شهريور 58 که در مجلس خبرگان قانون اساسی شهيد بهشتی کلمهی امامت را در قانون اساسی گذاشت، رياست آن مجلس با آقای منتظری بود. امام خمينی گفت شما نمیتوانی مجلس را اداره کنی ، برو کنار، آقای بهشتی اداره کند. وقتی شهيد بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولي فقيه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است ، کشور ريخت به هم . بازرگان اعلام استعفای دستهجمعی دولت را کرد . امير انتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی بايد منحل شود . سر يک کلمه کشور ريخت به هم !
امامتمحوری ، امّتگرايی ، عدالتگستری ، و دوقطبی مستکبرين-مستضعفين اساس تئوری امام خمينی بود .
امام خمينی از دنيا رفتند . آقای هاشمی رفسنجانی آمدند پنج روز بعد از رحلت امام خمينی در دومين خطبهی اولين نمازجمعهی بعد از رحلت امام ، راجع به ولايت فقيه دو جمله گفتند . يک : «ما نمی خواهيم بعد از رحلت امام خمينی به جانشی ايشان "امام" بگوييم». اين همه دعوا داشتيم با شرق و غرب؛ امام حاضر شد شهيد بهشتی را قربانی کند برای اين کلمه؛ قانون اساسی پنج بار روی امامت ولی فقيه تأکيد کرده ، امام اين را از سال 48 مطرح کرده ، شما میگويی نمی خواهيم؟ به اسم اعزاز امام خمينی گفتند به جانشيناش نمیگوييم امام ! انگار يکی به شما بگويد من چون خيلی شما را دوست دارم ، افکار شما را می خواهم با شما دفن کنم ! جملهی دومشان اين بود : «خبرگان مرجع تعيين نکرده است». يعنی جانشين امام خمينی نه مرجع است و نه امام .
وقتی ايشان جای «امام» گذاشت «رهبر» ، «امّت» شد «ملّت» . يعنی عملاً سيستم ملت-رهبر انگليسی ها را پذيرفتيم و سيستم امت-امامت امام خمينی را کنار گذاشتيم . وقتی «امّت» شد «ملّت»، عناصر امّت يعنی «خواهران و برادران قرآنی» -که وظايفی مثل امر به معروف و نهي از منکر نسبت به هم دارند-، تبديل شدند به عناصر ملت يعنی «شهروند» و « هموطن» .
اما کلمهی سوم يعنی «عدالت»؛ مقدسترين کلمهای که آقای هاشمی در دوران رياستجمهوری شان ابداع و تحميل کردند به نظام اسلامی ، کلمهی «توسعه» بود . فرق عدالت و توسعه اين بود که «عدالت» را خدا و پيغمبر (ص) و علی مرتضی (ع) تعريف می کنند، اما «توسعه» را صندوق بينالمللی پول و بانک جهانی و صهيونيستهای عالَم .