آقا از حرم که می خواست برگردد مشت هایش را می بست و دیگر باز نمی کرد؛
تا برسد خانه و روی سر بچه ها دست بکشد.
آیت الله بهجت را می گویم ...
آقا از حرم که می خواست برگردد مشت هایش را می بست و دیگر باز نمی کرد؛
تا برسد خانه و روی سر بچه ها دست بکشد.
آیت الله بهجت را می گویم ...
***
**
*
پشت هر کوه بلند
سبزه زاریست پر از یاد خدا
و در آن باغ کسی می خواند
که خدا هست، دگر غصه چرا؟!؟!...
*
**
***
امیرحسین (01-31-2013)