4. قرآن محوري
از نكات ديگر در ادب باطني قرآن، پيروي از اين پيشواست. امامان، پيشواي ناطق اند و قرآن، امام صامت. آن گونه كه بايد «امام محور» بود، بايد «قرآن محور» زيست؛ يعني در اخلاق فردي و اجتماعي، در قانونگذاري و مديريت، در جنگ و صلح، در اقتصاد و سياست، در تعليم و تربيت و... نگاه كرد كه قرآن چه مي گويد و طبق آن عمل كرد؛ يعني گرفتن برنامه و خطّ مشي از قرآن، نه آن كه قرآن را يدك كشيد و از آن براي سياست ها و برنامه ها و ديدگاه هاي خود، پشتوانه و تأييديّه جست! اين، نوعي برخورد التقاطي با قرآن است.
در روايات متعدّد آمده است كه قرآن را امام و قائد قرار دهيد، نه آنكه آن را به دنبال خود بكشيد. پيامبر خاتم در اين زمينه مي فرمايد:
در فتنه هاي تاريك به قرآن چنگ زنيد كه شفيع شما است... هركس قرآن را جلوي خود قرار دهد، قرآن او را به سمت و سوي بهشت رهبري مي كند، امّا هركس قرآن را پشت سر خويش قرار دهد، او را به طرف آتش سوق مي دهد. قرآن راهنما به بهترين راه است...: «مَنْ جَعَلَهُ أَمامَهُ قادَهُ إِليَ الجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ ساقَهُ اِليَ النَّارِ، وَ هُوَ الدَّليلُ يَدُلُّ عَلي خَيرِ سَبيلٍ...»(26).
اين ويژگي، شاخصه امّت قرآني و نظام قرآني است و اگر جز اين باشد، قرآن دچار همان مهجوريتي خواهد شد كه روز قيامت، از امّت شكايت خواهد كرد.