زندگی یک قالی بزرگ است،


هر هزار سال یکبار فرشته‌ها قالی جهان را در هفت آسمان می‌تکانند


تا گرد و خاک هزار ساله‌اش بریزد و هر بار با خود می‌گویند
:


این قالی نیست که قرار بود انسان ببافد، این فرش فاجعه است


با زمینه سرخ خون و حاشیه‌های کبود، و نقش برجسته‌های ستم


فرشته‌ها گریه می‌کنند و قالی آدم را می‌تکانند و دوباره با اندوه بر زمین پهنش می‌کنند
.


رنگ در رنگ، گره در گره، نقش در نقش


قالی بزرگی است زندگی
.


که تو می‌بافی و من می‌بافم، همه بافنده‌ایم


می‌بافیم و رج به رج بالا می‌بریم


می‌بافیم و می‌گسترانیم