ بِأَمْرِنا).
نه تنها هدايت به معنى راهنمايى و ارائه طريق كه در نبوت و رسالت وجود دارد، بلكه به معنى دستگيرى كردن و رساندن به سر منزل مقصود.
سومين و چهارمين و پنجمين موهبت و ويژگى آنها اين بود كه «و ما به آنها انجام كارهاى نيك و بر پا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم» (وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ).
و در آخرين فراز به مقام «عبوديت» آنها اشاره كرده، مىگويد: «و آنها همگى فقط ما را عبادت مىكردند» (وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ).
(آيه 74)- نجات لوط از سر زمين آلودگان! از آنجا كه لوط از بستگان نزديك ابراهيم و از نخستين كسانى است كه به او ايمان آورد پس از داستان ابراهيم، به بخشى از تلاش و كوشش او در راه ابلاغ رسالت و مواهب پروردگار نسبت به او اشاره مىكند: «و لوط را به ياد آور كه ما به او حكم (فرمان نبوت و رسالت) و علم داديم» (وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً).
لوط از پيامبران بزرگى است كه هم عصر با ابراهيم بود، و همراه او از سر زمين بابل به فلسطين مهاجرت كرد، و بعدا از ابراهيم جدا شد و به شهر «سدوم» آمده چرا كه مردم آن منطقه غرق فساد و گناه، مخصوصا انحرافات و آلودگيهاى جنسى بودند، او براى هدايت اين قوم منحرف تلاش و كوشش بسيار كرد، اما كمتر در آن كوردلان اثر گذارد.
سر انجام قهر و عذاب شديد الهى آنها را فرا گرفت، و جز خانواده لوط- به استثناى همسرش- همگى نابود شدند.
لذا در دنباله آيه به اين موهبت كه به لوط ارزانى داشت اشاره كرده، مىفرمايد: «و ما او را از شهر و ديارى كه كارهاى پليد و زشت انجام مىدادند رهايى بخشيديم» (وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ).
«چرا كه آنها مردم بدى بودند و از اطاعت فرمان حقّ بيرون رفته بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِينَ).
-
RE: سوره انبياء [21]
(آيه 75)- سپس به آخرين موهبت الهى در باره «لوط» اشاره كرده، مىگويد:
«و ما او را در رحمت خاص خويش داخل كرديم» (وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا).
«چرا كه او از بندگان صالح بود» (إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ).
(آيه 76)- نجات نوح از چنگال متعصبان لجوج: بعد از ذكر گوشهاى از داستان ابراهيم و لوط، به ذكر قسمتى از سر گذشت يكى ديگر از پيامبران بزرگ يعنى «نوح» پرداخته، مىفرمايد: «و به ياد آور نوح را، هنگامى كه قبل از آنها (ابراهيم و لوط) پروردگار خود را خواند» و تقاضاى نجات از چنگال منحرفان بىايمان كرد (وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ).
اين نداى نوح ظاهرا اشاره به نفرينى است كه در سوره نوح آيه 26 و 27 نقل شده آنجا كه مىگويد: «پروردگارا! احدى از اين قوم بىايمان را روى زمين مگذار! چرا كه اگر بمانند بندگان تو را گمراه مىكنند، و نسل آينده آنها نيز جز كافر و فاجر نخواهد بود»! سپس اضافه مىكند: «پس ما دعاى او را مستجاب كرديم و او و خانوادهاش را از آن غم و اندوه بزرگ رهايى بخشيديم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ).
«اهل» در اينجا معنى وسيعى دارد كه هم بستگان مؤمن او را شامل مىشود و هم دوستان خاص او را.
(آيه 77)- در اين آيه اضافه مىكند: «ما او را در برابر قومى كه آيات ما را تكذيب كردند يارى كرديم» (وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا).
«چرا كه آنها قوم بدى بودند، لذا همه آنها را غرق كرديم» (إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ).
اين جمله بار ديگر تأكيدى است بر اين حقيقت كه مجازاتهاى الهى هرگز جنبه انتقامى ندارد، بلكه بر اساس انتخاب اصلح است، به اين معنى كه حق حيات و استفاده از مواهب زندگى براى گروهى است كه در خط تكامل و سير الى اللّه باشند و يا اگر روزى در خط انحراف افتادند بعدا تجديد نظر كرده و باز گردند.
-
RE: سوره انبياء [21]
(آيه 78)- قضاوت داود و سليمان: در تعقيب سر گذشتهاى مربوط به موسى و هارون و ابراهيم و نوح و لوط در اينجا به بخشى از زندگى داود و سليمان اشاره مىكند، و در آغاز اشاره سر بستهاى به ماجراى يك قضاوت و داورى كه از ناحيه داود و سليمان صورت گرفت دارد.
مىفرمايد: «و داود و سليمان را به ياد آر، هنگامى كه در باره كشتزارى قضاوت مىكردند كه گوسفندان قوم شبانه آن را چريده بودند» (وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ).
«و ما شاهد حكم آنها بوديم» (وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ).
داستان بدين قرار بود كه: گله گوسفندانى شبانه به تاكستانى وارد مىشوند، و برگها و خوشههاى انگور را خورده و ضايع مىكنند، صاحب باغ شكايت نزد داود مىبرد، داود حكم مىدهد كه در برابر اين خسارت بزرگ بايد تمام گوسفندان به صاحب باغ داده شود.
سليمان كه در آن زمان كودك بود به پدر مىگويد: اى پيامبر بزرگ خدا! اين حكم را تغيير ده و تعديل كن! پدر مىگويد: چگونه؟
در پاسخ مىگويد: گوسفندان بايد با صاحب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها و شير و پشمشان استفاده كند، و باغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بكوشد هنگامى كه باغ به حال اول باز گشت به صاحبش تحويل داده مىشود، و گوسفندان نيز به صاحبش بر مىگردد- و خداوند طبق آيه بعد حكم سليمان را تأييد كرد.
(آيه 79)- به هر حال در اين آيه حكم سليمان را در اين داستان به اين صورت تأييد مىكند: «پس ما اين داورى و حكومت را به سليمان تفهيم كرديم» و با تأييد ما او بهترين راه حل اين مخاصمه را دريافت (فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ).
امام مفهوم اين سخن آن نيست كه حكم داود اشتباه و نادرست بوده، چرا كه بلا فاصله اضافه مىكند: «ما به هر يك از اين دو، آگاهى و شايستگى داورى و علم بخشيديم» (وَ كُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً).
سپس به يكى ديگر از مواهب و افتخاراتى كه خدا به داود داده بود اشاره كرده، مىفرمايد: «و ما كوهها را مسخر ساختيم كه همراه داود تسبيح مىگفتند و همچنين پرندگان را» (وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ).
اينها در برابر قدرت ما چيز مهمى نيست «و ما اين كار را انجام داديم» (وَ كُنَّا فاعِلِينَ).
-
RE: سوره انبياء [21]
(آيه 80)- در اين آيه به يكى ديگر از مواهبى كه خدا به اين پيامبر بزرگ داده اشاره كرده، مىگويد: «و ما ساختن زره را به او تعليم داديم، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند پس آيا (شما خدا را بر نعمتهايش) شكر مىكنيد»؟ (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ).
(آيه 81)- بادها در فرمان سليمان! در اينجا به بخشى از مواهبى كه خدا به يكى ديگر از پيامبران يعنى سليمان (ع) داده كرده، مىگويد: «و ما بادهاى شديد و طوفانزا را مسخر سليمان ساختيم كه تحت فرمان او به سوى سر زمينى كه ما آن را مبارك كرده بوديم حركت مىكرد» (وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها).
و اين كار عجيب نيست، چرا كه «ما به همه چيز آگاه بوديم و هستيم» (وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عالِمِينَ).
هم از اسرار عالم هستى و قوانين و نظامات حاكم بر آن آگاهيم، مىدانيم چگونه آنها را مىتوان تحت فرمان آورد، و هم از نتيجه و سر انجام اين كار، و به هر حال همه چيز در برابر علم و قدرت ما خاضع و تسليم است.
(آيه 82)- اين آيه يكى ديگر از مواهب انحصارى سليمان (ع) را باز گو مىكند: «و گروهى از شياطين (را نيز مسخّر او قرار داديم، كه در دريا) برايش غوّاصى مىكردند و كارهايى غير از اين (نيز) براى او انجام مىدادند» (وَ مِنَ الشَّياطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِكَ).
«و ما آنها را (از تمرد و سر كشى در برابر فرمان او) نگاه مىداشتيم» (وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظِينَ).
آنها افرادى با هوش، فعال، هنرمند و صنعتگر با مهارتهاى مختلف بودند.
(آيه 83)- ايّوب را از گرداب مشكلات رهايى بخشيديم: در اينجا از سر گذشت آموزنده يكى ديگر از پيامبران بزرگ خدا سخن مىگويد او «ايّوب» و دهمين پيامبرى است كه در سوره انبياء اشاره به گوشهاى از زندگانى او شده است.
«ايوب» سرگذشتى غمانگيز، و در عين حال پر شكوه و با ابهت دارد، صبر و شكيبايى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجيب بود، به گونهاى كه «صبر ايوب» يك ضرب المثل قديمى است.
مىفرمايد: «و ايّوب را (به ياد آور) هنگامى كه پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): بد حالى و مشكلات به من روى آورده و تو مهربانترين مهربانانى»! (وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).
-
RE: سوره انبياء [21]
(آيه 84)- اين آيه مىگويد: «به دنبال اين دعاى ايّوب، خواستهاش را اجابت كرديم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختيم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ).
«و خانواده او را به او باز گردانديم، و همانندشان را به آنها افزوديم» (وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
«تا رحمتى از ناحيه ما (بر آنها) باشد و هم ياد آورى و تذكرى براى عبادت كنندگان پروردگار» (رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى لِلْعابِدِينَ).
تا مسلمانان بدانند مشكلات هر قدر زياد باشد و گرفتاريها هر قدر فراوان و دشمنان هر قدر فشرده باشند باز با گوشهاى از لطف پروردگار همه اينها برطرف شدنى است، نه تنها زيانها جبران مىشود بلكه گاهى خداوند به عنوان پاداش صابران با استقامت همانند آنچه از دست رفته نيز بر آن مىافزايد.
(آيه 85)- اسماعيل و ادريس و ذا الكفل: قرآن در اينجا اشاره به مقام شكيبايى سه نفر ديگر از پيامبران الهى كرده، مىگويد: اسماعيل و ادريس و ذا الكفل را (به ياد آور) كه همه آنها از صابران و شكيبايان بودند» (وَ إِسْماعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ).
هر يك از آنها در طول عمر خود در برابر دشمنان و يا مشكلات طاقت فرساى زندگى صبر و مقاومت به خرج دادند و هرگز در برابر اين حوادث زانو نزدند و هر يك الگويى بودند از استقامت و پايمردى.
(آيه 86)- سپس بزرگترين موهبت الهى را در برابر اين صبر و استقامت براى آنان چنين بيان مىكند: «و ما آنها را در رحمت خود داخل كرديم، چرا كه آنها از صالحان بودند» (وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ).
(آيه 87)- نجات يونس از آن زندان وحشتناك: اين آيه و آيه بعد نيز گوشهاى از سر گذشت پيامبر بزرگ «يونس» را بيان كرده، مىگويد: «و ذا النون را به ياد آر هنگامى كه خشمگين (بر قوم بت پرست و نافرمان خويش) از ميان آنها رفت» (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً).
«او گمان مىكرد كه ما (زندگى را) بر او تنگ نخواهيم كرد» (فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ).
او گمان مىكرد تمام رسالت خويش را در ميان قوم نافرمانش انجام داده است و حتى ترك اولايى در اين زمينه نكرده، در حالى كه اولى اين بود كه بيش از اين در ميان آنها بماند و صبر و استقامت به خرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شايد بيدار شوند و به سوى خدا آيند سر انجام به خاطر همين ترك اولى او را در فشار قرار داديم، نهنگ عظيمى او را بلعيد «پس او در آن ظلمتهاى متراكم صدا زد خداوندا! جز تو معبودى نيست» (فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ).
«خداوندا! پاك و منزهى، من از ستمكاران بودم»! (سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ). هم بر خويش ستم كردم و هم بر قوم خود، مىبايست بيش از اين، ناملايمات و شدايد و سختيها را پذيرا مىشدم، تن به همه شكنجهها مىدادم شايد آنها به راه آيند.
-
RE: سوره انبياء [21]
(آيه 88)- «سر انجام ما دعاى او را اجابت كرديم و از غم و اندوه رهائيش بخشيديم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ).
آرى «و اين گونه ما مؤمنان را نجات مىبخشيم» (وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ).
اين يك برنامه اختصاصى براى يونس نبود، بلكه هر كس از مؤمنان از تقصير خويش، عذر به درگاه خدا آورد، و از ذات پاكش مدد و رحمت طلبد ما دعايش را مستجاب و اندوهش را بر طرف خواهيم كرد.
(آيه 89)- نجات زكريّا از تنهايى: در اين آيه و آيه بعد گوشهاى از سرگذشت دو شخصيت ديگر از پيامبران بزرگ الهى «زكريا» و «يحيى» را بيان مىكند.
نخست مىگويد: «زكريّا را به خاطر بياور هنگامى كه پروردگارش را خواند و عرضه داشت: پروردگارا! مرا تنها مگذار، و تو بهترين وارثان هستى» (وَ زَكَرِيَّا إِذْ نادى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ).
سالها بر عمر زكريا گذشت، و برف پيرى بر سرش نشست، اما هنوز فرزندى نداشت، و از سوى ديگر همسرى عقيم و نازا داشت.
او در آرزوى فرزندى بود كه بتواند برنامههاى الهى او را تعقيب كند در اين هنگام با تمام قلب به درگاه خدا روى آورد و تقاضاى فرزند صالح و برومندى كرد.
(آيه 90)- خداوند اين دعاى خالص و سرشار از عشق به حقيقت را اجابت كرد، و خواسته او را تحقق بخشيد آن چنان كه مىفرمايد: «پس ما دعاى او را اجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى).
و براى رسيدن به اين مقصود «همسر نازاى او را اصلاح (و قادر به آوردن فرزند) كرديم» (وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ).
سپس اشاره به سه قسمت از صفات برجسته اين خانواده كرده چنين مىگويد: «آنها در انجام كارهاى خير، سرعت مىكردند» (إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ).
«و آنها به خاطر عشق به طاعت و وحشت از گناه در همه حال ما را مىخواندند» (وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً).
«و آنها همواره در برابر ما خشوع داشتند» خضوعى آميخته با ادب و احترام و ترس آميخته با احساس مسؤوليت (وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ).
ذكر اين صفات سه گانه ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها به هنگام رسيدن به نعمت گرفتار غفلتها و غرورهايى كه دامن افراد كم ظرفيت و ضعيف الايمان را به هنگام وصول به نعمت مىگيرد نمىشدند.
-
RE: سوره انبياء [21]
(آيه 91)- مريم بانوى پاكدامن: در اين آيه به مقام مريم و عظمت و احترام او و فرزندش حضرت مسيح (ع) اشاره شده است، مىگويد: «و به ياد آور زنى را كه دامان خود را پاك نگه داشت» (وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها).
«سپس ما از روح خود در او دميديم» (فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا).
«و او و فرزندش [مسيح] را نشانه بزرگى براى جهانيان قرار داديم» (وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ).
(آيه 92)- امت واحده! از آنجا كه در آيات گذشته نام گروهى از پيامبران الهى و بخشى از سر گذشت آنها آمده، در اينجا به عنوان يك جمع بندى و نتيجه گيرى كلى چنين مىگويد: «اين (پيامبران بزرگ و پيروانشان) همه امّت واحدى بودند» و پيرو يك هدف (إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
برنامه آنها يكى و هدف و مقصد آنها نيز يكى بوده است، هر چند با اختلاف زمان و محيط، داراى ويژگيها و روشها و به اصطلاح تاكتيكهاى متفاوت بودند. اين يگانگى و وحدت برنامهها و هدف، به خاطر آن بوده كه همه از يك مبدأ سر چشمه مىگرفته، از اراده خداوند واحد يكتا، و لذا بلا فاصله مىگويد: «و من پروردگار شما هستم، پس تنها مرا پرستش كنيد» (وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ).
در واقع توحيد عقيدتى و عملى انبياء از توحيد منبع وحى سر چشمه مىگيرد.
(آيه 93)- در اين آيه اشاره به انحراف گروه عظيمى از مردم از اين اصل واحد توحيدى كرده چنين مىگويد: «و آنها كار خود را در ميان خود به تفرقه و تجزيه كشاندند» (وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ).
كارشان به جايى رسيد كه در برابر هم ايستادند، و هر گروه، گروه ديگرى را لعن و نفرين مىكرد و از او برائت و بيزارى مىجست، به اين نيز قناعت نكردند به روى همديگر اسلحه كشيدند و خونهاى زيادى را ريختند، و اين بود نتيجه انحراف از اصل اساسى توحيد و آيين يگانه حق.
و در آخر آيه اضافه مىكند: «اما همه آنها سر انجام به سوى ما باز مىگردند» (كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ).
اين اختلاف كه جنبه عارضى دارد بر چيده مىشود و باز در قيامت همگى به سوى وحدت مىروند.