-
RE: سوره نحل [16]
(آيه 19)- از آنجا كه در آيات گذشته به دو قسمت از مهمترين صفات خدا اشاره شد در اينجا به سومين صفت «معبود حقيقى» اشاره مىشود كه علم و دانايى است، مىگويد: «خداوند مىداند آنچه را پنهان مىداريد و آنچه را آشكار مىسازيد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ).
پس چرا به دنبال بتها مىرويد كه نه كمترين سهمى در خالقيت جهان دارند، نه كوچكترين نعمتى به شما بخشيدهاند، و نه از اسرار درون و اعمال برون شما آگاهند؟
(آيه 20)- بار ديگر روى مسأله خالقيت تكيه مىكند، ولى از آيه مشابه آن كه قبلا داشتيم فراتر مىرود و مىگويد: «معبودهايى را كه آنها غير از خدا مىخوانند نه تنها چيزى را خلق نمىكنند بلكه خودشان مخلوقند» (وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ).
تاكنون بحث در اين بود كه اينها خالق نيستند و به همين دليل لايق عبادت نمىباشند اكنون مىگويد آنها خود مخلوقند، نيازمند و محتاجند.
(آيه 21)- از اين گذشته، «آنها مردگانى هستند كه هرگز استعداد حيات ندارند» (أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ).
سپس اضافه مىكند: «و اين بتها اصلا نمىدانند در چه زمانى (عبادت كنندگانشان) مبعوث خواهند شد» (وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ).
اگر پاداش و جزا به دست آنها بود حدّ اقل بايد از «رستاخيز بندگان خود» باخبر باشند، با اين نادانى چگونه لايق عبادتند؟
و اين پنجمين صفتى است كه معبود به حق بايد داشته باشد و آنها فاقد آنند.
بت و بت پرستى در منطق قرآن مفهوم وسيعى دارد. هر موجود و هر كسى را كه تكيه گاه خود در برابر خدا قرار دهيم و سرنوشت خود را دست او بدانيم او بت ما محسوب مىشود، به همين دليل تمام آنچه در آيات فوق آمده در باره كسانى كه امروز ظاهرا خدا پرستند اما استقلال يك فرد مؤمن راستين را از دست داده و تكيه گاهى براى خود از بندگان ضعيف انتخاب كردهاند و به صورت وابسته زندگى مىكند، شامل مىشود.
(آيه 22)- به دنبال اين استدلالات زنده و روشن بر نفى صلاحيت بتها، چنين نتيجه گيرى مىكند بنابراين «معبود شما معبود واحدى است» (إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
و از آنجا كه ايمان به مبدأ و معاد همه جا با يكديگر قرين و لازم و ملزوم يكديگرند بلافاصله اضافه مىكند: «آنها كه ايمان به آخرت ندارند (و طبعا ايمان درستى به مبدأ نيز ندارند) دلهايشان حقيقت را انكار مىكند و در برابر حق مستكبرند» (فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ).
و گر نه دلائل توحيد براى آنها كه حق جو و متواضع در مقابل حقيقتند آشكار است، و هم دلائل معاد، ولى خوى استكبار و عدم تسليم در برابر حق سبب مىشود كه آنها دائما حالت انكار و نفى به خود بگيرند.
-
RE: سوره نحل [16]
(آيه 23)- در اين آيه بار ديگر روى علم خدا به غيب و شهود و پنهان و آشكار مجددا تكيه كرده، مىگويد: «قطعا خداوند از آنچه پنهان مىدارند و آنچه آشكار مىسازند باخبر است» (لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ).
اين جمله در واقع تهديدى است در برابر كفار و دشمنان حق كه خدا از حال آنها هرگز غافل نيست.
آنها مستكبرند و «خداوند مستكبران را دوست نمىدارد» (إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ). چرا كه استكبار در برابر حق اولين نشانه بيگانگى از خداست.
(آيه 24)-
شأن نزول:
اين آيه در باره «مقتسمين» (تبعيض گران) كه قبلا در باره آنها بحث شد نازل گرديده است، آنها شانزده نفر بودند كه به چهار گروه تقسيم شدند و هر گروه چهار نفرى بر سر راه مردم در يكى از جادههاى مكه در ايام حج ايستادند تا پيش از آنكه مردم وارد شوند ذهن آنها را نسبت به قرآن و اسلام بدبين سازند، و بگويند محمد صلّى اللّه عليه و آله دين و آيين تازهاى نياورده بلكه همان افسانههاى دروغين پيشينيان است.
تفسير:
آنها كه بار گناه ديگران را بر دوش مىكشند- در آيات گذشته سخن از مستكبران بود و در اين آيه منطق هميشگى اين گروه بىايمان منعكس شده است، مىگويد: «و هنگامى كه به آنها گفته شود پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟ در پاسخ مىگويند: (اينها وحى الهى نيست) همان افسانههاى دروغين پيشينيان است» (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).
جالب اين كه مستكبران امروز نيز غالبا موذيانه براى فرار از حق و همچنين براى گمراه ساختن ديگران به اين تهمت متوسل مىشوند، حتى در كتب جامعه شناسى شكل به اصطلاح علمى به آن دادهاند و مذهب را زاييده جهل بشر و تفسيرهاى مذهبى را اسطورهها مىنامند! اما آنها با مذاهب خرافى و ساختگى هرگز جنگ و ستيز ندارند، مخالفت آنها تنها با مذاهب راستين است كه افكار انسانها را بيدار مىكند، و زنجيرهاى استعمار را درهم مىشكند سدّ راه مستكبران و استعمارگران است.
-
RE: سوره نحل [16]
(آيه 25)- اين آيه نتيجه اعمال اين كوردلان را چنين بيان مىكند: «اينها بايد روز رستاخيز هم بار گناهان خود را بطور كامل بر دوش بكشند و هم سهمى از گناهان كسانى را كه بخاطر جهل گمراه كردهاند»! (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
«بدانيد آنها بدترين و زر و مسؤوليت را بر دوش مىكشند» (أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ).
چرا كه گاهى گفتار آنها سبب گمراهى هزاران نفر مىشود، چقدر دشوار است كه انسان هم بار گناهان خود را بر دوش كشد و هم سهمى از گناهان هزاران نفر ديگر را، و هرگاه سخنان گمراه كننده آنها باقى بماند و سر چشمه گمراهى نسلها شود بار آنها نيز بر دوششان سنگينى مىكند!
(آيه 26)- اين آيه به بيان اين نكته مىپردازد كه اين اولين بار نيست كه مستكبران به رهبران الهى تهمت مىزنند و وحى آسمانى را اساطير اولين مىشمارند، بلكه «آنهايى كه قبل از اينها بودند نيز از اين گونه توطئهها داشتند، ولى خداوند به سراغ شالوده زندگى آنها رفت و از اساس آن را ويران نمود، و سقف بر سرشان از بالا فرود آمد»! (قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ).
«و عذاب و مجازات الهى از آنجا كه (باور نمىكردند و) نمىدانستند به سراغشان آمد» (وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ).
ريشه كن كردن ساختمان و فرود آمدن سقف، ممكن است اشاره به ساختمان و سقف ظاهرى آنها باشد كه بر اثر زلزلهها و صاعقهها درهم كوبيده شد و بر سر آنان فرود آمد، و ممكن است كنايه از سازمان و تشكيلات آنها باشد كه به فرمان خدا از ريشه بركنده شد، و نابود گشت، ضمنا مانعى ندارد كه آيه اشاره به هر دو معنى باشد.
(آيه 27)- آنچه گفته شد عذاب دنياى آنان است ولى مجازاتشان به همين جا پايان نمىگيرد، بلكه «بعد از اين در روز رستاخيز خدا آنها را رسوا مىسازد» (ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُخْزِيهِمْ).
و آنها را مورد سؤال قرار مىدهد و مىگويد: «شريكانى كه شما براى من ساختيد (و به آنها عشق مىورزيديد) و به خاطر آنها با ديگران دشمنى مىكرديد، كجا هستند؟ (وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ).
در اينجا آنها پاسخى براى اين سؤال مسلما ندارند ولى: «كسانى كه به آنها علم داده شده (زبان به سخن مىگشايند و) مىگويند: شرمندگى و رسوايى و بدبختى، امروز بر كافران است» (قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ). و اين خود يك نوع مجازات و كيفر روانى براى آنهاست.
-
RE: سوره نحل [16]
(آيه 28)- اين آيه با تعبيرى كه درس تكان دهندهاى براى بيدار كردن غافلان و بىخبران است در توصيف كافران مىگويد: آنها «كسانى هستند كه فرشتگان مرگ روح آنها را مىگيرند، در حالى كه به خود ظلم كرده بودند» (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ).
زيرا انسان هر ظلم و ستمى كند در درجه اول به خودش باز مىگردد و خانه خويشتن را قبل از خانه ديگران ويران مىسازد.
اما آنها هنگامى كه خود را در آستانه مرگ مىبينند و پردههاى غرور و غفلت از مقابل چشمانشان كنار مىرود «فورا تسليم مىشوند، (و به دروغ مىگويند:) ما كار بدى انجام نمىداديم»! (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ).
آيا دروغ مىگويند، به خاطر اين كه دروغ بر اثر تكرار، صفت ذاتى آنها شده است؟ و يا مىخواهند بگويند ما مىدانيم اين اعمال را انجام دادهايم ولى اشتباه كردهايم و سوء نيت نداشتهايم، ممكن است هر دو باشد.
ولى بلافاصله به آنها گفته مىشود شما دروغ مىگوييد، اعمال زشت فراوانى انجام داديد «آرى خداوند به آنچه انجام مىداديد (و همچنين از نيتهاى شما) باخبر است» (بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
بنابراين جاى انكار كردن و حاشا نمودن نيست! و اين ايمان اضطرارى هم سودى ندارد.
(آيه 29)- «اكنون كه چنين است از درهاى جهنم وارد شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود» (فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها).
«چه جاى بدى است جايگاه متكبران» (فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ).
-
RE: سوره نحل [16]
(آيه 30)- سرنوشت پاكان و نيكان: در آيات گذشته اظهارات مشركان در باره قرآن و نتائج آن را خوانديم، اما در اينجا اعتقاد مؤمنان را با ذكر نتائجش مىخوانيم:
نخست مىگويد: «و (هنگامى كه) به پرهيزكاران گفته مىشود پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟ مىگفتند: خير و سعادت» (وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْراً).
چه تعبير رسا و زيبا و جامعى! «خَيْراً» آن هم خير مطلق، كه مفهوم گستردهاش همه نيكيها، سعادتها و پيروزيهاى مادى و معنوى را در بر مىگيرد.
سپس همان گونه كه در آيات گذشته، نتيجه اظهارات مشركان، به صورت كيفرهاى مضاعف دنيوى و اخروى، مادى و معنوى، بيان شد، در آيه مورد بحث نتيجه اظهارات مؤمنان به اين صورت بيان شده است: «براى كسانى كه نيكى كردند، در اين دنيا نيكى است» (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ).
قابل توجه اين كه «حسنه» همانند «خير» است كه انواع حسنات و نعمتهاى اين جهان را در بر مىگيرد.
اين پاداشهاى دنياى آنهاست، سپس اضافه مىكند: «و سراى آخرت از اين هم بهتر است، و چه خوبست سراى پرهيزكاران»؟ (وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ).
(آيه 31)- اين آيه سراى پرهيزكاران را كه قبلا بطور سر بسته بيان شد، توصيف كرده، مىگويد: سراى پرهيزكاران «باغهاى جاويدان بهشت است كه همگى وارد آن مىشوند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها).
«نهرهاى جارى از زير درختانش مىگذرد» (تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
تنها مسأله باغ و درخت مطرح نيست، بلكه «هر چه بخواهند در آنجا هست» (لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند پرهيزكاران را چنين پاداش مىدهد» (كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ).
-
RE: سوره نحل [16]
(آيه 32)- در آيات گذشته خوانديم كه فرشتگان مرگ مشركان مستكبر را قبض روح مىكنند در حالى كه ستمگرند.
اما در اينجا مىخوانيم كه: پرهيزكاران «كسانى هستند كه فرشتگان قبض ارواح، روح آنان را مىگيرند در حالى كه پاك و پاكيزهاند» (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ). پاكيزه از آلودگى شرك پاكيزه از ظلم و استكبار و هر گونه گناه.
در اينجا فرشتگان «به آنها مىگويند: سلام بر شما باد»! (يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ). سلامى كه نشانه امنيت و سلامت و آرامش كامل است.
سپس مىگويند: «وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مىداديد» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
تعبير به «تَتَوَفَّاهُمُ» (روح آنها را دريافت مىدارند) اشاره است به اين كه مرگ به معنى فنا و نيستى و پايان همه چيز نيست، بلكه انتقالى است از يك مرحله به مرحله بالاتر.
(آيه 33)- بار ديگر به تجزيه و تحليل، پيرامون طرز فكر و برنامه مشركان و مستكبران پرداخته و با زبان تهديد مىگويد: آنها چه انتظارى مىكشند؟ «آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بيايند» درهاى توبه بسته شود، پرونده اعمال پيچيده گردد و راه بازگشت باقى نماند؟!َلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ).
«و يا (اين كه انتظار مىكشند) فرمان پروردگار (دائر به عذاب و مجازات آنها) فرا رسد» آنگاه توبه كنندَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ)
. ولى توبه آنها در آن زمان بىاثر است.
سپس اضافه مىكند: تنها اين گروه نيستند كه اين چنين مىكنند بلكه، «كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز چنين كردند»!َذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«خداوند به آنها ستم نكرد ولى آنها پيوسته به خويشتن ستم مىكردند»َ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).
چرا كه آنها در حقيقت تنها نتيجه اعمال خود را باز مىيابند.
-
RE: سوره نحل [16]
(آيه 34)- باز به نتيجه اعمال آنها مىپردازد و مىگويد: «سر انجام، سيئات اعمالشان به آنها رسيد» (فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا).
«و آنچه را استهزاء مىكردند (از وعدههاى عذاب الهى) بر آنها وارد شد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
آيه فوق بار ديگر اين واقعيت را تأكيد مىكند كه اين اعمال انسان است كه دامان او را در اين جهان و آن جهان مىگيرد و در چهرههاى مختلف تجسم مىيابد و او را رنج و آزار و شكنجه مىدهد نه چيز ديگر.
(آيه 35)- اين آيه به يكى از منطقهاى سست و بىاساس مشركان اشاره كرده، مىگويد: «و مشركان گفتند: اگر خدا مىخواست نه ما و نه نياكان ما هيچ چيز غير او را عبادت نمىكرديم» و به سراغ بتها نمىرفتيم (وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا).
«و چيزى را بدون اذن او تحريم نمىنموديم» (وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ).
اين جمله اشاره به قسمتى از چهارپايانى است كه مشركان در عصر جاهليت، از پيش خود تحريم كرده بودند. آنها مىخواستند چنين استدلال كنند كه اگر اعمال ما مورد رضاى خدا نيست پس چرا قبلا پيامبرانى نفرستاد و از همان روز اول به نياكان ما نگفت من به اين كار راضى نيستم اين سكوت او دليل بر رضاى اوست! لذا در پاسخ مىفرمايد: «پيشينيان آنها نيز همين كارها را انجام دادند (و به همين بهانهها متوسل شدند) ولى آيا پيامبران الهى وظيفهاى جز ابلاغ آشكار دارند؟» (كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ).
و اين چنين است راه و رسم همه رهبران راستين كه در اصل دعوت هرگز از سخنان دو پهلو استفاده نمىكنند، در بيان حقيقت چيزى فرو گذار نمىنمايند و تمام عواقب اين صراحت و قاطعيت را نيز به جان پذيرا هستند.
-
RE: سوره نحل [16]
(آيه 36)- به دنبال اعلام اين واقعيت كه وظيفه پيامبران تنها ابلاغ آشكار است، در اين آيه اشاره كوتاه و جامعى به وضع دعوت پيامبران كرده، مىگويد: «ما در هر امتى رسولى فرستاديم» (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا). كه دعوت ما را به گوش امتها برسانند.
سپس اضافه مىكند محتواى دعوت همه اين رسولان اين بود كه: «خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد» (أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).
چرا كه اگر پايههاى توحيد محكم نشود، و طاغوتها از جوامع انسانى و محيط افكار طرد نگردند، هيچ برنامه اصلاحى قابل پياده كردن نيست.
اكنون ببينيم نتيجه دعوت انبيا به توحيد به كجا رسيد، در اينجا قرآن مىگويد:
«گروهى از آن امتها كسانى بودند كه خدا هدايتشان كرد» (فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ).
«و گروهى از آنان ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت» (وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ).
و در پايان آيه براى بيدار كردن گمراهان و تقويت روحيه هدايت يافتگان اين دستور عمومى را صادر مىكند: «پس در روى زمين سير كنيد (و آثار گذشتگان را كه بر صفحه زمين و در دل خاك نهفته است بررسى نماييد) و ببينيد سر انجام كار كسانى كه آيات خدا را تكذيب كردند به كجا كشيد» (فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ).
اين تعبير خود دليل زندهاى بر آزادى اراده انسان است، چرا كه اگر هدايت و ضلالت اجبارى بود، سير در ارض و مطالعه حالات پيشينيان بيهوده بود.
(آيه 37)- در اين آيه ضمن دلدارى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تأكيد مىكند كه، سر انجام كار اين گروه گمراه و لجوج به جايى مىرسد كه: «هر قدر بر هدايت آنها حريص باشى (و تلاش كنى فايدهاى ندارد زيرا) خداوند كسى را كه گمراه كرد هدايت نمىكند»! (إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ).
«و براى آنها هيچ يار و ياورى نيست» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
جمله فوق مخصوص آن گروه است كه خيره سرى و لجاجت را به حد اعلا رسانده، و آن چنان در استكبار و غرور و غفلت و گناه غرقند كه ديگر درهاى هدايت به روى آنها گشوده نخواهد شد.
-
RE: سوره نحل [16]
(آيه 38)-
شأن نزول:
نقل شده كه: مردى از مسلمانان از يكى از مشركان طلبى داشت، هنگامى كه از او مطالبه كرد او در پرداخت دين خود تعلل ورزيد، مرد مسلمان ناراحت شد و ضمن سخنانش چنين سوگند ياد كرد: قسم به چيزى كه بعد از مرگ در انتظار او هستم ... (و هدفش قيامت و حساب خدا بود) مرد مشرك گفت:
سوگند به خدا كه او هيچ مردهاى را زنده نخواهد كرد.
آيه نازل شد و به او و مانند او پاسخ گفت.
تفسير:
معاد و پايان گرفتن اختلافها: در تعقيب بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون مسأله «توحيد» و «رسالت پيامبران» آمد، قرآن در اينجا با ذكر گوشهاى از مباحث «معاد»، اين بحثها را تكميل مىكند.
نخست مىگويد: «و آنها مؤكدا سوگند ياد كردند كه خداوند كسانى را كه مىميرند هرگز مبعوث نمىكند»، و به زندگى جديد باز نمىگرداند (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ).
اين انكار بىدليل، آن هم انكارى توأم با قسمهاى مؤكّد، نشانهاى از نادانى آنها و بىخبريشان بود، لذا قرآن در پاسخ آنها چنين مىگويد: «اين وعده قطعى خداوند است (كه همه مردگان را به حيات جديد باز مىگرداند تا نتيجه اعمالشان را ببينند) ولى غالب مردم نمىدانند» و بر اثر ناآگاهى دست به انكار مىزنند (بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).
(آيه 39)- سپس به بيان يكى از هدفهاى معاد، و بعد از آن به ذكر قدرت خدا بر اين كار، مىپردازد، تا نشان دهد اگر سر چشمه انكار آنها تصور بىهدف بودن معاد است اين اشتباه بزرگى است.
نخست مىگويد: خداوند مردگان را مبعوث مىكند: «تا براى همگان روشن سازد آنچه را كه در آن اختلاف داشتند» (لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ).
«و تا كسانى كه اين واقعيت را انكار مىكردند بدانند دروغ مىگفتند» (وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبِينَ).
بنابراين، بازگشت به وحدت و پايان گرفتن اختلافات عقيدتى يكى از اهداف معاد را تشكيل مىدهد كه در آيه فوق به آن اشاره شده است.
-
RE: سوره نحل [16]
(آيه 40)- در اين آيه به بيان اين حقيقت مىپردازد كه اگر آنها بازگشت انسان را به زندگى جديد محال مىشمرند بايد بدانند كه قدرت خداوند برتر و بالاتر از اينهاست، «هنگامى كه ما چيزى را اراده كنيم فقط به آن مىگوييم موجود باش! آن نيز بلافاصله موجود مىشود» (إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
با چنين قدرت كاملهاى كه تنها فرمان موجود باش، براى وجود هر چيز كافى است: ديگر چه جاى شك و ترديد در قدرت خدا بر بازگشت مردگان به زندگى باقى مىماند؟
تعبير به «كن» (موجود باش) نيز از ضيق بيان و عدم گنجايش الفاظ است، والا حتى نياز به جمله «كن» نيست، اراده خدا همان و تحقق يافتن همان.
(آيه 41)-
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و آيه بعد چنين نقل كردهاند كه گروهى از مسلمانان مانند «بلال» و «عمار ياسر» و «صهيب» و «خبّاب» پس از اسلام آوردن در مكه سخت تحت فشار بودند، و براى تقويت اسلام و رساندن صداى خود به ديگران، پس از هجرت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به «مدينه» هجرت كردند، در اين ميان «صيهب» كه مرد مسنّى بود به مشركان مكه چنين پيشنهاد كرد: بياييد اموال مرا بگيريد و بگذاريد به «مدينه» بروم، آنها موافقت كردند.
آيه نازل شد و پيروزى او و امثال او را در اين جهان و جهان ديگر بازگو كرد.
تفسير:
پاداش مهاجران- در تعقيب آيات گذشته كه از منكران قيامت و مشركان لجوج سخن مىگفت، اين آيه از مهاجران راستين و پاكباز سخن مىگويد، تا وضع دو گروه در مقايسه با يكديگر روشن گردد.
نخست مىگويد: «آنها كه پس از ستم ديدن در راه خدا، هجرت كردند، در اين دنيا جايگاه و مقام خوبى به آنها مىدهيم» (وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً). چرا كه آنها با نهايت اخلاص براى گسترش دعوت اسلام به تمام زندگى خويش پشت پا زدند.
اين پاداش دنياى آنهاست «اما پاداش آخرت، اگر بدانند، بسيار بزرگتر است» (وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ).
(آيه 42)- سپس در اين آيه، اين مهاجران راستين و پر استقامت و با ايمان را با دو صفت توصيف كرده، مىگويد: «آنها كسانى هستند كه شكيبايى و صبر و استقامت را پيشه خود ساخته، و توكل و تكيه آنها بر پروردگارشان است» (الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ).