(آيه 91)- دوم: «يا اين كه باغى از درختان خرما و انگور در اختيار تو باشد كه جويبارها و نهرها در لابلاى درختانش به جريان اندازى»! (أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً).
(آيه 92)- سوم: «يا آسمان را چنان كه مىپندارى قطعه قطعه بر سر ما فرود آرى» (أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً).
4- «يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما رو در رو بياورى» (أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا).
(آيه 93)- پنجم: «يا براى تو خانهاى پرنقش و نگار از طلا باشد» (أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ).
6- «يا به آسمان بالا روى! حتى اگر به آسمان روى ايمان نمىآوريم مگر آن كه نامهاى بر ما فرود آورى كه آن را بخوانيم» (أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ).
در پايان اين آيات مىخوانيم كه خداوند به پيامبرش دستور مىدهد كه در برابر اين پيشنهادهاى ضد و نقيض و بىپايه و گاهى مضحك «بگو: منزه است پروردگارم» از اين سخنان بىمعنى (قُلْ سُبْحانَ رَبِّي).
«مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم» (هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا).
و وظيفه پيامبر ارائه معجزه است به مقدارى كه صدق دعوت او ثابت شود و بيش از اين چيزى بر او نيست.
(آيه 94)- بهانه همگونى! در آيات گذشته سخن از بهانه جويى مشركان در زمينه نبوت پيامبر اسلام بود، و در اينجا به بهانه همگونى اشاره كرده، مىگويد: «تنها چيزى كه مانع شد مردم بعد از آمدن هدايت ايمان بياورند اين بود كه مىگفتند: آيا خدا انسانى را به عنوان پيامبر برانگيخته»؟ (وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلَّا أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا).
آيا باور كردنى است كه اين مقام والا و بسيار مهم بر عهده انسانى گذارده شود؟
آيا نبايد اين رسالت عظيم را بر دوش نوع برترى همچون فرشتگان بگذارند، تا از عهده آن به خوبى برآيد، انسان خاكى كجا و رسالت الهى كجا؟ افلاكيان شايسته اين مقامند نه خاكيان! اين منطق سست و بىپايه مخصوص به يك گروه و دو گروه نبود، بلكه شايد اكثر افراد بىايمان در طول تاريخ در برابر پيامبران به آن توسل جستهاند.